< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه شفتین و لب های انسان
 بحث ما در دیه شفتین و لبهای انسان بود، اگر کسی یکی از لب های انسان را قطع کرد، تکلیف در اینجا چیست؟
 اقوال چهار گانه
  اصحاب ما در اینجا اقوال چهار گانه دارد.
  قول اول
 قول اول، قول مرحوم شیخ مفید است،ایشان می فرماید شفت و لب بالا ثلث دیه دارد(الشفة‌ العلیا ثلث الدّیة) اما لب پایین دیه‌اش دو ثلث است (الشفة السفلی ثلثان» و عجیب این است که این را نسبت به آل محمّد - علیه السلام - و می‌گوید: « ثبت عن آل محمّد- صلّی الله علیه و آله-» اما اینکه در کجا وارد شده، فعلاً در دست نیست، بیان بیان سید جواد عاملی
 مرحوم سید جواد عاملی می‌گوید همین که شیخ می‌گوید:‌« ثبت عن آل محمدصلی الله علیه و آله-» باید از او قبول کنیم هر چند ما روایت را ندیده باشیم.
 قول دوم
 قول دوم این است که نسبت به لب بالا چهار صد دینار است، اما نسبت به لب پایین ششصد دینار می‌شود ( أربعمائة للعلیا، ستمائة للسفلی)، این قول ( قول دوم) خیلی طرفدار دارد، مرحوم شیخ و عده‌ای از علما طرفدار این قول است.
  دلیل قول دوم
 دوتا دلیل برای این قول ذکر کرده‌اند، یکی روایت أبی جمیله است، دیگر اینکه مرحوم محقق می‌گوید این مطلب در روایت ظریف هم آمده، برای قول دوم دو دلیل است، یکی روایت أبی جمیله عن أبان بن تغلب است، دومی هم محقق در شرائع می‌فرماید که این قول در روایت ظریف هم است،‌یعنی در آنجا آمده که لب بالا، دیه‌اش چهار صد دینار و لب پایین ششصد دینار است.
 روایت أبی جمیله از أبان تغلب
 و عن محمد بن یحیی ثقه است-، عن أحمد بن محمّد ثقه است-، عن ابن محبوب،- حسن بن محبوب ثقه است، هر موقع بگویند،‌ابن محبوب، مراد شان حسن بن محبوب است- عن أبی جمیلة، عن أبان بن تغلب عن أبی عبد الله - علیه السلام- قال: «فی الشّفة السّفلی ستّة آلاف درهم- شش هزار درهم، با ششصد دینار مساوی است- و فی العلیا أربعة آلاف، چرا؟ لأنّ السّفلی تمسک الماء، آب دهان را نگه می‌دارد» الوسائل: ج 19، الباب 5 من أبواب دیات الأعضاء،‌الحدیث 2،
 اشکال محقق بر روایت أبی جمیلة
 مرحوم محقق می‌گوید در این روایت ضعف است‌(فیه ضعف)، ضعف بخاطر ابی جمیله است، چطور أبی جمیله ضعف دارد؟ زید بن جابر یکی از علما و فقهاست، شاگردان ایشان عده‌ای هستند که یکی از آنها أبی جمیله می‌باشد، جناب نجاشی می‌گوید تمام شاگردان زید بن جابر «غمز فیهم»، نجاشی در ترجمه جابر بن زید می‌ فرماید:« روی عنه جماعة غمز فیهم و ضعّفوا منهم المفضّل بن صالح»، که همان أبی جمیله است،« فلا یعتمد علی خبره لو کان هناک دلیل علی خلافه».
 هر چند این روایت خوب است، ولی از نظر راوی ضعف دارد، «غمز و اغماز» به معنای چشم پوشی است.
 بنابراین، نمی‌توان به این روایت اعتماد کرد.
 اما اینکه محقق می‌فرماید این قول دوم در روایت ظریف هم آمده،‌درست نیست، چون در روایت ظریف بیش از ششصد دینار است نه ششصد دینار.
 روایت ظریف
 «و دیة الشفة السفلی إذا استوصلت ثلثا الدّیة ستّمائة یعنی ششصد دینار- و ستّة وستون دیناراً و ثلثا دینار» الوسائل: ج 19، الباب 5 من أبواب دیات الأعضاء،‌الحدیث 1، حالا چطور مرحوم محقق با آن عظمت می‌فرماید ششصد در روایت ظریف آمده، به نظر من چشمش به همین ستّمائة افتاده و به همان اکتفا کرده است، یا نسخه‌ای که در دست ایشان بوده، «ستّمائة» داشته، ولی نسخه‌ای که در اختیار ماست، ششصد نیست، بلکه علاوه هم دارد، یعنی ششصد است به علاوه ثلث دینار.
 بنابراین، قول اول (که قول مفید است) بی دلیل است، یعنی قول مفید بدون دلیل است، قول دوم که می‌گوید در لب بالا چهار صد دینار و در لب پایین ششصد دینار است، در روایت أبی جمیله آمده، ولی روایت ابی جمیله ضعیف است، اما در روایت ظریف نیامده.
 قول سوم
 قول سوم، قول ابن بابویه است- ‌ابن بابویه به مرحوم شیخ صدوق نمی‌گویند، بلکه به پدر شیخ صدوق ابن بابویه می‌گویند، یعنی علیّ بن بابویه، که قبر شریفش در شهر مقدس قم، ابتدای خیابان انقلاب (چهار مردان سابق)، کنار مسجد امام زین العابدین است.
 خلاصه آنچه که مرحوم محقق برای قول دوم آورده، خوب بود که همان را برای قول اول بیاورد، ما تحت تاثیر کلام مرحوم محقق قرار گرفتیم فلذا نیامدیم که روایت ظریف را بر قول اول تطبیق کنیم.
 بنابراین، قول اول که مرحوم مفید هم فرمود: «روی عن آل محمد - علیهم السلام- همین می تواند باشد، یعنی اگر لب‌ پایین دو ثلث است، بالایش هم یک ثلث می‌باشد.
 البته روایت أبی جمیله، روایت ضعیفی است، پس روایت أبی جمیله را دلیل برای قول دوم بیاوریم، قول اول این بود که: و فی العلیا الثلث، و فی السّفلی الثلثان، اما قول مرحوم شیخ مفید، فقط یک دلیل دارد که همان خبر أبی جمیله باشد، که مفید می‌گوید: دیه‌ی لب پایین ششصد دینار و دیه لب بالا چهار صد دینار است.
 خلاصه اینکه: قول اول یک ثلث و دوثلث بود، ما می‌گفتیم بی دلیل است، روایت ظریف می‌تواند دلیل باشد.
 قول دوم که گفت چهار صد و ششصد، این دلیلش روایت أبی جمیله است و آن ضعیف است.
 قول سوم می‌گوید لب بالا نصف دیه، لب پایینی دو ثلث،
 ولی این قول، قابل قبول نیست، چون معنایش این است که یک جفت، بیش از دیه‌ی کامله داشته باشد و حال آنکه دیه انسان هزار دینار است، معنا ندارد که دو لب دیه‌اش بیش از دیه یک انسان باشد تا بالای بشود نصف و پایینی بشود دو ثلث.
 دیدگاه استاد سبحانی
 این مجموع اقوال بود، ولی آنچه که پیش من قوی به نظر می‌رسد، قول چهارم است، قول چهارم این است که هردو از حیث دیه یکسان و مساوی هستند.
 دلیل قول چهارم
  و این قول برای خودش سه دلیل دارد.
  دلیل اول
 دلیل اولش همان ضابطه کلی است که هر چیزی که در بدن انسان جفت است، دیه‌اش هزار دنیار است، این معنایش این است که هر کدام به تنهایی نصف دیه را دارد.اگر ما بخواهیم ازا این ضابطه عدول کنیم،‌دلیل قطعی می‌خواهد،ابن بابویه اگر بخواهد همان حرف ظریف را بزند، باید تواتر یا تضافر این روایت را نادیده بگیرد، چون روایت ظریف یکسان نقل نشده،بلکه در بعضی از موارد نسخه بدل هایی دارد.
 دلیل دوم
 علاوه بر دلیل اول، دو روایت در مورد داریم که می‌گویند دیه هردو لب مساوی و یکسان است.
 روایت سماعة
 و باسناده عن الحسین بن سعید (اهوازی)، عن الحسن حسن بن علیّ بن فضّال است که فطحی است-، عن زرعة، عن سماعة مثله زاد: «و إذا قطع طرفاً منها قیمة عدل، و العین الواحدة نصف الدّیة، و فی الأنف إذا قطع المارن الدّیة کاملة، و فی الذکر إذا قطع الدّیة کاملة، و الشّفتان العلیا و السفلی سواء فی الدّیة» الوسائل: ج 19، الباب 1 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث1،
 روایت زرارة
 2: و عنه (محمد بن یحیی)، عن أحمد (أحمد بن محمد بن عیسی یا أحمد بن محمد بن خالد)، عن الحسین بن سعید- اهوازی- (این یک سند) سند دوم: و محمد بن خالد جمیعا معلوم می‌شود که مراد از آن أحمد، احمد بن محمد بن عیسی است، در سند دوم، أحمد بن محمد بن خالد- عن القاسم بن عروة ، عن ابن بکیر ، عن زرارة موثقه است، چون ابن بکیر فطحی است-، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «فی الید نصف الدیة ، و فی الیدین جمیعا الدیة ، و فی الرجلین کذلک ، و فی الذکر إذا قطعت الحشفة فما فوق ذلک الدیة ، و فی الأنف إذا قطع المارن الدیة ، و فی الشفتین الدیة ، و فی العینین الدیة ، و فی إحداهما نصف الدّیة» الوسائل: ج 19، الباب 1 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 6،
 پس قول اول می‌توانست کلام آخر ظریف، دلیل برای قول اول باشد، اما با ملاحظه به صدر، قول اول نمی‌تواند مستند به روایت ظریف باشد،
 قول دوم دلیلش روایت أبی جمیله است که آن ضعیف است، قول سوم که قول ابن بابویه است، روایت روایت ظریف بر آن دلیل است، قول چهارم هم ضوابط دارد و هم دو روایت دارد که بیان گردید.
 ولی ما قول چهارم را اختیار می‌کنیم، چون اوفق به قواعد است.
 بیان قاعده
 آیات ما شأن نزول دارد، روایات ما شأن صدور دارد، چرا این روایت از امام صادق (علیه السلام) صادر شده ولذا فتاوای عامه می‌تواند شأن صدور روایت را روشن کند و لذا فقیه باید فتاوای عامه را هم ببیند، تا شأن صدور روایات ما روشن بشود.
 مطلب دیگر: مسائلی که عنوان می‌شود، آنهم یک اسبابی دارد، مرحوم محقق و غیر محقق این مسئله را عنوان کرده که مساحت شفت و لب کجاست،طولاً و عرضاً و شدقین، چرا این مسئله را عنوان کرده‌اند؟ چون اهل سنت معتقدند که در اینها قصاص نیست،‌چرا؟ چون حدش روشن نیست، حد شفه روشن نیست ولذا در شفه حتماً باید سراغ دیه برویم، حد قصاص جاری نیست، علمای ما از زمان شیخ به این طرف مساحت واندازه شفت را روشن کرده‌اند، اما از نظر طول، جای بحث نیست که طول شفه، طول دهان است، یعنی طول دهان انسان هر مقدار باشد،طول شفه نیز به همان اندازه است.
 بنابراین، در طول شفه مشکلی نداریم، چون طول شفه انسان مساوی است با طول دهان او،
 «إنّما الکلام» بحث در پهنا و عرض شفه و لب است، پهنا و عرض لب چطور اندازه گیری می‌شود؟
 البته آنکه محقق گفته و امام هم دارد، امر طبیعی است، اما در شفت علیا، پشت لب، از دندان برود بالا تر، از لثه هم برود بالاتر و بخورد به حاجز، تمام این مقدار، مساحت دیه است.
 اما لب پایین، لب پایین هم باید از دندان بگذرد، از لثه‌ها هم بگذرد تا برسد به ابتدای ذقن، کأنّه اگر کسی لب انسان را بگیرد و بکشد، تا اینجا می‌رسد.
 امر عرفی است، البته این مقدار جای بحث نیست. اما شدقین (که آخر ذقن باشد) جزء لب نیست و از لب خارج است.
 متن تحریر الوسیلة
 حدّ الشفة فی العلیا ما تجافی عن اللثة متصلّة بالمنخرین و الحاجز عرضاً، و طولها طول الفم، و حد السفلی ما تجافی عن اللثة عرضاً و طولها طول الفم، و لیست حاشیة الشدقین منهما.
 آیا عبارت حضرت امام (ره) روشن است یا عبارت محقق؟
 قال المحقق: و حدّ الشّفة السفلی عرضاً ما تجافی عن اللثة مع طول الفم، و العلیا ما تجافی عن اللثة متّصلاً بالمنخرین و الحاجز مع طول الفم.
  به نظر من عبارت حضرت امام (ره) یک نقصی دارد، چرا؟ چون می‌فرماید: ما تجافی- تجافی به معنای تجاوز است نه به معنای بالا رفتن، بلکه به معنای تجاوز است، گاهی تجاوز بالاست و گاهی تجاوز به پایین است- عن اللثة عرضا، این ناقص است، باید بگوید، عن اللثة تا برسد به ذقن، و الا تنها لثه نیست، بلکه پایین تر از لثه هم هست،
 عبارت علامه ظاهراً جامع تر است.
 و قال العلّامة فی التحریر: و حدّ السفلی عرضاً ما تجافی عن الأسنان و اللثة ممّا ارتفع عن جلدة الذقن- تا ذقن باید برسد، چون تنها لثه کافی نیست- و حدّ العلیا عرضا ما تجافی عن الأسنان و اللثة إلی اتصاله بالمنخرین و الحاجز، و حدّهما فی الطول طول الفم إلی حاشیة الشدقین، و لیست حاشیة الشدقین منهما».
 در هر حال باید در عبارت حضرت امام‌ (ره)، یک چیزی اضافه کنیم و بگوییم علاوه بر لثه، باید به ذقن هم برسد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo