< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه شجاج و جراح در بدن
 در جلسه گذشته دو مسئله‌ی مشابه با هم داشتیم، مسئله‌ی اول را گذراندیم، مسئله دوم ناقص ماند، اما مسئله‌ای که گذراندیم‌،مرحوم صاحب مفتاح الکرامة از برخی نقل می‌کند که اگر این سه حالت (یعنی سیاه شدن، سبز شدن و سرخ شدن) در وجه و صورت رخ ندهد، بلکه در بدن رخ بدهد، اینجا چه کنیم؟
  مشهور گفته‌اند که باید نصف را بدهند چنانچه در روایت هم نصف آمده بود.
 ولی ایشان (صاحب مفتاح الکرامة) احتمال دیگری دادند و گفتند ما باید دیه آن عضو (مثلاً دست)را با دیه نفس می‌سنجیم، ببینیم که چه نسبتی دارد، دیه دست پانصد دینار است و دیه نفس هزار دینار، پس نسبت پانصد «دینار» به هزار دینار، نصف است، به همان نسبت از دیه اسوداد اخضرار و احمرار کم می‌کنیم.
 مثال
 مثلاً دیه دست من پانصد دینار است، نسبت به دیه نفس نصف است،بر می‌گردیم از دیه اسواد که شش دینار است، نصف آن را می‌پردازیم.
 و همچنین اگر اخضرار کرد، دیه اخضرار نسبتش به رأس نصف است،‌ دیه اخضرار سه دینار بود، نصفش یک دینار و نیم است و همچنین است احمرار، یعنی دیه احمرار یک دینار و نیم بود، نصف یک دینار و نیم را می‌دهد.
 پس اگر این سه حالت(سیاهی، سبزی و سرخی) در بدن رخ بدهد، دیه عضو را با نفس می‌سنجیم، به همان نسبت از دیه اسوداد، اخضرار و اسوداد کم می‌کنیم.
 آنگاه من گفتم مدرک این مسئله چیست؟ به نظر من مدرک این مسئله در اخضرار، روایتی است که در مسئله‌ی امروز می‌خوانیم و آن این است که اگر شجاج چند گانه که هم قصاص داشند و هم دیه، در زیر گلو و بدن انجام گرفت، چه کار کنیم؟ در اینجا روایت داریم و حضرت امام هم روی روایت فتوا می‌دهد، ما در اینجا نمی‌توانیم بگوییم «بدن» حکم رأس و صورت را دارد، چرا؟ چون رأس و صورت مقام عالی دارد،‌اگر شجاج چند گانه در بدن رخ بدهد،‌مسلماً دیه‌ی آن باید کمتر باشد، حالا چه رقم کمتر باشد؟
 ‌جائفه را کنار بگذارید، در بقیه چه کنیم؟ روایتی که از امیر المؤمنان نقل شده،‌در موضحة پیاده کرده، حضرت امام در متن تحریر الوسیله در انگشت پیاده کرده، فلذا ما نا چاریم که هم متن را بگوییم و هم روایت را معنا کنیم و اشتباه روایت را در وسائل هم متذکر شویم.
 فرض کنید جانی نسبت به دست من حارصه انجام داد، یعنی خراشی بر دست من وارد نمود، دیه‌اش چه مقدار است؟ اگر در وجه و صورت و یا سر رخ می‌داد، دیه‌ش معلوم بود،‌و هکذا دامیه دیه‌اش در سر و صورت معلوم بود که همان دو شتر باشد و هکذا متلاحمه.
 ولی در بدن چگونه است؟ فرض کنید اگر جانی بر دست من حارصه و خراش وارد کرد، چه باید کرد؟ دیه ید و دست را با دیه نفس می‌سنجیم،‌دیه نفس هزار دینار است، دیه دست پانصد دینار می‌باشد، پانصد دینار،‌نسبت به هزار دینار نصف است،‌به همان نسبت از دیه حارصه بر می‌داریم، دیه حارصه چند بود؟ بعیر واحد بود، در بدن اگر حارصه اتفاق افتد، دیه‌اش نصف بعیر است.
 حال اگر حارصه را در انمل پیاده کنیم، امام (ره) در متن دوتا مثال می‌زند، هردو از حارصه است، یکی حارصه در ید و دست،‌دیگری حارصه در ابهام، ابهام که دوتا بند دارد، به جای سه تا حساب شده.
 دیه اصبع واحد یکصد دینار است، صد دینار را به دوتا تقسیم می‌کنند که بشود پنجاه دینار، پس اگر کسی أنمله شخصی را قطع کند،‌دیه‌اش نسبت به دیه نفس یک بیستم است، یعنی پنجاه نسبت به هزار یک بیستم می‌شود که همان نصف عشر بشود.
 آنگاه به همان نصف العشر از حارصه کم می‌کنیم، «حارصه» دیه‌اش ده دینار بود، عشر دینار می‌شود یک دینار.
 پس اگر انمله‌ی من در حقیقت دوتا جای سه تاست، یعنی دیه‌اش پنجاه دینار است، پنجاه دینار را با دیه نفس می‌سنجیم، که می‌شود نصف العشر، چون عشرش صد دینار است، پنجاه دینار می‌شود نصف العشر، نصف عشر را از دیه حارصه کم می‌کنیم، حارصه دیه‌اش ده دینار بود، نصفش می‌شود: نیم دینار.
 متن تحریر الوسیلة
  دیة الشّجاج فی الرّأس و الوجه سواء کما مرّ، و المشهور أنّ دیة شبهها من الجراح فی البدن بنسبة دیة العضو الّذی یتّفق فیه الجراحة من دیة الرّأس أی النفس إن کان للعضو دیة مقدّرة، ففی حارصة الید نصف بعیر أو خمسة دنانیر- چون نسبت دست به نفس نصف بود، به همان نصف از حارصه کم کنید، حارصه ده دینار بود، نصف ده دینار-. فی حارصة الید خمسة دنانیر،‌چرا؟ چون عشرش ده دینار است و نصفش پنج دینار. و فی حارصة إحدی أنملتی الابهام نصف عشر بعیر أو نصف دینار و هکذا. و إن لم یکن له دیة مقدّرة فالحکومة.
 روایت
 1: محمد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمّآر،‌عن أبی عبد الله علیه السلام قال:« قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی الجروح فی الأصابع إذا أوضح العظم عشر دیة الأصبع إذا لم یرد المجروح أن یقتصّ» الوسائل: ج 19، الباب 6 من أبواب دیات الشجاج و الجراح، الحدیث 1،
 در این حدیث، کلمه‌ی‌«نصف» از قلم مرحوم صاحب وسائل افتاده، یعنی در تهذیب شیخ اینگونه آمده: «نصف عشر دیة الإصبع» چون اگر کلمه‌ی «نصف» نباشد، مسئله درست از آب در نمی‌آید.
  دیه موضحه در سر، پنج شتر یا پنجاه دینار بود، اگر جانی، اصبع کسی را موضحه کرد، دیه‌ی اصبع چه قدر است؟ یکصد دینار، نسبت یکصد دینار به هزار چه مقدار است؟ عشر است.
 توضیح الروایه، أنّ دیة الاصبع الواحدة هی عشرة أبعره ، ونسبتها إلی دیة النفس هی العشر، کما أن دیة الاصبع حسب الدینار مائة دینار و هی بالنسبة إلی الألف أیضاً العشر، هذا من جانب، و من جانب آخر أنّ دیة الموضحة هی خمسة أبعرة، فیؤخذ من دیة الموضحة بتلک النسبة أی عشرالموضحه، أی یکون نصف بعیر، فینطبق علی قوله علیه السلام« نصف عشر دیه الاصبع» ، فإن دیة الاصبع هی عشرة أبعرة و عشرها بعیر واحد، و نصفه نصف بعیر.
 پس دیه ید را با دیه نفس سنجیدیم،‌دیدیم که نسبت شان عشر است، به همان نسبت از موضحه کم کنید، دیه موضحه پنجاه دینار است، عشر پنجاه دینار می‌شود:« پنج دینار». آنگاه می‌خواهیم روایت را معنا کنیم:
 «قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی الجروح فی الأصابع إذا أوضح العظم نصف عشر دیة الأصبع إذا لم یرد المجروح أن یقتصّ».
 دیه اصبع یکصد دینار بود، یکصد دینار نسبتش به هزار دینار، عشر می‌شود، از موضحه عشر را کم کنید، موضحه دیه‌اش پنجاه دینار بود، عشر آن را کم کنید، عشر پنجاه دینار،‌پنج دینار می‌شود. پنج دینار، نصف عشر دیة الإصبع است. چون دیه اصبع یکصد دینار است، نصفش پنجاه دینار می‌شود،عشرش ده است و نصف ده دینار می‌شود پنج دینار.پس حتماً باید کلمه‌ی نصف در اینجا باشد.
 المسألة السابعة
 هر چند مسئله‌ی هفتم سابقاً خواندیم، علت تکرارش در اینجا این است که آنجه در سابق خواندیم راجع به دیه نفس بود، ولی در اینجا راجع به دیه اعضاست.
 عبارت امام در گذشته این است: «یقتصّ للرّجل من المرأة فی الأطراف، و کذا یقتصّ للمرأة من الرجل فیها من غیر ردّ و تتساوی دیتهما فی الأطراف ما لم تبلغ جراحة المرأة ثلث دیة الحرّ فإذا بلغته ترجع إلی النصف من الرّجل فیهما، فحینئذ لا یقتصّ من الرّجل لها إلّا مع ردّ التفاوت».
 علی الظاهر حضرت امام به مناسبت اطراف تکرار می‌کند، سابقاً هم در باره نفس بود و هم اطراف، این مسئله فقط برای دیه اطراف است.
 خلاصه، مسئله هفتم این است که دیه مرد با دیه زن در اطراف تا ثلث مساوی است، یک اصبع،‌دیه‌اش یکصد دینار است، دو اصبع دویست دینار است یا بیست شتر، سه اصبع سی شتر یا سیصد دینار است.
 به اصبع چهارمی که رسید،‌دیه زن تنزل پیدا می‌کند و می‌شود نصف دیه مرد.
 و این از چیز هایی است که عقل ما به آن نمی‌رسد فلذا وقتی این مسئله به گوش ابان بن تغلب رسید، گفت: «الّذی جاء به الشیطان»، چون به نظرش بعید رسید که چطور دیه سه اصبع بشود سیصد دینار یا سی شتر، اما دیه چهار اصبع بشود دویست دینار یا بیست شتر؟
 و حال اینکه این کلام از رسول خداست که می‌فرماید: إنّ المرأة تعاقل الرجل إلی ثلث الدّیة فإذا بلغ الثلث ینقص إلی النصف.
 متن تحریر الوسیلة
 المرأة تساوی الرجل فی دیات الأعضاء و الجراحات حتی تبلغ ثلث دیة الرجل ثمّ تصیر علی النصف ، سواء کان الجانی رجلاً أو امرأةً علی الأقوی ، ففی قطع الاصبع منها مائة دینار ، و فی الاثنین مائتان، و فی الثلاث ثلاثمائة ، و فی الأربع مائتان- چرا؟ چون روایت از رسول الله صلّی الله علیه و آله- است سنی و شیعه این روایت را از آن حضرت نقل کرده‌اند.
  و یقتص من الرجل للمرأة- اگر مردی، زنی را بکشد، بخاطر زن مرد کشته می‌شود- و بالعکس فی الأعضاء و الجراح من غیر ردّ حتی تبلغ الثلث- البته این در دیه اعضاست، اگر مردی، سه انگشت زن را قطع کرد، ما حق داریم که سه انگشت مرد را قطع کنیم. اگر چهار انگشت زن را قطع کرد، ولی زن می‌تواند چهار انگشت مرد را قطع کند، منتها باید دویست دینار هم به مرد بپردازد- ثمّ یقتص مع الرّد لو جنت هی علیه لا هو علیها.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo