درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
قاعدة الخمس بعد المؤونة
بحث در این است که آیا کلمه مؤونة اجوف واوی است از:« مون، یمون» یا اینکه مهموز است از:« مئن یمئن » است، اگر واوی باشد از:« مان، یمون» است، اما اگر مهوز باشد، مئن یمئن است،صاحب لسان یکی را انتخاب کرده، ولی بعضی ها به هردو اشاره نموده است، یعنی ممکن است واوی باشد یا یایی.
قد ورد لفظ مؤونة فی غیر واحدة من الروایات،کما سیأتی و هل هو أجوف کما یظهر من ابن فارس حیث قال: «مون» المیم و الواو، و النون، و هی المؤن أن تقول عیالک، أی تقوم بکفایتهم و تتحمل مؤنتهم، و أمّا المؤنة فمن المؤنة و الأصل مؤنة بغیر همزة»[1].
و علی ذلک فالفعل:مان، یمون مؤنة.
أو مهموز العین کما یظهر من صاحب القاموس حیث قال: مأن، بالهمزة، و قال: مأن القوم، احتمل مؤنتهم، أی قوتهم، و قد لا یهمز، فالفعل مانهم.
خلاصه هردو احتمال وجود دارد،ممکن است از «مون» باشد و هکذا ممکن است از «مئن» باشد.
«علی کل حال» کلمه «مؤنة» در هر دو صورت همزه دارد، بحث در ریشهاش هست که اجوف واوی است یا یایی؟
المؤونة فی الروایات
من در اینجا پنج روایت نقل میکنم که در آنها کلمه مؤنه آمده است و البته اختصاص به این پنج روایت ندارد:
روایت علی بن مهزیار
1: «محَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ كَتَب بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع- أَخْبِرْنِي عَنِ الْخُمُسِ أَ عَلَى جَمِيعِ مَا يَسْتَفِيدُ الرَّجُلُ مِنْ قَلِيلٍ وَ كَثِيرٍ مِنْ جَمِيعِ الضُّرُوبِ وَ عَلَى الصُّنَّاعِ وَ كَيْفَ ذَلِكَ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ الْخُمُسُ بَعْدَ الْمَئُونَةِ»[2].
2: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُجَاعٍ النَّيْسَابُورِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ (امام هادی ع ) عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ مِنْ ضَيْعَتِهِ ... فَوَقَّعَ ع لِي مِنْهُ الْخُمُسُ مِمَّا يَفْضُلُ مِنْ مَئُونَتِهِ»[3].
3: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَلِيِّ بْنُ رَاشِدٍ قُلْتُ لَهُ أَمَرْتَنِي بِالْقِيَامِ بِأَمْرِكَ وَ أَخْذِ حَقِّكَ فَأَعْلَمْتُ مَوَالِيَكَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي بَعْضُهُمْ وَ أَيُّ شَيْءٍ حَقُّهُ فَلَمْ أَدْرِ مَا أُجِيبُهُ فَقَالَ يَجِبُ عَلَيْهِمُ الْخُمُسُ فَقُلْتُ فَفِي أَيِّ شَيْءٍ فَقَالَ فِي أَمْتِعَتِهِمْ وَ صَنَائِعِهِمْ قُلْتُ وَ التَّاجِرُ عَلَيْهِ وَ الصَّانِعُ بِيَدِهِ فَقَالَ إِذَا أَمْكَنَهُمْ بَعْدَ مَئُونَتِهِمْ»[4].
4: « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام الْخُمُسُ أُخْرِجُهُ قَبْلَ الْمَئُونَةِ أَوْ بَعْدَ الْمَئُونَةِ فَكَتَبَ بَعْدَ الْمَئُونَة»[5].
5: « محَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ أَنَّ فِي تَوْقِيعَاتِ الرِّضَا ع إِلَيْهِ أَنَّ الْخُمُسَ بَعْدَ الْمَئُونَة»[6].
بنابراین، کلمه مئونه در روایات ما هست، نظر ما از ذکر این روایات این است که لفظ مؤونه کلمه متشرعه نیست که فقها از خود شان در آورده باشد،بلکه در کلمات علما و در کلمات فقها و حتی در کلمات ائمه اهل بیت آمده است، بنابراین،معلوم میشود که مسأله اتفاقی است که:« أَنَّ الْخُمُسَ بَعْدَ الْمَئُونَة»
معنی المؤونة
مؤنه به معنای چیزی است که انسان انفاق میکند، خرج میکند و هزینه میکند، گاهی انسان در راه تحصیل درآمد هزینه میکند، فرض کنید که میخواهد تجارت کند، باربری دارد،خرج پست دارد، خرج ترازو دارد،کیال دارد، باید یک چیزهایی را خرج کند تا تجارتش درآمد داشته باشد و لذا اگر انسان سرمایهای دارد و با سرمایه تجارت کند و در راه تحصیل سود هزینه کند، اما آخر سال یکسان باشد،همان سرمایه اول دستش باشد، نمیگویند سود کرده، بلکه میگویند متضرر شده،چون هم سرمایه را به کار انداخته و هم عمر را، فعالیت بدنی کرده، سابقاً یک میلیون داشت،الآن هم یک میلیون دارد.
خلاصه هر که در طریق تحصیل درآمد است، آنچه را که در طریق تحصیل درآمد خرج می کند،مسلماً آن جزء مؤنه است، بلکه این بخش جای بحث نیست، بلکه عبارت حضرت بالاتر گرفت و گفت که این بخش جای بحث نیست، چون خمس مال درآمد است،جایی که من خرج کردهام، اگر این خرج ها را حساب نکنم، کسی نمیگوید درآمد داری،این خرج ها را حساب میکند و اگر در آخر سال درآمد داشته باشد می گویند درآمد، بنابراین،خرجی را که در این راه کرده است،باید آنها را از درآمد کسر کند، کنید اصل سرمایه مخمس است،اما با این سرمایه یک میلیون درآمد دارد، در حالی که بخش از این سرمایه را در تحصیل انی درآمد خرج کرده است، مسلماً ترازودار دارد و سایر چیز ها، همه اینها را کم میکنند، آنوقت میگویند فلانی درآمد دارد، بدون کسر آنها نمیگویند درآمد دارد، ولذا عرض کردم اگر آخر سال این آدم یکسان باشد، یعنی همان سرمایه اول دستش باشد،در اینجا نمیگویند این آدم سود کرده، بلکه میگویند ضرر کرده، بنابراین، آنچه را که در تحصیل درآمد مصرف میکند، باید از درآمد کسر بشود.
آنچه که فعلاًمحل بحث ماست،این نیست،محل بحث ما این است که برای زندگی خودش و زن و بچهاش و کسانی که تحت تکفلش هستند خرج میکند یا سفرهای سیاحتی و زیارتی میرود یا به این و آن بذل و بخشش میکند، آیا این هم باید از درآمد کم بشود یا نه؟ یعنی اینها را کم می کند،بعداً ببیند درآمد دارد یا نه؟ ظاهراً این مورد محل بحث است، ائمه اهل بیت ع که میفرماید الخمس بعد المؤونة،این را میگویند، چون اولی نیاز به گفتن ندارد،بلکه هر ذی شعوری درک میکند چیزی که در تحصیل منافع خرج میشود، حتماً باید ملاحظه بشود و الا بدون ملاحظه او نمیگویند این آدم درآمد دارد، حتی بعضی از این روایات اشاره دارد به همین هزینه زندگی، مانند حدیث سوم: « فَقَالَ إِذَا أَمْكَنَهُمْ بَعْدَ مَئُونَتِهِمْ»، یعنی افراد، یعنی تاجر، و الا اگر مؤنه کسر باشد باید تعبیر دیگر کند و همچنین: «الخمس إخراجه بعد المؤنة أو بعد المؤنه،فکتب بعد المؤونة».
همه اینها اشاره است به هزینه زندگی که انسان خرج میکند،بنابراین،اگر شما یک میلیون سرمایه مخس دارید که از پدر رسیده و اول فروردین سال خمسی شماست، این میلیون را خرج کردی و درآمد هم پیدا کردی،یک میلیون درآمد پیدا کردی در حالی که پانصد تومان از اصل سرمایه کم شده،درآمد شما یک میلیون نیست، درآمد شما پانصد تومان است،هزینهای که برای زندگی کردید، از درآمد شما کم میشود، سرمایه یک میلیون شد،درآمد هم یک میلیون، اما پانصد تومان در هزنیه زندگی خرج کرده است، آخر سال نمیگویند که این آدم یک میلیون درآمد دارد، بلکه میگویند این آدم پانصد تومان درآمد دارد.
بنابر این، در این جهت نباید شک کرد که هر نوع هزینه زندگی،باید اصل درآمد کم بشود،ما بقی متعلق خمس است.
تا اینجا مسأله اختلافی نیست، یعنی احدی از فقهای شعیه با همدیگر اختلاف ندارند، نه در مؤونهای به معنای اول و نه در هزینه به معنای ثانی،یعنی هزینه زندگی، ولی آقایان یکدانه قید میزنند: «و ربما یقیّد بحسب شأنه اللائق بحاله فی العادة- ریخت و پاش بکند، اما به اندازه شأن خودش، چون هر کسی برای خود یک شأنی دارد، کسی که یک کاسب معمولی است، اگر به زیارت حضرت رضا ع برود،مسألهای نیست، اما اینکه به سفر اروپا و امریکا و امثالش برود و تفریح کند، این در شأنش نیست،یا عکسش بفرمایید کسی که حلوا فروش است یا نانواست، هر چه درآمد دارد مصرف میکند، به این و آن میدهد، انفاق میکند،اما انفاق ما فوق شأن میکند، یعنی انفاق زیاد میکند، این درست نیست، بلکه باید هم انفاقش در حد شأن باشد و هم هزینهاش در حد شأن باشد، خلاصه باید ریخت و پاش در زندگی به حسب شأن باشد نه بیشتر.
دیدگاه صاحب عروة
در میان فقهای اسلام صاحب عروة با این شرط مخالفت کرده و فرموده ما دو جور مسلمان نداریم، یک مسلمان که فقط به زیارت حضرت رضا ع برود و برگردد، دیگر حق ندارد که از آسمان شهر خود بیرون برود،یک مسلمان هم داریم که برای تفریح می تواند در همه جا اعم از نقاط دور و نزدیک و خوش آب و هوا سفر کند.
البته این فرمایش «سید» در ظاهر خوش آیند است که چطور میشود بر یکی جایز باشد و بر دیگری جائز نباشد، چطور شد که برای برخی جائز و برای برخ دیگر جائز نیست.
بیان استاد سبحانی
من فکر میکنم که این مطلب درست نیست، آیات کریمه ما را به اقصاد دعوت می کند، اقتصاد یعنی میانه روی، میانه روی تابع ثروت انسان است، در ایران مثل معروف است که پای خود را بیش از گلیم خود دراز نکن، این نشان میدهد که هر کس باید شرائط و امکانات و ثروت خود را در نظر بگیرد و همان اندازه باید ریخت و پاش کند،خداوند منان در قرآن مجید میفرماید:
« وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَكَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَامًا »[7]
و کساني که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف مينمايند و نه سختگيري؛ بلکه در ميان اين دو، حد اعتدالي دارند.
امام باقر یا امام صادق ع برای اینکه آیه را مجسم کند، یک مشت ریگ برداشت و همه را پخش کرد و فرمود:« هذا هو الإسراف»،بعداً یک مشت ریگ دیگر برداشت و آن را محکم در مشت خود نگهداشت به گونهای که چیزی از آن نیفتاد و فرمود:« هذا هو التقتیر»، برای بار سوم یک مشت برداشت یک مقدارش را ریخت و یک مقدار دیگرش را نگهداشت، فرمود:« هذا هو القوام»، معلوم میشود حضرات معصومین ع گاهی حقائق را با تصویر معنی میکردند.
پس معلوم میشود که این حرف درست نیست که انسان همه اموالش را ا برای آخرت حسان کند و در آخر سال هم بگوید:خدایا! من چیزی ندارم که خمس آن را بپردازم. چرا؟ چون باید در انفاق حد وسط را در نظر گرفت، بلی، آن مسأله را هم میشود ا زاین راه حل کرد و آن اینکه هر کس باید به اندازه توان مالی خودش مشغول رفاه باشد،کسی که درآمد بیشتری دارد، ممکن است سفر های رفاهی کند،اما آنکس که درآمد کمی دارد،برای او چنین سفر هایی زیبنده نیست.
و ربّما یقیّد بحسب شأنه اللائق بحاله فی العادة، و وجه التقیید واضح لانصراف المؤونة إلی المتعارف بحسب شؤونه و خصوصیات حیاته، کما هو الحال فی الإنفاق علی الزوجة و کلّ من وجب علیه الإنفاق علیه، فالکلّ مکلّف بما یلیق بشأنه، و الاسراف و التوسّع و التقتیر یلاحظ بحسب حاله و هو یختلف حسب اختلاف مکانة الأفراد و منزلتهم و إلی ذلک یشیر قوله:
« وَلَا تَجْعَلْ يدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا »[8].
هرگز دستت را بر گردنت زنجير مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بيش از حد (نيز) دست خود را مگشاي، تا مورد سرزنش قرار گيري و از کار فروماني!
« وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَكَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَامًا »[9].
قوام حد وسط را میگویند،« غیر أنّ القوام یختلف و نحوه یختلف حسب اختلاف مکانة الأفراد، إذ ربّ فعل یعدّ بالنسبة إلی احد تقتیراً و لا یعدّ بالنسبة إلی فرد آخر کذلک، قال سبحانه: « وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا » [10].
و حق نزديکان را بپرداز، و (همچنين حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذير مکن،
« إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّياطِينِ وَكَانَ الشَّيطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا »[11].
چرا که تبذيرکنندگان، برادران شياطينند؛ و شيطان در برابر پروردگارش، بسيار ناسپاس بود!
و قال سبحانه: « وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»[12].
اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد! و (از نعمتهاي الهي) بخوريد و بياشاميد، ولي اسراف نکنيد که خداوند مسرفان را دوست نميدارد!
هذه الآیات تهدف إلی أنّ الاقتصاد فی الحیاة هو الأصل، و فی الروایات الاسلامیة تصریحات بذلک فلنکتف بهذا المقدار، هذا التفصیل الاقتصاد حسب الحال حاکم علی جمیع الأمور من المحسنات الشرعیة و الأفعال القربیة.
نعم استشکل فیه صاحب مسند العروة، و قال: الظاهر عدم صحّة التفصیل و أنّه لا معنی لتفکیک یجعله مناسباً لشأن مسلم دون آخر، فلو صرف أحد جمیع وارداته بعد إعاشة نفسه و عائلته فی سبیل الله ذخراً لآخرته لینتفع به بعد موته،کان ذلک من الصرف فی المؤونة، لاحتیاج الکلّ إلی الجنّة، و لا یعدّ ذلک من الاسراف و التبذیر بوجه بعد أمر الشارع المقدس بذل»[13].
و لکن ظاهر الآیة یصادم ما ذکره حیث یقیّد الإنفاق الذی هو أمر مستحب بالقوام و ینهی عن الإسراف فی الإنفاق، و التقتیر، و الظاهر من الآیات و الروایات أنّ الاقتصاد فی العبادات و المعاملات هو المرضیّ.
لاحظ ما ورد من الروایات فی تفسیر قوله سبحانه: « وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَكَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَامًا ».
بحث در این است که آیا کلمه مؤونة اجوف واوی است از:« مون، یمون» یا اینکه مهموز است از:« مئن یمئن » است، اگر واوی باشد از:« مان، یمون» است، اما اگر مهوز باشد، مئن یمئن است،صاحب لسان یکی را انتخاب کرده، ولی بعضی ها به هردو اشاره نموده است، یعنی ممکن است واوی باشد یا یایی.
قد ورد لفظ مؤونة فی غیر واحدة من الروایات،کما سیأتی و هل هو أجوف کما یظهر من ابن فارس حیث قال: «مون» المیم و الواو، و النون، و هی المؤن أن تقول عیالک، أی تقوم بکفایتهم و تتحمل مؤنتهم، و أمّا المؤنة فمن المؤنة و الأصل مؤنة بغیر همزة»[1].
و علی ذلک فالفعل:مان، یمون مؤنة.
أو مهموز العین کما یظهر من صاحب القاموس حیث قال: مأن، بالهمزة، و قال: مأن القوم، احتمل مؤنتهم، أی قوتهم، و قد لا یهمز، فالفعل مانهم.
خلاصه هردو احتمال وجود دارد،ممکن است از «مون» باشد و هکذا ممکن است از «مئن» باشد.
«علی کل حال» کلمه «مؤنة» در هر دو صورت همزه دارد، بحث در ریشهاش هست که اجوف واوی است یا یایی؟
المؤونة فی الروایات
من در اینجا پنج روایت نقل میکنم که در آنها کلمه مؤنه آمده است و البته اختصاص به این پنج روایت ندارد:
روایت علی بن مهزیار
1: «محَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ كَتَب بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع- أَخْبِرْنِي عَنِ الْخُمُسِ أَ عَلَى جَمِيعِ مَا يَسْتَفِيدُ الرَّجُلُ مِنْ قَلِيلٍ وَ كَثِيرٍ مِنْ جَمِيعِ الضُّرُوبِ وَ عَلَى الصُّنَّاعِ وَ كَيْفَ ذَلِكَ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ الْخُمُسُ بَعْدَ الْمَئُونَةِ»[2].
2: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُجَاعٍ النَّيْسَابُورِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ (امام هادی ع ) عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ مِنْ ضَيْعَتِهِ ... فَوَقَّعَ ع لِي مِنْهُ الْخُمُسُ مِمَّا يَفْضُلُ مِنْ مَئُونَتِهِ»[3].
3: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَلِيِّ بْنُ رَاشِدٍ قُلْتُ لَهُ أَمَرْتَنِي بِالْقِيَامِ بِأَمْرِكَ وَ أَخْذِ حَقِّكَ فَأَعْلَمْتُ مَوَالِيَكَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي بَعْضُهُمْ وَ أَيُّ شَيْءٍ حَقُّهُ فَلَمْ أَدْرِ مَا أُجِيبُهُ فَقَالَ يَجِبُ عَلَيْهِمُ الْخُمُسُ فَقُلْتُ فَفِي أَيِّ شَيْءٍ فَقَالَ فِي أَمْتِعَتِهِمْ وَ صَنَائِعِهِمْ قُلْتُ وَ التَّاجِرُ عَلَيْهِ وَ الصَّانِعُ بِيَدِهِ فَقَالَ إِذَا أَمْكَنَهُمْ بَعْدَ مَئُونَتِهِمْ»[4].
4: « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام الْخُمُسُ أُخْرِجُهُ قَبْلَ الْمَئُونَةِ أَوْ بَعْدَ الْمَئُونَةِ فَكَتَبَ بَعْدَ الْمَئُونَة»[5].
5: « محَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ أَنَّ فِي تَوْقِيعَاتِ الرِّضَا ع إِلَيْهِ أَنَّ الْخُمُسَ بَعْدَ الْمَئُونَة»[6].
بنابراین، کلمه مئونه در روایات ما هست، نظر ما از ذکر این روایات این است که لفظ مؤونه کلمه متشرعه نیست که فقها از خود شان در آورده باشد،بلکه در کلمات علما و در کلمات فقها و حتی در کلمات ائمه اهل بیت آمده است، بنابراین،معلوم میشود که مسأله اتفاقی است که:« أَنَّ الْخُمُسَ بَعْدَ الْمَئُونَة»
معنی المؤونة
مؤنه به معنای چیزی است که انسان انفاق میکند، خرج میکند و هزینه میکند، گاهی انسان در راه تحصیل درآمد هزینه میکند، فرض کنید که میخواهد تجارت کند، باربری دارد،خرج پست دارد، خرج ترازو دارد،کیال دارد، باید یک چیزهایی را خرج کند تا تجارتش درآمد داشته باشد و لذا اگر انسان سرمایهای دارد و با سرمایه تجارت کند و در راه تحصیل سود هزینه کند، اما آخر سال یکسان باشد،همان سرمایه اول دستش باشد، نمیگویند سود کرده، بلکه میگویند متضرر شده،چون هم سرمایه را به کار انداخته و هم عمر را، فعالیت بدنی کرده، سابقاً یک میلیون داشت،الآن هم یک میلیون دارد.
خلاصه هر که در طریق تحصیل درآمد است، آنچه را که در طریق تحصیل درآمد خرج می کند،مسلماً آن جزء مؤنه است، بلکه این بخش جای بحث نیست، بلکه عبارت حضرت بالاتر گرفت و گفت که این بخش جای بحث نیست، چون خمس مال درآمد است،جایی که من خرج کردهام، اگر این خرج ها را حساب نکنم، کسی نمیگوید درآمد داری،این خرج ها را حساب میکند و اگر در آخر سال درآمد داشته باشد می گویند درآمد، بنابراین،خرجی را که در این راه کرده است،باید آنها را از درآمد کسر کند، کنید اصل سرمایه مخمس است،اما با این سرمایه یک میلیون درآمد دارد، در حالی که بخش از این سرمایه را در تحصیل انی درآمد خرج کرده است، مسلماً ترازودار دارد و سایر چیز ها، همه اینها را کم میکنند، آنوقت میگویند فلانی درآمد دارد، بدون کسر آنها نمیگویند درآمد دارد، ولذا عرض کردم اگر آخر سال این آدم یکسان باشد، یعنی همان سرمایه اول دستش باشد،در اینجا نمیگویند این آدم سود کرده، بلکه میگویند ضرر کرده، بنابراین، آنچه را که در تحصیل درآمد مصرف میکند، باید از درآمد کسر بشود.
آنچه که فعلاًمحل بحث ماست،این نیست،محل بحث ما این است که برای زندگی خودش و زن و بچهاش و کسانی که تحت تکفلش هستند خرج میکند یا سفرهای سیاحتی و زیارتی میرود یا به این و آن بذل و بخشش میکند، آیا این هم باید از درآمد کم بشود یا نه؟ یعنی اینها را کم می کند،بعداً ببیند درآمد دارد یا نه؟ ظاهراً این مورد محل بحث است، ائمه اهل بیت ع که میفرماید الخمس بعد المؤونة،این را میگویند، چون اولی نیاز به گفتن ندارد،بلکه هر ذی شعوری درک میکند چیزی که در تحصیل منافع خرج میشود، حتماً باید ملاحظه بشود و الا بدون ملاحظه او نمیگویند این آدم درآمد دارد، حتی بعضی از این روایات اشاره دارد به همین هزینه زندگی، مانند حدیث سوم: « فَقَالَ إِذَا أَمْكَنَهُمْ بَعْدَ مَئُونَتِهِمْ»، یعنی افراد، یعنی تاجر، و الا اگر مؤنه کسر باشد باید تعبیر دیگر کند و همچنین: «الخمس إخراجه بعد المؤنة أو بعد المؤنه،فکتب بعد المؤونة».
همه اینها اشاره است به هزینه زندگی که انسان خرج میکند،بنابراین،اگر شما یک میلیون سرمایه مخس دارید که از پدر رسیده و اول فروردین سال خمسی شماست، این میلیون را خرج کردی و درآمد هم پیدا کردی،یک میلیون درآمد پیدا کردی در حالی که پانصد تومان از اصل سرمایه کم شده،درآمد شما یک میلیون نیست، درآمد شما پانصد تومان است،هزینهای که برای زندگی کردید، از درآمد شما کم میشود، سرمایه یک میلیون شد،درآمد هم یک میلیون، اما پانصد تومان در هزنیه زندگی خرج کرده است، آخر سال نمیگویند که این آدم یک میلیون درآمد دارد، بلکه میگویند این آدم پانصد تومان درآمد دارد.
بنابر این، در این جهت نباید شک کرد که هر نوع هزینه زندگی،باید اصل درآمد کم بشود،ما بقی متعلق خمس است.
تا اینجا مسأله اختلافی نیست، یعنی احدی از فقهای شعیه با همدیگر اختلاف ندارند، نه در مؤونهای به معنای اول و نه در هزینه به معنای ثانی،یعنی هزینه زندگی، ولی آقایان یکدانه قید میزنند: «و ربما یقیّد بحسب شأنه اللائق بحاله فی العادة- ریخت و پاش بکند، اما به اندازه شأن خودش، چون هر کسی برای خود یک شأنی دارد، کسی که یک کاسب معمولی است، اگر به زیارت حضرت رضا ع برود،مسألهای نیست، اما اینکه به سفر اروپا و امریکا و امثالش برود و تفریح کند، این در شأنش نیست،یا عکسش بفرمایید کسی که حلوا فروش است یا نانواست، هر چه درآمد دارد مصرف میکند، به این و آن میدهد، انفاق میکند،اما انفاق ما فوق شأن میکند، یعنی انفاق زیاد میکند، این درست نیست، بلکه باید هم انفاقش در حد شأن باشد و هم هزینهاش در حد شأن باشد، خلاصه باید ریخت و پاش در زندگی به حسب شأن باشد نه بیشتر.
دیدگاه صاحب عروة
در میان فقهای اسلام صاحب عروة با این شرط مخالفت کرده و فرموده ما دو جور مسلمان نداریم، یک مسلمان که فقط به زیارت حضرت رضا ع برود و برگردد، دیگر حق ندارد که از آسمان شهر خود بیرون برود،یک مسلمان هم داریم که برای تفریح می تواند در همه جا اعم از نقاط دور و نزدیک و خوش آب و هوا سفر کند.
البته این فرمایش «سید» در ظاهر خوش آیند است که چطور میشود بر یکی جایز باشد و بر دیگری جائز نباشد، چطور شد که برای برخی جائز و برای برخ دیگر جائز نیست.
بیان استاد سبحانی
من فکر میکنم که این مطلب درست نیست، آیات کریمه ما را به اقصاد دعوت می کند، اقتصاد یعنی میانه روی، میانه روی تابع ثروت انسان است، در ایران مثل معروف است که پای خود را بیش از گلیم خود دراز نکن، این نشان میدهد که هر کس باید شرائط و امکانات و ثروت خود را در نظر بگیرد و همان اندازه باید ریخت و پاش کند،خداوند منان در قرآن مجید میفرماید:
« وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَكَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَامًا »[7]
و کساني که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف مينمايند و نه سختگيري؛ بلکه در ميان اين دو، حد اعتدالي دارند.
امام باقر یا امام صادق ع برای اینکه آیه را مجسم کند، یک مشت ریگ برداشت و همه را پخش کرد و فرمود:« هذا هو الإسراف»،بعداً یک مشت ریگ دیگر برداشت و آن را محکم در مشت خود نگهداشت به گونهای که چیزی از آن نیفتاد و فرمود:« هذا هو التقتیر»، برای بار سوم یک مشت برداشت یک مقدارش را ریخت و یک مقدار دیگرش را نگهداشت، فرمود:« هذا هو القوام»، معلوم میشود حضرات معصومین ع گاهی حقائق را با تصویر معنی میکردند.
پس معلوم میشود که این حرف درست نیست که انسان همه اموالش را ا برای آخرت حسان کند و در آخر سال هم بگوید:خدایا! من چیزی ندارم که خمس آن را بپردازم. چرا؟ چون باید در انفاق حد وسط را در نظر گرفت، بلی، آن مسأله را هم میشود ا زاین راه حل کرد و آن اینکه هر کس باید به اندازه توان مالی خودش مشغول رفاه باشد،کسی که درآمد بیشتری دارد، ممکن است سفر های رفاهی کند،اما آنکس که درآمد کمی دارد،برای او چنین سفر هایی زیبنده نیست.
و ربّما یقیّد بحسب شأنه اللائق بحاله فی العادة، و وجه التقیید واضح لانصراف المؤونة إلی المتعارف بحسب شؤونه و خصوصیات حیاته، کما هو الحال فی الإنفاق علی الزوجة و کلّ من وجب علیه الإنفاق علیه، فالکلّ مکلّف بما یلیق بشأنه، و الاسراف و التوسّع و التقتیر یلاحظ بحسب حاله و هو یختلف حسب اختلاف مکانة الأفراد و منزلتهم و إلی ذلک یشیر قوله:
« وَلَا تَجْعَلْ يدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا »[8].
هرگز دستت را بر گردنت زنجير مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بيش از حد (نيز) دست خود را مگشاي، تا مورد سرزنش قرار گيري و از کار فروماني!
« وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَكَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَامًا »[9].
قوام حد وسط را میگویند،« غیر أنّ القوام یختلف و نحوه یختلف حسب اختلاف مکانة الأفراد، إذ ربّ فعل یعدّ بالنسبة إلی احد تقتیراً و لا یعدّ بالنسبة إلی فرد آخر کذلک، قال سبحانه: « وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا » [10].
و حق نزديکان را بپرداز، و (همچنين حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذير مکن،
« إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّياطِينِ وَكَانَ الشَّيطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا »[11].
چرا که تبذيرکنندگان، برادران شياطينند؛ و شيطان در برابر پروردگارش، بسيار ناسپاس بود!
و قال سبحانه: « وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»[12].
اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد! و (از نعمتهاي الهي) بخوريد و بياشاميد، ولي اسراف نکنيد که خداوند مسرفان را دوست نميدارد!
هذه الآیات تهدف إلی أنّ الاقتصاد فی الحیاة هو الأصل، و فی الروایات الاسلامیة تصریحات بذلک فلنکتف بهذا المقدار، هذا التفصیل الاقتصاد حسب الحال حاکم علی جمیع الأمور من المحسنات الشرعیة و الأفعال القربیة.
نعم استشکل فیه صاحب مسند العروة، و قال: الظاهر عدم صحّة التفصیل و أنّه لا معنی لتفکیک یجعله مناسباً لشأن مسلم دون آخر، فلو صرف أحد جمیع وارداته بعد إعاشة نفسه و عائلته فی سبیل الله ذخراً لآخرته لینتفع به بعد موته،کان ذلک من الصرف فی المؤونة، لاحتیاج الکلّ إلی الجنّة، و لا یعدّ ذلک من الاسراف و التبذیر بوجه بعد أمر الشارع المقدس بذل»[13].
و لکن ظاهر الآیة یصادم ما ذکره حیث یقیّد الإنفاق الذی هو أمر مستحب بالقوام و ینهی عن الإسراف فی الإنفاق، و التقتیر، و الظاهر من الآیات و الروایات أنّ الاقتصاد فی العبادات و المعاملات هو المرضیّ.
لاحظ ما ورد من الروایات فی تفسیر قوله سبحانه: « وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَكَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَامًا ».