< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة الخمس کلّه للإمام
بحث ما در باره این قاعده است که: الخمس کلّه للإمام، آیه کریمه می‌فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يوْمَ الْفُرْقَانِ يوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ » [1].
بدانيد هرگونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا، و براي پيامبر، و براي ذي‌القربي و يتيمان و مسکينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل، روز درگيري دو گروه (باايمان و بي‌ايمان) [= روز جنگ بدر] نازل کرديم، ايمان آورده‌ايد؛ و خداوند بر هر چيزي تواناست!
خمس که همان یک پنجم باشد، خواه یک پنجم غنائم باشد یا یک پنجم درآمد، شش قسمت می‌شود که سه قسمتش عبارتند از: لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَ،‌سه قسمت دیگرش هم عبارتند از: « وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ».
اولین بحثی که در این آیه داریم این است که مراد از « وَلِذِي الْقُرْبَ» بستگان پیغمبر خداست، ولی بعضی از معاندین می‌گویند مراد از ذی القربی، بستگان خود شخص است، اگر واقعاً شما درآمدی دارید یا از غنائم خمس دارید،‌به بستگان خودت می‌رسد، ولی ما می گوییم مراد از «َلِذِي الْقُرْبَ» بستگان خود پیغمبر است. چرا؟ از خود قرآن دلیل داریم، کلمه ذی القربی در قرآن کریم کراراً وارد شده، اگر به دنبالش قرینه نباشد مراد مطلق بستگان است، یعنی آیه ای باشد که در کنارش قرینه ای نباشد، مسلماً حمل می شود بر مطلق ذی القربی، مانند: « وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى »[2].
مسلماً در اینجا ذی القربی بستگان خود انسان است. چرا؟ چون قبلش می گوید: « وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» خطاب به من شماست، اما اگر در ماقبل سخن از پیغمبر به میان آمده باشد، قهراً آن قرینه است که مراد از ذی القربی بستگان خود پیغمبر ص است و در آیه کریمه ملاحظه فرمایید:«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يوْمَ الْفُرْقَانِ يوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ »، کلمه « وَلِلرَّسُولِ» قرینه است که مراد از «ذی القربی» بستگان خود پیغمبر اکرم ص است، و همچنین آیه ای که در سوره روم: « فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيرٌ لِلَّذِينَ يرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[3].
«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَي لَا يكُونَ دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ »[4].
آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد که خداوند کيفرش شديد است! پس حق نزديکان و مسکينان و در راه‌ماندگان را ادا کن! اين براي آنها که رضاي خدا را مي‌طلبند بهتر است، و چنين کساني رستگارانند. و آت القربی حقّه، آتی خطاب به پیغمبر است قهراً مراد بستگان خودش می شود، آیات را ملاحظه بفرمایید: « قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى »[5].
آیات قرآن را اگر مطالعه کنید، گاهی مطلق است و گاهی مقید به رسول است، آنجا که رسول نیامده همه بستگان انسان مراد است، اما آنجا کلمه رسول آمده حق نداریم که آن را به مطلق بستگان حمل کنیم، و العجب کسانی هستند که نور اهل بیت در دل آنان نیست هر چند بگویند شیعه هستیم، گاهی می گویند « قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى » هر کسی به بستگان خودش کمک کند، می گوید مراد از ذی القربی بستگان خود خود هر شخص است، البته این افراد نور اهل بیت را ندارند، ما به اینها می گوییم اگر پیغمبر اکرم ص بگوید من از شما مزدی نمی خواهم، مگر اینکه هر کسی به بستگانش خدمت کند، این چه ارتباطی به پیغمیر دارد، باید یکنوع ارتباطی به پیغمبر اکرم داشته باشد، یک آفریقایی به بستگان خودش خدمت می کند، چه ارتباطی به پیغمبر اکرم ص دارد تا مزد حساب شود هر چند مزد صوری، اجر پیغمبر اکرم ص با خداست، در آخر سوره شعرا نه بار این آیه آمده است،‌ همه انبیا شعار شان این است که من از شما مزدی نمی خواهم، مزد من فقط با خداست، قرآن هم با روایات مطابق است.
پس یک ضابطه و قاعده کاملاً روشن شد و آن اینکه هر گاه کلمه ذی القربی ماقبلش اسمی از رسول نباشد و مطلق باشد، حمل می‌شود بر بستگان هر شخصی، اما اگر ماقبلش اسم رسول باشد،‌ قرینه است که مراد از ذی القربی بستگان پیغمبر ص است،‌در این آیه شریفه کلمه « رسول» آمده، پس معلوم می‌شود که مراد از «ذی القربی» بستگان پیغمبر ص است.
هل التنصیف واجب؟
بحث دیگر این است که آیا تنصیف واجب است یا واجب نیست؟ ظاهر روایات همین است،‌ چندین روایت داریم که باید خمس را تنصیف کرد، سه تا مال خداست،‌البته خدا که نیاز ندارد، می رسد به رسول، رسول هم که در گذشته است، می رسد به امام، سه تای اول جمع می‌شود در امام،‌سه تای دیگر هم یتامی،‌مساکین و ابن سبیل است و قطعاً مراد از یتامی هر یتامی نیست، بلکه مراد یتامایی رسول ص است،‌ به همان دلیلی که مراد ذی القربی، بستگان پیغمبر ص، همان قرینه است که مراد از یتامی و مساکین و ابن سبیل، یتامی، مساکین و ابن سبیل اهل بیت است.
روی الشیخ فی التهذیب باسناده عن محمد بن الحسن الصفّار- متوفای:290،- عن أحمد بن محمد، عن بعض أصحابنا رفع الحدیث قَالَ:
« الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاء إِلَى أَنْ قَالَ فَأَمَّا الْخُمُسُ فَيُقْسَمُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِلرَّسُولِ ص- وَ سَهْمٌ لِذَوِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَالَّذِي لِلَّهِ فَلِرَسُولِ اللَّهِ ص فَرَسُولُ اللَّهِ أَحَقُّ بِهِ فَهُوَ لَهُ خَاصَّةً وَ الَّذِي لِلرَّسُولِ هُوَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْحُجَّةِ فِي زَمَانِهِ فَالنِّصْفُ لَهُ خَاصَّةً وَ النِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع- الَّذِينَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ وَ لَا الزَّكَاةُ عَوَّضَهُمُ اللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُس‌»[6]. و بهذا المضمون روایات أخری.
بحث در این است که آیا تنصیف واجب است، یعنی ولی خمس باید خمس را سه قسمت کند،‌نصف از آن خودش باشد،‌نصف دیگر هم مال ایتام،‌مساکین و ابن سبیل؟ علی الظاهر می‌گویند تخمیس واجب است،‌در زمان بنی عباس تخمیس ممکن بود، چرا؟ چون سادات برای خودش نقیب و اداره‌ داشتند، بنام نقابة الطالبیین،‌برای سادات یکنوع نقابه و تشکیلاتی بوده که به تمام سادات اشراف داشته،‌حتی اینها دادگاه ویژه داشتند و اگر از آنان گناه سر می‌زد،‌دادگاه ویژه به آنها رسیدگی می‌کرد، نقابت در همه امور زندگی آنان اشراف داشته، اما وقتی که هلاکو آمد و خلافت عباسی ها را از بین برد، نقابت هم از بین رفت،‌انسان چگونه حق سادات را در حق سادات مصرف کند ولذا همیشه در بین مراجع سهم امام کمتر است، اما سهم سادات بیشتر می‌باشد،‌چون در سهم امام فقر شرط نیست، مسجد ساختن،‌محراب ساختن،‌مدرسه ساختن، به کار غیر رسیدن، اما در سهم سادات فقر شرط است، ولذا سهم سادات در دست مراجع بیشتر است،‌دراینجا چه کنیم و این مشکل را در این زمان چگونه حل کنیم؟
مرحوم آیة الله شیخ عبد الکریم حائری، ایشان در مقابل این مشکل قرار گرفته بود و برای حل این مشکل همه سهم سادات را به یک سید فقیری را (که ساکن قم بود) تملیک می‌کرد، سپس از او می گرفت و آنگاه صرف طلاب می کرد- البته در آن زمان تمام شهریه ایشان در ماه، نه هزار تومان بود، یعنی هزینه کل حوزه علمیه قم نه هزار تومان بوده و این مبلغ نسبت به زمان خودش، ملبغ کلانی بوده است-.
ولی این راه، چندان راه صحیحی نیست. چرا؟ چون اگر این سید فقیر بوده، نه هزار تومان برایش خیلی زیاد است، باید به مقدار خرج یکسالش بدهد نه اینکه هزار تومان به او بدهد، اگر سید ولایت فقیه دارد و من باب ولایت داده، ایشان (آیة الله حائری ) هم ولایت داشته، چرا به او بدهد، فلذا این دو اشکال بر ایشان وارد است.الآن هم بعضی از مراجع این احتیاط را می کنند که سهم امام را تملیک یک سید فقیر می کنند و به عنوان شهریه به طلاب می دهند.
ولی من شنیدم که آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی خمس را جدا نمیکرد، یعنی سهم امام و سهم سادات را مخلوط می کرد و رویهم رفته مصرف می کرد. الآن هم بعضی از مراجع معاصر مخلوط می کنند و تفصیل قائل نیستند، حالا چه کنیم در مقابل این همه روایات کثیره ای که می گویند باید سهم امام را از سهم سادات جدا کنند؟
و لأجل ذلک کان بعض الأعاظم یستجیز من بعض السادة فی صرف سهامهم فی غیر موردها، و قد حکی بعض تلامذة العلامة الحائری مؤسس الحوزة العلمیة فی قم، أنّه کان یستجیز فی صرف سهم السادة فی رواتب الطلاب من بعض السادة.
و من المعلوم أنّ هذه المحاولة غیر مفیدة؛ لأنّ السید المجیز لا یملک إلّا مقدار مؤونته دون الزائد علیها، فلا فائدة فی إجازته، فلابدّ لحلّ هذه المعضلة من دراسة الروایات حتی یتبیّن هل أنّ الخمس مقسّم بین الأقسام الستة علی وجه التملیک بحیث لا یجوز صرف سهم السادة فی غیر حقّهم، أو أنّ الخمس کلّه ملک لمقام الإمامة لا ملکاً شخصیاً، غیر أنّه هو المسؤول عن الإنفاق علی الأصناف الثلاثة علی نحو لو زاد کان له(ع)، و لو نقص کان الإتمام علیه من نصیبه، فلو ثبت ذلک بالأدلّة الواضحة حلّت المعضلة، و قد نقل بعض الثقاة أنّ المرجع الدینی السید الحسن الإصفهانی(قدس سره) کان لا ینصف، و یعمل بالجمیع بنحو واحد.
و الذی بعثنی إلی دراسة هذه المسألة أمران:
الأول: ما وقفت علیه فی کلام صاحب الجواهر حیث قال: بل لو لا وحشة الانفراد عن ظاهر اتفاق الأصحاب لأمکن دعوی ظهور الأخبار فی أنّ الخمس جمیعه للإمام(ع) و إن کان یجب علیه الإنفاق منه علی الأصناف الثلاثة الذین هم عیاله، و لذا لو زاد کان له(ع)، و لو نقص کان الإتمام علیه من نصیبه، و حلّلوا منه من أرادوا.[7].
الثانی: بعد ما اجتمع عندی شیء من الأخماس،وجدت أنّ تنصیفه إلی القسمین المذکورین بالنحو الدقیق مشکل جدّاً فطرحت المسألة علی بعض الأجلّاء، فصار ذلک سبباً لدراسة المسألة من قبلنا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo