< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: وجوب قضای نماز های فوت شده
 همان گونه که قبلاً بیان گردید، مشهور فقها فتوا داده‌اند که جناب «مسافر» در اماکن اربعه مخیر است بین تمام و قصر، البته این مسئله تقریباً اختلافی نیست مگر آنچه از حضرت آیة الله زنجانی نقل شده است.
 حال اگر انسانی بود که نمازی از او در مکه و مدینه فوت شده، مثلاً نماز ظهر یا عصر را نخوانده، و بناست که این آدم قضا کند، آیا باید قصراً قضا کند چون مسافر بوده یا مخیر است بین قصر و اتمام؟
 به بیان دیگر آیا آن حالت تخییر باز هم باقی است یا موقعی که وقت گذشت، دیگر آن حالت تخییر نیست، بلکه حالت مسافر است؟
 البته بحث در باره کسی است که قصد اقامه نکرده باشد.
 اقوال مسئله
 گفتیم در این مسئله سه قول است.
 قول اول
 قول اول این است که قصراً قضا می‌کند (یقضیها قصراً)
 قول دوم
 قول دوم این است که مخیراً بین تمام و قصر قضا می‌کند (یقضیها مخیّراً بین التمام و القصر.
 قول سوم
 قول سوم این است که اگر در همان اماکن اربعه قضا کند،‌مخیر است بین اتمام و قصر، اما اگر در بیرون از آن محل (اماکن اربعة) قضا کند، باید قصراً قضا کند.
 فعلاً ما دلیل کسانی را می‌خوانیم که می‌گویند مخیر است، یعنی با سه دلیل استدلال کرده‌اند.
 ادله قائلین به تخییر
 دلیل اول قائلین به تخییر را در جلسه گذشته بیان کردیم و گفتیم تمسک می‌کنند به :«إقض ما فات کما فات»، البته در روایت به این عبارت نداریم، ولی شبیه و نظیرش است، مثلاً‌ شبیه و نظیرش در روایت زرارة داریم، در آنجا می‌فرماید:«یقضیها کما فاته»، می‌گویند از این آدم مخیراً فوت شده، پس باید مخیراً‌ هم قضا کند.
 ما فات موصوف بالتخییر، پس قضا هم باید موصوف بالتخییر باشد.
 در جلسه گذشته عرض کردیم که این روایت ناظر به حکم اولی نماز است،‌حکم اولی نماز اگر قصر است،‌قصراً قضا شود و اگر اتمام است، اتماماً قضا شود.
 به بیان دیگر این روایت ناظر به حکم صلات من حیث العوارض نیست، عوارض کدام است؟ این آدم در اماکن اربعه است، این حدیث ناظر است به حکم صلات بما هی هی، ذات صلات حکمش چیست؟ ذات صلات یا حکمش قصر است یا حکمش تمام است،‌این ناظر به حکم صلات من حیث هی هی است،‌نه ناظر به صلات حتی مع التوجه بالعوارض، عوارض کدام است؟ عوارض عبارت است از:اماکن اربعة. خصوصاً مسئله اماکن اربعة امر نادر است،‌این روایت که می‌خواهد قانون کلی را بگوید، بعید است که ناظر به مورد نادر هم باشد که انسان در مکه و مدینه است و مخیر، غایة ما فی الباب نماز ازش فوت شده.
 علاوه بر اینکه یک فرد نادر است، از این روایات حکم اولیه نماز را هم می‌فهمیم،‌حکم اولیه نماز چیست؟ حکم اولیه نماز هم تمام است.
 پس این حدیث ناظر است به حکم صلات بما هی هی، لا بما له عنوان ثانویّ، بنام امکان اربعة.
 2- الإستصحاب
 دلیل دومی که ‌آورده‌اند استصحاب است،‌می‌گویند سابقاً این آدم که در مدینه بود یا در مکه بود و هنوز غروب نشده بود،‌مخیر بود که قصر بخواند یا تمام،‌الآن نیز همان حکم تخییری را استصحاب می‌کنیم و فرض هم می‌کنیم که الآن هم در مکه یا در مدینه است، یادش آمد که نماز عصر را نخوانده، حال دو مرتبه می‌خواهد قضا کند، می‌گوییم : صار المقضی مخیراً و الأصل بقاء وصفه که همان تخییر باشد.
 یلاحظ علیه:
 در اینجا دوتا اشکال داریم،‌اولاً در اینجا باید به همان دلیل اولی مراجعه کرد نه به استصحاب، یعنی «إقض ما فات کما فات»، به آن دلیل اجتهادی مراجعه کنیم، و با وجود دلیل اجتهادی،‌نوبت به اصل نمی‌رسد،‌دلیل اول اجتهادی را معنا کردیم و گفتیم ما تابع حکم صلات هستیم بما هی هی،‌لا بما له من العوارض (این اولاً).
 ثانیاً، قضیه متیقنه غیر از قضیه مشکوکة است،« أنا کنت مخیّراً و الوقت باق»، الآن «أنت مخیّر و الوقت غیر باق». یشترط فی الإستصحاب بقاء الموضوع (طبق نظر شیخ)، ولی از نظر ما یشترط فی الإستصحاب وحدة القضیة المشکوکة مع القضیة المتیقنه، شیخ می‌گوید بقای موضوع شرط است، ولی ما به این نتیجه رسیدیم که بقای موضوع لازم نیست، بلکه «وحدة القضیة المشکوکة مع المتیقنة» شرط است. مشکوکه ما غابت الشمس، متیقنه ما بقی الوقت، هر کس بگوید موضوع باقی است یا قضیتین متحدند، خیلی بعید است.
 3- الثالث ما حقّقه المحقق الهمدانی
 مرحوم حاج آقا رضا همدانی که از فقهای محقق قرن چهاردم بود، ایشان کتابی دارد در صلات،‌ایشان می‌گوید همان تخییر باقی است،‌اگر دقت کنیم، ایشان می‌خواهد همان دلیل اول را پرورش بدهد، یعنی خودش دلیل جداگانه‌ای نیست، بلکه می‌خواهد همان دلیل اول را پرورش بدهد،‌دلیل اول می‌گفت:« إقض ما فات کما فات»،‌هم می‌گفت حکم اولیه و هم می گفت حکم ثانویه، یعنی هم بالذات را می‌گفت و هم بالعرض و بالعنوان الثانوی را، آن را می‌خواهد پرورش بدهد.
  توضیح بیان محقق همدانی
 می‌گوید ما در کتاب خود گفتیم که قضا به امر جدید است، اما در عین حال که گفتیم قضا به امر جدید است، معلوم می‌شود که تعدد مطلوب است، یک مطلوب این است که انسان در وقت انجام بدهد، یک مطلوب هم این است که در خارج وقت انجام بدهد،‌تعدد مطلوب است،‌کون الصلاة اداء یک مطلوب است، کون الصلاة قضاءً هم مطلوب دیگر.
 به بیان بهتر! کون الصلاة أداءً مطلوبان، هم نماز و هم ادا،‌اما کون الصلاة قضاء یک مطلوب است.
 بنابراین، معلوم می‌شود که قضا یک مطلوب ثانوی است، چه چیز را قضا می‌کند؟ ما فات مخیّراً، می‌گوید آنچه را که من قضا می‌کنم، فات مخیّراً، همان را قضا می‌کند، وقتی او را قضا کند، چه می‌کند؟ مخیر است بین قصر و اتمام.
 دلیل سوم یک دلیل جدیدی نیست،‌بلکه بیان جدید است،‌اولاً قضا را یک مطلوب ثانوی شمرد، بعد گفت چه چیز را قضا می‌کنی؟ آنچه که از من فوت شده، از من تعین القصر فوت نشده، بلکه صلات مخیّر بین القصر و الإتمام فوت شده، آنچه از من فوت شده،‌مخیر فوت شده،الآن هم آن مخیر باقی است.
 عبارت مصباح الفقیه
 ما ذکره المحقق الهمدانی، قال: من أنّه یصدق علیه أنّه فاتته صلاة کان له أن یصلّیها رباعیةً و ثنائیةً فکذا قضاؤها ؛ أخذاً بعموم قوله(علیه السلام):
  «من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتته» مع أنّه هو مقتضی تبعیة القضاء للأداء فی الأحکام الثابتة له ، کما یقتضیه الأصل، بناءً علی ما حققنا فی أوائل الکتاب من أن القضاء و إن کان بأمر جدید و لکن الأمر الجدید کشف عن أنّ المطلوب بالأمر الأول من قبیل تعدد المطلوب، و أن مطلوبیته لا تنتفی بفوات وقته، فالصلاة المقضیّة بعینها هی الماهیة الّتی وجب الإتیان بها فی الوقت، فیجب أن یراعی فیها جمیع ما ثبت لها من الشرائط و الأجزاء و الأحکام ، عدا ما نشأ من خصوصیة الوقت. [1]
 اگر خوب دقت کنیم، این همان دلیل اول است،‌منتها رنگ و روغنش عوض کرده و گفته: « فاتته صلاة کان له أن یصلّیها رباعیةً و ثنائیةً».
 ‌روح استدلال این است.
 «الجواب الجواب»،‌آن روایاتی که در باره قضاست، بحثش در باره ذات صلات است نه اینکه بحثش در باره عناوین عارضه بر صلات باشد،‌یعنی بحثش راجع به عناوین عارضه بر صلات نیست،‌بحثش در ذات صلات است، قصر یا اتمام،‌اما گاهی بر این صلات یک عناوینی عارض می‌شود و یجعله مخیّراً أو غیر مخیّر، روایات ناظر بر آن نیست و لا أقل شک داریم.
 اینکه می‌گوید: « فاتته صلاة کان له أن یصلّیها رباعیةً و ثنائیةً»‌،این در صورتی است که ادله قضا هم ناظر به ذات صلات باشد و هم ناظر بر عناوین عارض بر آن، که مثلاً در مسجد النبی یا در مسجد الحرام یا در مسجد کوفه است یا در مسجد الأقصی،.
 بنابراین،‌ما دلیلی بر تخییر پیدا نکردیم.
 القول الثالث: و هو التفصیل بین القضاء فی تلک الأماکن فالتخییر و بین القضاء خارجها فالقصر، فلا دلیل علیه سوی القصر الاستصحاب علی الصورة الأولی دون الثانیة.
 دلیلش این است که اگر ما می‌توانیم استصحاب کنیم،‌استصحاب ما منحصر می‌شد به اماکن،‌من که مخیر بودم بین القصر و الإتمام،‌کجا مخیر بودم؟ أنا فی المکة،‌اما اگر بخواهم در شهر های دیگر مانند قم یا تهران یا جاهای دیگر قضا کنم، مسلّماً تخییر نیست، بگوییم استصحاب محصور است به جایی که بخواهد در مکه نماز بخواند.
 ما عرض کردیم که اینجا اصلاً جای استصحاب نیست، بلکه جای تمسک به عموم عام است.
 فإن قلت: یک روایت داریم که از این روایت استفاده می‌شود که ائمه اهل بیت علاقه به تمام دارند، اگر انسان در مکه یا مدینه است، علاقه دارند که انسان تمام بخواند، ائمه اهل بیت علیهم السلام کأنّه کفّه تمام را بر کفّه قصر ترجیح می‌دهند،‌از این روایت حکم قضا را بفهمانند.
 روایت علیّ بن مهزیار
 و عن علی بن مهزیار قال:» کتبت إلی أبی جعفر الثانی ( امام جواد علیه السلام) أنّ الروایة قد اختلفت عن آبائک فی الاتمام و التقصیر للصلاة فی الحرمین، فمنها أن یأمر بتتمیم الصلاة و منها أن یامر بقصر الصلاة بأن یتمّ الصلاة ولو صلاة واحدة، و منها أن یقصر مالم ینو عشرة أیام، و لم أزل علی الاتمام فیها إلی أن صدرنا فی حجنا فی عامنا هذا، فانّ فقهاء أصحابنا أشاروا إلیّ بالتقصیر إذا کنت لا أنوی مقام عشرة أیام، فصرت إلی التقصیر و قد ضقت بذلک حتّی أعرف رأیک؟« فکتب إلیّ علیه السلام بخطّه قد علمت یرحمک الله فضل الصلاة فی الحرمین علی غیرهما ، فأنا أحب لک إذا دخلتهما أن لا تقصر و تکثر فیهما من الصلاة، فقلت له بعد ذلک بسنتین مشافهة: إنّی کتبت إلیک بکذا و أجبتنی بکذا، فقال:نعم، فقلت :‌أی شیء تعنی بالحرمین ؟فقال: مکة و المدینة» [2]
 از این روایت استفاده می‌کنند که اتمام در نظر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) افضل از قصر است، ولی این روایت در باره اداست و حال آنکه بحث راجع به قضاست نه ادا. این حدیث در باره اداست که هر چه می‌توانید بیشتر نماز بخوانید و عجیب این است که این حدیث را جزء استدلال قرار داده‌اند.
 دیدگاه استاد سبحانی
 البته ما در مکّه و مدینه فقط نسبت به مسجد معتقدیم، منتها نه مسجد زمان رسول الله که کوچک بوده، بلکه مسجد فعلی را هم قائلیم.
 زمان رسول الله مسجد حدود هزار متر مربع بوده،ولی با کثرت جمعیت مسلمین در مرور زمان گسترش پیدا کرده و بزرگ شده و ائمه اهل بیت علیهم السلام که فرموده‌اند شما در مکه و مدینه مخیرید،مراد شان مسجد زمان رسول الله نبوده، چون می‌دانستند که مسجد در حال توسعه و گسترش است ولذا هم معتقدیم کلمّا یسمّی بالمسجد،انسان مخیر است که نمازش را تمام بخواند یا قصر. اما خارج از مسجد مانند هتل ها، دکاکین، مغازها و خانه ها بعید است.
 البته آقایان باید روایات را جمع کنند،‌چون بعضی از روایات دارد مکة و المدینة.
 المسألة الثانیة عشر: إذا فاتته الصلاة فی السفر الّذی یجب فیه الاحتیاط بالجمع بین القصر و التمام، فالقضاء کذلک.
 فرض کنید از من نمازی فوت شده که در آنجا فتوا نداشتیم، بلکه احتیاط داشتیم، یک موقع مقلّد و مرجع ما فتوا می‌دهد، مسئله‌اش روشن است،‌ولی گاهی فتوا نمی‌دهد، بلکه می‌فرماید: الأحوط الجمع، در کجا؟ فرض کنید کسی که در روز چهار فرسخ می‌رود، شب در آنجا می‌ماند و صبح بر می‌گردد؟ بعضی ها در اینجا احتیاط می‌کنند و می‌گویند اگر شب را بیتوته کند و فردا بر گردد، احتیاط این است که:« یجمع بین القصر و الإتمام»، فرض کنید جناب زید به اندازه چهار فرسخ به سفر رفت و شب را هم در آنجا بیتوته کرد و ماند و متاسفانه نمازش هم در آنجا فوت شد، فردا از آنجا برگشت و آمد در منزل و وطن خود و حالا می‌خواهد آن را قضا کند، چه رقم قضا کند؟ همان قاعده‌ای که می‌گوید اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد،‌همان قاعده هم در ادا حاکم است و هم در قضا حاکم است، بالأخرة همان چیزی که ما را در ادا به احتیاط دعوت کرده، همان چیز هم ما را به احتیاط دعوت می‌کند در قضا.
 بنابراین، اگر فات نمازی که در آن احتیاط جمع بین تمام و قصر است، قضا هم باید به همان شکل خاصی خودش باشد.
 المسألة الثالثة عشر: إذا فاتت الصلاة و کان فی أوّل الوقت،‌الخ.
 اگر بنده مسافر بودم در اول وقت، یعنی در اول وقت تهران بودم و نزدیک غروب رسیدم به وطنم که قم باشد، نماز از من فوت شده،‌آیا میزان اول وقت است یا آخر وقت؟
 دیدگاه مشهور
  مشهور می‌گویند میزان آخر وقت است نه اول وقت، لأنّه فات منک صلات تمام.
 یا بالعکس‌،اگر اول وقت من حاضر بودم، یعنی در شهر و منزل خودم بودم، نماز نخواندم،‌راه افتادم که بروم تهران، در تهران هم موفق به نماز نشدم،‌وظیفه‌ی من چییست؟
  وظیفه من قصر است، دلیلش هم (که در جلسه آینده می‌خوانیم) روشن است.


[1] مصباح الفقاهة: 15/489.
[2] الوسائل: ج 5،‌ الباب 25 من أبواب صلاة المسافر، الحدیث 4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo