< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: وجوب قضای نماز های فوت شده
 یک مسئله داریم در اداء، که آن مقدمه‌ی قضاست، مسئله‌ای که در ادا داریم این است که جناب زید مثلاً در اول وقت در وطن خودش‌ (شهر قم) است و نماز هم نمی‌خواند و سپس رحل سفر را می‌بندد و عازم مسافرت می‌شود و می‌رود به شهر دیگری (تهران) و در آنجا هم نمازش را یا عمداً یا نسیاناً نمی‌خواند،‌در تهران نمازش را قصر بخواند یا تمام؟
 اول وقت حاضر بوده و در آخر وقت مسافر،اداءً چطور نماز بخواند؟
 یا بالعکس،یعنی اول وقت مسافر بوده و در تهران، وفرض هم این است که نمازش را نخوانده، و سپس عازم وطن (شهر قم) شد و در آخر وقت به وطن خودش (شهر قم) رسید،‌این آدم نمازش را اداءً چطور بخواند؟ این یک مسئله‌ای است در اداء.
 ولی فعلاً بحث ما در قضایش است، هر چه را کسی در ادا بگوید،‌عین همان را باید در قضا هم بگوید.
 در ادا گفتیم که اول وقت حاضر است و آخر وقت مسافر،و فرض هم این است که در اول وقت نمازش را نخوانده،حالا که در آخر وقت می‌خواهد نمازش را بخواند، چطور بخواند، قصراً بخواند یا تمام یا اینکه جمع کند بین قصر و تمام؟
 یا بالعکس است، یعنی اول وقت مسافر است و آخر وقت حاضر، و فرض هم این است که در اول وقت نمازش را نخوانده،‌حالا که می‌خواهد بخواند، چطور بخواند، قصراً بخواند یا تماماً یا اینکه جمع کند بین تمام و قصر؟
 هر چه شما در ادا گفتید، باید عین آن را در قضا هم بگویید.
 مثال
 مثلاً اول وقت حاضر بود و در شهر خودش (شهر قم) به سر می‌برد و فرض هم این است که در وقت نمازش را نخواند،سپس به شهر دیگری (تهران) رفت و در آخر وقت به تهران رسید و در تهران هم یا عمداً نمازش را در آخر وقت نخواند یا فراموش کرد که بخواند، حالا که می‌خواهد قضا کند، چطور باید قضا کند؟
 بنابراین،‌مسئله‌ی اول که کیفیت ادا است، مقدمه‌ی مسئله قضاست، هر چه را در ادا انتخاب کردید، عین همان را باید در قضا انتخاب کنید و چون فعلاً بحث ما در قضاست نه در اداء، فلذا قضا را بحث می‌کنیم.
 در قضا دو فرع داریم که یکی را بحث می‌کنیم و دیگری را بحث نمی‌کنیم. چرا؟ چون حال فرع دوم از فرع اول معلوم می‌شود.
 فرع اول
 فرع اول این است که این آدم در وقت حاضر بوده و نمازش را هم در اول وقت نخواند، سپس عازم سفر شد و به شهر دیگری (تهران) رفت و در آخر وقت به آنجا رسید، ولی در تهران هم در آخر وقت موفق به خواندن نماز نشد، یعنی یا عمداً نماز نخواند یا فراموش کرد فلذا نمازش فوت شد، حالا که می‌خواهد این آدم قضا کند، چطور قضا کند،آیا قصراً قضا کند یا تماماً، یا جمع بینهما کند؟
 اقوال مسئله
 مرحوم سید در اینجا سه قول را نقل می‌کند:
 1- قول اول
 قول اول این است که قصراً قضا کند و می‌فرماید: «و هو الأحوط»، بلکه باید بگوید: «و هو موافق للقاعدة». یعنی نباید بگوید: هو الأحوط.
 2- قول دوم
 قول دوم این است که جمع کند بین القصر و الإتمام، یعنی چون در آخر وقت در تهران به عنوان مسافر بوده و نمازش را نخوانده، حال که می‌خواهد قضا کند، باید جمع کند بین قصر و تمام.
 3- قول سوم
 قول سوم این است که مخیر است بین تمام و قصر، یعنی می‌تواند قصراً قضا کند یا تماماً.
 4- قول چهارم
  قول چهارم که خیلی قول عجیب و غریب است می‌گوید:« یتعیّن علیه الإتمام»، این را مرحوم شهید نقل می‌کند یا نظر خودش است.
 فههنا أقوال أربعة:
 الف: یقصّر، ب: یتمّ،
 ج: یجمع بین القصر و الإتمام،
  د: یتعیّن علیه الإتمام.
 بررسی قول اول
 قول اول این بود که قصراً قضا کند که مرحوم سید فرمود احوط است، ولی از نظر من اقوی است نه احوط. یعنی اقوی این است که قصراً قضا کند. چرا؟
 این آدم در اول وقت در شهر خودش (شهر قم) بوده و نماز نخوانده و سپس راه مسافرت را در پیش گرفت، در آخر وقت به تهران رسید و در تهران هم موفق به خواندن نماز ظهر و عصر نشد، یعنی یا عمداً نخواند یا فراموش کرد.
 آنچه که بر این آدم واجب است، صلات بدون رنگ و بدون تعین است، یعنی «أقم الصلاة» نه تویش تمام خوابیده و نه قصر. آنچه که بر این آدم از نظر آیات و روایات واجب است، یک صلات غیر متعین واجب است،یعنی صلاتی که نه رنگ قصر دارد و نه رنگ تمام، هیچکدام متعین نیست،‌ «لم یتعیّن لا بالتمام و لا بالقصر، و إنّما یتبع فی التعیّن الظروف الّتی یأتی بها»، تعینش تابع عملش است و اینکه کی آن عمل را بیاورد،‌اگر در وطنش ( شهر قم) نماز بخواند،‌یتعیّن علی التمام، اگر به شهر دیگر (تهران) رفت و نماز نخوانده، «یتعیّن علیه القصر».
 خلاصه آنچه که بر این آدم واجب است،‌ نماز بی رنگ است، یعنی نه رنگ تمام دارد و نه رنگ قصر،آنچه بر این آدم واجب می‌باشد اصل نماز است، کیفیتش تابع زمان و مکان است.
 عیناً مثل جاهای دیگر است،‌مثلاً شما در باب طهارت می‌گویید، آنچه بر انسان لازم می‌باشد، طهور است «لا صلاة إلّا بالطهور»،‌طهور تابع زمانش است، یعنی اگر آب دارد، طهارت مائیه می‌گیرد،‌اگر اب ندارد، طهارت ترابیه می‌گیرد، یعنی تیمم می‌کند، آنچه که براین آدم لازم می‌باشد، رکوع است،‌اگر قائماً رکوع می‌تواند، باید قائماً رکوع کند،اگر قائماً نمی‌تواند،باید قاعداً رکوع کند.
 بنابراین،در نماز هیچگونه لون ورنگی در کار نیست، «و إنّما یتلوّن بلون المکان و الزمان».
 اگر این شد، این آدم موقع عصر مخاطب بود به «صلّ صلاة القصر»، و این صلات قصر ازش فوت شده، «إقض ما فات»،‌ما فات چه بود؟ صلاة القصر، نه اینکه «صلاة القصر» از اول بر گردنش واجب بود، بلکه از اول بر او نماز واجب بود،‌ولی این نماز در آخر وقت تعین پیدا کرد و به خودش رنگ قصر گرفت، فلذا یتعیّن علیه القصر.
 آقایان از اینجا، حکم ادا را هم درک می‌کنند، مثلاً اگر این آدم در آخر وقت در شهر دیگر (تهران) نماز بخواند، باید قصراً بخواند، چرا؟ چون «أقم الصلاة» مطلق است، طبیعت است،طبیعت رنگش تابع ظرف و محیط است،‌اداءً اگر می‌خواهد بخواند قصر است، اگر بخواهد قضا هم بکند باز قصر است.
  در بیان من روی این جهت تکیه می‌شود که آنچه بر ما واجب می‌باشد طبیعة الصلاة است و هی غیر متلوّن بلون، رنگ و لون تابع زمان و مکان است.
 بررسی قول دوم
 قول دوم عبارت است از: الجمع بین القصر و الإتمام.
 صاحبان قول دوم می‌گویند اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد، اول وقت این آدم مخاطب بود به تمام‌، آخر وقت هم مخاطب به قصر است،‌اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد فلذا این آدم باید جمع کند بین قصر و اتمام.
 ضعف قول دوم
 از بیان ما ضعف این قول روشن می‌شود،‌ چون هر چند این آدم در اول وقت مخاطب به تمام است‌(خوطب بالتمام)، ولی معلق بود، یعنی به شرط اینکه در وطن خودش بماند، اما اگر در وطن خودش نماند خطاب ندارد، این خیال می‌کند که گفته‌اند: «إتمم إلی آخر الوقت»، و حال آنکه این گونه نیست، زیرا ظاهر این است که خطاب به اتمام معلق بود بالوجود فی الوطن،‌بنابراین، اصلاً تمام موضوع ندارد، بلکه باید همان قصر را بخواند.
 بررسی قول سوم
 قول سوم عبارت است از: «التخییر فی القضاء بین القصر و التمام»،
  این هم لابد می‌گوید این آدم دوتا خطاب داشت و برای یک انسان در روز واحد بیش از یک نماز هم واجب نیست،یعنی اجماع داریم که برای انسان در یک روز، بیش از یک نماز ظهر واجب نیست،‌این ‌آدم هم خطاب اتمام داشته و هم خطاب قصر،و از آنجا که اجماع داریم که بیش از یک نماز واجب نیست،‌یکی را بخواند کافی است.
 مدرک هر سه قول روشن شد،‌قول اول،‌قول تحقیقی است و اقوی همان است، قول دوم می‌خواهد جمع کند و این احوط است،اما قول سوم که تخییر باشد ضعیف است، خطاب تخییری اضعف از آن قول چهارم است که جواهر نقل می‌کند و می‌گوید: «یتعیّن علیه الإتمام»، کأنّه اگر این آدم در وطن (شهر قم) است،‌خطاب «إتمم» گردن گیرش شد،‌این خطاب آمد، و ما در آخر وقت هم (که در سفر به سر می‌برد) بقای همان خطاب را استصحاب می‌کنیم فلذا باید در سفر هم تمام بخواند.
 مختار استاد سبحانی
 این اقوال اربعه بود، ولی قول اول مطابق قواعد است. منتها از بعضی از روایات خلاف آنچه که من اقوی شمردم استفاده می‌شود.
 روایت عمار
 1: و باسناده عن الحسین بن سعید ، عن النضر بن سوید(ثقه است) ، عن موسی بن بکر ( واقفی است) ، عن زرارة ، عن أبی جعفر(علیه السلام) أنّه سئل عن رجل دخل وقت الصلاة و هو فی السفر فأخّر الصلاة حتّی قدم- یعنی به وطن بر گشت) فهو یرید یصلّیها إذا قدم إلی أهله فنسی حین قدم إلی أهله أن یصلّیها حتّی ذهب وقتها ، قال: «یصلّیها رکعتین صلاة المسافر(که میزان اول وقت باشد) ، لأنّ الوقت دخل و هو مسافر ، کان ینبغی أن یصلّی عند ذلک» [1]
 « کان ینبغی أن یصلّی عند ذلک» یعنی شایسته بود که در همان تهران نمازش را بخواند، حالا که نخوانده و در وطن خود آمده، اینجا باید همان قصر را بخواند و اگر فراموش کرد و نمازش فوت شد، باید قصراً قضا کند.
 البته این روایت اگر سندش درست باشد و مفتابه هم باشد، ما از آن قاعده رفع ید می‌کنیم، چون قاعده‌ی ما در صورتی حجت است که نصّی بر خلافش نباشد.
 ولی این روایت معمول به بودنش مشکل است، علاوه براین، در سندش موسی بن بکر واقفی است فلذا بعید است که ما با این روایت،‌از آن قاعده رفع ید کنیم.
 بلی، اگر کسی این روایت را حجت بداند، باید هم اداءً قصر بخواند و هم قضاء قصر بخواند،‌قهراً عکسش هم عکس می‌شود، یعنی اگر اول وقت این آدم حاضر شد و در آخر وقت مسافر، باید در سفر تمام بخواند و اگر فوت هم شد، باید قضایش هم تمام بخواند.
 ولی این روایت معمول به نیست و سندش هم به واسطه موسی بن بکر مخدوش است.
 المسألة الرابعة عشر: یستحب قضاء النوافل الرواتب استحباباً مؤکّداً، بل لا یبعد استحباب قضاء غیر الرواتب من النوافل المؤقتة، دون غیرها.
 همان گونه که توجه دارید،‌»رواتب» هشت رکعت ظهر است، هشت رکعت هم عصر است، چهار رکعت هم مغرب است،‌دو رکعت نشسته عشاء است، دو رکعت هم مال عصر است،‌این رواتب است،‌حالا اگر کسی موفق به خواندن این رواتب در وقتش نشد، مستحب است که آنها را قضا کند.
 پرسش
  حال این پرسش به وجود می‌آید که آیا می‌ تواند قصد امر کند یا فقط رجاءً بخواند؟
 پاسخ
 بلی، می‌تواند قصد امر کند، یعنی لازم نیست که رجاءً و به قصد رجاء بیاورد. چرا؟ چون در این زمینه روایت داریم.
 روایت عبد الله سنان
 1: محمد بن الحسن بإسناده، عن علی بن مهزیار، عن الحسن، یعنی ابن سعید، عن فضالة (فضالة‌ ابن أیّوب) ، عن ابن سنان یعنی عبدالله- محمد بن بن سنان ضعیف است، ولی عبد الله ثقه است- قال: سمعت أبا عبدالله(علیه السلام) یقول:
  «إنّ العبد یقوم فیقضی النافلة فیعجب الرّب ملائکته منه، فیقول: ملائکتی عبدی یقضی ما لم أفترضه علیه» [2]
 2: محمّد بن علیّ بن الحسین بإسناده عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قلت له: أخبرنی عن رجل علیه من صلاة النّوافل ما لا یدری ما هو من کثرتها، کیف یصنع؟ قال: «فلیصلّ حتّی لا یدری کم صلّی من کثرتها، الخ» [3]
  یعنی آن قدر نماز بخواند که نداند چه قدر خوانده است.
  البته این روایت مربوط به اداست نه قضا، یعنی شامل قضا نمی‌شود.
  فرع بعدی این است که آیا می‌توانیم در آنجا قصد امر بکنیم؟
  بل لا یبعد استحباب قضاء غیر الرواتب من النوافل المؤقتة، دون غیرها.
 مراد از نوافل موقتة عبارت است از : نافله‌های اول ماه،نماز اول وقت، نافله‌های ماه رمضان که در روز معین یا در شب معین وارد شده‌اند، خلاصه آن نافله‌هایی که موقت‌اند.
 البته ما این مسئله را در جلسه آینده تشریح می‌کنیم که دلیل قطعی نداریم، باید ما قصد رجاء کنیم.


[1] الوسائل: 5، الباب 6 من أبواب قضاء الصلوات ، الحدیث 3.
[2] الوسائل: ج 3 ، الباب 18 من أبواب اعداد الفرائض ، الحدیث 1 ، و لا حظ الحدیث 5.
[3] همان مدرک،‌الحدیث 2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo