درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شک بین نماز ظهر و عصر
مشکل در جایی بود که یقین دارد ظهر را خوانده، ولی نمی داند که ما بیده ظهر است تا بشود باطل، یا عصر است که بشود صحیح؟ ما از دو راه تصحیح کردیم.
1؛ قاعده تجاوز
راه اول قاعده تجاوز بود و گفتیم محل نیت اول نماز است و انشاء الله من در اول نماز حواسم جمع است و نیت عصر
کردم.
2؛ خطا در تطبیق
راه دوم این بود که این مورد از قبیل خطا در تطبیق است، فرض کنید من نیت ظهر کردم، اما این ظهر من زبانی است، اگر کسی باطن مرا میشکافت، من میخواستم امر الهی را امتثال کنم، منتها غفلت کردم فلذا بجای «عصر» ظهر گفتم، و چون میزان واقعیات است، پس این نماز من درست است، آنچه ما در نماز میخواهیم یک نیت الهی میخواهیم.
نظر دیگر
بعضی ها میگویند در اینجا که یقین دارد ظهر را خوانده و الآن نمیداند ما بیده ظهر أو عصر، نماز را تمام کند و اعاده نماید. چرا؟ علم اجمالی دارد اگر نیت عصر کرده، باید ادامه دهد، اگر نیت ظهر کرده، باید بشکند و اعاده کند.
پس این آدم علم اجمالی دارد یا باید ادامه دهد یا باید اعاده کند، اگر نیت عصر کرده باید ادامه دهد و اگر نیت ظهر کرده، باید اعاده کند، پس اتمام کند و اعاده.
جواب
ما در جواب میگوییم یک چنین علم اجمالی منجز نیست.چرا؟ یشترط فی تنجیز علم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کل تقدیر، اینجا قطعاً اعاده برای من واجب است، اعاده جای بحث نیست. چرا؟ اگر ادامه بدهم باید اعاده کنم. چرا؟ چون ممکن است من نیت ظهر کرده باشم، اگر نماز را بشکنم،باز هم باید اعاده کنم، جایی که اعاده امر قطعی است،علم اجمالی معنی ندارد که بگوییم یا اتمام و یا اعاده،چون اگر اتمام هم بکنم باید اعاده کنم. چرا؟ چون دل واپسم، احتمال میدهم من نیت ظهر کرده باشم، پس جایی که اعاده قطعی شد،چنین علم اجمالی منجز نیست، علم اجمالی در صورتی منجز است که هردو طرف تنجز آور باشد. این قطعی است، ادامه بدهم باید اعاده کنم، بشکنم و ادامه ندهم،باز هم باید اعاده کنم، جایی که اعاده مسلم شد، معنی ندارد که جمع کنم بین اتمام و اعاده.
المسألة الثانیة
إذا شک فی أنّ ما بیده مغرب أو عشاء فمع علمه باتیان المغرب بطل و مع علمه بعدم الإتیان بها أو الشک فیه عدل بنیته إلیها إن لم یدخل فی رکوع الرابعة، و الّا بطل أیضاً.
این مسئله عین مسئله اول است، فقط با یک تفاوت که آنجا هردو چهار رکعتیاند، تا میم «السلام علیکم» عدول ممکن است، اما در اینجا یک طرف سه رکعتی است، طرف دیگر چهار رکعتی، عدول در صورتی است که وارد رکعت چهارم نشود، و الآ اگر وارد رکعت چهارم بشود، عدول ممکن نیست.
علت تکرار مسأله
علت اینکه مرحوم سید این مسئله را تکرار می کند، همین سه رکعتی بودن و چهار رکعتی بودن است. آنجا در تمام حالات ممکن است، اما اینجا عدول در جایی است که وارد رکوع رکعت چهارم نشده باشد.
همان سه حالت در اینجا نیز هست، ما بر خلاف عروه آسان ها را جلو میاندازیم، مشکل ها را برای بعد میگذاریم.
آسانش این است که یقین دارم مغرب را نخواندم، نمیدانم ما بیدی مغرب أو عشاء، یقین دارم که مغرب را نخواندم، در اینجا عدول میکنم. چرا؟ چون همه فقها اتفاق نظر دارند که عدول از لاحقه به سابقه جایز است، عکسش جایز نیست، اما این طرفش جایز است.
اگر بدانم که مغرب را قطعاً نخواندهام، میتوانم از لاحقه به سابقه عدول کنم، یعنی از نماز عشاء به نماز مغرب عدول کنم.
شک دارم که مغرب را خواندهام یا نخواندهام، استصحاب میگوید نخواندم، دو مرتبه از لاحقه به سابقه عدول میکنم، اما به شرط اینکه وارد رکوع چهارم نشده باشم و الا عدول صحیح نیست.
«إنّما الکلام» در اینجاست که یقین دارم نماز مغرب را خواندهام، نمیدانم که ما بیدی مغرب أو عشاء؟ نمیتوانم نیت مغرب کنم، چون مغرب را خواندهام، نمیتوانم نیت عشاء کنم، چون دلیل بر صحت نیست، دلیل بر اینکه آن را عشا قرار بدهم نیست، پس این نماز باطل است.
راه تصحیح نماز
ولی ما از دو راه تصحیح کردیم.
راه اول قاعده تجاوز
راه قاعده تجاوز بود، اشکال اینکه نیت ادامه دارد، در جواب گفتیم درست است که نیت ادمه دارد، ولی محل احرازش اول نماز است که محلش گذشته است، قاعده تجاوز جاری میکنم و میگویم انشاء الله حواسم جمع بود و نیت نماز عشا کردم نه نیت نماز مغرب.
راه دوم خطا در تطبیق
راه دوم این بود که این از قبیل خطا در تطبیق است، فرض کنید که من گفتم مغرب، ولی من در حقیقت واقع را نیت کردم، منتها خیال کردم که واقع مغرب است، و الا گر دلم را بشکافی، در دل من این است که امر الهی را امتثال کنم، امر الهی عشاست، آن را نیت کردم، خیال کردم که امر واقعی مغرب است.
بنابراین، اشکالاتی که آقایان کرده بودند، همه را رد کردیم و جواب دادیم.
اشکال
ممکن است کسی بگوید کافی نیست که نیت فقط در اول نماز احراز بشود، باید نیت در تمام اجزای نماز احراز بشود بنابراین، شک در محل است.
قول به تفصیل
بله، اگر بگوییم محل نیت اول نماز است، این شک شما شک بعد از محل است،اما اگر گفتیم نیت ادامه دارد و باید در هر لحظه نیت را احراز کنیم، یعنی قائل به تفصیل بشویم، اگر در این حالت خودم را در نماز عشا ببینم، نیت من عشاست، یک مرتبه شک در ذهنم آمد که آیا در اول نماز نیت عشا کرده بودم یا نه؟ قاعده تجاوز جاری میشود،. چرا؟ چون محلش گذشته است.
بله، اگر از اول تا حالا شک کنم که نیت عشا کردم یا نه؟ ممکن است بگوییم باطل است، اما اگر در این حالت خودم را در حال عشا ببینم، گیرم نسبت به حالا نباشد، بلکه گیرم نسبت به اول نماز باشد، قاعده تجاوز جاری میکنم و میگویم بر گذشته ها صلوات.
مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری میفرمود قاعده تجاوز عبارة اخرای این است که بگوییم بر گذشته ها صلوات، خودم را در حال عشا میبینم، گذشته را نمیدانم، انشاء الله که حواسم جمع بوده و نیت عشا کردهام.
اگر حرف مرا پذیرفتید که جای احراز نیت اول نماز است، نماز تا آخر درست است، اما اگر نسبت به آن دل واپس شدید، پس لا اقل قائل به تفصیل بشوید، اگر خودم را در حال عشا دیدم نسبت به گذشته قاعده تجاوز جاری است.
بیان محقق نائینی
محقق نائینی در اینجا تفصیلی دارد و میگوید در همین حالت یقین دارد که این آدم مغرب را خوانده، اگر در همین حالت هست، این آدم میتواند یکی از دو کار را انجام بدهد، تفصیل محقق نائینی مربوط به دو فرع اول است نه مربوط به فرع سوم، من آن دو فرع اول را بخاطر آسان بودنش جلو انداختم، جایی که یقین دارد خوانده، جایی که شک دارد که خوانده یا نخوانده؟
ما گفتیم عدول میکند به شرط اینکه به رکوع رکعت چهارم وارد نشده باشد.
آنگاه روی فرع سوم آمدیم، یعنی جایی که یقین دارد که مغرب را خوانده، مشکل اینجا بود،آقایان گفتند باطل است، ولی ما از دو راه ثابت کردیم صحیح است.
ولی الآن دو مرتبه به همان دو فرع اول بر می گردیم، یعنی یقین دارد که نخوانده، یا شک دارد که خوانده یا نخوانده؟ ما گفتیم به یک شرط میتواند عدول کند که وارد رکوع رکعت چهارم نشده باشد، ولی مرحوم نائینی میفرماید حتی اگر وارد رکوع رکعت چهارم هم شده باشد، باز هم این نماز صحیح است. چطور؟ از دو راه، راه اول این است که حالا که به رکوع رسیده، یادش آمد که من نماز مغرب را نخواندم یا شک دارم که خواندم یا نه؟ میگوید اشکال ندارد، همین را عشا قرار بده (یتمّها عشاء)، ترتیب در اینجا ساقط است. چرا ترتیب ساقط است؟ لا تعاد الصلاة إلّا من خمسة، معلوم میشود که ترتیب شرط ذکری است نه شرط واقعی.
خلاصه میگوید همین جا که یقین داری که مغرب را نخواندی، یا شک داری که مغرب را خواندی یا نه؟
ما گفتیم اگر وارد رکوع رکعت چهارم شده باشد باطل است، او میگوید حتی اگر وارد رکوع رکعت چهارم شد، همان را را به عنوان نماز عشاء قرار بدهد (یتمّها عشاء).
إن قلت: من اگر این را به نیت عشا تمام کنم، خلاف ترتیب است، یعنی ترتیب از بین میرود، یقدم المغرب علی العشاء.
قلت: الترتیب شرط ذکریّ (أو شرط علمیّ) لا شرط واقعیّ. چرا؟ لا تعاد الصلاة إلّا من خمسة. این جزء پنج تا نیست.
ایشان (نائینی) میفرماید همین نماز را که وارد رکوع رکعت چهارم شده و حال آنکه مغرب را نخوانده یا شک دارد که خوانده یا نخوانده؟ آن را به عنوان عشا تمام کند و سپس نماز مغرب را بخواند، ترتیب مهم نیست.
یلاحظ علیه
قاعده لا تعاد دو نفر را شامل است، یکی جاهل، دیگری ناسی، این آدم عامد است. چطور؟ نسبت به گذشته عامد نیست، اما نسبت به آینده عامد است، یعنی عمداً مغرب را نخوانده و میخواهد عشا را بخواند.
لا تعاد یا جاهل را میگیرد یا ناسی را، اما عامد را شامل نیست و الا تنبل پرور میشود.
و إن شئت قلت: لا تعاد بعد از نماز است، شما میخواهید در اثنای نماز جاری کنید، همان اشکال است.
اولاً؛ لا تعاد عامد را نمیگیرد و این آدم عامد است.
ثانیاً؛ مال بعد از نماز است، و شما آن را در وسط نماز جاری میکنید.
پس یک نظر این شد که این نماز را عشا حساب کند و بعداً مغرب را بخواند.
احتمال دوم: همین که به رکوع رکعت چهارم رسید، به یادش آمد که من مغرب را نخواندهام یا شک کرد که مغرب را خوانده یا نه؟ تا اینجا را نماز عشا حساب کند، اول نیت نماز مغرب کند و بعد از تمام کردن نماز مغرب، دنباله نماز عشا را بخواند، یعنی از همانجا که رها کرده بود، ادامه بدهد و تتمه آن را بخواند.
یلاحظ علیه: أنّ ما ذکره من مسألة الاقحام- این اقحام است که وسط نماز عشا، مغرب را بخواند، بعداً عشا را از همان جا تمام کند، اقحام در جایی است که گذشته به نیت عشا باشد و حال آنکه گذشته نیم بند است، یعنی معلوم نیست که به نیت عشا بوده یا به نیت مغرب بوده؟
بله، در روایات داریم گاهی از اوقات اگر کسی نماز دوم را خواند، در وسط یادش آمد که نماز اول را نخوانده، بعضی از فقها قائل به اقحام است و میگویند همان بخش را برای نماز دوم نگه دارد، نماز اول را بخواند، بعداً نماز دوم را از همان جا که مانده بود تکمیل کند،این مال جایی است که از اول نمازش به نیت عشا باشد، ولی ما نمیدانیم گذشته به نیت عشا بوده یا به نیت مغرب بوده؟ اقحام در جایی است که صلات دوم از اول به عنوان صلات دوم شروع شده باشد، منتها در وسط بداند که اولی را نیاورده، میگویند اقحام کنید.
ولی در اینجا نمیداند که به نیت عشا آورده یا به نیت مغرب؟ اقحام در جایی است که گذشته از نظر نیت محرز شود، روایت داریم که نماز را در همین جا رها کنید، دومی را بیاورد و سپس دومی را از همان جا که ماند بود تکمیل کند، اما به شرط اینکه آن نمازی که نیم بند است و میخواهد رها کند، به نیت خودش آورده باشد و حال آنکه در اینجا مردد است که آیا به نیت خودش (عشا) آورده یا به نیت خودش (یعنی عشا) نیاورده است.
یلاحظه علیه: أن ما ذکره من مسألة الاقحام انما یصح اذا أحرز أنه نواها من أول الأمر عشاء فعندئذ إذا دخل فی رکوع الرکعة الرابعة یمکن أن یترک هذه الاجزاء بحالها و یأتی بصلاة المغرب ثم یأتی بما بقی من الأجزاء الصلاة العشاء، و أما المقام فالمفروض أنّه شکّ فی أنّه هل دخل فیها بنیة المغرب أو بنیة العشاء فقیاس أحدهما علی ا الآخر قیاس مع الفارق.
البته من روی مبنای محقق نائینی بحث می کنم و الا روی مبنای خود، گفتم میتوانیم نیت را به وسیله قاعده تجاوز احراز کنیم، روی مبنای آقایان بحث میکنیم و میگوییم شما که میگویید باطل است، نمیتوانید این را از مصادیق اقحام بشمارید. چرا؟ چون اقحام در جایی است که از اول به نیت نماز دوم شروع شود، در اثنای نماز بفهمم که اولی را نخواندم، میگویند اولی را اقحام در دومی کنید و حال آنکه در اینجا نیت نماز دوم محرز نیست، اشکال من مبنوی است و الا روی مبنای ما، میتوانستیم به وسیله قاعده تجاوز احراز کنم.
عنوان مسئله سوم
مسئله سوم این است که میدانم دوتا سجده از من فوت شده، اگر فی رکعة واحدة باشد، مثلاً نماز ظهر را میخوانم، در سلام نماز بودم که دوتا سجده از من فوت شده، اگر بدانم که من رکعة واحده بوده، نماز باطل است، چون رکن ترک شده، اما می دانم این دو سجده از دو رکعت است، احتمال میدهم من الرکعتین الأولیین، احتمال میدهم من الرکعتین الأخریین، احتمال میدهم یکی از اولیین و دیگری از اخریین باشد.
مرحوم سید میفرماید در همه اینها نمازش درست است، غایة ما فی الباب باید بعد از نماز چند تا کار را انجام بدهد:
الف؛ دوتا سجده انجام بدهد. چرا؟ چون لکلّ زیادة و نقصیة سجده سهو است، شما ببینید که آیا حرف سید مطلقا درست است و یا در بعضی از موارد صحیح نیست. کدام مورد؟ اگر احتمال بدهم که این دومی مال رکعت اخیر است، اینجا حرفش درست نیست که دوتا سجده سهو انجام بدهد، بلکه باید معالجه را عوض کنیم. چه رقم؟ انشاء الله در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.
مشکل در جایی بود که یقین دارد ظهر را خوانده، ولی نمی داند که ما بیده ظهر است تا بشود باطل، یا عصر است که بشود صحیح؟ ما از دو راه تصحیح کردیم.
1؛ قاعده تجاوز
راه اول قاعده تجاوز بود و گفتیم محل نیت اول نماز است و انشاء الله من در اول نماز حواسم جمع است و نیت عصر
کردم.
2؛ خطا در تطبیق
راه دوم این بود که این مورد از قبیل خطا در تطبیق است، فرض کنید من نیت ظهر کردم، اما این ظهر من زبانی است، اگر کسی باطن مرا میشکافت، من میخواستم امر الهی را امتثال کنم، منتها غفلت کردم فلذا بجای «عصر» ظهر گفتم، و چون میزان واقعیات است، پس این نماز من درست است، آنچه ما در نماز میخواهیم یک نیت الهی میخواهیم.
نظر دیگر
بعضی ها میگویند در اینجا که یقین دارد ظهر را خوانده و الآن نمیداند ما بیده ظهر أو عصر، نماز را تمام کند و اعاده نماید. چرا؟ علم اجمالی دارد اگر نیت عصر کرده، باید ادامه دهد، اگر نیت ظهر کرده، باید بشکند و اعاده کند.
پس این آدم علم اجمالی دارد یا باید ادامه دهد یا باید اعاده کند، اگر نیت عصر کرده باید ادامه دهد و اگر نیت ظهر کرده، باید اعاده کند، پس اتمام کند و اعاده.
جواب
ما در جواب میگوییم یک چنین علم اجمالی منجز نیست.چرا؟ یشترط فی تنجیز علم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کل تقدیر، اینجا قطعاً اعاده برای من واجب است، اعاده جای بحث نیست. چرا؟ اگر ادامه بدهم باید اعاده کنم. چرا؟ چون ممکن است من نیت ظهر کرده باشم، اگر نماز را بشکنم،باز هم باید اعاده کنم، جایی که اعاده امر قطعی است،علم اجمالی معنی ندارد که بگوییم یا اتمام و یا اعاده،چون اگر اتمام هم بکنم باید اعاده کنم. چرا؟ چون دل واپسم، احتمال میدهم من نیت ظهر کرده باشم، پس جایی که اعاده قطعی شد،چنین علم اجمالی منجز نیست، علم اجمالی در صورتی منجز است که هردو طرف تنجز آور باشد. این قطعی است، ادامه بدهم باید اعاده کنم، بشکنم و ادامه ندهم،باز هم باید اعاده کنم، جایی که اعاده مسلم شد، معنی ندارد که جمع کنم بین اتمام و اعاده.
المسألة الثانیة
إذا شک فی أنّ ما بیده مغرب أو عشاء فمع علمه باتیان المغرب بطل و مع علمه بعدم الإتیان بها أو الشک فیه عدل بنیته إلیها إن لم یدخل فی رکوع الرابعة، و الّا بطل أیضاً.
این مسئله عین مسئله اول است، فقط با یک تفاوت که آنجا هردو چهار رکعتیاند، تا میم «السلام علیکم» عدول ممکن است، اما در اینجا یک طرف سه رکعتی است، طرف دیگر چهار رکعتی، عدول در صورتی است که وارد رکعت چهارم نشود، و الآ اگر وارد رکعت چهارم بشود، عدول ممکن نیست.
علت تکرار مسأله
علت اینکه مرحوم سید این مسئله را تکرار می کند، همین سه رکعتی بودن و چهار رکعتی بودن است. آنجا در تمام حالات ممکن است، اما اینجا عدول در جایی است که وارد رکوع رکعت چهارم نشده باشد.
همان سه حالت در اینجا نیز هست، ما بر خلاف عروه آسان ها را جلو میاندازیم، مشکل ها را برای بعد میگذاریم.
آسانش این است که یقین دارم مغرب را نخواندم، نمیدانم ما بیدی مغرب أو عشاء، یقین دارم که مغرب را نخواندم، در اینجا عدول میکنم. چرا؟ چون همه فقها اتفاق نظر دارند که عدول از لاحقه به سابقه جایز است، عکسش جایز نیست، اما این طرفش جایز است.
اگر بدانم که مغرب را قطعاً نخواندهام، میتوانم از لاحقه به سابقه عدول کنم، یعنی از نماز عشاء به نماز مغرب عدول کنم.
شک دارم که مغرب را خواندهام یا نخواندهام، استصحاب میگوید نخواندم، دو مرتبه از لاحقه به سابقه عدول میکنم، اما به شرط اینکه وارد رکوع چهارم نشده باشم و الا عدول صحیح نیست.
«إنّما الکلام» در اینجاست که یقین دارم نماز مغرب را خواندهام، نمیدانم که ما بیدی مغرب أو عشاء؟ نمیتوانم نیت مغرب کنم، چون مغرب را خواندهام، نمیتوانم نیت عشاء کنم، چون دلیل بر صحت نیست، دلیل بر اینکه آن را عشا قرار بدهم نیست، پس این نماز باطل است.
راه تصحیح نماز
ولی ما از دو راه تصحیح کردیم.
راه اول قاعده تجاوز
راه قاعده تجاوز بود، اشکال اینکه نیت ادامه دارد، در جواب گفتیم درست است که نیت ادمه دارد، ولی محل احرازش اول نماز است که محلش گذشته است، قاعده تجاوز جاری میکنم و میگویم انشاء الله حواسم جمع بود و نیت نماز عشا کردم نه نیت نماز مغرب.
راه دوم خطا در تطبیق
راه دوم این بود که این از قبیل خطا در تطبیق است، فرض کنید که من گفتم مغرب، ولی من در حقیقت واقع را نیت کردم، منتها خیال کردم که واقع مغرب است، و الا گر دلم را بشکافی، در دل من این است که امر الهی را امتثال کنم، امر الهی عشاست، آن را نیت کردم، خیال کردم که امر واقعی مغرب است.
بنابراین، اشکالاتی که آقایان کرده بودند، همه را رد کردیم و جواب دادیم.
اشکال
ممکن است کسی بگوید کافی نیست که نیت فقط در اول نماز احراز بشود، باید نیت در تمام اجزای نماز احراز بشود بنابراین، شک در محل است.
قول به تفصیل
بله، اگر بگوییم محل نیت اول نماز است، این شک شما شک بعد از محل است،اما اگر گفتیم نیت ادامه دارد و باید در هر لحظه نیت را احراز کنیم، یعنی قائل به تفصیل بشویم، اگر در این حالت خودم را در نماز عشا ببینم، نیت من عشاست، یک مرتبه شک در ذهنم آمد که آیا در اول نماز نیت عشا کرده بودم یا نه؟ قاعده تجاوز جاری میشود،. چرا؟ چون محلش گذشته است.
بله، اگر از اول تا حالا شک کنم که نیت عشا کردم یا نه؟ ممکن است بگوییم باطل است، اما اگر در این حالت خودم را در حال عشا ببینم، گیرم نسبت به حالا نباشد، بلکه گیرم نسبت به اول نماز باشد، قاعده تجاوز جاری میکنم و میگویم بر گذشته ها صلوات.
مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری میفرمود قاعده تجاوز عبارة اخرای این است که بگوییم بر گذشته ها صلوات، خودم را در حال عشا میبینم، گذشته را نمیدانم، انشاء الله که حواسم جمع بوده و نیت عشا کردهام.
اگر حرف مرا پذیرفتید که جای احراز نیت اول نماز است، نماز تا آخر درست است، اما اگر نسبت به آن دل واپس شدید، پس لا اقل قائل به تفصیل بشوید، اگر خودم را در حال عشا دیدم نسبت به گذشته قاعده تجاوز جاری است.
بیان محقق نائینی
محقق نائینی در اینجا تفصیلی دارد و میگوید در همین حالت یقین دارد که این آدم مغرب را خوانده، اگر در همین حالت هست، این آدم میتواند یکی از دو کار را انجام بدهد، تفصیل محقق نائینی مربوط به دو فرع اول است نه مربوط به فرع سوم، من آن دو فرع اول را بخاطر آسان بودنش جلو انداختم، جایی که یقین دارد خوانده، جایی که شک دارد که خوانده یا نخوانده؟
ما گفتیم عدول میکند به شرط اینکه به رکوع رکعت چهارم وارد نشده باشد.
آنگاه روی فرع سوم آمدیم، یعنی جایی که یقین دارد که مغرب را خوانده، مشکل اینجا بود،آقایان گفتند باطل است، ولی ما از دو راه ثابت کردیم صحیح است.
ولی الآن دو مرتبه به همان دو فرع اول بر می گردیم، یعنی یقین دارد که نخوانده، یا شک دارد که خوانده یا نخوانده؟ ما گفتیم به یک شرط میتواند عدول کند که وارد رکوع رکعت چهارم نشده باشد، ولی مرحوم نائینی میفرماید حتی اگر وارد رکوع رکعت چهارم هم شده باشد، باز هم این نماز صحیح است. چطور؟ از دو راه، راه اول این است که حالا که به رکوع رسیده، یادش آمد که من نماز مغرب را نخواندم یا شک دارم که خواندم یا نه؟ میگوید اشکال ندارد، همین را عشا قرار بده (یتمّها عشاء)، ترتیب در اینجا ساقط است. چرا ترتیب ساقط است؟ لا تعاد الصلاة إلّا من خمسة، معلوم میشود که ترتیب شرط ذکری است نه شرط واقعی.
خلاصه میگوید همین جا که یقین داری که مغرب را نخواندی، یا شک داری که مغرب را خواندی یا نه؟
ما گفتیم اگر وارد رکوع رکعت چهارم شده باشد باطل است، او میگوید حتی اگر وارد رکوع رکعت چهارم شد، همان را را به عنوان نماز عشاء قرار بدهد (یتمّها عشاء).
إن قلت: من اگر این را به نیت عشا تمام کنم، خلاف ترتیب است، یعنی ترتیب از بین میرود، یقدم المغرب علی العشاء.
قلت: الترتیب شرط ذکریّ (أو شرط علمیّ) لا شرط واقعیّ. چرا؟ لا تعاد الصلاة إلّا من خمسة. این جزء پنج تا نیست.
ایشان (نائینی) میفرماید همین نماز را که وارد رکوع رکعت چهارم شده و حال آنکه مغرب را نخوانده یا شک دارد که خوانده یا نخوانده؟ آن را به عنوان عشا تمام کند و سپس نماز مغرب را بخواند، ترتیب مهم نیست.
یلاحظ علیه
قاعده لا تعاد دو نفر را شامل است، یکی جاهل، دیگری ناسی، این آدم عامد است. چطور؟ نسبت به گذشته عامد نیست، اما نسبت به آینده عامد است، یعنی عمداً مغرب را نخوانده و میخواهد عشا را بخواند.
لا تعاد یا جاهل را میگیرد یا ناسی را، اما عامد را شامل نیست و الا تنبل پرور میشود.
و إن شئت قلت: لا تعاد بعد از نماز است، شما میخواهید در اثنای نماز جاری کنید، همان اشکال است.
اولاً؛ لا تعاد عامد را نمیگیرد و این آدم عامد است.
ثانیاً؛ مال بعد از نماز است، و شما آن را در وسط نماز جاری میکنید.
پس یک نظر این شد که این نماز را عشا حساب کند و بعداً مغرب را بخواند.
احتمال دوم: همین که به رکوع رکعت چهارم رسید، به یادش آمد که من مغرب را نخواندهام یا شک کرد که مغرب را خوانده یا نه؟ تا اینجا را نماز عشا حساب کند، اول نیت نماز مغرب کند و بعد از تمام کردن نماز مغرب، دنباله نماز عشا را بخواند، یعنی از همانجا که رها کرده بود، ادامه بدهد و تتمه آن را بخواند.
یلاحظ علیه: أنّ ما ذکره من مسألة الاقحام- این اقحام است که وسط نماز عشا، مغرب را بخواند، بعداً عشا را از همان جا تمام کند، اقحام در جایی است که گذشته به نیت عشا باشد و حال آنکه گذشته نیم بند است، یعنی معلوم نیست که به نیت عشا بوده یا به نیت مغرب بوده؟
بله، در روایات داریم گاهی از اوقات اگر کسی نماز دوم را خواند، در وسط یادش آمد که نماز اول را نخوانده، بعضی از فقها قائل به اقحام است و میگویند همان بخش را برای نماز دوم نگه دارد، نماز اول را بخواند، بعداً نماز دوم را از همان جا که مانده بود تکمیل کند،این مال جایی است که از اول نمازش به نیت عشا باشد، ولی ما نمیدانیم گذشته به نیت عشا بوده یا به نیت مغرب بوده؟ اقحام در جایی است که صلات دوم از اول به عنوان صلات دوم شروع شده باشد، منتها در وسط بداند که اولی را نیاورده، میگویند اقحام کنید.
ولی در اینجا نمیداند که به نیت عشا آورده یا به نیت مغرب؟ اقحام در جایی است که گذشته از نظر نیت محرز شود، روایت داریم که نماز را در همین جا رها کنید، دومی را بیاورد و سپس دومی را از همان جا که ماند بود تکمیل کند، اما به شرط اینکه آن نمازی که نیم بند است و میخواهد رها کند، به نیت خودش آورده باشد و حال آنکه در اینجا مردد است که آیا به نیت خودش (عشا) آورده یا به نیت خودش (یعنی عشا) نیاورده است.
یلاحظه علیه: أن ما ذکره من مسألة الاقحام انما یصح اذا أحرز أنه نواها من أول الأمر عشاء فعندئذ إذا دخل فی رکوع الرکعة الرابعة یمکن أن یترک هذه الاجزاء بحالها و یأتی بصلاة المغرب ثم یأتی بما بقی من الأجزاء الصلاة العشاء، و أما المقام فالمفروض أنّه شکّ فی أنّه هل دخل فیها بنیة المغرب أو بنیة العشاء فقیاس أحدهما علی ا الآخر قیاس مع الفارق.
البته من روی مبنای محقق نائینی بحث می کنم و الا روی مبنای خود، گفتم میتوانیم نیت را به وسیله قاعده تجاوز احراز کنیم، روی مبنای آقایان بحث میکنیم و میگوییم شما که میگویید باطل است، نمیتوانید این را از مصادیق اقحام بشمارید. چرا؟ چون اقحام در جایی است که از اول به نیت نماز دوم شروع شود، در اثنای نماز بفهمم که اولی را نخواندم، میگویند اولی را اقحام در دومی کنید و حال آنکه در اینجا نیت نماز دوم محرز نیست، اشکال من مبنوی است و الا روی مبنای ما، میتوانستیم به وسیله قاعده تجاوز احراز کنم.
عنوان مسئله سوم
مسئله سوم این است که میدانم دوتا سجده از من فوت شده، اگر فی رکعة واحدة باشد، مثلاً نماز ظهر را میخوانم، در سلام نماز بودم که دوتا سجده از من فوت شده، اگر بدانم که من رکعة واحده بوده، نماز باطل است، چون رکن ترک شده، اما می دانم این دو سجده از دو رکعت است، احتمال میدهم من الرکعتین الأولیین، احتمال میدهم من الرکعتین الأخریین، احتمال میدهم یکی از اولیین و دیگری از اخریین باشد.
مرحوم سید میفرماید در همه اینها نمازش درست است، غایة ما فی الباب باید بعد از نماز چند تا کار را انجام بدهد:
الف؛ دوتا سجده انجام بدهد. چرا؟ چون لکلّ زیادة و نقصیة سجده سهو است، شما ببینید که آیا حرف سید مطلقا درست است و یا در بعضی از موارد صحیح نیست. کدام مورد؟ اگر احتمال بدهم که این دومی مال رکعت اخیر است، اینجا حرفش درست نیست که دوتا سجده سهو انجام بدهد، بلکه باید معالجه را عوض کنیم. چه رقم؟ انشاء الله در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.