< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شک بین دو رکعت و سه رکعت
بحث ما در این بود که شخصی بین اثنین و ثلاث (رکعت دوم و رکعت سوم) شک کرده، بنا را بر اکثر گذاشته و گفته این رکعت سوم است، برای رکعت چهارم بلند شده، در آنجا یک شک دیگری برایش پیدا شده که آیا من که بین اثنین و ثلاث شک کردم، این شک من قبل از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین؟ اگر قبل از اکمال سجدتین بوده، نماز من باطل است و اگر بعد از اکمال سجدتین بوده، پس نماز من صحیح است؟
دیدگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه)
حضرت امام خمینی معتقد است که این نماز قابل اصلاح نیست.
ولی بعضی ها می‌خواهند بگویند که این نماز از دو راه اصلاح است و این دو صورت دارد، گاهی در اثنای نماز است و گاهی بعد از نماز و فعلاً بحث ما در اثنای نماز است نه در بعد از نماز.
1؛ استصحاب
طریق اول استصحاب است و می‌خواهند از این طریق این نماز را تصحیح کنند، مثلاً شک می‌کنم که آیا شک من بعد از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین؟ اصالة عدم الشک إلی إکمال السجدتین.
بر این استصحاب اشکال شد که این تأخر را ثابت نمی‌کند؟
در جواب گفتیم که تاخر از لوازم ظاهر و روشن است، استصحاب موضوع درست کرد برای دلیل اجتهادی که همان روایت زرارة باشد، روایت زراره را هم دو جور می‌شود معنا کرد: صلّی رکعة الأخری، ممکن است همان چهارمتصل باشد، قهراً صلات احتیاط را باید از دلیل دیگر بفهمیم، احتمال هم دارد که مراد همان صلات احتیاط باشد.
2؛ قاعده تجاوز
بیان دیگر تمسک به قاعده تجاوز است، کلّ ما مرّ علیک من صلاة و طهور، فامضیه کما هو، شک می‌کنم که آیا شک قبلی من قبل از اکمال سجدتین بوده، پس نماز من باطل است، یا بعد از اکمال سجدتین بوده، پس نماز من صحیح است، قاعده تجاوز می‌گوید حالا که از محل تجاوز کرده‌ای، انشاء الله نماز شما صحیح است، یعنی چه صحیح است؟ یعنی شک شما بعد از سجدتین است.
خلاصه می‌خواهند با قاعده تجاوز این نماز را درست کنند و بگویند نماز گذشته من صحیح است.
اشکال استاد بر قاعده تجاوز
مسلماً این قاعده در اینجا به درد نمی‌خورد. چرا؟ چون مفاد قاعده تجاوز این است که نماز گذشته شما صحیح است، ولی گم شده ما این نیست، گم شده ما این است که شک من بعد از اکمال سجدتین بود، این را ثابت کند، اما اینکه قاعده تجاوز می‌گوید گذشته صحیح است، این سر جای خودش، اما اینکه شک من بعد از اکمال سجدتین بوده، این را ثابت نمی‌کند، بر خلاف استصحاب که این جهت را هم ثابت می‌کرد، استصحاب گفت شک نکردم و این عدم شک همچنان ادامه داشت تا بعد از اکمال سجدتین.
ما گفتیم لازمه عقلی‌اش این بوده که پس شک من بعد از سجدتین بوده، لازمه عقلی واضح.
اما قاعده تجاوز فقط می‌گوید گذشته درست است، این به درد من نمی‌خورد، باید ثابت کند که شک من بعد از اکمال سجدتین بوده و حال آنکه این را ثابت نمی‌کند، در اصول خواندیم که اصول عملیه لوازم عقلی شان حجت نیست.
بله، لازمه عقلی است، یعنی اگر نماز من درست است، پس شک من بعد از سجدتین بوده، این لازمه، لازمه عقلی است و لازمه عقلی حجت نیست.
ممکن است کسی بگوید اگر نماز من درست است، پس شک من بعد از اکمال سجدتین است و این لازمه، لازمه عقلی است، شرع مقدس در حد کارخودش ما را متعبد می‌کند، اما اموری که از دایره شرع بیرون است، ما را به آن متعبد نمی‌کند، لازمه عقلی این است که اگر نماز من درست است، پس شک من بعد از اکمال سجدتین بوده و این حرف عقل است نه حرف شارع و عقل هم در این موارد حجت نیست.
بنابراین، دلیل ما منحصر شد به استصحاب، به شرط اینکه بگوییم استصحاب تاخر را ثابت می‌کند، قاعده تجاوز تاخر را ثابت نکرد، اما در استصحاب بعید نیست که ثابت کند. چرا؟ چون از لوزام عقلی واضح است، چیزهایی که از لوازم واضح است، اصل آن را ثابت می‌کند.
پس تا اینجا ادله‌ کسانی را خواندیم که می‌گفتند این نماز قابل تصحیح و اصلاح است.
ادله قائلین به بطلان صلات
در وسائل بابی داریم که بنا بود مردم در هر وقت دو رکعت نماز بخوانند، صبح دو رکعت، ظهر دو رکعت، عصر دو رکعت، هکذا و عشا دو رکعت بخوانند، بعداً به دعای پیغمبر اکرم دو رکعت بر سه نماز اضافه شد، ظهر، عصر و عشا، یک رکعت هم بر نماز مغرب،‌ امام می‌فرماید‌: آنی که فرض الله است (یعنی دو رکعت اول) قابل شک نیست، حتماً یقین می‌خواهد، اما آن پنج رکعت قابل شک است، در یک رکعت مغرب، دو رکعت مغرب و عشا، دو رکعت ظهر و دو رکعت عصر، ولذا می‌گویند دو رکعت اولی در نماز هایی چهار رکعتی شک بردار نیستند، اما اخیرین شک بردار‌ هستند، روایت این را می‌گویند.
صحیحه زراره
1: صحیحة زرارة، عن أبی جعفر - علیه السلام - قال:« کان الذی فرض الله تعالی علی العباد عشر رکعات و فیهنّ القراءة و لیس فیهنّ و هم، یعنی سهواً، فزاد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلم سبعاً و فیهنّ الوهم و لیس فیهنّ قراءة، فمن شکّ فی الأولیین أعاد حتّی یحفظ و یکون علی یقین، و من شکّ فی الأخیرتین عمل بالوهم».[1]
فالرّوایة بلسانها تنقح موضوع السهو و أنّ موضوعه هو الأخیرتان، فالشک الحادث فی الأخیرتین بعنوانه، موضوع للبناء.
2: ما رواه عبدالله بن سلیمان العامری عن أبی جعفر - علیه السلام - و فیها:« إنّما یجب السهو فیما زاد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم».[2]
3: صحیحة الحسن بن الوشاء- حسن وشّاء در عصر امام هشتم و نهم زندگی می‌کرده و معاصر با این دو امام است، ایشان می‌گوید من در مسجد کوفه بودم و دیدم که نهصد نفر شیخ کلّهم یقولون حدّثنی جعفر بن محمد علیهما السلام، مسجد کوفه همانند مدرسه فیضیه علمای شیعه بوده، کوفه پایگاه و مأمن شیعه بوده- قال: قال لی أبو الحسن الصادق (امام هشتم یا امام هفتم) علیه السلام: «الإعادة فی الرکعتین الأولتین و السهو فی الرکعتین الأخیرتین».[3]
ذکر این «احادیث» مقدمه برای اشکال بود، اشکال این است که این استصحاب شما ناکام است. چرا؟ چون این استصحاب شما فقط ثابت کرد که شک بعد از رکعتین بوده، و حال آنکه استصحاب باید ثابت کند که شک فی الرکعتین الأخیرتین بوده، این که ثابت نیست، استصحاب خیلی هم زور بزند فقط ثابت می‌کند که شک من قبل از سجدتین نبوده، بلکه بعد از سجدتین بود، اینکه موضوع نیست، احتیاط إذا کان الإنسان شاکاً فی الرکعتین الأخرتین.
باز ذهن شما به لوازم عقلی نرود، استصحاب لوازم عقلی را ثابت نمی‌کند، البته این لوازم عقلی است، باید ثابت بشود که أنّک شککت فی الرکعتین الأخیرتین، تا بشود قابل علاج، استصحاب خیلی هم زور بزند فقط تاخر را ثابت می‌کند، اما بعضی ها می‌گویند حتی تاخر را هم ثابت نمی‌کند.
ولی ما می‌گوییم بالفرض استصحاب ثابت کرد که أنّ الشک بعد السجدتین، این کافی نیست، اگر بخواهد تحت این روایات داخل بشود،‌باید یک دلیلی بیاوریم که:« أنّ شکک کان فی الرکعتین الأخیرتین» ممکن است به ذهن شما بیاید که اگر شک بعد از سجدتین بوده، پس شک من در أخیرتین بوده، این لازمه عقلی است، بنا بود که اصل مثبت حجت نباشد.
اما قاعده تجاوز هیچ! قاعده تجاوز گفت نماز تان صحیح نیست، باید ثابت کند که نماز من صحیح است و شک من فی الرکعتین الأخیرتین است، متأسفانه نه استصحاب این را ثابت می‌کند و نه قاعده تجاوز، چرا؟ لأنّ أصل المثبت لیس بحجة، اصول عملیه فقط آثار شرعیه را ثابت می‌کند نه آثار عقلیه را،‌حتی تاخر را هم ثابت نمی‌کند.
من گفتم که ‌شیخ در فرائد الأصول می‌گوید حتی تاخر را هم ثابت نمی‌کند، بالفرض ما تنزل کنیم و بگوییم تاخر را ثابت می‌کند، ولی تنها اثبات تاخر کافی نیست، باید ثابت کند که:« أنّ الشک فی الرکعتین الأخیرتین»، این را ثابت نمی‌کند ولذا نه استصحاب به درد می‌خورد و نه قاعده تجاوز، قاعده تجاوز که مرده است، فقط می‌گوید نماز درست است، این کافی نیست، باید ثابت کنیم که:« أنّ الشک فی الرکعتین الأخیرتین» تا ادله شکوک بگیرد، إذا شککت فابن علی الأکثر.
فهذه الروایات تحدّد البناء علی الأکثر و هو أنّه إذا تعلق الشک بالأخرتین و من الواضح أنّ هذا الموضوع لا یثبت بالاستصحاب فإنّ غایة ما یثبته الاستصحاب تأخّر الشک عن الاکمال و أمّا تعلق الشک بالأخرتین الذی هو الموضوع للبناء علی الأکثر فلا یثبت بالاستصحاب.
و حاصل الکلام أنّ الموضوع للبناء علی الأکثر فی الروایات هو إحراز کون الشک متعلقاً بالأخیرتین و هذا هو الموضوع للبناء علی الأکثر و ما اقیم من الدلیل من الاستصحاب أو قاعدة التجاوز فلا یثبت هذا الموضوع أی تعلق الشک إلی حین الشک، و کلّ منهما لیس موضوعاً للبناء علی الأکثر.
عروض شک بعد از نماز
پس این نماز قابل اصلاح نیست، تا حال بحث ما در اثنای نماز بود، اما اگر بعد از صلات یک چنین شکی کردیم، اگر در اثنا شک کرده بودم که آیا دو رکعت خواندم یا سه رکعت؟ بنا را بر سه گذاشتم، یعنی این رکعت رکعت سوم من است ولذا بلند شدم برای رکعت چهارم، بعداً شک کردم که آن شک من قبل از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین، بعضی ها خواستند که از طریق استصحاب درست کنند، دیگری تلاش کرد که از طریق قاعده تجاوز اصلاح کند، ما گفتیم اینها نمی‌توانند این نماز را اصلاح کنند. چرا؟ چون باید ثابت کنند که:« أنّ الشک فی الرکعتین الأخیرتین» روایت گفت فی الأخیرتین، این أخیرتین، لازمه شرعی نیست بلکه لازمه عقلی استصحاب است، حالا اگر این حالت بعد از صلات رخ داد چه کنیم؟
قائل به صحت از راه استصحاب درست می‌کند، عدم التعلق الشک إلی آخر السجدتین، پس شک متاخر از سجدتین است، قاعده تجاوز هم می‌گوید نماز شما درست است، اما قائل به بطلان چه گفت؟ می‌گویند نماز در صورتی درست می‌شود که ثابت کنیم که:« آنّ الشک فی الأخیرتین» و حال آنکه این ثابت نیست، استصحاب لازمه عقلیه‌اش است،‌قاعده تجاوز حتی تآخر را هم ثابت نمی‌کند.
«الکلام،الکلام» آنچه که درد ما را دوا می‌کند این است که احراز کنیم:« أنّ الشک فی الأخیرتین» تا این روایات شاملش بشود، اخیرتین، أنّ الشک فی الأخیرتین، وجداناً ثابت نیست، استصحاب هم که لازمه‌ عقلی‌اش را ثابت نمی‌کند.
مرحوم آیت الله خوئی
ایشان می‌خواهد این مشکل را حل کند فلذا می‌گوید آنی که موضوع صحت است،‌امر سلبی است و آن این است که: الشک لم یکن فی الأولین، می‌گوید موضوع البناء علی الأکثر، موضوعش لم یتعلق الشک بالأولین، و این محرز است، استصحاب هم آمد و گفت: أصالة عدم تعلق الشک، یعنی من شک نکردم و این عدم شک همچنان ادامه داشت تا اکمال سجدتین، پس موضوع امر سلبی است، یعنی لم یتعلق الشک بالأولین، این محرز است، استصحاب گفت شک من در اولین نبود.
این بیان ایشان،‌خیلی بیان ناقص است، موضوع امر سلبی نیست، موضوع امر ایجابی است، تعلق الشک بالأخیرین،‌این را ثابت کن، امر سلبی نیست، امر ایجابی است، به نظر من این را مقرر تقریر کرده و الا برای ایشان این مسئله مخفی نمی‌ماند که موضوع شک این نیست که:« لم یتعلق الشک بالأولین، تعلق الشک بالأخیرین» این که ثابت نیست.
در بیان دومی که ایشان دارند، می‌خواهند ثابت کنند که شک من متعلق به اخیرین است، از اولی بالا تر می‌آید، در بیان اول می‌گوید شک لم یتعلق بالأولین، ما گفتیم این درست نیست. چرا؟ چون فایده ندارد، بعداً می‌خواهد بیان کند که أنّ الشک تعلق بالأخیرین. چرا؟ می‌گوید شما که بنا گذاشتید بر اینکه این دو رکعت است یا سه رکعت،‌ بنا را گذاشتید بر سه، پس اولین را احراز کردی، شک شما متعلق شد به اخیرین، جنابعالی در اثنای نماز و یا بعد از نماز شک کردی که دو رکعت خواندی یا سه رکعت، بنا را بر سه گذاشتی، فقط یک گرفتاری داشتی و آن اینکه نکند شک من قبل از اکمال سجدتین باشد، آن را هم با استصحاب علاج کردیم، پس شک شما تعلق بالأخیرین،‌جنابعالی شک کردی که دو رکعت خواندی یا سه رکعت، بنا را بر سه گذاشتید و گفتید این رکعت که الآن می‌خوانم سومی است، بلند شدی و چهارمی را بجای آوردی، پس شک شما متعلق به اخیرین است.
یلاحظ علیه
من با بیان یک مثال مطلب را روشن می‌کنم و آن اینکه فرق است بین بکر و ثیّب، در بکر لا نکاح إلّا بالولی، أی بإذن الولی، اما اگرثیّب باشد، اذن ولی نمی‌خواهد،‌یک ثیب داریم و یک بکر، شک ما هم دو جور است، یک شک بکر داریم و یک شک ثیّب، اینکه حضرت می‌فرماید: إذا شککت بین الأقل و الأکثر، جایی است که شک شما ابتدایی باشد،‌ابتداءً شک کنیم که دو رکعت است یا سه رکعت، اما اگر بعد از مراحل شک کردید که آیا دو رکعت است یا سه رکعت، آن شک موضوع حکم نیست، بلکه آن شکی موضوع است که ابتداءً شک کنم که دو رکعت است یا سه رکعت، فابن علی الأکثر.
اما اگر ابتداء شک نکنم، بلکه بعد از یک سلسله عملیات ریاضی یا غیر ریاضی شک کنم که آیا دو رکعت است یا سه رکعت،‌این گونه «شک» موضوع حکم نیست، در اینجا شک من ابتدایی نیست. چرا؟ اول شک کردم که دو رکعت است یا سه رکعت، ‌بنا را بر اکثر گذاشتم، شما می‌گویید اولتین وجداناً ثابت است، پس شک من در اخیریتن است، این مرحله بعد است، شما در مرحله بعد ثابت می‌کنید که:« أنّ الشک فی الأخیرتین». چرا؟‌ استصحاب جاری می‌کنید که انشاء الله شک من قبل نبوده بلکه بعد بوده پس شک من در اخیرتین است،‌ این شک شما بکر نیست، بلکه ثیّب است، شکی موضوع حکم است که بدون این مقدمات برای انسان حاصل بشود، یعنی نداند که آیا دو رکعت است یا سه رکعت، بنا را بر سه بگذار.
ولی در اینجا شک من ابتدایی نیست. چرا‌؟ چون اول استصحاب جاری می‌کنم و می‌گویم: خدایا! شک من قبل از اکمال است یا بعد از اکمال، استصحاب گفت بعد الاکمال، پس شک من در اخیرتین است، فلذا این شک شما شک بکر نیست، بلکه شک ثیّب است. چرا؟ چون بعد از جریان استصحاب ثابت کردید که:« أنّ الشک فی الأخیرتین» و الا اگر استصحاب جاری نمی‌کردید، هرگز شک شما شک ابتدایی نبود. چرا؟ به جهت اینکه احتمال می‌دهم شک من قبل اکمال سجدتین باشد، اول من این مرحله را طی کنم. کدام مرحله؟‌ أنّ الشک کان بعد اکمال السجدتین، این را طی کنم و بعداً بگویم: أنّ الشک کان فی الأخیرتین.
بنا براین، فکر می‌کنم که فتوای حضرت امام در اینجا اقوی است فلذا اول این آدم باید به وظیفه شک عمل کند، بعداً اعاده نماید. تم الکلام فی هذه المسألة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo