< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/06/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده امکان
بحث ما در مبحث حيث راجع به قاعده امکان است «کل ما أمکن حيض فهو حيض» عرض کرديم اگر کسي بخواهد در اين باره بحث کند، بايد در چند جهت بحث بشود.
جهت اول و دوم را تا حدي در جلسه گذشته بحث نموديم، چون جهت اول در باره تعريف دم حيض بود که دم حيض از نظر روايات چيست؟
جهت دوم کلمات علما بود که در باره اين قاعده بيان کرديم، که کلمات علما در حقيقت اين قاعده را براي ما روشن مي‌کند، کلمات علما را تا محقق کرکي خوانديم، اما کلام محقق کرکي را الآن مي‌خوانيم.
کلام محقق کرکي
مرحوم محقق کرکي مي‌فرمايد مراد از کلمه «أمکن» اين است که حيض نبودنش ممتنع نباشد، سپس دوتا مثال براي جايي که حيض بودنش ممنتنع است بيان مي‌کند:
مثال1
مورد اول جايي است که بين حيض اول و حيض دوم، اقل طهر فاصله نباشد، يعني کمتر از ده روز باشد، در اينجا حيض بودن ممتنع است، «کلّ ما أمکن» يعني حيض نبودنش ممتنع و قطعي نباشد، بلکه امکان داشته باشد، مثل اينکه بين الحيضين اقل طهر فاصله نباشد.
مثال2
مورد دوم جايي است که حيض از ايام عادت تجاوز کرده و از عشره هم رد نموده، بين عادت و عشره را نمي‌ شود حيض حساب کرد، بين عادت و عشره در صورتي حيض است که سر ده روز قطع شود، اما اگر سر ده روز قطع نشد، حيض بودن آن ممتنع است.
‌بنابراين، ايشان امکان را معنا کرد، چون ما در آينده معنا خواهيم کرد که امکان چيست؟
مرحوم محقق کرکي امکان را معنا مي‌کند، «أمکن» يعني حيض نبودنش قطعي نباشد، چون گاهي حيض نبودنش قطعي است، ولي مراد از «أمکن» اين است که حيض نبودنش قطعي نباشد، يعني مثل اين دو مورد نباشد که بين الحيضي اقل عشره نيست، يا بين عادت و تجاوز از عشره انقطاع حاصل نشود.
پس مراد از «أمکن» يعني حيض نبودنش قطعي نباشد، حيض نبودش مثل آفتاب روشن نباشد، مثل اين دو مثال که حيض نبودنش آفتابي و روشن است.
آنگاه ايشان (محقق کرکي) مي‌فرمايد اينکه ما مي‌گوييم:« أمکن» يعني شما اين را حيض فرض کنيد، اين حکم ظاهري است، اما عند الله معين است، يعني خدا مي‌داند که اين حيض است يا حيض نيست، ولي ما محکوم به ظاهر هستيم نه مأمور به واقع و نفس الأمر.
تقدم عادت بر صفات
نکته ديگري که ايشان مي‌ فرمايد اين است که هميشه عادت مقدم بر صفات است.
مثلاً اگر در ايام عادت خون را اصفر و کدر ببيند، يعني اصفر و زرد ببيند، در اينجا عادت مقدم بر صفات است، صفات مي‌گويد اين استحاضه است، عادت مي‌گويد اين حيض است نه استحاضه.
کلام محقق کرکي را در سه کلمه خلاصه کرديم:
اولاً؛ حيض نبودنش قطعي نباشد مثل اين دو مثال،‌که حيض نبودنش قطعي است
ثانياً؛ سپس فرمود عند الله معين است، اما پيش ما معين نيست
ثالثاً؛ فرمود اگر صفات با عادت تعارض کند، عادت مقدم بر صفات است
عبارت محقق کرکي
مطلب اول: قال المحقق الکرکي في شرح قول العلّامة: «و کلّ دم يمکن أن يکون حيضا فهو حيض»: المراد بالإمکان عدم الامتناع عند الشارع- يعني پيش شارع حيض بودنش ممتنع نباشد، - مثال اول براي امتناع: فلو رأت دماً بشرائط الحيض کلّها لکن تقدّمه دم کذلک و لم يتخلل بينها أقل الطهر امتنع أن يکون حيضاً. مثال دوم براي امتناع حيض بودن - و کذا ما بين العادة و العشرة مع التجاوز (فلا يمکن عدّ الزائد علي العادة من الحيض).
مطلب دوم: ايشان در مطلب دوم مي‌فرمايد عند الله معلوم است که حيض است يا حيض نيست، اما مکلّف به ظاهر هستيم که حيض بودن باشد: و لا يقدح عدم ظهور الحال قبل بلوغ العشرة- از عادت تجاوز کرده و هنوز به عشره نرسيده، نمي‌دانيم تجاوز مي‌کند يا نه؟ اين مشکل نيست. چرا؟ لأنّ الحکم بکونه حيضاً و عدمه عند الشارع واقع – أي معيّن، يعني پيش شارع معين است - و انکشافه عندنا موقوف علي التجاوز و عدمه.
مطلب سوم: و لا يعتبر في إمکان کون الدم حيضاً أن يکون بصفة دم الحيض کما صرّح به المصنّف في المنتهي و غيره و کذا غيره، و ذلک لإنّ الصفر، و الکدر في أيام الحيض، فأمارية العادة مقدمة علي التمييز بالصفات.[1]
بحث ما در دو جهت اول به پايان رسيد، چون جهت اول راجع به تعريف دم حيض بود، جهت دوم هم مربوط به نقل کلمات علما بود که هردو بيان گرديد.
الجهة الثالثة: ما هو المراد من الإمکان؟
جهت اول راجع به تعريف حيض بود، جهت دوم نقل کلمات علما بود، جهت سوم هم در باره اين است که مراد از امکان چيست (ما هو المراد من الإمکان)، کلّ ما أمکن أن يکون حيضاً فهو حيض؟
اصطلاحات امکان
ما در اينجا قبل از آنکه کلمات علما را بخوانيم، سراغ منظومه و اسفار مي‌رويم تا ببينيم که امکان چند تا معنا دارد؟
1: امکان خاص
امکان خاص عبارت است از سلب ضرروت از هر دو طرف (الإمکان الخاص عبارة سلب الضرورة من کلا الطرفين)، از هردو طرف سلب ضرورت مي‌شود، مثل زيد ممکن، هم وجودش ضروري نيست و هم عدمش ضروري نيست ولذا آقايان مي‌گويند امکان خاص از صفات ماهيت است، يعني ماهيت ليسده از هر قيد، اگر فقط ذات انسان را در دائره قرار بدهيم، مي‌بينيم که نسبتش به وجود و عدم يکسان است، يعني به هيچ طرف کشش ندارد ولذا وجود و عدم نسبت به او يکسان است، به او مي‌گويند: سلب الضرورة عن کلا الطرفين، هم از وجود و هم از عدم.
پس امکان خاص عبارت است از سلب ضرورت و اين صفت ماهيت است که در فلسفه از آن بحث مي‌کنند.
2: امکان عام
امکان عام آن است که قضيه را حساب مي‌کنند، اگر موجبه باشد، سلب ضرورت از سالبه مي‌کند و اگر سالبه باشد، سلب ضرورت از موجبه مي‌کند، سلب الضرورة عن الطرف المخالف، ولذا تحت امکان عام دو چيز خوابيده است:
الف؛ امکان خاص
ب؛ واجب الوجود
هردو تحت امکان عام واقع شده اند، زيد موجود بالإمکان العام، يعني عدمش ضروري نيست، سلب ضرورت از طرف مخالف مي‌کند، عدمش ضروري نيست، مثل شريک باري نيست، شريک باري عدمش ضروري است، زيد موجود بالإمکان العام، عدمش ضروري نيست، آيا وجودش ضروري است؟ ممکن است آن هم ضروري نباشد، ممکن است وجودش ضروري باشد، ولذا واجب الوجود تحت امکان عام داخل است، امکان عام از طرف عدم سلب ضرورت مي‌کند، عدمش ضروري نيست، يعني مثل شريک باري نيست، اما نسبت به وجود کاري ندارد، يعني ممکن است وجودش ضروري نباشد و ممکن است وجودش ضروري باشد.
3: امکان وقوعي
امکان وقوعي اين که ممکن است يک شيء بالذات ممکن باشد، اما نسبت به عوارض محال باشد، امکان وقوعي آن است که ممکن بالذات است، اما ممکن است نسبت به ساير امور ممکن نباشد و ممکن است ممکن باشد.
تبيين مطلب با مثال
براي اين مطلب دوتا مثال بيان مي‌کند:
1؛ مثال قدما، قدما مي‌گفتند: معراج پيغبمر اکرم امکان ذاتي دارد، اما امکان وقوعي ندارد. چرا؟ چون مستلزم خرق الالتيام است و اينها خرق الالتيام شان محال است، هيأت جديد آمد و اين نظريه را باطل کرد.
2؛ مثال استاد سبحاني،خلاق متعال مي‌تواند بچه يا آدم بيگناهي را بسوزاند، اين مطلب امکان ذاتي دارد، اما امکان وقوعي ندارد. چرا؟ لأنّه عادل و أنّه حکيم،‌عدالت و حکمتش مانع از آن است که آدم بيگناهي را در آتش بسوزاند، امکان وقوعي آن است که اين موانع را نداشته باشد، مثل معراج پيغمبر نباشد (از نظر قدما) نباشد يا مثل سوزاندن آدم بيگناه در جهنم نباشد. چرا؟ چون موانع دارد.
3؛ عمل به ظن، ابن قبه گفت عمل به ظن محال است. چرا؟ لأنّه يلزم تحليل الحرام و تحريم الحلال، از نظر ابن قبه عمل به ظن امکان ذاتي دارد، اما امکان وقوعي ندارد. چرا؟ لأنّه يستلزم تحليل الحرام و تحريم الحلال. ولذا آقايان در رد ابن قبه، مسأله‌اي دارند بنام جمع بين حکم ظاهري و واقعي که در کفايه و رسائل در جواب ابن قبه بيان شده است.
4؛ امکان احتمالي، امکان احتمالي اين است که در باره بود يا نبود اشياء زود قضاوت نکنيد، يعني اگر يک چيزي را شنيديد، فوراً رد نکنيد و نگوييد نمي‌شود، بلکه بگو يحتمل، اگر گفتند انساني را مي‌خواهند در مريخ بياده کنند، نگوييد محال است، بلکه بگوييد: يحتمل، يحتمل، يعني ممکن است بشود و ممکن است نشود، امکان احتمالي اين است که انسان در قضاوت کردن عجله نکند، در قديم الايام مي‌گفتند فرود آمدن انسان در کرات محال است، خلاف اين مسأله را عملي کردند. چطور؟ چون در قمر فرود آمدند، بقيه هم يحتمل، از اين رو، شيخ الرئيس مي‌گويد:کلّ ما قرع سمعک من الغرائب فذره في بقعة الإمکان مالم يذرک قائم البرهان، يعني اگر يک چيز عجيبي را شنيدي،‌مادامي که دليلي بر امکان يا عدم امکانش نداري رد نکن و قبول هم نکن، بگو ممکن است اينطور باشد.
5: امکان استعدادي
6: امکان استعداد
من اين دوتاي اخير را بيان نمي‌کنم، خود تان آن را در منظورمه مطالعه کنيد.
مراد از امکان، کدام امکان است؟
حال که اين مقدمه فهميده شد، اين پرسش به ميان مي‌آيد که مراد فقهاي ما از اين چند امکان، کدام امکان است؟
مسلماً مراد شان امکان خاص نيست. چرا؟ لأنّ إمکان الخاص وصف للماهية، و حال آنکه بحث ما در فرد خارجي است، بنا براين، امکان خاص در اينجا مطرح نيست.
ظاهر کلام شهيد امکان عام را مي رساند
امکان عام چطور؟ ظاهراً شهيد ثاني مي خواهد اين را جزء عام قرار بدهد و بگويد چيزي که حيض نبودنش قطعي نباشد، حيض بودنش ممتنع نباشد، اين دوتا عباره أخراي ديگري است يا بگوييد چيزي که حيض نبودنش قطعي نباشد يا بگوييد حيض بودنش ممتنع نباشد، مرحوم شهيد ثاني در مسالک هنگامي که به اين قاعده مي رسد، از عبارت ايشان استفاده مي شود که ايشان مي خواهد اين را امکان عام قرار بدهد.
عبارت شهيد ثاني
ثمّ إنّ الشهيد الثاني قال بأنّ المراد بالإمکان معناه العام و هو سلب الضرورة عن الجانب المخالف الحکم – يعني حيض بودنش ممتنع نباشد، آنگاه براي حيض بودن مثال هايي را بيان مي کند – فيدخل فيه ما تحقق کونه حيضاً لإجتماع شرائطه و ارتفاع موانعه – کروءية ما زاد علي الثلاثة في زمن العادة الزائده عنها بصفة دم الحيض و انقطاعه عليها (عادت)- و ما احتمله: کروءيته بعد انقطاعه علي العادة و مضيّ أقل الطهر،متقدماً عن العادة – سر هفت روز ديد، ده روز قطع شد، دو مرتبه خون ديد، اين احتمالش است، اين مثل اولي نيست، چون در اولي قسم مي خورد که خون حيض است، دومي علي القاعده حيض است، فرق مثال اول با مثال دوم اين است که اولي صد درصد حيض است، چون عادتش است، اما دومي سر عادتش است، ده روز پاک شد و دو مرتبه خون ديد، به نظر من اين متقدماً بايد متأخراً باشد، من مسالک را ديدم، در آنجا متقدماً است نه متأخراً، ولي به نظر من بايد متأخراً باشد، در عين حال ممکن است من اشتباه کنم، شما هم عبارت را ببينيد.- فإنّه يحتمل يحکم بکونه حيضاً لإمکانه، بعداً مثال مي زند که چهار تا حيض بودن شان محال است- و يتحقق عدم الإمکان بقصور السن عن تسع، و زيادة علي الخمسين و الستين، آقايان مي گويند بعد پنجاه سال حيض نيست، ولي امروز ممکن است فتوا عوض بشود- و بسبق حيض محقق لم يتخلل بينهما أقل الطهر، أو نفاس کذلک، و کونها حاملاً علي مذهب المصنّف – وغير ذلک،[2] مرحوم شهيد ثاني اين امکان را امکان عام گرفته، که گاهي يک طرف قطعي است، حيض بودن شان قطعي است، گاهي حيض نبودنش قطعي است.
ايراد آية الله حکيم بر شهيد ثاني
مرحوم آية الله حکيم يک ايرادي بر ايشان گرفته، بايد دقت کرد که آيا ايرادش وارد است يا نه؟
ايشان فرموده: جناب شهيد ثاني، اگر حيض نبودن شان ممتنع نباشد، قطعاً حيض است، اين که قاعده نشد، ما قاعده تعبدي مي خواهيم، آن گونه که شما مي گوييد قاعده تعبدي نيست، اگر حيض نبودنش قطعي و آفتابي نيست، قطعاً حيض است.
من از ايشان تعجب مي کنم، چون شما در امکان عام مي گوييد که امکان عام سلب ضرورت از يک طرف مي کند، حيض نبودنش سلب ضرورت کردي، اما حيض بودنش دو مثال داشت، امکان عام دو مثال داشت، يک طرف اگر سلب ضرورت کرديم از عدم، وجودش علي قسمين، يا امکان خاص بود، يا واجب الوجود. فرمايش آقاي حکيم براي من مفهوم نيست، ايشان مي فرمايد اگر حيض نبودنش قطعي نيست، يعني حيض نبودنش باطل نيست، آفتابي نيست، حتماً حيض است، و حال آنکه اين گونه نيست. چطور؟ چون ممکن است استحاضه باشد، ممکن است دم قروح و جروح باشد.
و أورد عليه السيد الحکيم بقوله: القضية و إن کان صحيحة إلّا أنّها تکون حقيقة واقعية لأنّ کل دم لا يکون سلب الحيض عنه ضرورياً فهو حيض واقعاً و لا يکون قضية تعبدية ظاهرية کما هو المقصود[3].
بنابراين، فرمايش شهيد ثاني در اين حد صحيح است، اما قاعده ناظر به امکان عام است، قاعده نه ناظر به امکان خاص است و نه ناظر به امکان عام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo