< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع:ادله قائلین به مضایقه
 سخن در باره ادله قائلین به مضایقه بود، دو روایت دیگر آقایان دارند و آن دو روایت را هم می‌خوانیم، یکی روایت أبی ولاد است،‌ابی ولاد می‌گوید من قصد کردم که چهار فرسخ را بروم، ولی قبل از آنکه به چهار فرسخ برسم، در نیمه راه نماز خواندم و بعد از نماز از تصمیم خود برگشتم، آیا تکلیف من چیست؟
  می‌فرماید آن نمازی که خواندی کافی نیست، باید همان جا نماز تان را تمام بخوانی و بعداً به وطن بر گردی، محل شاهد در اینجاست که باید شما در همانجا نماز قضا را بخوانی، اگر واقعاً مواسعه باشد، چرا بفرماید در همانجا بخوان، بلکه‌ می‌فرمود بعداً قضا کن.
 متن روایت أبی ولّاد
 « و إن کنت لم تسر فی یومک الذی خرجت فیه بریداً فإنّ علیک أن تقضیی کلّ صلاة صلّیتها فی یومک ذلک بالتقصیر بتمام(من قبل{أن} تؤم) من مکانک ذلک، لأنّک لم تبلغ الموضع الذی یجوز فیه التقصیر حتّی رجعت فوجب علیک قضاء ما قصرت،و علیک إذا رجعت أن تتم الصلاة حتی تصیر إلی منزلک». کلمه‌ی « أمّ و تؤمّ» به معنای «قصد» است. (من قبل{أن} تؤم) من مکانک ذلک- یعنی قبل از آنکه از همان مکانت قصد کنی که به وطن بر گردی، نمازت را همانجا بخوان، حضرت توجیه می‌کند که چرا قضا کند و آن نماز قصر کافی نیست؟ می‌فرماید- لأنّک لم تبلغ الموضع الذی یجوز فیه التقصیر چون به چهار فرسخی نرسیدی، فلذا نمازی که خواندی کافی نیست، این نماز در صورتی کفایت می‌کرد که شما به سفر خود ادامه می‌دادی- حتّی رجعت فوجب علیک قضاء ما قصّرت،و علیک إذا رجعت أن تتمّ الصلاة حتّی تصیر إلی منزلک».
 این یک دلیل خوبی است برای قائلین به مضایقه.
 اشکال روایت أبی ولّاد
 ولی متاسفانه این روایت معرض عنه است، چون احدی از اصحاب بر مفاد آن فتوا نداده است. چرا؟ چون در مقابلش صحیحه زرارة داریم.
 پس اولاً، اشکال این روایت به این است که کسی به آن فتوا نداده.
 صحیحه زراره است که اگر کسی یک چهار فرسخی را قصد کرد، نمازش را هم در راه قصر خواند، این آدم مقداری که رفت و از وطن دور شد،‌نمازش را خواند،‌ولی قبل از آنکه به چهار فرسخ برسد،‌از نظر و قصدش برگشت،‌حضرت می‌ فرماید، همان نمازی که خواندی کافی است،‌معلوم می‌شود که حکم ظاهری در آنجا،‌همین که این آدم نیت کرده تا چهار فرسخ برود،‌این مجوز این است که نمازش را قصر بخواند، ولو در واقع به چهار فرسخ نرسد، ولذا گر آمدیم این فرد قبل از آنکه به چهار فرسخ برسد، روزه خود را شکست،‌ولی در مسیر راه از نظر و نیت خود برگشت،‌نباید این آدم کفاره بدهد،‌کأنّه مجرد قصد چهار فرسخ و صورت ذهنی چهار فرسخ، و به تعبیر فقهی تصویر چهار فرسخ، مجوز قصر است هم صلاتاً و هم صوماً، حتی اگر بر گردد،‌این نمازش نماز واقعی است نه ظاهری، صیامش هم شکسته است. چرا؟ چون مجرد تصمیم چهار فرسخ کافی در قصر است.
 فإنّ قوله بلزوم القضاء قبل أن یخرج من مکانه دلیل واضح علی المضایقة، ولکنّ الرّوایة غیر معمول بها لعدم وجوب القضاء فیمن قصد المسافة و صلّی فی أثناء الطریق ثمّ عدل عن سفره، و ذلک لصحیحة زرارة قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن الرّجل یخرج مع القوم فی السفر یریده فدخل علیه الوقت و قد خرج من القریة علی فرسخین فصلّوا و انصرف بعضهم فی حاجة فلم یقض له الخروج، ما یصنع بالصلاة الّتی کان صلاها رکعتین؟ قال:«تمت صلاته و لا یعید» [1]
 الخامس:‌ صحیحة زرارة عن أبی جعفر (علیه السلام) أنّه سئل عن رجل یصلّی بغیر طهور أو نسی صلوات لم یصلّها أو نام عنها؟فقال:« یقضیها إذا ذکرها فی أیّ ساعة ذکرها فی لیل أو نهار، فإذا دخل وقت الصلاة و لم یتمّ ما قد فاته فلیقض ما لم یتخوف أن یذهب وقت هذه الصلاة الّتی قد حضرت، و هذه(حاضر‌ه‌ای که وقتش تنگ شده) أحقّ بوقتها، فلیصلّها فإذا قضاها فلیصلّ ما فاته ممّا قد مضی، و لا یتطوع برکعة حتّی یقضی الفریضة کلّها» [2]
 الظاهر أن هذه الروایة أوضح ما فی الباب، فدلالتها علی المضایقة بوجوه:
 1. قوله:« إذا ذکرها» فلو کان المقصود مجرد بیان القضاء یکفی قوله(یقضیها) من دون حاجة إلیه.
 2.قوله:« فی أیّ ساعة ذکرها من لیل أو نهار» فإنّ التأکید آیة الفوریة.
 3. قوله:« فإذا دخل وقت الصلاة و لم یتمّ ما قد فاته فلیقض ما لم یتخوف أنّ یذهب وقت هذه الصلاة الّتی قد حضرت» فإنّ التأکید علی اتیان الفائتة ما دام الوقت باق، آیة المضایقة.
 4. قوله:« و لا یتطوع برکعة حتّی یقضی الفریضة کلّها»- مادامی که نماز قضا بر گردنش است، نباید نماز مستحبی را بخواند- فإن المنع- عن التطوع حتُی برکعة لغایة قضاء الفریضة التی هی أعم من الحاضرة و الفائتة-آیة المضایقة. کتاب أحکام الصلاة، تقریر آیة الله الشیخ الشریعة الإصفهانی،بقلم تلمیذه الشیخ محمد حسین السبحانی:293.
 ما عرض می‌کنیم که اولی و دومی علی الظاهر از بیانات دیروز ما روشن شد و آن این است که در ذهن راوی این است که قضا را باید در وقت خودش خواند،مثلاً قضای نماز ظهر را در وقت ظهر، عصر را هم در وقت عصر‌، غدات را هم در وقت غدات، یک چنین شبهه‌ای در ذهن راوی بوده، حضرت می‌خواهد این شبهه را رفع کند، «فلیقضها إذا ذکرها» ‌می‌خواهد بفرماید توافق در وقت لازم نیست، می‌گوییم ادا را در وقت می‌خواندیم، قضا را هم در همان وقت، ممکن است ناظر به رفع این شبهه باشد.
  «و یمکن» که ناظر به همان فتوای عامه باشد که می‌گویند:« لاصلاة بعد صلاة الفجر،لا صلاة بعد العصر»، حضرت می‌خواهد بفرماید این گونه نیست، بلکه «فلیقضها إذا ذکرها».
 بنابراین، دو دلیل اولش غالباً مخدوش است. دو دلیل اول کدام بود؟
 یکی این بود که: «إذا ذکرها»،
 دومی:« ‌من أی ساعة ذکرها من لیل أو نهار»، این قرینه بر این است که رد آن شبهه‌ای است که در ذهن راوی بود،حضرت فرمود لازم نیست که ادا و قضا از نظر وقت یکسان باشند.
 بلی، دوتای دیگرش خوب است:« فإذا دخل وقت الصلاة و لم یتمّ ما قد فات،فلیقض ما یتخوف أن یذهب وقت هذه الصلاة».
  این «علی الظاهر» دلیل خوبی است،‌ولی در مقابل این دلیل ما چهارده روایت برای مواسعه داشتیم، آن چهار روایت قرینه بر این است که حمل بر استحباب بشود و معنایش این است که مستحب است انسان مادامی که دین بر گردنش است،مشغول نماز دیگر نباشد، بلکه آن دین را ادا کند.
 بنابراین،‌این روایت که ایشان می‌فرماید بهترین روایت است، از نظر ما دوتای اولش اصلاً دلالت ندارد، چون باید ببینیم که در ذهن راوی چه بوده.
 بلی، روایت دوم و سوم با توجه به روایات مواسعه حمل بر فضیلت و حمل بر استحباب می‌شود و آن این است که ارجح این است که حاضرة را بر فریضه مقدم بدارد.
  روایت دیگر
 و إن کنت قد صلّیت الظهر و قد فاتتک الغداة فذکرتها فصلّ الغداة أیّ ساعة ذکرتها و لو بعد العصر و متی ما ذکرت صلاة فاتتک صلّیتها ، و قال: إذا نسیت الظهر حتّی صلّیت العصر فذکرتها و أنت فی الصلاة أو بعد فراغک فانوها الأولی ثمّ صلّ العصر ، فإنّما هی أربع مکان أربع.
  و إن ذکرت أنّک لم تصلّ الأولی و أنت فی صلاة العصر و قد صلّیت منها رکعتین فانوها الاُولی ثمّ صلّ الرکعتین الباقیتین و قم فصلّ العصر.... الخ» [3]
 با این روایت استدلال شده است بر اینکه امام می‌ فرماید: جناب زرارة! اگر فراموش کنی که نماز ظهر را بخوانی،یا فراموش کنی که نماز عصر را بخوانی تا می‌خواهی بگویی: «السلام علیکم» یادت بیاید که من نماز ظهر را نخواندم، حضرت می‌فرماید این (عصر) به جای او(ظهر)، دوم اینکه گفتی: «و الضآلّین» یادت آمد که من ظهر را نخواندم، حضرت می‌فرماید برگرد، همین را نیت ظهر کن. اگر استدلال با این دو فقرة باشد، این اصلاً دلالت ندارد. چرا دلالت ندارد؟ لشرطیة الترتیب بین الصلاتین،‌بین ظهر و عصر ترتیب شرط است،‌این راجع به ترتیب است،‌کار به فائته و حاضرة ندارد،‌یا نماز ظهر را نخوانده و نیت عصر کرده، بعد از سلام جای او حساب کند، وسط باشد، آنجا حساب کند. این دو فقرة دلالت ندارد.
  بلی، سومی یک کمی دلالت دارد،‌چون می‌گوید: «و إن کنت قد ذکرت أنّک لم تصل العصر حتّی دخل وقت المغرب و لم تخف فوتها فصلّ العصر ثمّ صلّ المغرب».
 اینجا ممکن است بگوییم دلالت کند، چون ترتیب لازم نیست، می‌گوید اول عصر را بخوان، بعداً مغرب را بخوان، از اینکه مقدم می‌دارد عصر را بر مغرب و حال آنکه ترتیب هم بین آنها لازم نیست،‌این ممکن است دلیل مضایقه باشد.
  فإن کنت قد صلیت المغرب فقم فصلّ العصر و إن کنت قد صلّیت من المغرب رکعتین ثمّ ذکرت الصر فانوها العصر ثمّ قم فأئتة.
  از این روایت هم ما استحباب را می‌فهمیم نه لزوم را.
 در مقابل آن روایاتی که دلالت بر مواسعه داشت،‌برخی از این دلالت ندارد، آنکه مترتبین باشد مثل ظهر و عصر. غیر آن را حمل بر استحباب کنیم.
 المسألة الثامنة و العشرون: لا یجب تقدیم الفائتة علی الحاضرة ، فیجوز الاشتغال بالحاضرة فی سعة الوقت لمن علیه قضاء ، و إن کان الأحوط تقدیمها علیها.
 قبلاً گفتیم ما د راینجا چهار مسئله داریم، دوتا را خواندیم،‌دوتای دیگر باقی مانده، از آن دوتایی که خواندیم،‌اولی‌اش عبارت بود از: لزوم الترتیب فی الفوائت، آیا در فوائت ترتیب لازم است یا نه؟
  ما عرض کردیم اگر مترتبتین باشند، ترتیب شرط است، اما اگر مترتبتین نباشند مانند مغرب و صبح، ترتیب لازم نیست، مسئله دوم را در این جلسه تمام کردیم که آیا مواسعه هست یا مضایقه، آیا انسانی اگر نماز قضا بر گردنش باشد، باید همه چیز را ترک کند و مشغول قضا بشود، یا حالت مواسعه دارد.
 مسئله سومی که الآن می‌خوانیم عبارت است از: تقدیم الفائتة علی الحاضرة.
 نماز ظهر وارد شده، و حال آنکه من نماز صبح خود را نخوانده‌ام، تقدیم الفائتة علی الحاضرة.
 فرق این مسئله دوم و سوم را در جلسات گذشته خواندیم و در آنجا عرض کردیم که روح دو مسئله یکی است،‌اما واقعیت شان فرق دارد، مسئله دوم ناظر به حکم تکلیفی است،یعنی آیا جایز است که عقب بیندازیم یا جایز نیست، بحث در حکم تکلیفی است، کار به صحت و فساد نماز ندارد، آیا شرعاً من می‌ توانم فائته را عقب بیندازم یا اینکه بعد از ضروریات باید مشغول فائته بشوم، بحث در حکم تکلیفی است،‌اما در اینجا بحث ما در حکم وضعی است و آن اینکه با وجود فائتة اگر من حاضرة را بخوانم صحیح است یا باطل؟
 مثلاً آقایان می‌گویند اگر کسی بدهکار باشد و طلبکار هم کنارش طلب خود را بخواهد، اگر نماز بخواند، نمازش باطل است. چرا؟ چون امر به شیء که ادای دین باشد، مقتضی نهی از صلات است.
 آقایان می‌گویند فرق مسئله دوم با مسئله سوم این که در دوم،البحث حکم تکلیفیّ، یعنی جواز و عدم جواز، ولی در اینجا بحث در حکم وضعی است که صحت و فساد باشد.
 ولی به نظر من دوتا مسئله منعقد کردن لزومی ندارد، همان روایات اگر دلالت بر مضایقه و حکم تکلیفی کنند،‌عرف منتقل می‌شوند به حکم وضعی.
 این ما هستیم که حکم تکلیفی را از حکم وضعی جدا می‌کنیم و می‌گوییم آن روایات ناظر به حکم تکلیفی است و این روایات ناظر بر حکم وضعی می‌باشد، اما اگر اینها را به دست عرف بدهیم که مطالعه کنند، اگر روایات مضایقه دلالت شان تام باشد، هم می‌تواند حکم تکلیفی را برساند و هم حکم وضعی را. تفصیل این مسئله را در جلسه آینده بررسی می‌کنیم.


[1] الوسائل:5،الباب23 من أبواب صلاة المسافر، الحدیث 1.
[2] الوسائل:5، الباب2 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث3.
[3] الوسائل: ج 3، الباب 63 من أبواب المواقیت، الحدیث1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo