< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: وجوب قضای نماز های فوت شده
 سخن در باره مخالف است که آیا نمازش قضا دارد یا نه؟
 ما گفتیم در اینجا شش فرع وجود دارد.
 فرع اول
 فرع اول را در جلسه گذشته خواندیم و گفتیم اگر نمازش را طبق مذهب خود بخواند و بعداً استبصار حاصل بشود، قضا ندارد و این مسئله مسلم است.
 فرع دوم
 فرع دوم این است که اگر این مخالف اصلاً در عمر خودش نماز نخوانده باشد و بعداً مستبصر بشود، آیا نمازهایی که نخوانده است قضا دارد یا نه؟ علی القاعده باید قضا داشته باشد، چرا؟ عملاً بالإطلاقات،‌و از تحت این اطلاقات فقط یک صورت خارج شده و آن صورتی که طبق مذهب خود خوانده باشد و بعداً مستبصر بشود، گفتیم آن قضا ندارد.
 اما اگر اصلاً نماز نخوانده باشد، عنوان فوت بر آن صدق می‌کند وخطابات هم خطابات عامه است،‌تمام طبقات را در بر می‌گیرد.
 روایت سعد بن عبد الله چه می‌گوید؟
 ولی یکدانه روایت داریم که این روایت را سعد بن عبد الله قمی در کتاب «الرحمة» نقل کرده و با سند هم نقل کرده است، ظاهر آن روایت این است که آنچه را نخوانده است، قضا ندارد.
 به بیان دیگر از روایت سعد بن عبد الله قمی استظهار شده که اگر نخوانده باشد قضا ندارد.
 4: محمد بن مکی الشهید ( فی الذکری نقلًا من کتاب الرحمة لسعد بن عبدالله مسنداً عن رجال الأصحاب، عن عمار الساباطی قال: قال سلیمان بن خالد- اول مخالف بوده و بعداً مستبصر شده است- لأبی عبدالله(علیه السلام) و أنا جالس: إنّی منذ عرفت هذا الأمر- تشیع- اُصلّی فی کلّ یوم صلاتین أقضی ما فاتنی قبل معرفتی ، قال:« لاتفعل ،فإنّ الحال الّتی کنت علیها أعظم من ترک ما ترکت من الصلاة» [1]
 سلیمان بن خالد به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض می‌کند که من هر روز دوتا نماز می‌خوانم، یکی نماز ادا، دیگری هم قضای نماز هایی که دوران قبل از استبصار، حضرت در جوابش فرمود این کار را نکن، چرا؟ زیرا در آن زمان آن حالت نصبی که داشتی،بدتر از ترک نماز بود، یعنی ناصبی بودنت خیلی بد تر از ترک نماز بود.
 از این معلوم می‌شود که اگر مخالف نمازی را ترک بکند، دیگر بعد از استبصار قضا ندارد، چون حضرت می‌فرماید آن حالت مخالفت تو،‌گناهش بیش از آن نمازی است که ترک می‌کردی، و آن طرف هم گفت قضا نکن و چنین نمازی را نخوان.
 البته این روایت مخالف با اصول تشیع است، مرحوم شهید روایت را معنا کرده و گفته مراد این است که «ترکت من الصلاة» یعنی آداب، اجزاء و شرائطش را درست نیاوردی.
 و الا بعید است که این آدم اصلًا نماز نخوانده باشد، بلکه می‌خواهد بگوید آن حالتی تو که نسبت به ائمه اهل بیت خوشبین نبودی، این بد‌تر و گناهش بیشتر از نمازهایی است که جامع الشرائط نبود، مراد «ترکت من الصلاة» این نیست که از بیخ نماز نخواندی،بلکه مراد این است که نماز صحیح انجام ندادی.
 فرع سوم
 فرع سوم این است که: «إذا أتی علی طبق مذهبه ثمّ استبصر و الوقت باق» فرض کنید که ظهر شد و این ‌آدم هم نمازش را خواند و بعد از نماز (به عللی) مستبصر شد و وقت هم هنوز باقی است، آیا آن نمازیی را که خوانده کافی است یا کافی نیست و باید دوباره طبق مذهب شیعه بخواند؟
 الفرع الثالث:« إذا أتی علی طبق مذهبه ثمّ استبصر و الوقت باق».
 آیا این آدم نماز را اعاده بکند یا اعاده نکند؟
 دیدگاه صاحب عروة
 مرحوم سید در متن می‌فرماید:« یجب علیه القضاء»، یعنی دو مرتبه باید نماز بخواند،‌حتی اگر دو مرتبه نمازش را نخواند و وقت گذشت،‌باید آن را قضا کند. البته این فرع قلیل الاتفاق است.
 چرا دو مرتبه نماز خواندن برایش واجب است و اگر نخواند باید قضا کند؟
 چون نصوص و روایات ما مخصوص است به قضا و می‌فرماید: «سقط عنه القضاء»،اما نفرموده : «سقط عنه الأداء».
 دلیل آقایان این است که روایات ما می‌گوید قضا از این آدم ساقط است و حال آنکه این اداست نه قضا، زیرا وقت هنوز باقی است و روایات نفرموده‌اند که ادا ازش ساقط است.
 پس استدلال آقایان این است که روایات ما می‌گویند: المخالف لا یقضی الصلاة و الصوم،اما در اینجا «یقضی» نیست، بلکه اینجا اداست نه «یقضی».
 بیان استاد سبحانی
 ولی به نظر من این استدلال مخدوش است،‌چرا؟ به عقیده من فقیه باید موقع نظر به روایات از اصطلاحات فقها کنار برود، چون فقها یک اصطلاحاتی دارند، روایات هم اصطلاح دیگری دارند،‌در اصطلاح فقها ادا داریم و قضا، ادا فی الوقت است و قضا هم خارج الوقت، اما قضا در اصطلاح ائمه اهل بیت مجرد عمل است، البته نه در همه جا، گاهی قضا را در مطلق فعل انجام می‌دهند، نه مخصوص بعد الوقت.
  روایت برید بن معاویه العجلی
 محمد بن الحسن بإسناده عن موسی بن القاسم، عن صفوان (متوفای 208،) ابن أبی عمیر (متوفای 217،) عن عمر بن أذینه، عن برید بن معاویة العجلی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی حدیث قال: «کلّ عمل عمله و هو فی حال نصبه و ضلالته، ثمّ منّ الله علیه و عرفه الولایة، فإنّه یوجر علیه إلّا الزّکاة فإنّه یعیدها، لأنّه وضعها فی غیر موردها، لأنّها لأهل الولایة، و أمّا الصّلاة و الحجّ و الصیام فلیس علیه قضاء». [2]
 مراد از قضا در این حدیث، تکرار عمل است نه قضای اصطلاحی، بلکه می‌گوید تجدید لازم نیست.
 بنابراین، اگر این نماز خواند و مستبصر شد، وقت باقی است،‌این حدیث می‌گوید تکرار لازم نیست. معلوم نیست که کلمه‌ی «قضا» در این حدیث قضای اصطلاحی باشد.
 چطور؟ به کمک روایت فضلا،‌چون در روایت فضلا این گونه آمده است: فی صحیحة فضلاء:« فلیس علیه اعادة شیء من ذلک غیر الزکاة»،.
 در روایت فضلا بجای کلمه‌ی «قضا» لفظ اعاده به کار رفته است. هم از کلمه‌ی قضا و هم از کلمه‌ی اعاده اراده شده است که دوباره کاری و تکرار لازم نیست،خواه در وقت باشد و خواه در خارج وقت.
  در روایت عجلی می‌گوید: فلیس علیه القضاء، در روایت فضلا می‌گوید: فلیس علیه الإعادة، اصل عبارتش چنین است:« فلیس علیه اعادة شیء من ذلک غیر الزکاة».
 خلاصه از روایت فضلا استفاده می‌شود که دوباره کاری لازم نیست،‌حالا می‌خواهد در وقت باشد یا خارج از وقت.
 فرع چهارم
 فرع چهارم این است که بعد از آنکه نمازش را بر خلاف مذهب خودش خوانده است،‌مثلاً شافعی بوده، ولی نمازش را بر طبق مذهب حنفی خوانده است و سپس مستبصر شد،آیا قضا بر این آدم واجب است یا نه؟
  آقایان می‌گویند باید قضا کند، چرا؟ می‌گویند مصب روایات در جایی است که صلّی معتقداً بصحته، و حال آنکه این آدم: «صلّی معتقداً بفساده» پس باید نمازش را اعاده کند. چرا؟ « لأنّه فات عنه الصلاة»، هم پیش خودش و هم پیش ما، پیش خودش، چون شافعی بوده و حال آنکه طبق مذهب حنفی نمازش را خوانده، پیش ما هم چنین است، چون طبق مذهب شیعه نخوانده است.
 مختار استاد سبحانی
 به نظر من حتی در اینجا هم می‌شود گفت که قضا ندارد، چون مفهوم روایات یکنوع تسهیل امر است و می‌خواهد بر این آدم کار را آسان کند.
 البته مرحوم سید می‌گوید باید قضا کند، چرا؟ لأنّه یصدق علیه الفوت.
 تا کنون چهار را متذکرشدیم:
 1: نماز بخواند طبق مذهب خودش،‌یعنی شیعه.
 2: اصلاً نماز نخواند، گفتیم در اینجا باید اعاده کند، چون خونش از شیعه رنگین تر که نیست.
 3: نماز بخواند و حال آنکه هنوز وقت باقی است، اینجا آقایان گفته‌اند باید نمازش را اعاده کند و بخواند، ولی از نظر بنده دوباره کاری لازم نیست، یعنی اعاده لازم نیست.
 4: اگر بر خلاف مذهب خودش نماز بخواند و سپس مستبصر بشود، آقایان می‌گویند باید اعاده کند، چرا؟ یصدق الفوت بنظره و بنظرنا.
 فرع پنجم
  فرع پنجم این است که این آدم مخالف بوده، ولی نمازش را طبق مذهب شیعه خواند و سپس مستبصر شده است، اینجا هم مرحوم سید می‌گوید اعاده کند، چرا؟ چون مصب روایات این است که: «الصحیح عند المصلّی» هر چند طبق مذهب شیعه نماز خوانده، ولی طبق مذهب خودش این نماز باطل بوده فلذا باید اعاده کند.
 ولی مرحوم حکیم می‌فرماید: روایات این فرد را بهتر می‌گیرد، تا آن اقسام دیگر که طبق مذهب خودش می‌خواند.
 اما اگر ما یک فقیهی باشیم که کمی از خود نرمش نشان می‌دهد،‌باید بگوییم آنجا که اصلاً نماز نخوانده، باید قضا کند، اما آنجا طبق مذهب خودش یا طبق مذهب دیگری نماز خوانده، باید در همه‌اش بگوییم قضا لازم نیست.
 فرع ششم
 فرع ششم این است که این آدم مستبصر شد و بعد از استبصار باز هم مخالف گردید،یعنی سنی شد و در همان حال نماز خواند، ثمّ استبصر، که در حقیقت کان مخالفاً، ثمّ استبصر،‌ثمّ خالف و صلّی فی حال الخلاف، ثمّ استبصر، آیا در اینجا اعده بکند یا اعاده نکند؟ آقایان می‌گویند روایات در جایی است که مخالف، مخالف یکدست باشد، ولی این آدم یکدست نیست، چون اول مخالف بود، سپس مستبصر شد و بعد از استبصار،دوباره مخالف شد و در همان حال مخالف بودن، نماز خواند و سپس مستبصر شد.
 مختار استاد سبحانی
 ولی نظر من در اینجا باز همان نظر قبلی است، زیرا روایات می‌خواهد کار را آسان کند و بگویند که قضا ندارد.
 المسألة السادسة: یجب القضاء علی شارب المسکر، سواء کان مع العلم أو الجهل و مع الاختیار علی وجه الضمان أو للضرورة أو الاکراه.
  اگر در اثر شرب خمر یا مسکر دیگر، مست شد و مستی او هم به گونه‌ای است که دیگر نماز نمی‌خواند، آیا این آدم قضا کند یا نه؟
 دیدگاه صاحب عروة
  مرحوم سید می‌فرماید: تمام صورش قضا دارد، خواه عالماً شرب بکند یا جاهلاً،و باز چه از روی اختیار بخورد یا او را اکراه کنند، حتی اگر اضطراراً بخورد باز هم قضا دارد.
 مرحوم سید می‌فرماید: در تمام این صور قضا دارد، چرا؟ چون فات، وعنوان فوت هم بر نماز این آدم صدق می‌کند.
 ممکن است کسی بگوید آدم مست که خطاب شخصی ندارد،یعنی در آن حالت مستی نمی‌توانیم این آدم را مخاطب قرار بدهیم و بگوییم: صلّ، چون عقلش نمی‌رسد، این آدم در این حالت با مجنون یکسان است.
  جوابش این است که خطاب فعلیت دارد،‌منتها منجز نیست، و الا خطاب فعلی است،‌البته بنابر اینکه در اعمال خطاب شخصی لازم است، اگر گفتیم خطاب شخصی، ناچاریم که بگوییم فعلی است، اما منجز نیست.
 اما ممکن است بگوییم خطاب شخصی در فقه ما اصلاً پدر و مادر ندارد، یعنی تمام خطابات ما، خطابات کلی و قانونی است،‌مثلاً می‌گوید: أیّها المؤمنون! صلّوا، نه اینکه هر فردی برای خودش خطاب جداگانه داشته باشند.
 بلی، هر فردی برای خودش حجت دارد، اما خطاب ندارد، مثلاً اگر آگهی کنند که هر جوان بیست ساله باید سربازی برود، هر آدم بیست ساله حجت دارد، اما آدم بیست ساله خطاب شخصی داشته باشند، به گونه‌ای که در ذهن قانونگذار به تعداد مکلّف ها خطاباتی باشد،‌این گونه نیست و این قبیح است.
 بنابراین، اگر گفتیم خطاب شخصی، باید بگوییم منجز نیست، اما گفتیم خطاب شخصی لازم نیست، بلکه خطابات عمومی و کلی کافی است،‌این دیگر لازم نیست که هر فردی خطاب داشته باشد، بلکه هر فردی حجت دارد.
 اگر بگوییم روایات قضا را بر می‌دارد، این از باب امتنان است، امتنان در بعضی از صور است، آنجا که جاهل یا مضطر و یا مکره باشد، اما آنجا که عمداً خورده، آنجا چه امتنانی است که قضا را از او بر دارد.
 پس اینجا نمی‌توانیم به قاعده امتنان تمسک کنیم و بگوییم قضا ندارد. چون در بعضی از صور امتنان است، اما در بعضی هم ضد امتنان است.
  آیا می‌توانیم تمسک کنیم به حدیث:
 « ما غلب الله علیه، فالله أولی بالعذر» و بگوییم خدا این شراب را مسکر قرار داده است، سب شده که عقل این آدم مدتی زایل بشود؟ نه، چون این روایات ناظر به علل داخلی است،‌مانند جنون و اغماء، نه علل خارجی مانند شرابی که این آدم خورده، ما غلب الله،یعنی غلب الله طبیعة، قانون طبیعی باشد و حال آنکه در اینجا قانون طبیعی نیست، بلکه عامل خارجی سبب مستی شده است.
 


[1] الوسائل: ج 1 ، الباب 31 من أبواب مقدمة العبادات، الحدیث 4.
[2] همان مدرک، الحدیث1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo