درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: هرگاه بعد از دخول در سجده دوم،
یقین کند که یا قرائت را ترک کرده یا رکوع را یا
آنکه یک سجده از رکعت سابقه ترک کرده یا رکوع این رکعت را،
وظیفهاش چیست؟
بحث ما در مسأله پانزدهم است و آن این است که فردی در سجده دوم است، یک مرتبه علم اجمالی پیدا کرد که یا رکوع همین رکعت را انجام نداده یا قرائت همین رکعت را ترک کرده، پس این آدم الآن در سجده دوم است، یقین پیدا کرد که یکی از دو کار شده، یا رکوع نکرده و آمده سجده کرده و در سجده دوم است یا قرائت را نخوانده و الآن هم در اثنای نماز است، در اینجا چه کار کند؟
مثال2
در سجده دوم است یقین پیدا کرد که یا رکوع نکرده یا سجده رکعت اول را انجام نداده، یعنی یک سجده از رکعت اول را انجام نداده است.
پس مسأله دوتا شد، یعنی در اولی هردو راجع به یک رکعت است، یا رکوع این رکعت را نکرده یا قرائت را ترک کردم، در دومی دو رکعتی است و این آدم هم در سجده دوم است یقین دارد که یا رکوع این رکعت را نکرده یا سجده رکعت قبلی را ترک کرده، یعنی رکعت از رکعت قبلی را ترکه کرده است، چه کند؟
إن علم – بعد ما دخل فی السجدة الثانیة مثلاً – أنّه إمّا ترک القرائة أو الرکوع أو أنّه إمّا ترک سجدة (واحدة) من الرّکعة السابقة أو رکوع هذه الرکعة و جب علیه الإعادة.
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید میفرماید نمازش باطل است و باید آن را آعاده کند، آنگاه احتیاط میکند، دو جور احتیاط است، احتیاط در فرع اول غیر از احتیاط در فرع دوم است، میفرماید احتیاط کند. چطور؟ اولاً؛ نماز را به همین حالت به آخر برساند، در اولی فقط سجده سهو کند چون قرائت را ترک کرده، قرائت قضا ندارد فقط سجده سهو دارد، یک سجده سهو کند و اعاده کند، اما در دومی باید اتمام بکند، قضای سجده بکند چون سجده قضا دارد، سجده سهو بکند، بعداً اعاده کند.
بنابراین، احتیاط در فرع دوم با احتیاط در فرع اولی فرق دارد، احتیاط در فرع اولی خیلی آسان است، نماز را تمام کند و فقط یک سجده سهو انجام بدهد، لعل قرائت از او ترک شده، بعداً هم نماز را اعاده کند.
اما احتیاط در دومی طولانی است، اتمام کند، سجده احتمالی را هم قضا کند، سجده سهو را هم انجام بدهد،بعداً هم از سر نماز را اعاده کند،این حاصل متن عروة است.
پس در اولی یقین دارد که یا رکوع را ترک کرده یا قرائت را، قرائت قضا ندارد، قرائت فقط سجده سهو دارد.
ولی در دومی میگوید یا رکوع را ترک کردهام یا سجده از رکعت قبلی از من فوت شده، اگر یک سجده از رکعت قبلی را فوت کرده باشد او قضا دارد، یعنی هم قضا دارد و هم سجده سهو، ولذا احتیاطش چهار مرحله دارد:
الف؛ اتمام. ب؛ قضا. ج؛ دو سجده سهو. د؛ اعاده، که در مجموع چهار تا میشود.
البته این در جایی است که در وسط باشد، اگر بعد از نماز یک چنین حالتی دست داد، میفرماید باز حکمش با اثنا یکی است.
دلیل مسأله قول اول
چرا نمازش باطل است؟ میفرماید اگر قاعده تجاوز نبود، مرجع استصحاب بود، اصل این است که من نه رکوع کردم و نه قرائت را خواندم، ولی استصحاب را در اینجا کنار میگذارند. چرا؟
اولاً؛ متعارض هستند. ثانیاً؛ با قاعده تجاوز نوبت به استصحاب نمیرسد،استصحاب میگوید نه این و نه آن، ولی چون قاعده تجاوز است، قاعده تجاوز هم متعارض است، اگر قاعده تجاوز در رکوع جاری کنیم متعارض است با قاعده تجاوز در قرائت، اگر در رکوع جاری کنیم، معارض است با سجود رکعت اول، پس قاعده تجاوز هم کنار رفت، ما یقین به صحت نماز نداریم، چون احتمال میدهیم که رکوع ازاو ترک شده، یکطرفش سمبهاش پر زور است، یعنی رکوع است، رکوع چیزی است که اگر نباشد، نماز را از بین میبرد، چون یک طرفش رکوع است، آن طرف مهم نیست، قرائت را اگر ترک کند، سجده سهو دارد، سجده را ترک کند،قضا دارد، اما این طرفش رکوع است، بنا براین، اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، نماز این آدم باطل است.
و قد أفتی المصنّفبالبطلان أولاً واحتاط ثانیاً بإتمام الصلاة و سجدتا السهو فقط فی افرض الأول لاحتمال کون المنسی هو القراءة، و قضاء السجدة مع سجدتی السهو فی الفرض الثانی لاحتمال کون المنسی هو السجدة الواحدة التی تقضی مع سجدتی السهو، ثمّ الإعادة.
أما وجه البطلان فلأجل أنّ التدارک غیر ممکن- نمیتوانیم قرائت را تدارک کنیم. چرا؟ چون هردو محلش گذشته،ی یعنی هم محل شکیاش گذشته و هم محل سهویاش. چرا؟ لأنّه دخل فی السجدة الثانیة- لأنّه دخل الرکن و هو السجدة الثانیة فلا یمکن تدارک الرکوع و اما و سجود السهو لأجل ترک القراءة – فی الفرض الأول – و قضاء السجدة الواحدة - فی الفرض الثانی – تازه اگر این کار را بکند، برائت یقینی حاصل نمیشود، فرض کنید سجده سهو کند برای قرائت، سجده را قضا کند با سجده سهو، باز هم برائت یقینی حاصل نمیشود. چرا؟ لاحتمال أنّ المتروکه هو الرکوع،-
فلا تحصل معهما البراءة الیقینیة، لاحتمال کون المنسی الرکوع فتکون قاعدة الاشغال محکّمة، هذا من جانب.
و من جانب آخر أنّ قاعدة التجاوز فی کلّ من المحتملین متعارضة فتکون الصلاة محکومة بالبطلان و الإعادة.
و أما وجه الجمع بین الإتمام بالنحو المذکور ثمّ الإعادة فلإمکان القول بجریان قاعدة التجاوز فی جانب الرکوع دون جانب القراءة أو السجدة الواحدة فیرتفع التعارض و ذلک ببیانین:
خلاصه یک کلمه بیشتر نیست و آن اینکه این مریض وقت علاجش گذشته، چرا؟ چون من وارد رکن دوم شدم، سجده دوم رکن است، چون وارد رکن دوم شدم، ماقبل اگر تنها قرائت بود، غمی نداشتم، تنها اگر سجده بود، باز هم غمی نداشتم، ولی یک طرف شک این است، طرف دیگرش رکوع است، رکوع قابل علاج نیست. چرا؟ دخلت فی الرکن الثانی، اگر رکوع بکنم، دو مرتبه باید سجده کنم، یلزم زیادة الرکوع.
پس اگر غم من تنها قرائت بود، سجده سهو دارد، سجده بود قضا دارد، اما غم من دو شعبه است، یک طرف این است، طرف دیگر هم احتمال دارد رکوع را ترک کرده باشم، رکوع قابل علاج نیست، چون اگر بلند شوم و رکوع کنم،باید یک جفت سجده کنم، یک جفت سجده میشود رکن، و حال آنکه خود من قبلاً دوتا سجده کردهام، تا اینجا ما توانستیم حرف سید را زنده کنم.
دیدگاه استاد سبحانی
اما از نظر من این نماز صحیح است، خیلی مشکل ندارد، هم در اولی و هم در دومی. چرا؟ چون قاعده تجاوز متعارض نیست، نه اینکه دوتا قاعده تجاوز داریم، اصل این است که من قرائت کردهام، اصل این است که من آن سجده را کردهام، اصل این است که من رکوع کردهام، میگویند اینها متعارضاند، دوتا قاعده که با هم تعارض کردند، هردو تساقط کردند.
ولی من معتقدم که اینجا فقط جایی یک قاعده است، قاعده دیگر اینجا جا ندارد. آن کدام است؟ فقط قاعده تجاوز در رکوع جاری است،اما قاعده تجاوز در قرائت یا سجده رکعت قبلی جاری نیست، چرا؟ به جهت اینکه قاعده تجاوز در جایی است که صحت نماز احراز بشود، اگر من رکوع را ترک کرده باشم، به چه به درد میخورد که قاعده تجاوز در قرائت جاری کنم یا قاعده تجاوز در سجده رکعت قبل جاری نمایم؟ قاعده تجاوز در جایی است که صحت صلات محرز باشد، آن وقت شک کنم که آیا من این را آوردم یا نه؟
اما در جایی که اصل صحت نماز برای ما روشن نیست، احتمال دارد که من رکوع را ترک کرده باشم، با این حالت من بنشینم قاعده تجاوز در قرائت جاری کنم، به چه به درد میخورد، قاعده تجاوز در سجده رکعت قبلی جاری کنم،به چه فایده دارد؟!
پس اصالة الصحة یا قاعده تجاوز در این طرف «علم» موضوع ندارد، اما در آن طرف موضوع دارد، آیا من رکوع کردهام یا رکوع نکردهام؟ قاعده تجاوز جاری میشود،بگو إنشاء الله رکوع کردهام،غایة ما فی الباب بعد از نماز یا سجده سهو میکنیم، اگر قرائت را ترک کرده باشیم، یا قضا سجده میکنیم با دو سجده سهو.
تعجب است که آقایان چطور دوتا قاعده تجاوز را در اینجا متعارض شمردهاند، قاعده تجاوز در جایی است که هردو یکسان باشند،اما اگر یکی موضوع نداشته باشد و دیگری موضوع داشته باشد، رکوع موضوع دارد، شک میکنم که کردهام یا نکردهام؟ میگویم انشاء الله کردهام، اما آن دوتا اصلاً موضوع ندارد، اگر آوردهام، پس قاعده تجاوز نمیخواهد، اگر نیاودهام، قاعده تجاوز به در نمیخورد اگر من رکوع را ترک کرده باشم.
در هر حال من فکر میکنم که قاعده تجاوز در یکی بلا معارض جاری میشود و در آن دوتا اصلاً جاری نمیشود. چرا؟ چون جریانش کاملاً بی فایده است. چیزی که اصلاً استخوان بندیاش برای ما روشن نیست، چطور قاعده تجاوز جاری میکنی؟
حکایت: خدا رحمت کند آقای خمینی را، مرحوم حاج شیخ (آیة الله شیخ عبد الکریم حائری) مدرسه فیضیه را تعمیر میکرد آنهم زمان رضا خان، یعنی زمان فشار، آقای خمینی استاد محترمم پشت سر حاج شیخ بود و این شعر را خوانده بود: خانه از پای بست ویران است *** خواجه در بند نقش ایوان است.
حاج شیخ گفت بود، آقای روح الله! من فعلاً وظیفهام همین است که اینجا را تعمیر کنم و دوتا طلبه تربیت کنم، شما اگر بهتر بلدی، شما در نوبت خود کار خود را انجام بده.
اینجا مثل ما نسبت به رکوع و نسبت به این دوتا از این قبیل است، در رکوع اگر شک کردم که کردم یا نکردم، قاعده تجاوز جاری میکنیم، اما اگر من بخواهم در آنها قاعده تجاوز جاری کنم اثر ندارد، سجده کردهام، قرائت کردهام، چه فایده دارد اگر من رکوع را ترک کرده باشم؟
1: العلم التفصیلی بسقوط الأمر بالقراءة أو السجدة إما للاتیان بهما أو لأجل بطلان الصلاة لأجل ترک الرکوع، فلا موضوع لقاعدة التجاوز فیهما.
2: إنّ جریان هذه القاعدة فی جانب الرکوع یجری من غیر توقف علی الشیء لانّ الأمر دائر بین الصحة و البطلان فتجری و تثبت الصحة، و أما جریانها فی الفرض الأخر أی القراءة أو السجدة فهو موقوف علی إحراز کون الصلاة صحیحة حتِی یترتب علیه أثر القاعدة و هو عدم وجوب سجدتی السهو فی الفرض الأول و عدم وجوب قضاء السجدة فی الفرض الثانی- شما میخواهید با قاعده تجاوز، دوتا عدم را درست کنی و بگویی من قرائت کردهام، دیگر سجده سهو لازم نیست یا من سجده کردهام، دیگر قضا لازم نیست، این در صورتی است که خانه از پای بست ویران نباشد، چون هنوز صحت و رکن نماز برای ثابت نیست، با این وجود چگونه شما قاعده تجاوز جاری میکنید؟! - و المفروض أنّ الموضوع و هی صحة الصلاة غیر محرز فکیف تجری قاعدة التجاوز.
و بعبارة أُخری: إنّ جریان القاعدة فی جانب الرکوع غیر مشروط بشیء بخلاف جریانها فی جانب القراءة و السجدة، فهو مشروط بإحراز الصحة و هی بعد لم تحرز، فیقدم جریانها فی الأول علی الثانی.
و بعبارة ثالثة، إنّ المرجع الأولی هو استصحاب عدم الاتیان فی کلاً من الجانبین لولا المعارضة، و معها کما هو المفروض فالمرجع هو قاعدة التجاوز، و لکنّها تجری فی جانب الرکوع لحصول شرطه دون جانب القراءة و السجدة لعدم احراز شرطه، فیکون المرجع فی جانب الرکوع هو قاعدة التجاوز، و فی الجانب الآخر هو استصحاب عدم الإتیان من دون جریانه فی ناحیة الرکوع لخروجه عن تحته بقاعدة التجاوز.
بنا براین، ممکن است ما قاعده تجاوز در رکوع جاری کنیم و نسبت به آن طرف احتیاط کنیم، آن طرف اگر قرائت باشد، فقط سجده سهو است و اگر سجده باشد، قضای سجده، دیگر اعاده لازم نیست.
پس ما که میگوییم صحیح است،معنایش این است که نسبت به رکوع دغدغهای نداریم،نسبت به بقیه دغدغه داریم، اگر قرائت باشد، فقط سجده سهو است،اما اگر سجده باشد، هم سجده را قضا میکنیم و هم سجده سهو انجام میدهیم.
بنا براین، ما ممکن است ما قاعده تجاوز در رکوع جاری کنیم، نسبت به آن طرف احتیاط کنیم، آن طرف که قرائت باشد که فقط سجده سهو دارد و اگر سجده باشد، قضای سجده و سجود، دیگر اعاده لازم نیست.
پس اینکه میگویم سجده، معنایش این است که رکوع دغدغه نداریم،نسبت به رکوع دعذغه داریم، اگر قرائت باشد فقط سجده سهو است، اگر سجده باشد هم سجده را قضا میکنیم و هم سجده سهو انجام میدهیم.
بیان آیة الله بروجردی
فرق آیة الله بروجردی در تعلیقه خودش بر عروة فرق میگذارد و میگوید در اولی اعاده لازم نیست، اما در دومی اعاده لازم است.
مرحوم آیة الله گلپایگانی هم از ایشان پیروی کرده و میفرماید در اولی م اعاده لازم نیست، اما در دومی میگوید اعاده لازم است. چرا؟
بقی الکلام فی وجه الإعادة، هذا ما یرکّز علیه السید البروجردی فی الفرض الثانی دون الأول: الأقوی صحة الصلاة فی الفرض الأول و ولزوم الاحتیاط المذکور فی الفرض الثانی و لا ینبغی ترکه فی الأول أیضا فیقع الکلام فیما هو الوجه فی لزوم الاحتیاط فی الفرض الثانی دون الأول؟ و قد تبعه بعض المعلّقین (آیة الله گلپایگانی) علی العروة فی المقام و قال: لا یترک الاحتیاط بذلک فی الفرض الثانی کما هو مقتضی العلم الاجمالی و أمّا فرض الأول فالأقوی صحة الصلاة و عدم وجوب شیء علیه.
اما فرقش را نگفتهاند که چرا فرق گذاشتهاند بین فرض اول و فرض دوم؟
به نظر من علم اجمالی در اولی منجز نیست، اما در دومی منجز است. چرا؟ لأنّه یشترط فی العلم الإجمالی أن یکون محدثاً للتکیف علی کلّ تقدیر، در اولی علی کلّ تقدیر نیست، اگر من رکوع را ترک کرده باشم، اثر دارد، اما اگر قرائت را ترک کرده باشم اثر ندارد، چه اثری دارد؟ ممکن است جنابعالی بگویید اثرش سجده سهو است، ما این را قبول نداریم که فی کلّ نقیصة و زیادة سجدة السهو، در اولی یک طرف علم اثر دارد، طرف دیگر اثر ندارد.
حضرت امام مثال میفرمود: مثلاً من وضو داشتم نمیدانم حدثی از من سر زد یا عدسه کردم؟ مسلماً این علم اجمالی منجز نیست، چرا؟ چون یک طرفش اثر دارد، اما عدسه کردن اثر ندارد.
«ما نحن فیه» از همین قبیل است، یعنی یا رکوع را ترک کردم یا قرائت را ترک کردم، رکوع را ترک کردم اثر دارد و نماز باطل است، اما قرائت را سهواً ترک کردم،هیچ اثری ندارد، بنا بر اینکه بگوییم این حرف که میگویند:« فی کل زیادة و نقیصة سجدة السهو» درست نیست، بر خلاف دومی که هردو اثر دارد، یعنی اگر رکوع را ترک کردم، نمازم باطل است، اگر سجده رکعت اول را ترک کردم، اثرش قضای سجده است، یعنی هم باید قضا کند و هم باید سجده سهو کند، لازم نیست که اثرش باطل باشد، آن طرف اثرش بطلان است،اما این طرف اثرش قضاء السجدة مع سجدتی السهو میباشد.
«یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر» ولذا در اینجا مرحوم بروجردی و مرحوم گلپایگانی میگویند در اولی «ینبغی». چرا؟ چون علم اجمالی منجز نیست، زیرا یک طرف اثر ندارد، مثل اینکه من ندانم حدثی از من سر زد یا عدسه کردم، وضو داشتم،نمیدانم عدسه کردم یا حدث از من سر زد، این اثر ندارد، اما دومی اثر دارد. چطور؟ چون اگر رکوع را ترک کردم، باطل است اگر سجده رکعت اولی را ترک کردم، باید قضا کنم مع سجدتی السهو.
بحث ما در مسأله پانزدهم است و آن این است که فردی در سجده دوم است، یک مرتبه علم اجمالی پیدا کرد که یا رکوع همین رکعت را انجام نداده یا قرائت همین رکعت را ترک کرده، پس این آدم الآن در سجده دوم است، یقین پیدا کرد که یکی از دو کار شده، یا رکوع نکرده و آمده سجده کرده و در سجده دوم است یا قرائت را نخوانده و الآن هم در اثنای نماز است، در اینجا چه کار کند؟
مثال2
در سجده دوم است یقین پیدا کرد که یا رکوع نکرده یا سجده رکعت اول را انجام نداده، یعنی یک سجده از رکعت اول را انجام نداده است.
پس مسأله دوتا شد، یعنی در اولی هردو راجع به یک رکعت است، یا رکوع این رکعت را نکرده یا قرائت را ترک کردم، در دومی دو رکعتی است و این آدم هم در سجده دوم است یقین دارد که یا رکوع این رکعت را نکرده یا سجده رکعت قبلی را ترک کرده، یعنی رکعت از رکعت قبلی را ترکه کرده است، چه کند؟
إن علم – بعد ما دخل فی السجدة الثانیة مثلاً – أنّه إمّا ترک القرائة أو الرکوع أو أنّه إمّا ترک سجدة (واحدة) من الرّکعة السابقة أو رکوع هذه الرکعة و جب علیه الإعادة.
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید میفرماید نمازش باطل است و باید آن را آعاده کند، آنگاه احتیاط میکند، دو جور احتیاط است، احتیاط در فرع اول غیر از احتیاط در فرع دوم است، میفرماید احتیاط کند. چطور؟ اولاً؛ نماز را به همین حالت به آخر برساند، در اولی فقط سجده سهو کند چون قرائت را ترک کرده، قرائت قضا ندارد فقط سجده سهو دارد، یک سجده سهو کند و اعاده کند، اما در دومی باید اتمام بکند، قضای سجده بکند چون سجده قضا دارد، سجده سهو بکند، بعداً اعاده کند.
بنابراین، احتیاط در فرع دوم با احتیاط در فرع اولی فرق دارد، احتیاط در فرع اولی خیلی آسان است، نماز را تمام کند و فقط یک سجده سهو انجام بدهد، لعل قرائت از او ترک شده، بعداً هم نماز را اعاده کند.
اما احتیاط در دومی طولانی است، اتمام کند، سجده احتمالی را هم قضا کند، سجده سهو را هم انجام بدهد،بعداً هم از سر نماز را اعاده کند،این حاصل متن عروة است.
پس در اولی یقین دارد که یا رکوع را ترک کرده یا قرائت را، قرائت قضا ندارد، قرائت فقط سجده سهو دارد.
ولی در دومی میگوید یا رکوع را ترک کردهام یا سجده از رکعت قبلی از من فوت شده، اگر یک سجده از رکعت قبلی را فوت کرده باشد او قضا دارد، یعنی هم قضا دارد و هم سجده سهو، ولذا احتیاطش چهار مرحله دارد:
الف؛ اتمام. ب؛ قضا. ج؛ دو سجده سهو. د؛ اعاده، که در مجموع چهار تا میشود.
البته این در جایی است که در وسط باشد، اگر بعد از نماز یک چنین حالتی دست داد، میفرماید باز حکمش با اثنا یکی است.
دلیل مسأله قول اول
چرا نمازش باطل است؟ میفرماید اگر قاعده تجاوز نبود، مرجع استصحاب بود، اصل این است که من نه رکوع کردم و نه قرائت را خواندم، ولی استصحاب را در اینجا کنار میگذارند. چرا؟
اولاً؛ متعارض هستند. ثانیاً؛ با قاعده تجاوز نوبت به استصحاب نمیرسد،استصحاب میگوید نه این و نه آن، ولی چون قاعده تجاوز است، قاعده تجاوز هم متعارض است، اگر قاعده تجاوز در رکوع جاری کنیم متعارض است با قاعده تجاوز در قرائت، اگر در رکوع جاری کنیم، معارض است با سجود رکعت اول، پس قاعده تجاوز هم کنار رفت، ما یقین به صحت نماز نداریم، چون احتمال میدهیم که رکوع ازاو ترک شده، یکطرفش سمبهاش پر زور است، یعنی رکوع است، رکوع چیزی است که اگر نباشد، نماز را از بین میبرد، چون یک طرفش رکوع است، آن طرف مهم نیست، قرائت را اگر ترک کند، سجده سهو دارد، سجده را ترک کند،قضا دارد، اما این طرفش رکوع است، بنا براین، اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، نماز این آدم باطل است.
و قد أفتی المصنّفبالبطلان أولاً واحتاط ثانیاً بإتمام الصلاة و سجدتا السهو فقط فی افرض الأول لاحتمال کون المنسی هو القراءة، و قضاء السجدة مع سجدتی السهو فی الفرض الثانی لاحتمال کون المنسی هو السجدة الواحدة التی تقضی مع سجدتی السهو، ثمّ الإعادة.
أما وجه البطلان فلأجل أنّ التدارک غیر ممکن- نمیتوانیم قرائت را تدارک کنیم. چرا؟ چون هردو محلش گذشته،ی یعنی هم محل شکیاش گذشته و هم محل سهویاش. چرا؟ لأنّه دخل فی السجدة الثانیة- لأنّه دخل الرکن و هو السجدة الثانیة فلا یمکن تدارک الرکوع و اما و سجود السهو لأجل ترک القراءة – فی الفرض الأول – و قضاء السجدة الواحدة - فی الفرض الثانی – تازه اگر این کار را بکند، برائت یقینی حاصل نمیشود، فرض کنید سجده سهو کند برای قرائت، سجده را قضا کند با سجده سهو، باز هم برائت یقینی حاصل نمیشود. چرا؟ لاحتمال أنّ المتروکه هو الرکوع،-
فلا تحصل معهما البراءة الیقینیة، لاحتمال کون المنسی الرکوع فتکون قاعدة الاشغال محکّمة، هذا من جانب.
و من جانب آخر أنّ قاعدة التجاوز فی کلّ من المحتملین متعارضة فتکون الصلاة محکومة بالبطلان و الإعادة.
و أما وجه الجمع بین الإتمام بالنحو المذکور ثمّ الإعادة فلإمکان القول بجریان قاعدة التجاوز فی جانب الرکوع دون جانب القراءة أو السجدة الواحدة فیرتفع التعارض و ذلک ببیانین:
خلاصه یک کلمه بیشتر نیست و آن اینکه این مریض وقت علاجش گذشته، چرا؟ چون من وارد رکن دوم شدم، سجده دوم رکن است، چون وارد رکن دوم شدم، ماقبل اگر تنها قرائت بود، غمی نداشتم، تنها اگر سجده بود، باز هم غمی نداشتم، ولی یک طرف شک این است، طرف دیگرش رکوع است، رکوع قابل علاج نیست. چرا؟ دخلت فی الرکن الثانی، اگر رکوع بکنم، دو مرتبه باید سجده کنم، یلزم زیادة الرکوع.
پس اگر غم من تنها قرائت بود، سجده سهو دارد، سجده بود قضا دارد، اما غم من دو شعبه است، یک طرف این است، طرف دیگر هم احتمال دارد رکوع را ترک کرده باشم، رکوع قابل علاج نیست، چون اگر بلند شوم و رکوع کنم،باید یک جفت سجده کنم، یک جفت سجده میشود رکن، و حال آنکه خود من قبلاً دوتا سجده کردهام، تا اینجا ما توانستیم حرف سید را زنده کنم.
دیدگاه استاد سبحانی
اما از نظر من این نماز صحیح است، خیلی مشکل ندارد، هم در اولی و هم در دومی. چرا؟ چون قاعده تجاوز متعارض نیست، نه اینکه دوتا قاعده تجاوز داریم، اصل این است که من قرائت کردهام، اصل این است که من آن سجده را کردهام، اصل این است که من رکوع کردهام، میگویند اینها متعارضاند، دوتا قاعده که با هم تعارض کردند، هردو تساقط کردند.
ولی من معتقدم که اینجا فقط جایی یک قاعده است، قاعده دیگر اینجا جا ندارد. آن کدام است؟ فقط قاعده تجاوز در رکوع جاری است،اما قاعده تجاوز در قرائت یا سجده رکعت قبلی جاری نیست، چرا؟ به جهت اینکه قاعده تجاوز در جایی است که صحت نماز احراز بشود، اگر من رکوع را ترک کرده باشم، به چه به درد میخورد که قاعده تجاوز در قرائت جاری کنم یا قاعده تجاوز در سجده رکعت قبل جاری نمایم؟ قاعده تجاوز در جایی است که صحت صلات محرز باشد، آن وقت شک کنم که آیا من این را آوردم یا نه؟
اما در جایی که اصل صحت نماز برای ما روشن نیست، احتمال دارد که من رکوع را ترک کرده باشم، با این حالت من بنشینم قاعده تجاوز در قرائت جاری کنم، به چه به درد میخورد، قاعده تجاوز در سجده رکعت قبلی جاری کنم،به چه فایده دارد؟!
پس اصالة الصحة یا قاعده تجاوز در این طرف «علم» موضوع ندارد، اما در آن طرف موضوع دارد، آیا من رکوع کردهام یا رکوع نکردهام؟ قاعده تجاوز جاری میشود،بگو إنشاء الله رکوع کردهام،غایة ما فی الباب بعد از نماز یا سجده سهو میکنیم، اگر قرائت را ترک کرده باشیم، یا قضا سجده میکنیم با دو سجده سهو.
تعجب است که آقایان چطور دوتا قاعده تجاوز را در اینجا متعارض شمردهاند، قاعده تجاوز در جایی است که هردو یکسان باشند،اما اگر یکی موضوع نداشته باشد و دیگری موضوع داشته باشد، رکوع موضوع دارد، شک میکنم که کردهام یا نکردهام؟ میگویم انشاء الله کردهام، اما آن دوتا اصلاً موضوع ندارد، اگر آوردهام، پس قاعده تجاوز نمیخواهد، اگر نیاودهام، قاعده تجاوز به در نمیخورد اگر من رکوع را ترک کرده باشم.
در هر حال من فکر میکنم که قاعده تجاوز در یکی بلا معارض جاری میشود و در آن دوتا اصلاً جاری نمیشود. چرا؟ چون جریانش کاملاً بی فایده است. چیزی که اصلاً استخوان بندیاش برای ما روشن نیست، چطور قاعده تجاوز جاری میکنی؟
حکایت: خدا رحمت کند آقای خمینی را، مرحوم حاج شیخ (آیة الله شیخ عبد الکریم حائری) مدرسه فیضیه را تعمیر میکرد آنهم زمان رضا خان، یعنی زمان فشار، آقای خمینی استاد محترمم پشت سر حاج شیخ بود و این شعر را خوانده بود: خانه از پای بست ویران است *** خواجه در بند نقش ایوان است.
حاج شیخ گفت بود، آقای روح الله! من فعلاً وظیفهام همین است که اینجا را تعمیر کنم و دوتا طلبه تربیت کنم، شما اگر بهتر بلدی، شما در نوبت خود کار خود را انجام بده.
اینجا مثل ما نسبت به رکوع و نسبت به این دوتا از این قبیل است، در رکوع اگر شک کردم که کردم یا نکردم، قاعده تجاوز جاری میکنیم، اما اگر من بخواهم در آنها قاعده تجاوز جاری کنم اثر ندارد، سجده کردهام، قرائت کردهام، چه فایده دارد اگر من رکوع را ترک کرده باشم؟
1: العلم التفصیلی بسقوط الأمر بالقراءة أو السجدة إما للاتیان بهما أو لأجل بطلان الصلاة لأجل ترک الرکوع، فلا موضوع لقاعدة التجاوز فیهما.
2: إنّ جریان هذه القاعدة فی جانب الرکوع یجری من غیر توقف علی الشیء لانّ الأمر دائر بین الصحة و البطلان فتجری و تثبت الصحة، و أما جریانها فی الفرض الأخر أی القراءة أو السجدة فهو موقوف علی إحراز کون الصلاة صحیحة حتِی یترتب علیه أثر القاعدة و هو عدم وجوب سجدتی السهو فی الفرض الأول و عدم وجوب قضاء السجدة فی الفرض الثانی- شما میخواهید با قاعده تجاوز، دوتا عدم را درست کنی و بگویی من قرائت کردهام، دیگر سجده سهو لازم نیست یا من سجده کردهام، دیگر قضا لازم نیست، این در صورتی است که خانه از پای بست ویران نباشد، چون هنوز صحت و رکن نماز برای ثابت نیست، با این وجود چگونه شما قاعده تجاوز جاری میکنید؟! - و المفروض أنّ الموضوع و هی صحة الصلاة غیر محرز فکیف تجری قاعدة التجاوز.
و بعبارة أُخری: إنّ جریان القاعدة فی جانب الرکوع غیر مشروط بشیء بخلاف جریانها فی جانب القراءة و السجدة، فهو مشروط بإحراز الصحة و هی بعد لم تحرز، فیقدم جریانها فی الأول علی الثانی.
و بعبارة ثالثة، إنّ المرجع الأولی هو استصحاب عدم الاتیان فی کلاً من الجانبین لولا المعارضة، و معها کما هو المفروض فالمرجع هو قاعدة التجاوز، و لکنّها تجری فی جانب الرکوع لحصول شرطه دون جانب القراءة و السجدة لعدم احراز شرطه، فیکون المرجع فی جانب الرکوع هو قاعدة التجاوز، و فی الجانب الآخر هو استصحاب عدم الإتیان من دون جریانه فی ناحیة الرکوع لخروجه عن تحته بقاعدة التجاوز.
بنا براین، ممکن است ما قاعده تجاوز در رکوع جاری کنیم و نسبت به آن طرف احتیاط کنیم، آن طرف اگر قرائت باشد، فقط سجده سهو است و اگر سجده باشد، قضای سجده، دیگر اعاده لازم نیست.
پس ما که میگوییم صحیح است،معنایش این است که نسبت به رکوع دغدغهای نداریم،نسبت به بقیه دغدغه داریم، اگر قرائت باشد، فقط سجده سهو است،اما اگر سجده باشد، هم سجده را قضا میکنیم و هم سجده سهو انجام میدهیم.
بنا براین، ما ممکن است ما قاعده تجاوز در رکوع جاری کنیم، نسبت به آن طرف احتیاط کنیم، آن طرف که قرائت باشد که فقط سجده سهو دارد و اگر سجده باشد، قضای سجده و سجود، دیگر اعاده لازم نیست.
پس اینکه میگویم سجده، معنایش این است که رکوع دغدغه نداریم،نسبت به رکوع دعذغه داریم، اگر قرائت باشد فقط سجده سهو است، اگر سجده باشد هم سجده را قضا میکنیم و هم سجده سهو انجام میدهیم.
بیان آیة الله بروجردی
فرق آیة الله بروجردی در تعلیقه خودش بر عروة فرق میگذارد و میگوید در اولی اعاده لازم نیست، اما در دومی اعاده لازم است.
مرحوم آیة الله گلپایگانی هم از ایشان پیروی کرده و میفرماید در اولی م اعاده لازم نیست، اما در دومی میگوید اعاده لازم است. چرا؟
بقی الکلام فی وجه الإعادة، هذا ما یرکّز علیه السید البروجردی فی الفرض الثانی دون الأول: الأقوی صحة الصلاة فی الفرض الأول و ولزوم الاحتیاط المذکور فی الفرض الثانی و لا ینبغی ترکه فی الأول أیضا فیقع الکلام فیما هو الوجه فی لزوم الاحتیاط فی الفرض الثانی دون الأول؟ و قد تبعه بعض المعلّقین (آیة الله گلپایگانی) علی العروة فی المقام و قال: لا یترک الاحتیاط بذلک فی الفرض الثانی کما هو مقتضی العلم الاجمالی و أمّا فرض الأول فالأقوی صحة الصلاة و عدم وجوب شیء علیه.
اما فرقش را نگفتهاند که چرا فرق گذاشتهاند بین فرض اول و فرض دوم؟
به نظر من علم اجمالی در اولی منجز نیست، اما در دومی منجز است. چرا؟ لأنّه یشترط فی العلم الإجمالی أن یکون محدثاً للتکیف علی کلّ تقدیر، در اولی علی کلّ تقدیر نیست، اگر من رکوع را ترک کرده باشم، اثر دارد، اما اگر قرائت را ترک کرده باشم اثر ندارد، چه اثری دارد؟ ممکن است جنابعالی بگویید اثرش سجده سهو است، ما این را قبول نداریم که فی کلّ نقیصة و زیادة سجدة السهو، در اولی یک طرف علم اثر دارد، طرف دیگر اثر ندارد.
حضرت امام مثال میفرمود: مثلاً من وضو داشتم نمیدانم حدثی از من سر زد یا عدسه کردم؟ مسلماً این علم اجمالی منجز نیست، چرا؟ چون یک طرفش اثر دارد، اما عدسه کردن اثر ندارد.
«ما نحن فیه» از همین قبیل است، یعنی یا رکوع را ترک کردم یا قرائت را ترک کردم، رکوع را ترک کردم اثر دارد و نماز باطل است، اما قرائت را سهواً ترک کردم،هیچ اثری ندارد، بنا بر اینکه بگوییم این حرف که میگویند:« فی کل زیادة و نقیصة سجدة السهو» درست نیست، بر خلاف دومی که هردو اثر دارد، یعنی اگر رکوع را ترک کردم، نمازم باطل است، اگر سجده رکعت اول را ترک کردم، اثرش قضای سجده است، یعنی هم باید قضا کند و هم باید سجده سهو کند، لازم نیست که اثرش باطل باشد، آن طرف اثرش بطلان است،اما این طرف اثرش قضاء السجدة مع سجدتی السهو میباشد.
«یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر» ولذا در اینجا مرحوم بروجردی و مرحوم گلپایگانی میگویند در اولی «ینبغی». چرا؟ چون علم اجمالی منجز نیست، زیرا یک طرف اثر ندارد، مثل اینکه من ندانم حدثی از من سر زد یا عدسه کردم، وضو داشتم،نمیدانم عدسه کردم یا حدث از من سر زد، این اثر ندارد، اما دومی اثر دارد. چطور؟ چون اگر رکوع را ترک کردم، باطل است اگر سجده رکعت اولی را ترک کردم، باید قضا کنم مع سجدتی السهو.