< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هرگاه در رکعت دوم نماز، در حال قیام یقین کند که در این نماز دو رکوع بجا آورده و نداند که هردو را در رکعت اول بجا آورده تا باطل باشد یا هرکدام را در رکعتی بجا آورده، وظیفه‌اش چیست؟
بحث ما در مسأله سیزدهم است، البته مسأله سیزده با مسأله چهارده باهم نزدیکند، اگر انسانی در رکعت دوم و در حال قیام بداند که دو رکوع کرده است، ولی نمی داند که این دو رکوع مال رکعت اول است تا نمازش باطل باشد – بنا بر اینکه زیادی رکن مبطل است - یا این دو رکوع مال دو رکعت است، یعنی یکی مال رکعت اول است و دیگری مال رکعت دوم؟
اقوال مسأله
در اینجا سه قول وجود دارد:
الف؛ قول اول اینکه نماز این آدم باطل است.
ب؛ قول دوم این است که نماز را تمام کند و سپس آن را اعاده کند.
ج؛ قول سوم این است که بگوییم نماز این آدم صحیح است.
البته ما قول اول را انتخاب خواهیم کرد، ولی فعلاً قبول نمی‌کنیم، بلکه در آخر قبول می‌کنیم.
بررسی قول اول
مرحوم سید وجه بطلان بطلان را چنین بیان می‌کند، می‌گوید این آدم که الآن ایستاده است، نسبت به رکوع رکعت دوم شک در محل است یا شک در خارج از محل؟ شک در محل است، شرع مقدس می‌فرماید: «إذا شککت فی المحل فارکع» این آدم به رکوع رفت، تا به رکوع رفت، یقین پیدا کرد که نمازش باطل است. چرآ؟ به جهت اینکه این آدم فعلاً سه تا رکوع کرده یا آن دو رکوع اول، مال رکعت اول است که نمازش باطل بشود یا متفرق بود، یعنی یکی مال اولی بود و دیگری مال دومی، این برای دومی رکوع کرد و عملاً نماز خودش را باطل نمود.
پس مرحوم سید می‌گوید این آدم که ایستاده است، شکش شک در محل است، باید رکوع کند، وقتی رکوع کرد، علم تفصیلی پیدا می‌کند که نمازش باطل است، زیرا آن دو رکوع اگر در اولی بود که نمازش باطل بوده و اگر متفرق بوده، ‌دومی در دومی بود، این با رکوع دوم برای رکعت دوم دوتا رکوع کرده فلذا نمازش باطل است.
المسألة الثالثة عشرة
إذا کان قائماً و هو فی الرکعة الثانیة من الصلاة و علم أنّه أتی فی هذه الصلاة برکوعین و لا یدری أنّه هل أتی بکلیهما فی الرکعة الأُولی حتّی تکون الصلاة باطلة- بنا براینکه زیادت رکن مبطل است - أو أتی فیها بواحد و أتی بالآخر فی هذه الرکعة.
فالظاهر بطلان الصلاة لأنه شاکّ فی رکوع هذه الرکعة و محلّه باق فیجب علیه أن یرکع مع أنه إذا رکع یعلم بزیادة رکوع فی صلاته – یا دوتا رکوع در رکعت اولی بوده و اگر متفرق هم بوده، این آدم با این رکوعش نمازش را باطل کرد « و لا یجوز له أن لا یرکع مع بقاء محله فلا یمکنه تصحیح الصلاة ».
این بیان مرحوم سید بود، شرع مقدس از این طرف می‌گوید رکوع کن، از آن طرف هم نتیجه می‌شود بطلان صلات.
یلاحظ علیه
این کلام از سید بعید است، شرع مقدس که می‌گوید اگر در محل شک کردی انجام بده، این در جایی که محل قابلیت داشته باشد و امر مولا لغو نباشد، ‌اینجا هرچند شک در محل است، اما جای امر به رکوع نیست. چرا؟ این چه فایده‌ای دارد که به من بگوید رکوع کن، نتیجتاً نماز من باطل بشود، درست است که در شک در محل انسان باید ترتیب اثر بدهد و انجام بدهد، به شرط اینکه نتیجه بخش باشد، ‌اما اگر نتیجه‌اش بطلان باشد، کار عقلائی نیست.
عجیب است که سید با آن فقاهتی که دارد به این وجه چسبیده است که این آدم شکش شک در محل است، ناچار است که باید رکوع کند و با رکوع کردن نماز خودش را باطل می‌کند، زیرا دو رکوع یا در رکعت اولی بوده یا اگر هم در اولی نبوده، این آدم در رکعت دومی دوتا رکوع کرد، چون شک در محل است و باید رکوع کند، این سبب می‌ شود که در رکعت دوم، دو رکوع جمع بشود.
جواب از بیان سید
ما در جواب ایشان عرض می‌کنیم شرع مقدس که می‌فرماید: «إذا شککت فی شیء» و محلش نگذشته، شما بر گرد و آن را انجام بده، این در جایی است که موضوع داشته باشد، اثر داشته باشد و نماز را درست کند نه اینکه من کاری را انجام بدهم که نمازم را باطل کند.
بنا براین، این وجه صحیح نیست، ولی در عین حال ما در آخر خواهیم گفت که نماز باطل است، اما مبنای ما این نیست بلکه چیز دیگری است.
بررسی قول دوم
قول دوم این است که نماز را تمام کند و سپس آن را اعاده نماید.
دلیل قول دوم
قائلین قول دوم می‌گویند علم اجمالی داریم، زیرا اگر این دو رکوع در رکعت اولی بوده، نمازش باطل است و باید اعاده کند و اگر در رکعت اولی نبوده بلکه متفرق بوده، باید اتمام کند.
پس رکوع این آدم از دو حالت خالی نیست، اگر هردو رکوع در رکعت اولی بوده، باید نمازش را اعاده کند، اگر متفرق بوده، باید ادامه بدهد، پس علم اجمالی دارد که یا نمازش باطل است یا باید به نمازش اتمام بدهد و آن را ادامه بدهد، علم اجمالی ایجاب می‌کند که هم نمازش را ادامه دهد و در آخر هم اعاده کند.
البته این کلام در ظاهر زیباست،‌علم اجمالی دارم که یا نماز من باطل است و باید آن را اعاده کنم یا نماز من صحیح است باید ادامه دهم،‌ مقتضای علم اجمالی این است که به هردو عمل کند، یعنی هم ادامه دهم و هم بعداً اعاده کنم.
یلاحظه علیه
جوابش این است که:« یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر»، ‌اما اگر علی تقدیر احداث تکلیف کند و علی تقدیر نکند، این علم اجمالی به درد نمی‌خورد.
مثال
فرض کنید دوتا اناء و ظرف داریم که یکی از آنها قطعاً‌ نجس است، دیگری هم قطعاً پاک است، سگی از آنجا عبور کرد و دهان و زبانش را در یکی از آنها زد، یا به اناء نجس یا به اناء پاک.
مثال دیگر؛ یقین داریم که قطره خونی افتاد، یا در اناء و ظرف نجس یا در اناء و ظرف پاک،‌می‌گویند این علم اجمالی منجز نیست. چرا؟
اگر در همان اناء و ظرف نجس افتاده، اثری ندارد، افتادنش در اناء و ظرف پاک شبهه بدویه است،‌نمی‌توانیم بگوییم یا این نجس است یا آن نجس؟ بلکه این یکی قطعاً نجس است، آن دیگری شک در نجاستش داریم.
پس این قاعده، یک قاعده تعبدی نیست، یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر، چون نکند علم اجمالی منحل می‌ شود إلی علم تفصیلی و شک بدوی، زیرا یکی از آنها قطعاً نجس است و دیگری هم مشکوک می‌باشد.
کراراً عرض کردیم که مقوّم علم اجمالی حرف «إ‌مّا» یا حرف «أو» است، علم اجمالی «إمّا» و «أو» می‌خواهد، در ما نحن فیه «إمّا» و «أو» نیست، بلکه هذا نجس قطعاً و ذاک مشکوک النجاسة. علم اجمالی قائم به «إما» و «أو» است، اگر «إمّا» و «أو» باشد، علم اجمالی است و الا علم اجمالی نیست، در اینجا «إمّا» و «أو» معنا ندارد، یعنی نمی‌توانیم بگوییم «إمّا هذا نجس و إمّا ذاک نجس»، بلکه هذا نجس قطعاً و آن دیگری مشکوک النجاسة است.
پرسش
چرا در اطراف علم اجمالی اصل جاری نمی‌شود؟
پاسخ
چون تناقض است، مثلاً دوتا اناء هست و هردو هم پاک، قطره خونی در یکی از آنها افتاد،‌ منتها نمی‌دانیم که در کدام یکی افتاد، اصالة الطهارة در این اناء، معارض است با اصالة الطهارة در آن اناء دیگر، علت اینکه در اطراف علم اجمالی اصل جاری نمی‌شود، تعارض است،‌این در جایی است که احراز تکلیف علی کلّ تقدیر باشد.
اما در اینجا چطور که احراز تکلیف علی کلّ تکلیف نکند، تعارض نیست، نمی‌توانیم در اناء و ظرف نجس اصالة الطهارة جاری کنیم، اما آن دیگری اصالة الطهارة دارد، ولذا در جایی که هردو اناء وظرف پاک باشد، تعارض اصلین است، اگر علم اجمالی باشد.
اما یکی قبلاً نجس باشد و دیگری پاک، اینجا جای تعارض نیست چون در نجس نمی توانیم بگوییم اصالة الطهارة، بلکه علم به نجاست داریم، آن دیگری اصالة الطهارة دارد و اصالة الطهارتش هم بلا معارض است.
پس بیان اول این بود که:« یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر». چرا؟ چون اگر نکند، علم اجمالی منحل می‌شود به علم تفصیلی و شک بدوی.
بیان دوم: علت اینکه در اطراف علم اجمالی اصل جاری نمی‌شود این است که: لأنّ الأصلین متعارضان، این در جایی است که هردو پاک باشد و سپس یقین پیدا کنیم که یکی نجس شده، اصالة الطهارة اناء سمت راست معارض است با اصالة الطهارة سمت چپ.
اما اگر یکی قبلاً نجس بوده و بعداً‌ علم اجمالی پیدا کردیم، اصلین متعارض نیستند. چرا؟ چون اناء وظرفی که قبلاً نجس بود، مجرای اصالة الطهارة واقع نمی‌شود، یعنی اصالة الطهارة در آن جاری نمی‌شود، اما آن دیگری مجرای اصالة الطهارة واقع می‌شود و اصالة الطهاره‌اش هم بلا معارض است.
وقتی که این مقدمه فهمیده شد، عرض می کنیم که این علم اجمالی شما در اینجا موثر نیست. کدام علم اجمالی؟
گفت اگر دو رکوع در دو رکعت بوده، باید ادامه بدهی، اما اگر دو رکوع در یک رکعت بوده، ‌نماز باطل است، پس باید جمع کنیم بین الإتمام و الإعادة.
ما می‌گوییم این علم اجمالی شما منجز نیست. چرا؟ چون قبل از این علم اجمالی شما یک تکلیفی داشتید و آن عبارت بود از: اصالة الاشتغال بالصلاة، اصالة الاشتغال بالصلاة، یعنی همین که مؤذن شروع به أذان کرد و گفت: « الله أکبر»‌ ذمه من مشغول به نماز ظهر شد، اصالة الاشتغال،‌عبارة أخرای اعاده است، پس قبل از علم اجمالی،‌ من اصالة الاشتغال داشتم بنام اعاده، یعنی شرع مقدس گریبان بنده را گرفته و این نماز را از من می‌خواهد،‌همین که مؤذن گفت: «الله أکبر» ذمه من به نماز مشغول شد، به این می‌گویند:« اصالة الاشتغال» ‌که نتیجه‌اش در اینجا اعاده است،‌اعاده مولود اصالة الاشتغال است.
پس قبل از انعقاد علم اجمالی که یا باید اتمام کنم یا اعاده،‌ قبلاً اعاده (به معنای اصالة الاشتغال) ذمه بنده را گرفته بود، چون یک طرف منجز بود،‌ دیگر این علم اجمالی شما اثر گذار نیست، علم اجمالی پیدا کردم که یا باید تمام کنم یا باید اعاده کنم.
ما می‌گوییم اینکه می‌گویی یا اعاده کنم، این قبل از علم اجمالی گریبان بنده را گرفته بود بنام اصالة‌ الاشتغال، اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد، چون یک طرفش قبلاً‌ منجز شده بود،‌ مثل آن ظرفی که قبلاً نجس بشود، چون یک طرف منجز شده بود، این علم اجمالی جنابعالی که یا ذمه من مشغول است، یا باید اتمام کنم، این «یا» غلط است. چرا؟ چون ذمه من صد درصد مشغول است، ‌اتمام شک بدوی می‌ شود و لذا نسبت به آن برائت جاری می‌کنیم. من قبل از آنکه علم اجمالی پیدا کنم یا باید تمام کنم یا باید اعاده کنم، قبل از این، ذمه من به نماز مشغول شد، یعنی با أذان مؤذن،‌ذمه من به نماز مشغول شد، این اشتغال نامش اعاده صلات است،‌اعاده صلات مولود اصالة الاشتغال است، پس یک طرف قبل از علم اجمالی منجز بود، این علم اجمالی شما که یا باید اعادم کنم (اصالة الاشتغال) یا تمام کنم، معنا ندارد، چون اولی قبلاً‌ منجز بود، دومی می‌شود مشکوک و آن را با مقراض برائت قیچی می‌کنیم.
بررسی قول سوم
قول سوم، ‌قول به صحت بود، دلیلش هم قاعده فراغ است ولذا قائلین به این قول می‌گویند قاعده فراغ جاری می‌کنیم و می‌گوییم این رکوع دوم من، نمی‌دانیم بی جا بود یا با جا؟ قاعده فراغذ جاری می‌کنیم و می‌گوییم انشاء الله این رکوع دوم من، رکوع بی جا نبوده، بلکه رکوع با جا بوده و در قاعده فراغ دخول در غیر شرط نیست، آن قاعده تجاوز است که در آن دخول در غیر شرط است،‌ من هم که دخول در غیر نکرده‌ام، ایستاده‌ام، نمی‌دانم که دو رکوع من در یک رکعت بوده یا دو رکوع من در دو رکعت بوده؟ نسبت به رکوع دوم قاعده فراغ جاری می‌کنم و در قاعده فراغ دخول در غیر شرط نیست.
یلاحظ علیه
شرع مقدس دوتا قاعده ندارد و فقط یک قاعده دارد و آن قاعده تجاوز است و قاعده تجاوز هم حتماً دخول در غیر می‌خواهد و این آدم دخول در غیر نکرده، فقط ایستاده و نمی‌داند که دو رکوع انجام گرفته را در یک رکعت انجام داده یا یکی را در رکعت اول و دیگری را در رکعت دوم انجام داده.
بنا براین، فرمایش این آقا مبنی بر این است که شرع مقدس دوتا قاعده داشته باشد، یکی قاعده فراغ که در آن دخول در غیر شرط نیست، دیگری قاعده تجاوز، که در آن دخول در غیر شرط است و چون ما معتقدیم بیش از یک قاعده نداریم و آن عبارت است از: قاعده تجاوز، و در آن دخول در غیر شرط است، «إذا کنت فی شیء و تجاوزت عنه فشکک لیس بشیء». إلی هنا بطلان احتمالات الثلاثة.
مرحوم سید فرمود باطل است، ما فرمایش ایشان را رد کردیم.
دومی گفت بین اتمام و بین اعاده جمع کند.
ما در جواب گفتیم علم اجمالی در اینجا منجز نیست، چون یک طرف قبلاً منجز شده است.
سومی هم گفت صحیح است. چرا؟ چون قاعده فراغ است.
ما در جواب گفتیم بیش از یک قاعده نداریم و آن قاعده تجاوز است و در قاعده تجاوز دخول در غیر شرط است.
نظر استاد سبحانی
ما می‌گوییم باطل است. چرا؟ بخاطر اصالة الاشتغال، چون اگر من این نماز را ادامه بدهم، نمی‌دانم که ذمه من بری شده یا نه؟ اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد.
فإذا کان المورد خارجاً عن قاعدة التجاوز فالاستصحاب هو المحکّم أی استصحاب الاشتغال أولاً و عدم وقوع الرکوع الثانی فی محله ثانیاً، و الشک فی انطباق المأمور به علی المأتی به ثالثاً.
اصالة الاشتغال، ‌من نمی‌دانم این نماز را به آخر برسانم، ‌امر مولا را امتثال کرده‌ام یا نه؟ اصالة الاشتغال می‌گوید باید از سر بخوانی، یعنی این نماز به درد من نمی‌خورد و باید آن را اعاده کنم و از نو بخوانم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo