< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لا تعاد
در بحث های گذشته به این نتیجه رسیدیم که:« لا تعاد» دو طائفه را شامل است، یکی ناسی که ساهی هم عطف بر ناسی است، دیگری هم جاهل قاصر، الآن وارد بحث دیگر می‌شویم و ‌آن اینکه آیا صدر قاعده بنام: «لا تعاد» فقط نقیصه را می‌گیرد، یعنی اینکه کسی اجزاء نماز را کم کند، یا هم نقیصه را می‌گیرد و هم زیادی را، چون اخلال در نماز گاهی به صورت نقیصه است و گاهی به صورت زیادی؟
«لا شک » که اگر اخلال به صورت نقیصه شد،‌ مثلاً کسی حمد یا تشهد را در حال نماز فراموش کرد و سپس از نماز فارغ شد، اشکالی ندارد، اما اگر چیزی در نماز اضافه کرد، به این معنا که قرائت را دو بار خواند یا تشهد را دوبار خواند، آیا زیادی مایه فساد است یا مایه فساد نیست؟ مثلاً قران بین السورتین ممنوع است، حالا یا مکروه است یا حرام، مگر دو سوره، یکی سوره‌: « الضُّحَى و أَ لَمْ نَشْرَحْ »،‌ دیگری هم سوره مبارکه: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ وَ لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ».
«قَالَ وَ رَوَى الْعَيَّاشِيُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَا تَجْمَعْ بَيْنَ سُورَتَيْنِ فِي رَكْعَةٍ وَاحِدَةٍ إِلَّا الضُّحَى وَ أَ لَمْ نَشْرَحْ- وَ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ وَ لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ»[1]،.
اگر این دوتا را اگر کنار بگذاریم، فرض کنید یک آدمی دوبار سوره را می‌خواند، آیا «لا تعاد» اینجا را می‌گیرد یا نه؟
البته دوبار می‌خواند «إمّا ناسیاً و اما جهلاً قاصراً » یا فرض کنید که سوره عزائم را می‌خواند، البته از نظر ما نباید در نماز سوره عزائم خوانده شود، چون اگر اینها خوانده شود و به مقام سجده برسد، باید سجده کند « والسجده زیادة فی المکتوبه»، بحث در این است که آیا اگر کسی زیادی ممنوعه را انجام بدهد، زیادی ممنوعه «کقران بین سورتین، أو قرائة العزائم»، اما زیادی غیر ممنوعة اشکالی ندارد، امام صادق (ع) «إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ» [2] را کراراً در نماز می‌خواند، بحث ما در زیادی های ممنوعه است، «کقران بین سورتین أو کقرائة العزائم» آیا اگر کسی زیادی ممنوعه را بخواند، نمازش باطل می‌شود یا نه؟ اگر بگوییم زیادی را می‌گیرد، ساهی نمازش باطل نیست، جاهل قاصر نمازش باطل نیست. بعضی ها می‌خواهند دایره را وسیع تر بگیرند و بگویند هر نوع زیادی، یعنی لازم نیست که بر تحریم زیادی نص خاصی داشته باشیم، در «لَا قِرَانَ بَيْنَ سُورَتَيْن‌ » نص و روایت داریم که می‌فرماید:«لَا قِرَانَ بَيْنَ سُورَتَيْن‌ » در عزائم هم نص داریم که می‌فرماید:« إنّ السجدة زیادة فی المکتوبة»[3]، می‌گوید هر زیادی نماز، به شرط اینکه دلیل مجوز نداشته باشیم، همین مقداری که مجوز نداشته باشیم، این بحث در آنجا می‌آید. چرا؟ چون لازمه نماز این است که این نماز را به این نحو بخوان، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه زیاد تر، ما فعلاً در این جهت بحث نداریم که آیا هر زیادی به شرط اینکه مجاز نباشد یا زیادی ممنوعه؟
ممکن است کسی بگوید بحث در زیادی هایی ممنوعه است، ممکن است کسی بگوید بحث در مطلق زیادی است، البته به شرط اینکه مجوز نداشته باشد، مانند تکرار «إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ»که بر تکرارش مجوز داریم،‌آیا زیادی را می‌گیرد یا نه؟
دیدگاه استاد سبحانی
از نظر بنده زیادی را می‌گیرد، چرا؟ چون حضرت در مقام اعطای ضابطه برای صحت و فساد نماز است، اعطای ضابطه می‌کند برای صحت صلات و فساد صلات، فلذا داعی نداریم که این را منحصر به نقصیه کنیم، اگر این آدم زیادی ممنوعه را یا مطلق زیادی را (که مجوز نداریم) آورد، چنانچه ناسی و جاهل قاصر باشد، هیچ اشکالی ندارد و نمازش صحیح است.
پرسش
ممکن است کسی اشکال کند و بگوید این روایت فقط نقیصه را می‌گیرد. چرا؟ چون کلمه «عدم» مقدر است، ‌»لا تعاد الصلاة من عدم شیء إلا من عدم هذه الخمسة» در اینجا کلمه عدم مقدر است، اگر کلمه «عدم) مقدر باشد، اختصاص به نقیصه پیدا می‌کند و زیادی را نمی‌گیرد، بگوییم در اینجا عدم مقدر است.
فإن قلت: إنّ المتبادر من الحدیث عدم وجوب الإعادة لأجل عدم کلّ ما اعتبر فی الصلاة إلّا من عدم هذه الخمسة، و علی هذا فالحدیث یختصّ بالنقیصة دون الزیادة فإنّ إخلالها لیس لأجل العدم بل لأجل الوجود.
بگوییم اصلاً روایت در عدم است، ما عدا الخمسه اشکالی ندارد، اما عدم خمسه اشکال دارد، اما عدم ما عدای خمسه اشکالی ندارد،‌ کلمه عدم را در اینجا مقدر کنید.
پاسخ
به چه دلیل شما در اینجا کلمه عدم را مقدر می‌کنید، کلمه شیء را مقدر کنید و بگویید:« لا تعاد الصلاة من شیء» کلمه «شیئ» هم نقیصه را می‌ گیرد و هم زیادی را، « لا تعاد الصلاة من شیء، إلا من خمسة»
خلاصه اینکه دلیل نداریم بر اینکه فقط نقیصه را می‌گیرد، زیادی را نمی‌گیرد، عرض کردم زیادی مال کسی است که یا ناسی است یا جاهل قاصر،‌بقیه را از صحنه خارج کردیم.
در هر صورت کسانی هستند که می‌خواهند بگویند این قاعده فقط نقیصه را می‌گیرد، می‌خواهند وصله و پینه کند نماز را در ناحیه نقیصه، کار به زیادی ندارد، در هردو عدم را مقدر می‌کنند و می‌گویند کاستی غیر خمسة مضر نیست، اما کاستی خمسه مضر است.
ولی ما دلیلی بر این نداریم که کلمه عدم مقدر باشد، ممکن است کلمه شیء را مقدر باشد نه کلمه عدم.
قلت: ما ذکرته و إن کان حسب التعبیر صحیحاً إلّا أنّ الکلام فی کون المقدّر هو العدم، و لما ذا لا تقول: « لا تعاد الصلاة بشیء إلا من خمسة» و الشیء یطلق علی الزیادة قطعاً.شیئ هم زیادی را می‌گیرد و هم نقیصه را.
ولی من چیزی را مقدر نمی‌کنم، بلکه اطلاق روایت را می‌گیرم و می‌گویم روایت اطلاق دارد، این روایت در مقام اعطای ضابطه است، کسی که نماز می‌خواند اگر نمازش مشکل پیدا کرد، خمسه مشکل آفرین است اما غیر خمسة مشکل آفرین نیست، متبادر از این روایت این است که هم جانب نقصیه را می‌گیرد و هم جانب زیاده را. خصوصاً اگر زیادی، از آن زیادی هایی ممنوعه باشد که خودش در نماز یکنوع شکستی را ایجاد می‌کند.
بنابراین، از نظر ما روایت «لا تعاد»‌ معالجه می‌کند، هر نوع مشکلی که در نماز پیش بیاید،خواه این مشکل از جانب نقیصه باشد یا از جانب زیاده.
البته کسانی هستند که می‌گویند: « لا تعاد » فقط نقیصه را می‌گیرد و برای این مدعای خود دوتا دلیل هم می‌آورند، یکی این است که کلمه عدم را مقدر کرده‌اند.
ما در جواب این دلیل آنها گفتیم، ما دلیلی نداریم بر اینکه کلمه عدم در اینجا مقدر است، چون ممکن است کلمه شیئ مقدر باشد و شیء هم نقیصه را شامل است و هم زیاده را.
دیگر اینکه ما احتیاج به تقدیر نداریم، نه تقدیر عدم و نه تقدیر شیء، بلکه حضرت در مقام اعطای ضابطه است که نماز گزران مشکل شان را حل کنند، گاهی مشکل از ناحیه نقیصه است و گاهی از ناحیه زیادی.
دلیل شان این است که در حدیث زرارة آمده که: «الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ» جمله: « وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ» ناظر به نقیصه است،‌کمبود سنت ضرر به فریضه نمی‌زند، همین که خمسه را آوردی، کمبود بقیه مضر نیست، « وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ » أی لا تنقض نقص السنّة، عدم السنّة، آنچه که پیامبر آورده، کمی و نقص آن ضرر به آن نمی‌زند، وقتی آن جمله که خدا فرموده: یعنی « خمسه» در اختیار باشد، بقیه ضرر به نماز نمی‌زند.
خلاصه اینکه تمام کمالات در این خمسة نهفته است، اگر خمسة را آوردی، دل گیر نباش، البته اگر از روی نسیان و فراموشی نیاورد، نه از روی عمد یا از روی جهل قاصر نیاورد، می‌گویند: « وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ » یعنی لا تنقض عدم السنّة، پس زیادی را نمی‌گیرد.
ما در جواب این دلیل می‌گوییم این یکنوع اشعاری است که شما می‌گویید، « وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ » یعنی ‌اشکال از ناحیه سنت ضرر به فریضه نمی‌زند، اشکال از ناحیه سنت گاهی بالنقیصه است و گاهی بالزیادة.
الاستدلال علی عدم شمول القاعدة للزیادة
و ربما یستدلّ علی الاختصاص بالوجهین التالیین:
الأول: إنّ ذیل الحدیث أعنی قوله: «الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ»[4] کالتعلیل للصدر – صدر، همان «لا تعاد» است - و من المعلوم أنّه تعلیل للفقدان و النقیصة لا للزیادة، بشهادة أنّه یقول: إنّ الفرائض، أعنی الاجزاء الرکنیة إذا وجدت لا یضرّها فقدان الأجزاء غیر الرکنیة، الذی عبّر عنها بالسنّة.
یلاحظ علیه: أنّ التعلیل یصلح للنقیصة و الزیادة معاً، بأن یقول:إنّک إذا أتممت الاجزاء الرکنیة لا تضرک زیادة السنّة.
این تعلیل همانطور که می تواند تعلیل نقیصه باشد، می تواند تعلیل زیادی هم باشد و بگوید همین که خمسه را آوردی، دیگر مشکلی نیست، اعم از اینکه از ناحیه نقیصه باشد یا از ناحیه زیاده.
الوجه الثانی: وجه ثانی که برای مدعای شان آورده اند و می گویند نقیصه را شامل است، زیاده را شامل نیست، می گویند در «مستثنی» یعنی در بعضی از مستثنی زیادی ممکن نیست، مانند وقت، قبله، طهور که در اینها زیادی ممکن نیست. بلی، در رکوع وسجود زیادی ممکن است اما در آن سه تای دیگر زیادی ممکن نیست، از اینکه در این سه تا زیادی ممکن نیست، این خودش قرینه است بر اینکه صدر هم زیادی را شامل نباشد.
یلاحظ علیه: حالا اگر زیادی در سه تا ممکن نشد و در دو تای دیگر ممکن شد،‌ آیا این دلیل می شود که غیر خمسه فقط نقیصه را شامل باشد، حالا این سه تا را شامل نیست، چون تکویناً قابل زیاد نیست، وقت را نمی شود دوتا کرد، قبله را نمی شود دوتا کرد، طهور را هم نمی شود، تکویناً ممکن نیست، اما در آن دوتای دیگر تکویناً ممکن است، این دلیل نمی شود که در صدر تکویناً و تشریعاً تکرار ممکن است، فلذا سوره را دوبار بخواند یا سوره عزائم را بخواند.
«علی أی حال» سه دلیل آوردند که نقیصه را شامل نیست و آنها عبارت اند:
الف؛ عدم را مقدر کردند
ب؛ گفتند ذیل علت صدر است و فقط نقیصه را شامل است
ج؛ گفتند زیادی در خمسه، در سه تا ممکن نیست، پس در صدر هم نباید شامل زیادی بشود.
ولی ما به هر سه دلیل اشکال کردیم و گفتیم همه اینها دلیل بی پایه و بی خودی است.
بقی هنا شیء
اگر ما بگوییم:« لا تعاد الصلاة» صدر این حدیث زیادی را می گیرد، یلزم تعارض بین الصدر القاعدة و صحیحة أبی بصیر، صحیحه ابی بصیر این است:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ زَادَ فِي صَلَاتِهِ فَعَلَيْهِ الْإِعَادَةُ.»[5]
لو قلنا باختصاص قوله: «لا تعاد» بالنقیصة فهو، و إلّا فلو قلنا بشموله للزیادة أیضاً یلزم التعارض بینه و بین صحیح أبی بصیر علی أبی عبد الله علیه السلام:« مَنْ زَادَ فِي صَلَاتِهِ فَعَلَيْهِ الْإِعَادَةُ.»
وجه التعارض أنّ النسبة بینهما عموم و خصوص من وجه، در دو جا اینها از هم جدا می شوند، یکجا با هم تعارض می کنند، لا تعاد می گوید اعاده لازم نیست، اما روایت ابی بصیر می گوید اعاده لازم است، یکجا هست که: « لا تعاد» در آنجا هست، اما روایت ابی بصیر در آنجا نیست مانند نقیصه غیر خمسه، در بعضی از جاها روایت ابی بصیر هست، اما لا تعاد در آنجا نیست، مال زیادی خمسه، زیادی خمسه را روایت ابی بصیر می گیرد اما حدیث «لا تعاد» نمی گیرد. چرا؟ چون «لا تعاد» تخصیص خورده، پس دو جا از هم جدا شدند.
وجه التعارض أنّ النسبة بینها عموم و خصوص من وجه، فالقاعدة عامّة تشمل النقیصة و الزیادة، و خاصّة تختص بغیر الأرکان الخمسة، و الصحیح عام یشمل الأرکان و غیرها، خاصّ یختصّ بالزیادة فیجتمعان فی الزیادة فیجتمعان فی الزیادة غیر الرکنیّة، فلو علمنا بالقاعدة تکون صحیحة و لو أخذنا بالصحیح تکون الصلاة باطلة.
پس یکجا «لا تعاد» سینه می زند، اما روایت أبی بصیر در آنجا نیست، کجا؟ در نقیصه. یکجا هم ابوبصیر سینه می زند، « لا تعاد» در آنجا نیست، مثل زیادی خمسه، چون «لا تعاد» زیادی خمسه را نمی گیرد. اما یکجا هردو سینه می زنند، این می گوید صحیح است، دیگری می گوید صحیح نیست، کدام صحیح نیست؟ زیادی غیر رکنی، مثل اینکه سوره را دوبار بخواند یا سوره عزائم را بخواند، لا تعاد می گوید صحیح است اما ابوبصیر می گوید باطل است، این مشکل مال بنده است، اما کسانی که از اول گفتند «لا تعاد » زیادی را نمی گیرد، اصلاً مبتلا به این مشکل نیستند، چون آنها گفتند:« لا تعاد » از اول نقیصه را شامل است، اما مثل من و امثال من، اگر بگوییم «لا تعاد » هم زیادی را می گیرد و هم نقیصه را، بین این صحیحه و صحیحه دیگر تعارض است، چون بینهما عموم و خصوص من وجه است، یکجا «لا تعاد» سینه می زند، از او خبری نیست ( نقیصه)، یک جای دیگر هم ابوبصیر سینه می زند، ولی از او خبری نیست ( مثل زیادی خمسه) یکجا هردو سینه می‌زنند، مانند زیادی غیر خمسه، یکجا هردو سینه می زنند مانند زیادی غیر خمسه. او می گوید صحیح است، ولی من می گویم باطل است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo