< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: وجوب قضای نماز های فوت شده
 در جلسه گذشته شبهه‌ای را از صاحب مدارک نقل کردیم و آن این بود که اگر به مسلمان بگوییم: «أیها المسلم صلّ فی الوقت و اقض خارج الوقت»، و ما معتقدیم که:« أنّ الکفّار محکومون فی الفروع کما أنّهم محکومون فی الأصول،‌إلّا فی هذا المورد» مگر در این مورد،یعنی این مورد را باید استثنا کنیم، مثلاً اگر سی هزار فرع داریم که کافران و مشرکان در آن سی هزار فرع با همدیگر شریکند،ولی در این فرع شریک نیستند، یعنی از میان آن سی هزار فرع، این فرع را استثنا می‌کنیم و می‌گوییم در این فرع با همدیگر شریک نیستند،«الکفّار محکومون بالفروع إلّا فی هذا المورد» کدام مورد؟ صلّ فی الوقت و إن فات و اقض»،چرا کفار در این مورد استثنا شده‌اند؟ فرض کنید که انسانی سالها کافر بوده و الآن می‌خواهد مسلمان بشود، شما اگر به این کافر بگویید: «صلّ فی الوقت» درست است، آنگاه می‌گویی: «و إن فات فاقض»، در اینجا این پرسش پیش می‌آید که شما این خطاب را کی نسبت به کافر می‌کنید،‌آیا هنگامی این خطاب را می‌کنید که هنوز وقت باقی است؟
  در این صورت که اصلاً قضا نیست.
 اما اگر وقت خارج شده و به پایان رسیده و شما در این صورت به کافر می‌گویید:«إقض»،‌اینکه به او «اقض» می‌گویید، اگر در حال کفرش این را بگویید،‌ در حال کفر که نماز از او قبول نیست، اگر بگویید: اسلام بیاورد، در این صورت قضا از او ساقط است.
 پس به این کافر که می‌گویید: «إقض»، حتماً در وقت این خطاب را به او نمی‌کنید،اگر در خارج بگویید، یعنی به او بگویید نمازهایی را که در حال کفر نخوانده‌ای،«إقض» یعنی آنها را قضا کن، آیا این خطاب «إقض» را که به او می‌کنید، مع الکفر أو بلا کفر؟ اگر بگویید مع الکفر، این تکلیف به محال است، چرا؟ چون در حال کفر، نماز از او قبول نمی‌شود. اگر بگویید: کفر را رها کن و به دین اسلام داخل شو، در این صورت همه علما اتفاف نظر دارند که قضا از او (کافر) ساقط است.
 بنابراین، ما به کافر نمی‌توانیم بگوییم: «إقض ما فات کما فات»، به مسلمان می‌توانیم بگوییم، اما به کافر نمی‌توانیم بگوییم، پس باید این فرع را از میان سی هزار فرع استثنا کنیم.
 ولذا در اینجا کسی نمی‌تواند اسلام بیاورد و سپس قضا کند،چرا؟ چون با اسلام آوردن قضا از او ساقط می‌شود.
 پس اصلاً خطاب «اقض» نسبت به کافر درست نیست،چرا؟ چون «لو خوطب و هو کافر»، در این فرض نمازش قبول نیست، اگر بگویید اسلام بیاورد، می‌گوییم این حرف درست است، ولی با اسلام آوردن قضا از او ساقط می‌شود، این حاصل شبهه‌ی صاحب مدارک است.
 جواب آقا ضیاء الدین عراقی از اشکال صاحب مدارک
 مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی از اشکال صاحب مدارک جواب داده و فرموده ما می‌توانیم امر به قضا را نسبت به کافر هم متوجه کنیم، یعنی همانطور که به مسلمان می‌ توانیم بگوییم: «إقض ما فات کما فات»، به کافر هم می‌توانیم بگوییم: «إقض ما فات کما فات»، کی می‌توانیم این خطاب را نسبت به کافر متوجه کنیم؟ در داخل وقت نه در خارج وقت، منتها به صورت قضیه شرطیه،
 پس در خارج وقت نمی‌توانیم به خطاب «اقض» را به او متوجه کنیم، چون اگر در خارج وقت بگوییم: «إقض»، اشکال صاحب مدارک پیش می‌آید، و شما قبول نمی‌کنید، یعنی در حال نماز از او قبول نمی‌شود، اما مع زوال الکفر،در این فرض می‌گویید: امر «إقض »از او ساقط است، پس کی؟ در داخل وقت، اما به صورت قضیه مشروطة،یعنی: أیّها الکافر أسلم أولاً، صلّ أداءً ثانیاً،و إن فات أداءً، یجب علیک القضاء، خطاب در داخل وقت است و هر سه هم اختیاری است، اسلام بیاورد، اختیاری است،‌نماز را اداءاً بخواند،باز هم اختیاری است،اسلام بیاورد، ولی نماز نخواند، این قضا دارد.
 پس ما می‌توانیم به کافر در حالی که کافر است، سه تا خطاب کنیم و هر سه هم در اختیارش است، اینکه اسلام بیاورد،‌در اختیارش است،‌نماز بخواند، باز هم در اختیارش است، در حال اسلام نماز را ترک کند، باز در اختیارش است ولذا قضا بر گردنش است.
 پس ما نمی‌توانیم بگوییم کافر دارای تعدد امر نیست.
 ثمره بحث
 تظهر الثمرة فی تعدد العقاب،یعنی عقاب های متعدد خواهد داشت:
 الف: یک عقاب برای اسلام نیاودن (لأنّه خالف أمر أسلم).
 ب: عقاب دیگر برای اینکه نماز در وقت را ترک کرده (خالف أمر صلّ أداءً)
 ج: عقاب سوم برای مخالفت امر قضاست (خالف أمر أقض)،یعنی و إن ترکت بعد الإسلام، فاقض.
  حاصل فرمایش این مرد بزرگ این است اگر مراد بعد الوقت باشد، بعد الوقت نمی‌شود به کافر گفت: «إقض»،‌ چرا؟ به جهت اینکه:« اقض کافراً» قبول نیست، «اقض مسلماً»، در این فرض قضا از او ساقط می‌شود، پس باید بگوییم در حال ادا این آدم سه تا خطاب دارد و هر سه هم در اختیارش است، یکی اینکه اسلام بیاورد، اداءً نماز بخواند، اگر اداءً هم نماز نخواند،‌باید قضا بکند، این آدم چون اسلام نیاورده، بقیه هم منتفی شده است،‌چرا؟ چون همه‌اش در اختیارش بوده است.
 «تظهر الثمرة» در تعدد عقاب یوم القیامة،یعنی در روز قیامت سه تا عقاب دارد که بیان شد.
 اشکال آیة‌الله خوئی
  مرحوم آیة الله خوئی، اشکال خوبی دارد و می‌گوید بحث ما در قضایای حقیقیه نیست،‌بلی، اگر خطاب به صورت قضایای حقیقیه باشد، مسئله‌ای است، أیّهالکافر! أسلم، ثمّ صلّ الصلاة، ثمّ لو ترکت أداء،‌فاقض، ایشان می‌گوید بحث ما در کلی نیست، بلکه بحث ما در خطاب شخصی این آدم است، این آدم خطاب شخصی می‌خواهد درست بکند، این آدم مادامی که در وقت است، نسبت به او اصلاً فوت صدق نمی‌کند،‌در خطاب شخصی باید موضوع محقق بشود، موضوع قضا، فوت است، اگر وقت باقی است، پس فوت نیست، اگر وقت خارج است، اصلاً قضا ساقط است، چون اگر بخواهد قضا کند باید اسلام بیاورد و با اسلام آوردن قضا ساقط است.
 می‌فرماید فرمایش حضرتعالی به صورت قضیه حقیقیه درست است:
 « وَلِلَّـهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا » [1] ،
 در طول زمان،‌أیها الکفار! أسلموا، ثمّ بعد الإسلام صلّوا، ثمّ بعد الإسلام و ترک الصلاة اداءً فاقضوا»، این یک قضیه حقیقیه است و ما هم قضیه را قبول داریم، ولی بحث ما در پیاده کردن این قضیه حقیقیه است به صورت خطاب شخصی. ما به این کافر که می‌گوییم:‌»إقض»، کی این «إقض» را به او می‌گوییم؟ اگر در وقت بگوییم، این خطاب موضوع ندارد، چون فوت نشده، اگر در خارج وقت بگوییم، در خارج از وقت، فوت است، اما اگر بخواهد قبول بشود باید اسلام بیاورد، اسلام هم بیاورد، قضا قطعاً ساقط است.
 فرع دیگر:
  «و لا علی الحائض و النفساء مع استیعاب الوقت».
  دو طائفه هستند که اگر در تمام وقت مانع پیدا کردند، قضا بر آنها واجب نیست و آن دو عبارتند از:
 الف: حائض، ب: نفساء،
 بر این دوتا قضا واجب نیست، اما به شرط لازم نیست که عذر شان تمام وقت را فرا بگیرد، چرا؟ لأنّ القضاء تابع للأداء، وقتی ادا بر آنها واجب نباشد، قضا نیز واجب نخواهد بود،‌چون قضا مشروط به فوت است، فوت هم مشروط به عدم المانع است، وقتی مانع باشد، اصلاً فوتی در کار نیست ولذا قضا واجب نیست و این مسئله یکی از مسائل اتفاقیه فقه است.
 روایت زرار
 ففی صحیح زرارة عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: «إذا کانت طامثاً فلا تحلّ لها الصلاة» [2]
 کسی که نماز برایش حرام است، قضا معنا ندارد.
 روایت فضل بن شاذان
 و فی صحیح الفضل بن شاذان عن الرضا(علیه السلام): «إذا حاضت المرأة فلا تصوم و لا تصلّی، لأنّها فی حدّ النجاسة، و أحب الله أن لا یعبد إلّا طاهراً ، و أنّه لا صوم لمن لا صلاة له » [3] و نحوه.
 مثل اینکه ملازمه است،‌یعنی «من لم یجب علیه الصلاة لا تجب علیه الصوم»، و چون مسئله یکی از مسائل اتفاقی است، فلذا خیلی در باره‌اش بحث نمی‌کنیم.
 بلی، اگر عذر شان مستوعب نشد، مثلاً دو ساعت از بعد ظهر گذشت که این زن حائض شد، یا بعد از سپری شدن دو ساعت از ظهر، وضع حمل کرد، «أدرک من الوقت وسیعاً» در این صورت مسلماً بر این آدم نماز واجب است و اگر نخواند،‌باید قضای آن را بجا آورد.
 نعم عدم القضاء مختص بما استوعب الحیض و النفاس، و إلّا فلو حاضت بعد دخول الوقت فعلیها القضاء، ففی صحیح عبدالرحمن بن الحجاج قال: سألته عن المرأة تطمث بعد أن تزول الشمس و لم تصلّ الظهر ، هل علیها قضاء تلک الصلاة؟ قال: «نعم ». [4]
 پس کسانی که در تمام وقت حائض یا نفساء هستند، قضا بر آنها واجب نیست،قهراً ادا هم نیست، چون ادا نیست فلذا قضا هم نیست.
 بلی، اگر بعضی از وقت را درک کردند،‌چون امر ادائی دارند، امر قضائی هم خواهند داشت.
 المسألة الأولی: إذا بلغ الصّبی، أو أفاق المجنون أو المغمی علیه قبل خروج الوقت وجب علیه الأداء، و إن لم یدرکوا إلّا مقدار رکعة،
 فروع مسئله
 در این مسئله چند فرع است که به ترتیب بیان می‌گردد.
 فرع اول
 فرع اول چند زیر مجموعه دارد که عبارتند از:
 1: اگر جناب صبی دو ساعت به غروب مانده‌،بالغ شد.
 2: آدم مجنون دوساعت به غروب مانده، به عنایت خداوند متعال شفا پیدا کرد.
 3: یا «مغمی علیه» ‌دو ساعت به غروب مانده از حال اغماء بیرون آمد و بهبودی پیدا نمود.
 فرع دوم
 فرع دوم این است که به اندازه یک رکعت به غروب ماند که صبی بالغ شد،‌افاق المجنون و «مغمی علیه» هم از حالت اغماء خارج شد.
 فرع سوم
 فرع سوم اینکه حائض یک رکعت به غروب مانده که پاک شد، یا نفساء یک رکعت به غروب مانده پاک شد.
 إذا طرء أحد أعذار الأربعة بعد مضی صلاة المختار بحسب حالهم،‌آن سه فرع ناظر به آخر وقت بود،‌این چهارمی ناظر به اول وقت است،‌یعنی چهار رکعت از اول ظهر گذشت که این زن حائض شد یا نفساء شد،‌اینجا چه کنیم؟
 بنابراین، باید هر چهار فرع را به تدریج بخوانیم.
 بررسی فرع اول
 فرض کنید که دو ساعت به غروب مانده که صبی بالغ شد، مجنون هم به عنایت خداوندی افاقه پیدا کرد، مغمی‌علیه هم از حالت اغماء بیرون آمد،‌ و اینها نماز شان را در وقت نخواندند، آیا قضا بر آنان واجب است یا نه؟ مسلماً قضا واجب است، چرا؟ چون امر ادائی منجز شد،‌این آدم دو ساعت به غروب مانده،‌ مورد خطاب:
  « أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ» [5] ،قرار گرفت، با اینکه امر صلاتی برای شان منجز شده است، دیگر جای بحث نیست که قضا بر آنان واجب است.
 به بیان دیگر: یصدق علیه عنوان الفوت،«إقض ما فات کما فات».
 بررسی فرع دوم
 فرع دوم این است که فقط به اندازه یک رکعت به غروب مانده که صبی بالغ شد، مجنون افاقه پیدا کرد و مغمی علیه از حالت اغماء بیرون آمد، آیا قضا بر اینها واجب است یا نه؟
 باید بر گردیم به روایاتی که در مورد دیگر وارد شده است و از آن روایات،‌حکم این مسئله را هم بفهمیم،
 روایاتی داریم که می‌گویند: «من أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت جمیعاً»،این حدیث در باره کسی که خواب بوده و ‌موقعی که بیدار می‌شود فقط به اندازه یک رکعت به غروب مانده وارد شده است،‌یعنی تا می‌خواهد وضو بگیرد یا تیمم کند،‌بیش از یک رکعت به غروب نیست، می‌گوید این آدم نماز را بخواند و نمازش هم اداست،‌چرا؟ چون «من أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت جمیعاً»
  مرحوم سید یک منظومه‌ای در فقه دارد، وقتی به اینجا می‌رسد، می‌گوید نماز این آدم اداست نه قضا.
 و هو أداء لا أداء و قضاء ****
  و لا قضاء کما ارتضاه المرتضی
 سید مرتضی فرموده قضاست، بعضی گفته‌اند که این مرکب است از ادا و قضا، ولی مرحوم سید بحر العلوم می‌فرماید اداست،چرا؟ من باب الحکومة فی الوقت، روایاتی داریم که باید چهار رکعت در وقت باشد و شما یک رکعت را در وقت درک کردید،‌این آدله وقت را توسعه داد،‌اگر این روایت نبود، وقت ادا به اندازه چهار رکعت بود و حال آنکه من یکی را درک کردم،‌اما روایاتی که می‌گوید: «من أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت جمیعاً» نسبت به ادله توقیت جنبه‌ی حکومت دارد،‌یعنی توسعه داد، قرآن می‌فرما:
 « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَ‌افِقِ» [6]
 یعنی «آب»، آنگاه رسول گرامی اسلام می‌فرماید: «التراب أحد الطهورین»،‌این دومی حکومت دارد و موضوع را توسعه می‌دهد، یعنی معلوم می‌شود که اگر آب نباشد کافی است.اگر این روایات نبود،‌حق با شما بود و نباید نماز من ادا باشد، بلکه باید هر چهار رکعت در وقت باشد و حال آنکه من یک رکعت خواندم،‌ولی این روایات وقت را توسعه داد، روایات ما این نیست، روایات ما فقط در صلات فجر است، یعنی اگر کسی در صلات فجر قبل از طلوع آفتاب یک رکعت را درک کرد «فکأنّه أدرک الوقت جمیعاً»، ولی اگر رویهم رفته ملاحظه کنیم، می دانیم که صلات فجر مدخلیت ندارد، بلکه شرع مقدس لطف فرموده،وقت یک رکعت را جایگزین تمام وقت کرده است.
 عن الأصبغ بن نباته قال: قال امیرالمؤمنین‌(ع):
 مَنْ أدْرَكَ من الغداة ركعةً قبلَ طلوعِ الشمس فقد أدْرَكَ الغداة تامّةً» [7]
 اصبغ پسر نباته گفت: امیرمؤمنان‌(ع) فرمود: هر كس یك ركعت از نماز صبح را پیش از طلوع خورشید بخواند، گویا تمام آن را پیش از طلوع خورشید خوانده است.
 نعم مورد الروایات هو صلاة الغداة ولکن الفقیه یقطع بعدم الفرق بین صلاة الغداة و بقیة الصلاة الیومیة، مضافاً إلی المراسیل التی نقلها الشهید فی التذکری، قال: روی عن النبی قوله:« من أدرک رکعة من الصلاة فقد أدرک الصلاة» [8]
 و فی روایه أخری: « من أدرک رکعة من العصر قبل أن تغرب الشمس فقد أدرک العصر» [9]
  پس فرع دوم روشن شد که اگر کسی به اندازه یک رکعت از وقت را درک کند، این آدم همه وقت را درک کرده است، حال اگر نخواند،‌قضا برایش واجب است، آدمی که به اندازه خواندن یک رکعت وقت دارد،‌چنانچه نمازش را بخواند،‌اداست، اما اگر مسامحه کرد و نخواند،‌حتماً قضا بر گردنش واجب است.
 پس فرع دوم همانند فرع اول شد، یعنی همانطور که در فرع اول که دو ساعت به غروب ماند و این آدم نمازش را نخواند، قضا بر گردنش است، در فرع دوم هم اگر به اندازه یک رکعت وقت باشد و این آدم مسامحه کند و نمازش را نخواند، قضا بر گردنش واجب است و اگر خواند، ادا حساب می‌شود.


[1] آل عمران/97
[2] الوسائل: ج 2، الباب 39 من أبواب الحیض، الحدیث 1.
[3] الوسائل: 2 ، الباب 39 من أبواب الحیض ، الحدیث 2.
[4] الوسائل: 2 ، الباب 48 من أبواب الحیض ، الحدیث 5.
[5] الإسراء/78
[6] المائدة/6،
[7] الوسائل: ج 3، الباب 30 من أبواب المواقیت، الحدیث2،
[8] الوسائل:3 الباب 30 من أبواب المواقیت، الحدیث4.
[9] الوسائل:3، الباب 30 من أبواب المواقیت، الحدیث5.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo