درس خارج فقه آیت الله سبحانی -
قواعد فقهیه
92/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت قاعده ید
بحث ما در باره قاعده پنجم است (که قاعده ید باشد) قاعده ید غیر از قاعده حجیت قول ذی الید و قاعده علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی است، یعنی هر کدام از اینها یک قاعده جداگانه میباشند.
اگر بخواهیم مسئله را تحقیق کنیم، باید در جهاتی بحث کنیم.
الجهة الأولی: ما هو المقصود من الید فی القاعدة؟
جهت اول این است که مراد از ید در اینجا چیست؟
کلمهی «ید» گاهی اطلاق میشود بر همین عضوی که معمولاً هر انسانی دارد، «ید» یعنی دست، ولی چون غالباً انسان اگر بخواهد بر چیزی مستولی بشود، بیشتر تلاش و کوشش با ید ودست است.
به بیان دیگر «ید» و دست بهترین وسیله تلاش انسان است برای استیلا بر اشیاء، چون غالباً ید وسیله استیلاست، مراد از ید در این قاعده استیلا است، «الید أمارة الملکیة» یعنی الإستیلاء علی الشیء أمارة الملکیة، کلمهی ید را که برای جارحه وضع شده است، استعاره آوردیم برای استیلاء، به چه مناسبت؟ چون غالباً انسان اگر بخواهد بر چیزی مستولی بشود به وسیله ی ید مستولی میشود ولذا قرآن در یکی از آیات میفرماید در روز قیامت به یکی از این جانیان و عاصیان میگوید:« ذلک بما قدّمت أیدیکم و أنّ الله لیس بظلام للعبید»
[1]
. و حال آنکه همه گناهان با دست صورت نمیگیرد، گاهی گناه با دست است و گاهی با چشم و یا با وسیله دیگر مانند زبان، ولی خداوند منان همه را به دست نسبت میدهد و میفرماید: « ذلک بما قدّمت أیدیکم». چرا؟ للغلبة، یعنی غالباً تلاش انسان با دست است.
خلاصه اینکه انسان تمام گناهان را با دست انجام نمیدهد، بلکه با اعضای دیگر هم انجام میدهد،مثلاً با لسان وزبان دروغ میگوید و غیبت میکند و با گوش غیبت یا موسقی را میشنود، اینها ارتباطی با دست ندارند، ولی چون غالباً تلاش انسان با دست است فلذا به دست نسبت میدهد، از این روست که انسان به دیگری میگوید من این مال را با دست خودم پرورش دادم یا با دست خود دشمن را پرورش دادیم، و حال آنکه پرورش انسان تنها با دست نیست، دهها کار است که انسان کسی را پرورش دهد و بعداً دشمن بشود، ولی چون غالباً فعالیت انسان با دست است، فلذا میگوید با دست خودم دشمن برای خودم تولید کردم و یک عبارتی هم از امیر المؤمنان میخوانم.
کسانی بودند ازامیر المؤمنان (علیه السلام) توقع داشتند که مقداری از غنائم را به آنها بدهد و حال آنکه نه سوراه نظام بودند و نه پیاده نظام، اصلاً در جنگ شرکت نکرده بودند، اما انتظار داشتند که حضرت از این غنائم به آنها بدهد،حضرت در جواب میفرماید دست چین این سوار کاران و پیاده نظامان مال دهان خودشان است،شما اگر در این کار شریک بودید، حق داشتید که توقع هم داشته باشید و الا به شما نمیرسد، حضرت میفرماید:
کلام امیر بیان علی علیه السلام
و من کلام له علیه السلام
کلم به عبدالله بن زمعة، و هو من شیعته. و ذلک أنه قدم علیه فی خلافته یطلب منه مالاً، فقال علیه السلام:
از سخنان امام است که به عبدالله زمعه فرمود که از شیعیان آن حضرت بود و در هنگام خلافت نزد امام آمد و از او درخواست مالی کرد. امام سخنان ذیل را در پاسخ او فرمود:
«إنّ هذا المال لیس لی و لا لک،و إنّما هو فیئ للمسلمین، و جلب اسیافهم، فإن شرکتهم فی حربهم، کان لک مثل حظهم، و إلافجناة أیدیهم لا تکون لغیر أفواههم»
[2]
.
بی شک این مال نه حق من است و نه حق تو، غنیمتی است مربوط به مسلمانانی که با شمشیرهایشان به دست آمده است، اگر تو در نبرد آنان شرکت کرده بودی سهمی مانند آنان داشتی وگرنه دست چین آنها برای غیر دهان آنان نخواهد بود.
حضرت میفرماید: فجناة أیدیهم» و حال آنکه قسمتی از غنائم با دست و قسمتی هم با اعضای دیگر است، ولی حضرت به دست نسبت میدهد.
« جناة» به معنای میوهای که از درخت چیده شده، مفرد از ماده «جنا» بر وزن جفا است.
ید را استعاره آورده است چون ید مظهر قدرت است، مظهر تلاش و فعالیت است.
پس روشن شد که ید در لغت به معنای جارحه و عضو انسان است،اما در اینجا ید به معنای جارحه نیست بلکه به معنای استیلا است.
چرا کلمهی ید را برای استیلا کنایة و استیعاره آوردهاند؟
چون غالباً کلمهی استیلا به وسیله ید محقق میشود.
الجهة الثانیة: فی مبدأ نشوء الملکیة فی المجتمع البشری
من در این جهت ثانیه دوتا را ادغام کردهام، و الا در این جهت ثانیه دو چیز را بحث میکنیم:
الف؛ چرا ید اماره ملکیت است (لما ذا صارت الید أمارة للملکیة)؟
ب؛ اینکه ملکیت از کجا پیدا شده است، یعنی علت پیدایش مالکیت چیست؟
عنوان ما دومی را میگوید و حال آنکه در این عنوان هردو را میخواهیم بحث کنیم که ید اماره ملکیت است و اینکه بشر از کجا ملکیت را اعتبار کرده است،چون قطعاً اعتبار برای خودش یک منشاء و مصدری لازم دارد.
اما اینکه چرا ید اماره ملکیت است،این معلوم است، عقلا اگر بخواهند برای ملکیت دوتا شاهد بیاورند، زندگی مختل میشود، یعنی عادتاً امکان ندارد که عقلا برای تک تک کارهای خود دو شاهد بیاورند.
یا اینکه در محضر بروند و در دوائر رسمیه بنویسند، یا خانه علما بروند و در آنجا بنویسند که فلان قالی مال من است یا این صندلی مال من است،این امکان ندارد، اقامه شهود بر ملکیت حرجی است، نوشتن املاک دردوائر و مراکز رسمی کار مشکلی است ولذا عقلا برای رفع حرج استیلای فرد را بر یک چیز، دلیل بر ملکیت گرفتهاند. چرا؟ چون غالباً استیلا ها استیلای صحیحی است، یعنی روی مجاری قانونی است هر چند استیلای غصبی هم داریم، اما استیلای غصبی خیلی کم و نادر است.
بنابراین، برای تسهیل مسئله که نمیتوانند برای ملکیت اقامه شاهد کنند یا در دوائر رسمی بنویسند،استیلای افراد را دلیل بر ملکیت گرفتهاند. چرا؟ چون غالباً استیلا ها هم در جاهلیت و هم در اسلام استیلای صحیح غلبه دارد بر استیلای غصبی.
بلی؛اگر یک جامعهای باشد که اصولاً بر پایه غارت گری بنا شده باشد، البته در آنجا نمیتوان گفت که باز هم ید اماره ملکیت است، بحث ما در جامعههای انسانی است، خواه عشیرهای باشد یا مدنی و قبیلهی باشد.
«علی ای حال» غالباً از روی مجاری قانونی خودشان مالک میشدند،اما اینکه آن قانون شان صیحیح بوده یا ناصحیح، کاری به این جهتش نداریم.
اما خارج از قانون هم بوده، منتهای خیلی کم و نادر،حتی عرب غارتگری داشت، در عین حالی که غارتگری بوده،اما مجاری صحیح هم بوده،بخاطر همین جهت ید را اماره ملکیت قرار دادهاند. چرا؟ چون دیدهاند که اقامه شاهد مشکل است، ثبت در خانه کد خدا یا عالم یا در خانه رئیس قبیله کار بسیار مشکل است ولذا اسیتلا را اماره ملکیت قرار داده اند. چرا؟ لغلبة الإستیلاء الصحیح علی الاستیلاء غیر الصحیح.
همه ملل عالم یکنوع اسیتلای صحیح دارند و یک نوع اسیتلای باطل، غلبه بااستیلای صحیح است، این نکته را من ادغام کردم.
از کجا جامعه ملکیت را اختراع کرده، مرادم از «اختراع» اعتبار است، این یکی از مسائل پیچیده اجتماعی است، مرحوم آقای طباطبائی در جلد دوم اصول فلسفه یک جلد در باره اعتباریات بحث میکند که از بحث های بسیار نو و دقیقی است.
مالکیت از کجا پیدا شده؟
تصور من از نوشتههای محققین این است که بشر اولیه در کنار دریا زندگی میکرد یا در جنگل زندگی میکرد، مثلاً برای اداره زندگیش در دریا میرفت و ماهی را شکار میکرد ، از جنگل میوه را میچید، چوب را میآورد ،همین که فعالیت میکرد،خودش را نسبت به آن دست رنجش اولویت میداد و میگفت من به این میوه و چوب اولی از دیگران هستم، فلذا اگر یکی میخواست مزاحم بشود، با او برخورد میکرد و خودش را اولی میدانست.
و هکذا رفیق و دوستش نیز کار های مشابه او را انجام میداد، او هم از جنگل استفاده کرده، او هم از بیابان استفاده میکرده و شکار مینموده است، ولی یک چیزی او دارد که این ندارد و یک چیزی هم این دارد که او ندارد، با هم معامله میکردند، از همین جا بشر نا خود آگاه ملکیت را برای کار های خودش (که زحمت و رنج برای دست آوردن آنها کشیده) اعتبار کرده ولذا مرحوم آقا میرزا علی ایروانی حاشیه بر مکاسب شیخ دارد و در آنجا میگوید:« و اعلم أن الحیازة أمّ المملّکات» تمام مملکات بر میگردد به حیازت، چون بشر اولیه اجتماع صحیحی که نداشته از حیازت زندگی میکرد.
بنابراین، ما دو مطلب را در این جهت ثانیه گفتیم، یکی بدون عنوان و دیگر با عنوان.
بدون عنوانش عبارت بود از اینکه چرا ید اماره ملکیت شد؟ گفتیم للحرج.
دومی این بود که ملکیت از کجا در جامعه بشری پیدا شد؟
در جواب گفتیم نا خود آگاه بشر به این رسیده است، مثلاً او فعالیت میکند، نتیجه میگیرد و خودش را به نتیجه اولی از دیگری میداند، این اولویت برای او می شود ملکیت،میگوید مال من و ملک من، آن چیز را که با زحمت و رنج به دست آورده، به خودش اضافه میکند.
بعداً همه معامله پیدا می شود، چون ممکن است ده نفر کار کنند و هر کدام سود و دست رنج شان مغایر با دست رنج دیگری است، فلذا با همدیگر معامله میکنند و از آن عنوان بیع پیدا میشود،یعنی:« تملیک شیء فی مقابل شیء آخر».
الجهه الثالثة: الدلیل الشرعی لحجیة الید علی الملکیة.
دلیل بر اینکه ید از نظر شرع اماره ملکیت است چیست؟
البته دو دلیل در اینجا وجود دارد که بیان میشود:
الف؛ بنای عقلاست.
بنای عقلا بر این است که ید اماره ملکیت است، و این سیره در میان عقلا است و شرع مقدس هم این سیره را امضا کرده و مخالفت ننموده،در زمان رسول الله و بعد از رسول الله درتمام جامعه های بشری ید دلیل بر ملکیت بوده است و حضرت هم اعتراض نکرده، روی این دلیل زیاد تکیه نمیکنیم. چرا؟ چون سیره دلیل لبی است و دلیل لبّی اطلاق ندارد، زیرا در موارد شک نمیشود به سیره تمسک کرد ولذا باید سراغ ادله نقلیه برویم که آنها اطلاق دارند و میتوانیم در موارد مشکوک هم با آن دلیل تمسک کنیم، و لذا سیره اجمالاً کافی است،اما در موارد شک به درد نمیخورد ولذا میرویم دنبال روایات.
ب؛ روایات
روایات هم بر چند دسته اند، روایاتی که در حجیت ید وارد شدهاند بر چند طائفهاند:
الطائفة الأولی: ما هی ظاهرة فی اعتبارها فقط
یک دسته از روایات فقط میگویند ید معتبر است، اما اینکه ید امارة است یا اصل، از این جهت ساکت و چیزی نمیگویند، فقط میگویند ید معتبر است.
1: ما رواه العیص بن القاسم عن أبی عبدالله(ع) قال: «سألته عن مملوک ادعی أنّه حرّ، و لم یأت ببینة علی ذلک، أشتریه؟ قال: نعم».
[3]
یک غلامی است ادعا میکند که من حر و آزاد هستم و بینه هم ندارد، دیگری میگوید این غلام دروغ میگوید، یعنی او حر نیست بلکه غلام است، حرف کدام را بگیریم؟ حضرت میفرماید، آنکس را که بالا سرش است بگیر و میتوانی آن را بخری. همین مقداری که مردی بر او مستولی است، استیلای او دلیل بر مالکیت و مملوکیت است، این را بگیر و به حرف مملوک گوش نکن. چرا؟ چون این از قبیل:« اقرار العقلاء علی أنفسهم» نیست بلکه اقرار علی الغیر است و اقرار بر غیر معتبر نیست مگر اینکه بیّنه بیاورد.
و الحدیث یدل أنّ علی أنّ هنا یداً مستولیة علی المملوک و لکنّه یدعی حریته، فلا یسمع قوله لأنّ الإستیلاءء حجة ما لم یکن فی مقابله حجّة أقوی کالبیّنة.
ولذا حضرت میفرماید اگر بینه ندارد حرفش را گوش نکن
2: ما رواه حمزة بن حمران، قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): أدخل السوق و أرید اشتری جاریة، فتقول: إنّی حرّة؟ فقال: «اشترها إلا أن یکون لها بیّنة».
[4]
احتمال دارد که این روایت با روایت اول یکی باشد، با این تفاوت که در اولی مملوک است و در این دیگری مملوکه است،این از باب مثال است.
«علی ای حال» ممکن است دو روایت باشند و احتمال هم دارد که یک روایت باشد که دو نفر آن را نقل کردهاند.
3: مکاتبة محمد بن الحسین قال: کتبت إلی أبی محمد(علیه السلام): رجل کانت له رحی علی نهر قریة، و القریة لرجل، فأراد صاحب القریة أن یسوق إلی قریته الماء فی غیر هذا النهر و یعطِّل هذه الرحی، أ له ذلک أم لا؟ فوقّع(علیه السلام): « یتقی الله، و یعمل فی ذلک بالمعروف و لا یضرّ أخاه المؤمن».
[5]
صاحب ده میخواهد این آبی که ابتدا از بالا به سوی آسیاب میآید و سپس به سمت ده طی مسیرمیکند، مجرا را عوض کند و از این طرف بیاورد که آسیاب نتواند کار کند،حضرت فرمود حق ندارد. چرا؟ چون این استیلا دارد، بهترین دلیل این است که این آدم ید دارد که این آب از مسیر اول وارد آسیاب آبی بشود، آسیاب را حرکت بدهد، بعداً از نهر دیگر وارد آبادی بشود. حضرت میفرماید:« و یعمل فی ذلک بالمعروف» معروف کدام است؟ صد ها سال است که این آب از مسیر این آسیاب وارد این ده میشود، این آدم استیلا بر این آب دارد، حق انتفاع دارد، شما نمیتوانید ایجاد مزاحمت کنید.
پس از این روایات فهمیدیم که ید حجت است «الید حجة» اما اینکه آیا ید اصل است یا اماره؟ این جهت از این روایت استفاده نشد، سیره عقلا لسان ندارد، چیزی که فاقد لسان است،نمیتواند مسئله را برساند، ناچارشدیم که سراغ روایات برویم، دسته اول میگوید ید حجت است مطلقاً.
الطائفة الثانیة: ما یدل علی کونها أمارة للملکیة...
دسته دوم از روایات دلالت دارد بر اینکه ید اماره است، چون از حضرت سوال میکند که: یابن رسول الله! یک خانهای خراب است و من آنجا را کندم و از آنجا ورق پیدا کردم، یعنی درهم و دینار پیدا کردم، حضرت میفرماید: آیا آنجا صاحب و مالک دارد یا نه؟ اگر مالک دارد، مال اوست، اما اگر مالک ندارد، رها کردند و رفتند و اصلاً خبری از آنها نیست، در این صورت فهو للواجد، اولی را ترجیح میدهد که اگر مالک داشته باشد، صاحب داشته باشد، رفت و آمد داشته باشد، مال اوست. چرا؟ چون سکونت طریق بر مالکیت است، از اینکه این آدم در اینجا ساکن است، ید دارد، این نشانهای این است که این آدم مالک است،سابقاً بانک نبود، مردم ناچار بودند چیزهای گرانبها را زیر زمین خاک کنند، ولذا چیز های قیمتی را غالباً در زیر زمین پیدا میکنند،حضرت میفرماید اگر صاحب و مالک دارد، مال مالک است و الا مال توست. چرا؟ چون صاحب داشتن و استیلا نشانه مالکیت است...
4: روی محمد بن مسلم، عن أبی جعفر(ع)، قال: سألته عن الداریوجد فیه الورق؟ فقال: «إن کانت معمورة فیها أهلها فهی لهم، و إن کانت خربة قد جلا عنها أهلها فالذی وجد المال أحقّ به» الوسائل: 17، الباب 5 من أبواب اللقطة، الحدیث 1.
5: و فی روایة أُخری له عن أحدهما(علیهما السلام) فی حدیث قال: و سألته عن الورق یوجد فی دار؟ فقال:« إن کانت الدار معمورة فهی لأهلها، و إن کانت خربة فأنت أحقّ بما وجدت » الوسائل: 17، الباب 5 من أبواب اللقطة، الحدیث 2. و لعلها نفس الروایة السابقة غیر ان المسؤول فی الأُولی مشخص و هو أبو جعفر(ع) دون الأُخری.
6: صحیحة جمیل، قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) رجل وجد فی منزله دیناراً؟ قال: « یَدخل منزلَه غیرُه؟ قلت: نعم، کثیر، قال: هذا لقطة .
قلت: فرجل وجد فی صندوقه دیناراً ؟ قال: (( یدخل أحد یده فی صندوقه غیره، أو یضع فیه شیئاً؟
قلت: لا، قال: فهو له .
[6]
[7]
روایة القاضی نعمان المصری عن أمیر المؤمنین(ع)؛ و لاحظ المقنع: 127، حیث أفتی بنص الحدیث الخامس.
در اولی و دومی زیر خاک بود، ولی این زیر خاک نیست، بلکه روی قالی دیناری را پیدا کرده، اولی و دومی گنج است، اما سومی گنج نیست، بلکه از روی خانهاش یک دیناری را پیدا میکند، حضرت میفرماید خانهی شما چه خانهای است؟ اگر خانه ی شما خانه عمومی است، آن حکم لقطه را دارد مانند بیرونی های آقایان، بیرونی های مراجع تقلید، در حقیقت خانه مال خودش نیست، ولی رفت و آمد زیاد است، اما اگر این خانهای است که تنها خودت مینشینی و کس دیگر رفت و آمد نمیکند، پس مال خودت است.
باز در جواب سائل که از صندوق سوال میکند، حضرت میفرماید: صندوقش چه صندوقی است، کس دیگر هم کلید دارد یا تنها کلید دست شماست؟ اگر دیگری هم کلید دارد، این مال تو نیست، اما اگر تنها مال توست و کلید هم فقط در دست توست، پس مال توست.
امام فرق میگذارد بین صندوقی که تنها من کلیدش را دارم ومیفرماید مال من است، اما اگر دیگری هم کلید دارد، آن اختصاصی به من ندارد،این نشانهی اماره بودن است، یعنی اینکه اختصاصاً مال من است،این دلیل بر این است که ورق و این درهم و دینار مال من است.
[1] آل عمران/سوره3، آیه182
[2] نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، خطبه 232 ،ص353، منشورات دارالهجره.
[3] الوسائل الشیعه، ج13، ص31،أبواب بیع الحیوان، ب5، ح1، ط الأسلامية.
[4] الوسائل الشیعه، ج 13،ص31، أبواب بیع الحیوان، ب5، ح2، ط الأسلامية. و الاستدلال بها مثل ما فی الروایة السابقة.
[5] الوسائل الشیعه، ج 17، ص343، کتاب إحیاء الموات، ب15، ح1، ط الأسلامية.
[6] الوسائل الشیعه، ج17، ص353، أبواب اللقطة، ب3، ح1، ط الإسلامية.
[7] مستدرک الوسائل، ج17، ص128، ب 4، من أبواب اللقطة، ح1.