< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

92/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: میزان در رؤیت هلال

در اینجا بر خود لازم می‌بینم که در باره دو مسئله مقداری بحث کنم،‌البته این بحث ها باید کمی کامل تر هم بشود.

مسأله‌ اول

یک بحث این است که آیا در رؤیت هلال، میزان و معیار در رؤیت هلال،‌رؤیت مجردة است، یعنی منهای تلسکوپ، یا رؤیت مسلحه کافی است، یعنی با تلسکوپ.

باید توجه داشت که مرادم از مجرده و مسلحه این است که آیا با تلسکوپ یا بدون تلسکوپ، آیا فقط چشم غیر مسلح میزان است یا چشم مسلحه هم مشکلی ندارد و کافی است؟

این مسأله، یک مسأله نو ظهور است و لذا هر کس می‌تواند نسبت به آن اظهار نظر کند.

دیدگاه استاد سبحانی

آنچه که می‌توان در اینجا گفت این است که ظاهراً عین مجردة میزان است نه عین مسلحه، من یک تعبیری را عرض می‌کنم و شما این تعبیر را حفظ کنید،« الإسلام عبارة عن بساطة العقیدة و سهولة التکلیف»،یعنی اگر کسی بخواهد اسلام را معرفی کند، دوتا پایه دارد:

الف، بساطة العقیدة.

یعنی عقیده‌اش خیلی بسیط و روشن است، مثل مسحیت نیست که دعوت بر تثلیث کند بدون اینکه خودشان بفهمند که چه می‌گویند، هر موقع از این کشیش ها سوال می‌کنیم که اگر خدا سه تاست و در عین حال یکی است، این تناقض است، می‌گویند اول ایمان بیاور و بعداً بفهم.

ولی اسلام این گونه نیست، بلکه بساطة العقیدة،‌عقیده‌اش روشن است.

ب، سهولة التکلیف.

دستور ها و تکلیفش آسان است

مثلاً از رسول خدا سوال می‌کنند که خدایت را توصیف کن، (صف ربّک) حضرت در جواب می‌فرماید: «قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ»١، «اللَّـهُ الصَّمَدُ» ٢،« لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» ٣، «وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ» ٤،

همین کافی است، یعنی دیگر لازم نیست که مسلمانان و عوام الناس سراغ دور، تسلسل، برهان صدیقین و برهان امکان و امثالش بروند.

البته اگر کسی دنبال آنها برود، خیلی خوب است، بلکه یکنوع شرف و کمال محسوب می‌شود، اما آنچه خدا از یک مسلمان معمولی خواسته عقیده روشن است که در این آیه مبارکه آمده است.

خدا از دید مسیحیت

اما خدا چیست؟ مسیحی ها می‌گویند: «ثلاثة و هی فی کثرتها واحد»،این قابل تصور نیست، یا می‌گویند خدا متولد شده، مثلاً در شب تولد مسیح را جشن می‌گیرند و می‌گویند امشب، شب تولد خداست.

انسان به تعجب می‌افتد و با خودش می‌گوید این غرب و اروپای مسیحی با کمال عقل و هوشی که در صنعت دارند، به اینجا که می‌رسند گویا خدا عقل شان گرفته است فلذا فکر نمی‌کنند که شب تولد خدا چه معنی دارد، مگر خدا در کجا بوده که امشب، شب تولدش است؟!!

اما اسلام :«بساطة العقیدة و سهولة التکلیف» است، تمامی تکالیفش آسان و راحت است، یعنی تکالیف پیچیده و مشکل ندارد، مثلاً صوم هایی که مسیحی ها دارند ساعتی است، اسلام دین آسان گیر است نه دین سخت گیر « وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَ‌جٍ» ۚ‌.[1]

روی همین اساس اسلام همیشه از ادوات و ابزار عادی و عمومی استفاده می‌کند، یعنی اداوت و ابزاری که در اختیار همگان است مثلاً تقویم عموم مردم قمر و ماه است، یعنی همه مردم دنیا می‌فهمند که اول ماه است یا آخر ماه یا وسط ماه، ولذا در تولد و تکالیف شرعی میزان ماه قمری است نه شمسی. چرا؟ چون همگی در آن یکسان هستند (‌بساطة العقیدة و سهولة التکلیف).

ولذا در تکالیف شرعی رویت هلال را میزان قرار داده، آن رؤیتی را میزان قرار داده که در اختیار همگان باشد، نه رؤیتی که در اختیار یک طبقه خاصی است که مجهز با آخرین صنعت ها باشد، آن را میزان قرار نداده.

« يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ۖ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ ۗ».[2]

طبقه ناس و توده مردم، باید میقات ناس باشد،‌این معنایش این است که افراد در رؤیت هلال مساوی باشند، یعنی همه کس ببیند و همه کس نتواند ببیند.

البته اگر یک نفر چشمش ضعیف است، آن میزان نیست.

ماهیت و روح اسلام

انسان اگر روح اسلام را مطالعه کند، به این نتیجه می‌رسد که اسلام دین عالمی و جهانی است چنانچه دین یهود ونصاری عالمی است، اسلام با دین یهود و نصاری در عالمی بودن مشترک هستند، چون معنای «اولو العزم» عالمی بودن است، منتها فرق شان در این است که دین اسلام دین خاتم می‌باشد و معنای دین خاتم این است که پنج قاره را تحت تکلیف قرار بدهد، یعنی تکلیف یک آفریقائی با تکلیف فرد غیر آفریقائی (مکی و مدنی) یکی است‌،‌حال که چنین است ، پس باید از ابزار و ادوات عمومی استفاده کند نه از ابزار خاص علمی که فقط در اختیار طبق خاصی است، آیه مبارکه هم شاهد مدعای ماست ولذا می‌فرماید: «قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ ۗ» باید مواقیت للناس ناس باشد.

من در اینجا یک روایتی بخوانم که در کتاب صوم آمده است.

روایت

1- و باسناده عن علی بن مهزیار، عن محمد بن أبی عمیر، عن أیوب و حمّاد، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر(علیه السلام) قال: «إذارأیتم الهلال فصوموا، و إذا رأیتموه فأفطروا، و لیس بالرّأی و لا بالتظنی و لکن بالرؤبة (قال)و الرؤبة لیس أن یقوم عشرة فینظروا فیقول واحدهو ذاهو و ینظر تسعة فلا یرونه إذارآه واحد رآه عشرة آلاف، و إذا کانت علّة فأتم شعبان ثلاثین، و زاد حمّاد فیه: و لیس أن یقول رجل: هو ذا هو لا أعلم إلا قال: و لا خمسون»[3]

ده نفر هستند، همگی به سوی آسمان نگاه می‌کنند تا هلال را ببینند، یکی می‌گوید من ماه را دیدم، ولی نه نفر دیگر هر چه نگاه می‌کنند چیزی نمی‌بینند، این فایده ندارد، پس معلوم می‌شود که اولی خطای باصره است، اگر ده نفر نگاه می‌کنند و از میان آنها یک نفر دیده و نه نفر دیگر ندیده‌اند، معلوم می‌شود که خطای باصره است چون معنا ندارد که یکی ببیند و نه نفر دیگر نبیند.

در اینجا از ابزار عمومی استفاده می‌کند.

خلاصه قول یکی حجت نیست،چون اگر واقعاً ماه در آسمان است و یک نفر آن را دیده، پس باید دیگران هم ببینند ولذا در شب هایی که هوا صاف است حتی قول دو نفر عادل را هم مشکل است که ما قبول کنیم، چرا؟ چون ظن بر خلاف است، زیرا احتمال خطای باصره می‌رود چون در یک هوای صاف هزاران نفر نگاه کردند و چیزی ندیدند و فقط دو نفر دیدند، این خیلی بعید است.

ما از اینها استفاده می‌کنیم که روح مسئله این است که باید مسئله جنبه طریقی و عمومی و جنبه عادی داشته باشد فلذا باید رؤیت مجرده باشد تا در اختیار همه باشد نه با چشم مسلح، اگر غیر مجرد میزان باشد، در اختیار یک طبقه خاصی است که هرگز دست سایر مردم به آن نمی‌رسد.

از این بیان می‌خواهیم استفاده کنیم که آیا ما می‌توانیم چشم مسلح را هم میزان قرار بدهیم؟ نه،چرا؟

اولاً، اگر واقعاً دیدن مسلح همه جا کافی باشد‌، فقه جدید پیش می‌آید، چطور؟

چون همه شما (مراد فقهاست) می‌گویید خون نجس است و در عین حال می‌گویید رنگ خون پاک است و حال آنکه اگر با میکروسکوپ نگاه کنیم خون است، ولی در عین حال همه آقایان می‌گویند لون خون پاک است، اما خودِ خون پاک نیست، اگر واقعاً میزان اعم از رؤیت عادی و غیر رؤیت عادی باشد، باید بگوییم این هم نجس است.

مثال1

ثانیاً، آقایان می‌گویند مسافر باید به قدری از بلد و شهر دور بشود که بلد و شهر دیده نشود، البته روایت این است که مسافر را مردم نبینند، حال اگر مسافر را ما نبینیم، ولی اگر دوربین بگذاریم،‌مسافر را می‌بینیم. پس باید بگوییم که چند فرسخ برود تا غائب بشود، در حالی که آقایان به این ملتزم نیستند.

مثال 2

مثلاً، در زمان و عصر ما زلزله سنج های پیدا شده که توسط آنها زلزله را می‌ سنجند، در بعضی از شهر ها هرگاه و بیگاه زلزله یک رشتری یا نیم رشتری رخ می‌دهد بدون اینکه مردم متوجه بشوند و احساس کنند، هیچ یک از فقها نگفته‌اند که نماز آیات واجب است.

مثال3

کسانی در خانه‌ی خود گوسفند دارند گاهی از اوقات وقتی از گوسفند شیر می دوشند، خون تویش است، آقایان می‌گویند باید دور ریخت، ولی همین شیری که شما می‌گویید سر تا پا تمیز است و خون تویش نیست، اگر با میکروسکوپ نگاه کنیم، ذرات خون در آن وجود دارد منتها دیده نمی‌شود، یعنی ما به ظاهر آن را نمی‌بینیم، اما اگر با ادوات و ابزار نگاه کنیم، حتماً می‌ بینیم، همه اینها دلیل بر این است ک اسلام:« بساطة العقیدة و سهولة التکلیف» است،اگر یک چنین چیزهای را میزان قرار بدهیم،آن وقت «سهولة التکلیف» نیست، بلکه می‌شود:« مشقة التکلیف».

اسلام می‌خواهد در این گونه موارد با ادوات و ابزار عادی پیش برود.

شاهد مطلب

من دوتا موید هم دارم و آن این است که اگر واقعاً هردو حجت باشند، یعنی هم عین مسلحه حجت باشد و هم عین مجرده و غیر مسلح، اگر هردو حجت باشد، لازمه آن تخییر بین اقل و اکثر است، چون ماه و هلال همیشه به وسیله چشم مسلح یک روز زدوتر دیده می‌شود اگر ماه چهار درجه از محاق بیرون بیاید، یا پنج درجه از محاق بیرون بیاید، با چشم مسلح دیده می‌شود و حال آنکه با عین مجرد با هفت درجه یا هشت درجه بیرون بیاید تا دیده بشود.

معنای اینکه ماه در محاق است، یعنی آفتاب بر او می‌تابد و ‌غرق در نور شمس است، از این رو باید از نور شمس کمی کنار بیاید تا دیده بشود،‌اگر چهار درجه کنار بیاید، می‌شود با چشم مسلح هلال را دید، در حالی که با چشم غیر مسلح، اقلاً باید هفت درجه یا هشت درجه باید کنار بیاید تا دیده بشود، اگر هردو میزان باشد،‌همیشه هلال به وسیله عین مسلح زودتر دیده می‌شود و بوسیله عین مجرد و غیر مسلح دیرتر دیده می‌شود فلذا یلزم تخییر بین اقل و اکثر، و آقایان در علم اصول می‌گویند تخییر بین اقل و اکثر جایز نیست، یعنی در واقع اگر اولی موضوع باشد، دومی لغو است، اگر واقعاً موضوع واقعاً مطلق رؤیت باشد، حتی بالعین المسلحة، دیگر عین مجرده می‌شود لغو. تخییر بین اقل و اکثر درست نیست.

علاوه براین، چهارده قرن مسلمانان با عین مجردة روزه گرفتند، غالباً باید بگوییم که در رمضان افطار کردند، در شوال هم یک روز را روزه گرفتند،آیا این درست است؟

اگر واقعاً بگوییم عین مسلح هم میزان است، باید بگوییم در این مدت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) در ماه رمضان افطار کردند و استصحاب شعبان کرده‌اند و در ماه شوال هم روزه گرفتند و استصحاب رمضان نموده‌اند، «کلّ ذلک یدل أنّ الموضوع العین المجردة»،‌عمومی است،یعنی ناس. نه یک طبقه خاص و متخصصین. تا اینجا ادله ما بود که بیان گردید.

ولی آقایانی که می‌گویند عین مسلح هم کافی است، آنان هم سه دلیل دارند که بیان خواهیم کرد.

خلاصه مطالب گذشته

سخن در باره این بود که آیا رؤیت مجرده معتبر است یا اعم از مجردة و مسلحه؟

ما دلایل خودمان را بیان کریم.

خلاصه کسانی که می‌گویند باید عین مجرده باشد،برای خود دلایلی دارند که بیان شد.

حضرت امام (ره) نیز نظرش همین است.

در هر صورت بحث ما به اینجا رسید که اسلام همیشه برای مقاصدش از ابزار طبیعی و ابزار عادی استفاده می‌کند، یعنی استفاده از ابزار فوق العاده مورد توجه اسلام نیست و در این زمینه مثال هایی را هم بیان کردیم.

مثال1

اولین مثالش دم و خون بود که همه آقایان می‌گویند رنگ دم و خون پاک است و حال آنکه در واقع رنگ دم همان اجزاء ریز خون است، خلاصه لون و رنگ خون غیر از خودِ دم است هر چند از نظر علمی همان دم است ما دلیل خود مان را بیان کردیم.

ولی باید ببینیم که این طرف چه می‌گوید.

ادله مخالفین

ادله طرف مقابل در سه دلیل خلاصه می‌شود، اولاً، تمسک به اطلاق ادله می‌کنند، «صم للرؤیة، آفطر للرؤیة».[4]

این روایت اطلاق دارد، یعنی هم رؤیت با عین مسلحه را شامل است و هم رؤیت با چشم غیر مسلحه را،

وقتی به وسیله تلسکوپ یا دوربین های قوی دیدند، می‌گویند «رأی» اطلاق روایت این را می‌گیرد.

پس هر کجا کلمه‌ی« رأی» در حدیث آمده ، اطلاقش اعم از رؤیت مجرد و غیر مجرد است.

انصراف اطلاق

ما در اینجا سراغ مسائل اصولی نمی‌رویم که می‌گوید قدر متیقن، ولی باید انصراف دلیل را ببینیم، آیا اطلاق دارد یا واقعاً منصرف است به عین مجردة و غیر مسلح؟

بیان استاد سبحانی

ما عرض کردیم که در این گونه موارد نمی‌ شود ادعای اطلاق کرد، و نمی‌توان گفت که متکلم در مقام بیان بوده، اصلاً مصداقی وجود نداشته است، طرف توجهی نداشته، هزارو دویست سال گذشته بود، بشر این دستگاه را پیدا نکرده بود و لو ذره بین داشتند، چون ذره بین در قدیم بوده، اما این وسائلی که بتواند مسافت بسیار دور را به این روشنی نشان بدهد، مصداقش در زمان معصومین (علیهم السلام) و غیر معصومین نبوده تا بگوییم متکلم در مقام بیان است و این اطلاق دارد، یعنی هم شامل چشم مسلح می‌شود و هم شامل چشم غیر مسلح، انصراف در اینجا قوی تر از اطلاق است، متکلم در مقام بیان در جایی است که در آن زمان هردو مصداق وجود داشته باشد تا بگویند متکلم در مقام بیان است و قیدی نیاورده است، اما چیزی که هزارو دویست سال وجود نداشته و بعداً پیدا شده، در اینجا اگر بگوییم اطلاق دارد، یعنی متکلم در مقام بیان همین فرد بوده، این خیلی مشکل است.

دلیل مخالفین

دلیل دومی که اینها دارند بسیار قابل توجه است. چطور؟ چون می‌گویند چه فرق دارد یک آدمی که چشمش ضعیف است و با عینک ماه را می‌بیند،با کسی که با تلسکوپ می‌بیند؟ شما می‌گویید در اولی می‌گویید حجت است،یعنی کسی که نمره‌ی چشمش( 5) است اگر عین را بزند،‌ماه را می‌بیند و اگر عین را نزند، نمی‌بیند؟ همه می‌گویند حجت است.اما در دومی (بوسیله تلسکوپ اگر ببیند) می‌گویید حجت نیست؟

جواب از دلیل دوم

ولی فرق می‌کند دیدن ماه به وسیله عینک با دیدن ماه به وسیله تلسکوپ و دوربین. چطور؟

زیرا عینک نقص چشم را تکمیل می‌کند، یعنی نقصی که در چشم طبیعی است، آن نقص را از بین می‌برد و چشم را به حالت متعادل بر می‌گرداند، یعنی چشم این آدم با چشم دیگران یکسان می‌شود.

عینک نقص را از بین می‌برد و چشم را طبیعی می‌کند، بر خلاف تلسکوپ که آن طبیعی را بالاتر می‌برد، چند برابرش می‌کند و چند برابر آن را نشان می‌دهد تا مردم او را ببینند، قیاس این دوتا قیاس مع الفارق است.

دلیل سوم مخالفین

دلیل سوم شان این است که: خب! ما امشب ماه را به وسیله دوربین دیدیم، ولی چشم مجرد ندید،‌گاهی از اوقات در همین حالت، سبب می‌شود که ماه بشود بیست و هشت روز، یعنی شب بیست و نهم که از نظر چشم مجرد بیست و نهم است، ماه دیده می‌شود، قهراً‌ ماه می‌شود بیست و هشت روز.

اول ماه را با دوربین دیدیم، شما گفتید دوربین کافی نیست، حتما باید مجرد باشد، اتفاقا اتفاق افتاده که ماه در شب بیست و نهم دیده شد، قهراً نتیجه این می‌شود که ماه بیست و هشت روز است، این معلوم می‌شود که عین مسلح هم حجت است، و الا اگر عین مسلح حجت نباشد، تنها به عین مجرد اکتفا کنیم، تالی فاسدش این می‌شود که گاه می‌ شود ماه بیست و هشت روز و حال آنکه ماه بیست و هشت روز نیست.

یلاحظ علیه

در همان زمانی که با چشم مجرد ندیدیم، دلیل نیست که ماه با چشم مجرد دیده نمی‌شد، بلکه ما ندیدیم و لعل اگر در بعضی از قطر ها که در یک شرائط بهتر است، اگر کسی نگاه می‌کرد حتماً‌می‌دید، از اینکه بیست و هشت روز در آمده، کشف می‌کنیم که ندیدن ما دلیل نبود که قابل رؤیت نبود، بلکه ما ندیدیم، ولی قابل رؤیت بالعین المجردة بوده منتها ما ندیدیم، و الا ممکن است اگر کسی نگاه می‌کرد، یا کاوش می‌کرد یا مکانش بلند بود یا هوا صاف بود، دیده می‌شد.

تا کنون ادله طرفین را خواندیم، باید این مسئله بحث بشود تا به یک نتیجه قطعی رسیده بشود.

هر مسئله‌ای در اوایل کار یک سلسله مشکلات و ابهاماتی دارد، ولی بحث و کاوش کردن مسئله را روشن می‌کند و از حالت ابهام بیرون می‌آورد.

مسأله دوم

مسئله دوم (که از مسئله اولی مهم تر می‌باشد) این است که آیا در حجیت رؤیت وحدت افق شرط است یا وحدت افق شرط نیست.

آقایان می‌دانید که ماه و قمر در مدت یکماه دور زمین می‌گردد و می‌چرخد، و از طرف دیگر هم دور خودش نیز می‌گردد و می‌چرخد، آیا حتما وحدت افق لازم است یا وحدت افق لازم نیست؟

گاهی افق را خوب معنا نمی‌کنند.

معنای افق

افق این است که اگر انسان در یک بیابان بایستد، آخرین دیدگاهش افق است،خصوصاً اگر بیابان صاف باشد و هیچ کوهی وجود نداشته باشد، نگاه که می‌کند آخرین نقطه دیدش را می‌گویند افق، دور آن را اگر یک دایره بکشیم، به آن می‌گویند:« افق».

ولی در اینجا مراد از افق این نیست، چون این دایره بین ما و آن دایره سه کیلومتر است، قطر دایره در اینجا خیلی کم می‌شود؟

این در حقیقت نمی‌تواند میزان در وحدت افق باشد.

پس ما باید در اینجا دو کار را انجام بدهیم:

الف،باید وحدت افق را معنا کنیم.

ب، باید ببینیم که آیا وحدت افق شرط است یا شرط نیست؟

خلاصه معنای «وحدت افق» این نیست که دیدگاه ما با آن همسایه یکی باشد، وحدت افق این است که یک خط استوا داریم و یک دایره نصف النهار داریم، خط استوا یک خط موهومی است.

بعد هم یک خطی از جنوب به شمال است، به این می‌گویند: منصف النهار یا نصف النهار.

آفتاب به حسب حس ما از شرق به طرف غرب می‌آید، هر موقع به نصف النهار رسید، در حقیقت در آن منطقه روز دو نیم شده است، نصفش گذشته و نصف دیگرش باقی مانده، مراد از وحدت افق آن معنای اولی (که یک معنای کودکانه می‌باشد) نیست، مراد این است که نصف النهار شان یکی باشد.

شما اگر نقشه هایی را که در ایران چاپ کرده‌اند ملاحظه کنید، نصف النهار ها را دایره وار کشیده، انسان می‌بیند که تحت این نصف النهار چه بلادی زیر یک خط هستند، ممکن است یکی شرقی باشد، دیگری شمالی باشد، یکی جنوبی باشد،اما نصف النهار شان یکی باشد.

مثلاً، تبریز ما در شمال است، نجف، ولی نصف النهار شان یکی است( اگر کسی نقشه را نگاه کند).

بنابراین، آن دایره‌ای که از جنوب به شمال است و از زیر پا رد می‌شود، میزان این است که هر شهرهایی که زیر خط نصف النهار است، البته یک کمی تفاوت اشکال ندارد، مثلاً واسط با بغداد، بغداد با کوفه، همه اینها خط نصف النهار شان یکی است.

پس افق از نظر اصطلاح علما این است: آن بلادی که تحت خط نصف النهار است، حالا یا کمی بالاتر و یا کمی پایین تر، این محل بحث است، آیا وحدت این شرط است یا شرط نیست؟

اگر ماه همیشه به طرف غرب حرکت می‌کند، اتفاقاً حرکت ماه بر خلاف حرکت ارض است،‌زمین از غرب به شرق حرکت می‌کند، ماه از شرق به سمت غرب حرکت می‌نماید، می‌گویند اگر در یک نقطه هلال دیده شد، بر در وازده ساعت حجت است، شهر هایی که دوازده ساعت در این شب مشترکند، جزء از این دوازده ساعت لیل آنها باشد، نه همه دوازده ساعت، چون اگر همه دوازده ساعت را بگوییم،‌می‌شود یکی، تمام شهر هایی که با نقطه‌ای که ماه دیده شده، در لیل شان اشتراک باشد هر چند نیم ساعت، حجت است، سابقاً می‌خواستند بگویند بر تمام کره حجت است،ولی این گفتین این حرف معنا ندارد،چون ممکن است این طرف شب باشد و آن طرف دیگر روز، لذا دایره را به همین مقدار گرفته‌اند،‌تمام بلادی که در این نقطه‌ای که ماه دیده شده، لیل مشترک داشته باشند (و لو نیم ساعت)‌حجت است.

البته باید فقها تاریخچه مسئله را ببینند، این مسئله مانند مسئله قبلی نیست، مسئله قبلی تازه پیدا شده است، اما این مسئله از زمان شیخ طوسی تا حال مطرح است.

چند دستگی فقها در مسئله

طبق تتبعی که من کرده‌ام، فقهای ما در اینجا بر سه دسته‌اند:

الف، یک دسته اصلاً به مسئله وحدت افق توجه نکرده‌اند و اصلاً آن را بحث نکرده اند که آیا وحدت افق شرط است یا شرط نیست، اصلاً بحث نکرده‌اند.

ب،گروهی وحدت افق را شرط کرده‌اند که اولش شیخ طوسی است، آخرش هم صاحب مدارک.

کسانی که این وحدت را شرط کرده‌اند، از زمان شیخ طوسی تا هزار، حتی یک نفر را هم من پیدا نکردم که بگوید وحدت افق شرط نیست، کسانی که من پیدا کردم، اول مرحوم شیخ طوسی است، شیخ طوسی در کتاب مبسوط وحدت افق را شرط می‌داند و می‌گوید:

شيخ طوسى كه اساس اين تفصيل است در (مبسوط) فرموده است:« ومتى لم ير الهلال فى البلد وراى خارج البلد ـ على مابيّناه ـ وجب العمل به اذا كان البلدان التى رأى فيها متقاربة بحيث لو كانت السماء مضحية والموانع مرتفعة لرأى فى ذلك البلد ايضاً لاتفاق عروضها و تقاربها مثل بغداد و واسط والكوفة وتكريت والموصل، فاما اذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان، و بغداد و مصر فان لكل بلد حكم نفسه. ولايجب على اهل بلد العمل بما رآه اهل البلد الآخره».[5]

ابن حمزه در وسیله

«واذا رؤی [الهلال] فی بلد ولم یر فی آخر فان کانا متقاربین لزم الصوم اهلیهما معاً وان کانا متباعدین مثل بغداد و مصر او بلاد خراسان لم یلزم اهل الآخر».

ولی متقارب هستند ولذا مثال می‌زند به بغداد و مصر،‌اینها گویا وحدت افق دارند اما راه شان دور است.

سوم کسی که پیدا کردم

محقق است

محقق می‌فرماید:« و إذا رؤی الهلال فی بلاد متقاربة کالکوفة و البغداد وجب الصوم علی ساکنهما أجمع دون المتباعدة کالعراق و الخراسان».

‌گاهی بین عراق و خراسان سه ربع ساعت فاصله است،‌مثلاً خراسان با تهران بیست و دو دقیقه فرق دارد، تهران هم با تبریز بیست دقیقه فاصله دارد، قهراً خراسان فاصله‌اش بیشتر است، آن هم خراسان فعلی و الا اگر خراسان قدیم را در نظر بگیریم خیلی فاصله زیاد است.

مرحوم علامه در تذکره مفصل بحث کرده، بعد از علامه شهید اول است که بحث نموده، ایشان می‌گوید: یساوی رمضان برؤیة هلاله و إن انفرد کالبلاد المتقاربة کالبصرة و البغداد.لا کبغداد والمصر»، بعد از ایشان شهید ثانی است در کتاب مسالک، بعد از ایشان محقق اردبیلی است، ایشان می‌گوید:« المتقاربة کبغداد و الکوفة بخلاف المتباعدة».

بعد از ایشان مرحوم صاحب مدارک است. تا این قرن من کسی را از علمای شیعه ندیده‌ام که وحدت افق را شرط نداند.

اول کسی که این مسئله را مطرح کرده فیض کاشانی است،البته فیض تنها محدث نیست، ایشان در عین حالی که محدث است، محقق هم است، ایشان اولین کس است که این مسئله را در کتاب وافی مطرح کرده است، بعد از ایشان محقق بحرانی (در کتاب حدائق) مطرح کرده است، بعد از ایشان مرحوم نراقی کاشانی.

بعد از ایشان هم جواهر ، صاحب جواهر هم تحت تاثیر فرمایش اینها است و لذا می‌گوید قرب شرط نیست، بعد از این بزرگواران ظاهراً مرحوم آیة الله حکیم و مرحوم آیة الله خوئی این مسئله را بزرگ کرده‌اند و گفته‌اند شرط نیست.

ما در جلسه آینده ادله طرفین را می‌خوانیم تا معلوم شود که ادله طرفین کدام را می رساند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo