< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة حجیة الظن فی عدد الرکعات
بحث در این بود که آیا ظن فقط در رکعات اخیره حجت،یعنی رکعت سوم و چهارم، یا در سایر رکعات هم حجت ‌می‌باشد؟
اقوال علما را خواندیم که اکثریت شان قائل به حجیت اند، قلیلی هم قائل به عدم حجیت می باشند، اهل سنت در این زمینه دو روایت داشتند،یکی مال بیهقی بود و دیگری مال صحیح مسلم، از روایات آنها هم استفاده می شد که ظن را در مطلق رکعات حجت می دانند، یک روایت هم ما داشتیم که صحیحه صفوان بود، مطلق بود و مقید به قیدی نبود.
طائفه دوم
طائفه دوم روایاتی هستند که به منطوق شان می فرمایند که در رکعتین اخیرتین، حجت است، گاهی هم به مفهوم شان می گویند که در رکعتین اخیرتین حجت است، گاهی منطوق است، یعنی آشکارا می گوید ظن در رکعت اخیرتین حجت است و گاهی به مفهوم خود شان می گویند در رکعتین اخیرتین حجت است، این روایات می تواند برای طرفین حجت باشد، ممکن است کسانی سلب حجیت از رکعتین اخیرتین کنند و بگویند حضرت فقط رکعتین اخیرتین را گفته، می تواند حجیت برای این طرف باشد، القای خصوصیت کنیم و بگوییم مورد مخصص نیست.
بنابراین، این روایاتی که الآن می خوانیم، ذو حدین است، هم می تواند حجت برای موافق باشد و بگوید القای خصوصیت می کنیم و هم می تواند حجت برای مخالف باشد که در حقیقت می گوید چرا حضرت رکعتین اخیرتین را می گوید و از اولتین اصلاَ اسمی نبرده است، سنگینی ما بر قول اول است، همین که این روایات به منطوق و مفهوم خودشان دلالت دارند بر اینکه ظن در رکعتین اخیرتین حجت است، این خودش دلیل بر این است که در اولتین هم حجت است. چرا؟ می‌گوییم مورد مخصص نیست.چرا این مورد را گفته؟ چون غالباً شک انسان در رکعتین اخیرتین است، در اوائل نماز حواس انسان جمع است، یعنی مردم کمتر در رکعت اول و دوم شک می کنند، غالباً شک انسان مربوط به دو رکعت اخیر است، یعنی سوم و چهارم، ولذا رکعت سوم و چهارم را مطرح کرده اند، به بیان دیگر قید وارد در مورد غالب است، یعنی غالباً انسان در رکعتین اخیرتین شک می کند، یعنی در اولتین کمتر شک می نماید.
پس با توجه با دو روایت اهل سنت، یعنی روایت بیهقی و روایت مسلم نیشابوری، و با توجه به روایت صفوان بن یحیی، و اگر این روایات را هم ضمیمه کنیم، به این بیانی که من گفتم، از اینکه می گوید در رکعتین اخیرتین حجت، این مفهوم ندارد، بلکه این قید وارد در مورد غالب است، چون غالباً انسان در رکعتین اخیرتین شک می کند فلذا حضرت می گوید، فلذا ما می توانیم همانطور که ظن در رکعتین اخیرتین حجت است، در رکعتین اولتین هم حجت می باشد،‌ تا برسیم به دلیل مخالف، البته طائفه ثانیه دلیل مخالف نیست، بلکه این هم می تواند حجت برای موافق باشد و هم می تواند دلیل برای مخالف باشد، دلیل مخالف کلمه یقین است که در روایات آمده که چگونه باید حلش کنیم.
الطائفة الثانیة: ما یدل علی جواز الأخذ بالظن فی الرکعتین الأخیرتین من الرباعیة بمنطوقه أو مفهومه، من دون أن یکون نافیاً لعدم الأخذ فی غیرهما:
1: «عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ وَ أَبِي الْعَبَّاسِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا لَمْ تَدْرِ ثَلَاثاً صَلَّيْتَ أَوْ أَرْبَعاً وَ وَقَعَ رَأْيُكَ عَلَى الثَّلَاثِ فَابْنِ عَلَى الثَّلَاثِ وَ إِنْ وَقَعَ رَأْيُكَ عَلَى الْأَرْبَعِ فَسَلِّمْ وَ انْصَرِفْ وَ إِنِ اعْتَدَلَ وَهْمُكَ فَانْصَرِفْ وَ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ أَنْتَ جَالِس»[1]‌.
فَانْصَرِفْ، یعنی تشهد را تمام کن، بعداً دو رکعت نماز احتیاط بخوان، فَانْصَرِفْ، انصراف در روایات ما به معنای سلام است، به شرط اینکه شک بین سه و چهار باشد.
2: « عَنْ جَمِيلٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِيمَنْ لَا يَدْرِي أَ ثَلَاثاً صَلَّى أَمْ أَرْبَعاً وَ وَهْمُهُ فِي ذَلِكَ سَوَاءٌ قَالَ فَقَالَ إِذَا اعْتَدَلَ الْوَهْمُ فِي الثَّلَاثِ وَ الْأَرْبَعِ فَهُوَ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ صَلَّى رَكْعَةً وَ هُوَ قَائِمٌ وَ إِنْ شَاءَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ (وَ هُوَ جَالِسٌ)[2].
این روایت دلالتش بر حجیتش بر ظن به مفهوم است، فقط گفت: «إِذَا اعْتَدَلَ الْوَهْمُ» معلوم می شود که «ان لم یعتدل» ظن حجت است، فقط اعتدال را گفته، جایی که مساوی باشد، معلوم می شود اگر مساوی نشد، یعنی سی به هفتاد شد، باید همان هفتاد را اخذ کند، روایت اول دلالتش بالمنطوق است و روایت دوم بالمفهوم.
3: « عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنِ اسْتَوَى وَهْمُهُ فِي الثَّلَاثِ وَ الْأَرْبَعِ سَلَّمَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ هُوَ جَالِسٌ يُقَصِّرُ فِي التَّشَهُّد»[3].
تشهد طولانی نخواند، تشهد کوتاه بخواند، این هم دلالتش بر حجیت ظن در رکعتین اخیرتین بالمفهوم است، گفت: «إِنِ اسْتَوَى وَهْمُهُ» گفت: ان اعتدل، عمل به احتیاط بکن، معلوم می شود اگر «إن لم یعتدل» عمل به احتیاط لازم نیست، عمل به ظن بکن.
4: « عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ صَلَّى فَلَمْ يَدْرِ أَ فِي الثَّالِثَةِ هُوَ أَمْ فِي الرَّابِعَةِ قَالَ فَمَا ذَهَبَ وَهْمُهُ إِلَيْهِ إِنْ رَأَى أَنَّهُ فِي الثَّالِثَةِ وَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الرَّابِعَةِ شَيْ‌ءٌ سَلَّمَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ يَقْرَأُ فِيهِمَا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ»[4].
این روایت دلالتش به منطوق است، حضرت در این روایت عمل به ظن را حجت دانسته، ولی گفت اگر دل تان چرکین است، یک رکعت نماز احتیاط هم به آن ضمیمه کن، اول می فرماید ظن حجت است.« قَالَ فَمَا ذَهَبَ وَهْمُهُ إِلَيْهِ » یعنی یأخذ بما ذهب وهمه إلیه، سپس می‌فرماید:
«إِنْ رَأَى أَنَّهُ فِي الثَّالِثَةِ وَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الرَّابِعَةِ شَيْ‌ءٌ» اگر یک ادم وسواسی است و یک چیزکی در دلش است،‌احتیاط هم بکند، این به منطوق است.
5: «عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا لَمْ تَدْرِ اثْنَتَيْنِ صَلَّيْتَ أَمْ أَرْبَعاً وَ لَمْ يَذْهَبْ وَهْمُكَ إِلَى شَيْ‌ءٍ فَتَشَهَّدْ وَ سَلِّمْ ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ تَقْرَأُ فِيهِمَا بِأُمِّ الْكِتَابِ ثُمَّ تَشَهَّدُ وَ تُسَلِّمُ فَإِنْ كُنْتَ إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ كَانَتَا هَاتَانِ تَمَامَ الْأَرْبَعِ وَ إِنْ كُنْتَ صَلَّيْتَ أَرْبَعاً كَانَتَا هَاتَانِ نَافِلَةً »[5].
دلالت این حدیث بر حجیت ظن در رکعتین اخیرتین به مفهوم است، ما تا اینجا شش روایت را خواندیم که اینها دلالت دارند بر اینکه ظن در رکعتین اخیرتین حجت است، اما دلالة منطوقیه أو دلالة مفهومیه. چه کنیم؟ عرض کردیم که این روایات مانند شمشیر دو لبه است. ممکن طرف بگوید حضرت اینکه اصرار دارد رکعتین اخیرتین، معلوم می‌ شود که حکم مال رکعتین اخیرتین است، ممکن است این طرف بگوید قید در مورد غالب وارد شده و غالباً انسان در دو رکعت اخیر شک می‌کند نه در دو رکعت اول، بنابراین،‌مورد مخصّص نیست فلذا ‌این روایات می‌تواند مطلقا حجت باشد،‌به شرط اینکه بتوانیم القای خصوصیت کنیم.
پس ما دو طائفه روایت داشتیم، روایت طائفه اول مانند روایت بیهقی و صحیح مسلم و صحیح صفوان مطلق بودند، این روایات هم مانند شمشیر دو لبه بودند،ولی ‌ما این طرف را گرفتیم و گفتیم القای خصوصیت می‌کنیم. چرا؟ چون غالباً شک انسان در رکعت سوم و چهارم است.
طائفه سوم
طائفه سوم روایاتی هستند که می‌گویند یقین می‌خواهد وسید مرتضی به همین روایات استدلال می‌کند، روایاتی که توصیه می‌کند حتماً باید یقین باشد ولذا در اول رسائل مرحوم شیخ وقتی که مثال می‌زند که قطع ماخوذ در موضوع است، نماز را مثال می‌زند و می‌گوید در در رکعت اول نماز چهار رکعتی و در نماز دو رکعتی مانند نماز صبح و در نماز سه رکعتی مانند نماز صبح، قطع ماخوذ در موضوع است و آنهم به عنوان وصف، این را چه رقم حل کنیم؟ نخست باید رویات را بخوانیم و سپس به دنبال جواب بریم که آیا جواب داریم یا نه؟
روایت زرارة
1: « عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قَال‌ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْعِبَادِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ وَ فِيهِنَّ الْقِرَاءَةُ وَ لَيْسَ فِيهِنَّ وَهْمٌ يَعْنِي سَهْواً فَزَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعاً وَ فِيهِنَّ الْوَهْمُ وَ لَيْسَ فِيهِنَّ قِرَاءَةٌ فَمَنْ شَكَّ فِي الْأُولَيَيْنِ أَعَادَ حَتَّى يَحْفَظَ وَ يَكُونَ عَلَى يَقِينٍ وَ مَنْ شَكَّ فِي الْأَخِيرَتَيْنِ عَمِلَ بِالْوَهْم‌»[6].
خداوند از اول ده تا رکعت را واجب کرده بود، هفت تای دیگر را پیغمبر اکرم در شب معراج از خدا خواسته. « وَ فِيهِنَّ الْقِرَاءَةُ وَ لَيْسَ فِيهِنَّ وَهْمٌ يَعْنِي سَهْواً»،‌وهم به معنای سهور است، یعنی در آن ده رکعتی که خداوند فرض کرده، سهو نیست، با این حدیث استدلال می‌کند که در رکعت اول سهو نیست، وهم به معنای سهو است. « فَزَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعاً وَ فِيهِنَّ الْوَهْمُ» یعنی پیغمبر هفت رکعت دیگر را زیاد کرد که در آنها سهو است. «وَ لَيْسَ فِيهِنَّ قِرَاءَةٌ فَمَنْ شَكَّ فِي الْأُولَيَيْنِ أَعَادَ حَتَّى يَحْفَظَ وَ يَكُونَ عَلَى يَقِينٍ وَ مَنْ شَكَّ فِي الْأَخِيرَتَيْنِ عَمِلَ بِالْوَهْم‌» احکام شک هست،‌این روایت، روایت مهم است، آنگاه صاحب وسائل چند تا روایت به این مضمون دارد، یعنی روایاتی که موید روایت زرارة است و من فقط عناوین آنها را بیان می‌کنم:
2: «عَنْ عَامِرِ بْنِ جُذَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا سَلِمَتِ الرَّكْعَتَانِ الْأَوَّلَتَانِ سَلِمَتِ الصَّلَاةُ»[7].
3: «عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ: قَالَ لِي إِذَا لَمْ تَحْفَظِ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ فَأَعِدْ صَلَاتَك‌»[8].
4: «عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي وَ لَا يَدْرِي وَاحِدَةً صَلَّى أَمْ ثِنْتَيْنِ قَالَ يَسْتَقْبِلُ حَتَّى يَتَيَقَّنَ أَنَّهُ قَدْ أَتَمَّ وَ فِي الْجُمُعَةِ وَ فِي الْمَغْرِبِ وَ فِي الصَّلَاةِ فِي السَّفَر»[9].
5: « عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا سَهَوْتَ فِي الْأَوَّلَتَيْنِ فَأَعِدْهُمَا حَتَّى تُثَبِّتَهُمَا»[10].
ما اگر این روایات را روی هم بگذاریم، قول سید مرتضی را تایید می کند، معلوم می شود که رکعتین اولتین از مقام بالاتری بر خوردارند، چگونه جمع کنیم بین این روایات، از آن طرف استدلال کردیم که ظن حجت است و گفتیم این روایات وارد در مورد غالب است، این روایات می گوید رکعتین اولتین حسابش با رکعتین اخیرتین جداست، در این دو رکعتین اولتین باید یقین داشته باشی، چه رقم جمع کنیم؟
دیدگاه استاد سبحانی
من یک راه حلی فکر کردم و آن اینکه همان روایتی که در آن کلمه یقین است، گل سر سبد آن روایات همان روایات اول است، که می گوید علی یقین، آیا یقین در اینجا یقین موضوعی طرییقی است یا موضوعی وصفی است یا موضوعی وصفی است؟
چون یقین بر سه قسم است: طریقی محض، موضوعی طریقی، موضوعی وصفی، فرق دومی با سومی در این است که در هردو به یقین نگاه می کنیم، منتها گاهی از دریچه طریقیت که می شود موضوعی طریقی، گاهی از دریچه موضوعیت که می شود یقین موضوعی وصفی.
مثال1
فرض کنید کسی بازار می‌رود تا یک عینک برای خودش بخرد، گاهی عینک را می خرد که خوب نشان می دهد یا بد؟ به این می گویند: موضوعی طریقی.
ولی گاهی به عینک که نگاه می کند، از این جهت نگاه می‌کند که ببیند چه جوری است، آیا دسته اش سفید است یا سیاه، شیشه اش درست است یا نادرست و هکذا. به این می گویند: موضوعی وصفی.
مثال2
فرض کنید کسی می‌خواهد از بازار آینه بخرد، وقتی در مغازه آینه فروشی می‌رود، گاهی آینه را که می گیرد و به نگاه می کند، از این نظر نگاه می‌کند که خوب نشان می دهد یا بد؟ به این می گویند: موضوعی طریقی.
ولی گاهی آینه را که می خرد، نگاه می کند که آیا این آینه مربع است یا مخمس، چه جوری است، به این می گویند: موضوعی وصفی.
پس یقین بر سه قسم شد، طریقی محض، مثلاً شخص موقع رفتن از خانه، مقابل آینه می‌ایستد تا سرو صورتش درست کند، اینجا فقط طریقی محض است.
ولی گاهی موضوعی طریقی است، مثلاً وقتی به مغازه آینه فروشی می‌رود، به آینه نگاه می‌کند به جنبه طریقیت. گاهی به آینه نگاه می‌کند تا ببیند که اطرافش مرمر یا مرمر نیست،‌ مثلث است یا مثلث نیست،‌این می‌شود موضوعی وصفی.
من از شما سوال می کنم آیا امام (ع) که می فرماید: « حتی أن یکون علی یقین» یقین مسلماً طریقی محض نیست، موضوعی است، آیا موضوعی طریقی است یا موضوعی وصفی؟ مسلماً موضوعی طریقی است، یعنی یقین در موضوع اخذ شده، منتها بما أنّه طریق لا بما أنّه صفة من صفات النفس کالحسد و البخل، اگر موضوعی طریقی شد، نرخ شاه عباسی است که امارات جای قطع موضوعی طریقی می نشیند، اینکه امام (ع) فرمود: «علی یقین» یقین موضوعی طریقی است، آن روایاتی که ما خواندیم مانند دو روایت اهل سنت و روایت جناب صفوان، و هکذا روایاتی که ماز آنها الغای خصوصیت کردیم، آمد ظن را حجت کرد و شد طریق، این طریق می آید جای آن طریق می نشیند، شیخ در اول رسائل می گوید فرق بین قطع موضوعی طریقی و بین موضوعی وصفی این است که در موضوعی طریقی، امارات جانشین قطع می‌شود، اما در موضوعی وصفی امارات جانشین قطع نمی شود، چون در اینجا یقین موضوعی طریقی است، حضرت نمی خواهد به یقین از نظر صفات نفسانی نگاه کند، چون موضوعی طریقی است قهراً امارات دیگر جای او می نشیند، که یکی از آنها ظن است، من از این راه این مشکل را حل کردم.
و أمّا بقیة العناوین مثل قوله: « حَتَّى يَحْفَظَ وَ يَكُونَ عَلَى يَقِينٍ » و قوله: « إِذَا سَهَوْتَ فِي الْأَوَّلَتَيْنِ فَأَعِدْهُمَا حَتَّى تُثَبِّتَهُمَا» و قوله:«يَسْتَقْبِلُ حَتَّى يَتَيَقَّنَ أَنَّهُ قَدْ أَتَمَّ» فالیقین أخذ فیها موضوعیاً و طریقیاً لا وصفیاً فإذا دلّ الدلیل علی حجیة أمر آخر، و لو کان أدون منه، لقام مقامه، و قد ثبت فی الأصول أنّ الیقین المأخوذ فی الموضوع علی وجه الطریقیة تقوم مقامه سائر الطرق، بخلاف الیقین المأخوذ فی الموضوع علی وجه الوصفیة.
بلی؛ اگر یقین موضوعی وصفی باشد، امارات و بعض الأصول جانشین او نمی شود و چون یقین در اینجا موضوعی طریقی است، بنا بر این آن ادله‌ای که می گوید:« الظن حجة» مانند روایت بیهقی و مسلم نیشابوری و روایت صفوان، جانشین این قطع می شود. پس ثبت أنّ الظن حجة حتی رکعتین الأخیرتین.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo