درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/06/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دیه أنف و بینی
بحث ما در باره دیهی اعضاست، دو عضو را خواندیم، یکی شعر بود و دیگری عین و چشم، الآن وارد عضو سوم میشویم بنام انف که بینی باشد، حضرت امام در این مسئله شش فرع را مطرح میکند که برخی از آنها روایت دارد و برخی روایت ندارد و باید آنها را روی قواعد حل کنیم.
فروع شش گانه
فرع اول این است که همه بینی را قطع کند به گونهای که چیزی از آن باقی نماند
فرع دوم این است که فقط مارن را قطع کند، یعنی مارن را از بیخ قطع کند
فرع سوم اینکه مارن را با بعضی از قصبه یکجا و دفعة واحدة قطع کند،
حکم این سه تا روشن است،
فرع چهارم اینکه اول مارن را قطع میکند و سپس بخشی از قصبه را قطع میکند،فرع چهارمی در واقع ضد سوم است، چون در سومی مارن و بخشی از قصبه را دفعة واحدة قطع میکرد، ولی در چهارمی ابتدا مارن را قطع میکند و سپس بعضی از قصبه را، حکم فرع چهارم کمی مشکل است.
فرع پنجم اینکه اول مارن را قطع کرد، آنگاه آتش خشمش شعله ور شد، بجای اینکه بعضی از قصبه را قطع کند، همه قصبه را قطع نمود.
فرع ششم اینکه بعضی از مارن را قطع میکند، یعنی کمی از نرمی نوک بینی را قطع میکند.پس در اینجا شش فرع داریم.
بررسی فرع اول
اگر کسی تمام بینی شخصی را قطع کند، اینجا دو نوع روایت داریم، نوع اول عبارت است از روایت هشام بن سالم و روایت عبد الله بن سنان، که به عنوان ضابطه کلی میگفتند: هر چیزی که در انسان واحد و یکی است، به تنهائی دیه کامل دارد(ففیه الدّیة کاملة).
این ضابطه کلی در فرع اول حاکم است، علاوه براین ضابطه کلی، روایات خاصه داریم، سه روایت داریم که یکی از آنها روایت سماعه است که صریحاً میگوید اگر کسی تمام بینی انسانی را قطع کند،ففیه الدّیة کاملة،.
بنابراین در فرع اول هم میشود از قواعد کلی استفاده کرد و هم می شود از روایات خاصة، روایت خاصه،یکی روایت سماعة است.
روایت سماعة
1: و عن علیّ بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسی- محمد بن عیسی بن عبید یقطینی، این آدم غیر از پدر أحمد بن محمد بن عیسی است- عن یونس- یونس بن عبد الرحمن- ، عن زرعة، عن سماعة- موثقه است،چون واقفی است- ، عن أبی عبدالله (علیه السلام):« فی الرّجل الواحدة نصف الدّیة، و فی الأذن نصف الدّیة إذا قطعها من أصلها، و إذا قطع طرفها ففیها قیمة عدل ، و فی الأنف إذا قطع الدّیة کاملة ...» الوسائل: ج 19، الباب 1 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث7،
2: و رواه أیضا بأسانیده الآتیة إلی کتاب ظریف و کذا الصدوق إلا أنَّ فی روایتهما:« فالدّیة فی النفس ألف دینار ، و فی الأنف ألف دینار، و الضوء کلّه من العینین ألف دینار ، و البحح ألف دینار ، و اللسان إذا استوصل ألف دینار» همان مدرک، الحدیث 3،.
3:محمد بن مسعود العیاشی فی تفسیره عن ابن سنان ، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «قضی أمیر المؤمنین(علیه السلام) فی دیة الأنف إذا استوصل- از بیخ قطع کند- مائة من الإبل ثلاثون حقة...» همان مدرک، الحدیث 14،
بررسی فرع دوم
فرع دوم این بود که فقط مارن و نرمی بینی را قطع کند،در این فرع، چهار روایت داریم که میگوید دیه کاملة دارد.
خلاصه در این فرع هم علاوه بر روایت عامه (که روایت هشام بن سالم و روایت عبد الله بن سنان باشد) چهار روایت بالخصوص داریم، معلوم میشود که مارن و نرمی بینی در زیبائی انسان خیلی مدخلیت دارد، به گونهای که اگر کسی آن را قطع کند، باید دیه کاملة بدهد.
صحیحه حلبی
1: و عنه (علیّ بن إبراهیم) عن أبیه، عن ابن أبی عمیر ، عن حمّاد ، عن الحلبی صحیحه است-، عن أبی عبدالله(ع) فی الرجل یکسر ظهره قال: « فیه الدیة کاملة ، و فی العینین الدّیة و فی إحداهما نصف الدیة، و فی الأذنین الدیة ، و فی إحداهما نصف الدیة ، و فی الذکر إذا قطعت الحشفة و ما فوق الدیة ، و فی الأنف إذا قطع المارن الدّیة و فی الشفتین الدیة» همان مدرک، الحدیث 4،
2: و عنه (محمد بن یحیی)، عن أحمد (أحمد بن محمد بن عیسی یا أحمد بن محمد بن خالد)، عن الحسین بن سعید-اهوازی- (این یک سند) سند دوم: و محمد بن خالد جمیعا معلوم میشود که مراد از آن أحمد، احمد بن محمد بن عیسی است، در سند دوم، أحمد بن محمد بن خالد- عن القاسم بن عروة ، عن ابن بکیر ، عن زرارة موثقه است، چون ابن بکیر فطحی است-، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «فی الید نصف الدیة ، و فی الیدین جمیعا الدیة ، و فی الرجلین کذلک ، و فی الذکر إذا قطعت الحشفة فما فوق ذلک الدیة ، و فی الأنف إذا قطع المارن الدیة ، و فی الشفتین الدیة ، و فی العینین الدیة ، و فی إحداهما نصف الدیة». همان مدرک، الحدیث 6،
3: و بالاسناد ، عن یونس ، عن محمد بن سنان ضعیف است-، عن العلا بن الفضیل ، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «إذا قطع الأنف من المارن ففیه الدیة تامّة ، و فی أسنان الرجل الدیة تامة ، و فی اُذنیه الدیة کامله ، و الرجلان و العینان بتلک المنزلة» همان مدرک، الحدیث 8،
4: و باسناده(شیخ) عن الحسین بن سعید (اهوازی)، عن الحسن حسن بن علی بن فضّال)، عن زرعة ، عن سماعة مثله و زاد: « و إذا قطع طرفا منها قیمة عدل ، و العین الواحدة نصف الدیة ، و فی الأنف إذا قطع المارن الدیة کاملة ، و فی الذکر إذا قطع الدیة کاملة ، و الشفتان العلیا و السفلی سواء فی الدیة» همان مدرک الحدیث 10،
بنابراین، فرع اول و دوم خیلی روشن است، چون هردو فرع، علاوه بر روایات عامه، روایات بالخصوص هم داشتند.
بررسی فرع سوم
فرع سوم این است که جانی، مارن را با برخی از قصبه یکجا و دفعة واحدة قطع میکند، حکمش چیست؟ در اینجا روایت نداریم، فلذا ناچاریم که «منّا و منّا» کنیم، یعنی از این طرف و آن طرف یک دلیلی برایش دست و پا کنیم و بگوییم اگر جناب جانی، تمام بینی را قطع کرده بود، دیهاش چه مقدار بود؟ باید دیه کامله میداد، حالا نصفش را قطع کرده،این بدتر از این نیست که تمام بینی را قطع کند، یک دلالت عرفی درست کنیم و بگوییم روایات میگوید اگر همه بینی را قطع میکرد، تمام الدّیه بود، حال که تمام بینی را قطع نکرده، نصف آن را قطع کرده، پس به طریق اولی دیه کامله دارد نه بیشتر. خصوصاً که دفعة واحدة قطع کرده فلذا یک جنایت است نه دو جنایت.
بررسی فرع چهارم
فرع چهارم این است که اول مارن را قطع میکند و بعد از لحظاتی ، نیمی از قصبه را هم قطع نمود، یعنی زمان قطع مارن با زمان قطع قصبه متفاوت است، در اینجا چه باید کرد؟
در اینجا ممکن است بگوییم که مارن یک دیه دارد، در قصبه هم ارش است نه دیه، چون در قصبه روایت نداریم.
چرا با سومی فرق کرد؟ چون در سومی مرة واحدة و با یک ضربة هردو را قطع کرد فلذا یک جنایت به حساب میآید، ولی در چهارمی دو جنایت شمرده میشود، چون اول مارن را قطع کرده و بعد از دقایقی قصبه را قطع نموده، فلذا دو نوع جنایت شمرده میشود، از این رو در مارن دیه است، اما در قصبه چون روایت نداریم، ارش و حکومت است.
بررسی فرع پنجم
فرع پنجم این است که مارن را قطع میکند و بعد از دقایقی همه بینی را از بیخ قطع میکند. حکم این فرع چیست؟
امام میفرماید: ممکن است در اینجا بگوییم دو دیه دارد، یک دیه مال مارن و دیه دیگر هم مال همه انف و بینی.
دیدگاه استاد سبحانی
ولی من در اینجا با حضرت امام موافق نیستم، چون دیه مال انف بود، ولی انفی که با مارن همراه باشد، اما انفی که مارن در آن نیست، در آن روایت نداریم، ایشان میفرماید اینجا احتمال میدهیم که یک دیه برای مارن و یک دیه هم برای قصبه باشد.
به نظر ما این احتمال ضعیف است، چرا؟ چون مال قصبهای بود که با انف همراه و کامل باشد.
احتمال دومش خوب است که میفرماید یک دیه برای مارن، برای قصبه هم ارش و حکومت.
متن تحریر الوسیلة
المسألة الأولی: فی الأنف إذا قطع من أصله الدیة کاملة در این زمینه دو روایت عام و سه روایت خاص داشتیم- ، و کذا فی مارنه علاوه بر قواعد، چهار روایت داشتیم- و هو ما لان منه و نزل عن قصبته ، و لو قطع المارن و بعض القصبة دفعة فالدّیة کاملة، و لو قطع المارن ثمّ بعض القصبة فالدیة کاملة فی المارن و الأرش فی القصبة، و لو قطع المارن ثمّ قطع جمیع القصبة ففی المارن الدیة ، فهل للقصبة الدیة أو الأرش، فیه تأمّل ، و لو قطع بعض المارن فبحساب المارن.
بررسی فرع ششم
فرع ششم این است که نیمی از مارن را قطع کرده و نیمی دیگر باقی ماند، در اینجا مساحت را در نظر میگیریم و میگوییم هزار تا مال تمام مساحت بود و چون نیمی از مساحت را قطع کرده، پس دیهاش پانصد دینار است. «تمّ الکلام فی المسألة الأولی من الأنف.
المسألة الثانیة: لو فسد الأنف و ذهب بکسر أو إحراق أو نحو ذلک ففیه الدّیة کاملة، و لو جبر علی غیر عیب فمائة دینار علی قول مشهور.
حضرت امام (ره) در این مسئله دوم، دو فرع را مطرح میکند و آن اینکه اگر کسی بینی دیگری را فاسد کرد،حضرت امام این عبارت را از شرائع گرفته، عبارت شرائع این است:« لو کسر ففسد، لو جبر علی غیر عیب فمائة دینار».
معنای «لو کسر ففسد» چیست؟ آن را به دو گونه معنا میکنند:
الف: موقع شکستن، شل شد و حس خودش را از دست داد، این مراد نیست، چرا؟ چون بحثش در آینده خواهد آمد.
ب: بینی کسی را شکستند و این آدم قوه شامه خودش را از دست داد، بینی و انف سر جای خودش باقی است،اما قوه شامه را از دست داد، یعنی در اثر شکستن، شامه خود را از دست داد.
دیدگاه حضرت امام
حضرت امام میفرماید در اینجا دیه کامل دارد،چرا؟ چون دیهای که برای انف معین شده،فقط برای جسم انف نیست، بلکه برای آن فعالیتی است که در حیات انسان دارد، انف و بینی فعالیتش این است که انسان بوی بد را از بوی خوب درک کند. فلذا اگر شامه خود را از دست داد،دیه کامله دارد.
آیا در این زمینه روایت داریم؟ روایت نداریم، بلکه از این طرف و آن طرف دست و پا میکنیم و برایش یک دلیلی میتراشیم و میگوییم روایاتی که میگفتند: «الف دینار»، اینجا را هم میگیرد، زیرا در اثر شکستن، آن اثری که انف داشت از بین رفت.
البته این خوب است، ولی باز هم در ذهن ما این شبهه باقی است که الف دینار فقط برای ذهاب قوه شامه و حس نبوده، بلکه خود ساختمان بینی هم در زیبائی انسان مدخلیت دارد، و در اینجا فرض این است که انف باقی است، منتها شکسته است و ممکن است بعداً پیش شکسته بند ببرند و جبران کنند ولذا فتوای قطعی به اینکه اگر حس را از بین برد، اما انف سر جای خودش باقی است هر چند شکسته، بگوییم باز هم انف دینار، احتیاج به دلیل دارد.
و علی هذا فالکلام مرکّز فیما إذا کان الأنف باقیاً لکن فسد شمّه و صار کالعدم، و لعلّه یشمله قوله (علیه السلام): فیما کان منه فی البدن واحد، ففیه الدّیة.
یعنی از روایات عامه استفاده کنیم که روایت عبد الله بن سنان و روایت هشام بن سالم باشد.
اما اینکه بخواهیم از روایاتی که میگویند:« فی الأنف الدّیة کاملة» استفاده کنیم بعید است، چون آن روایت جایی را میگویند که انف کنده بشود، بلکه سراغ روایاتی برویم که میگویند: «فیما کان منه فی البدن واحد، ففیه الدّیة».
در هر حال این مسئله باید علی الأحوط باشد، چون با روایات انف نمیشود استدلال کرد، زیرا روایات ناظر بر جایی بود که انف از بین برود و در این فرع، انف سر جای خودش باقی است فلذا ناچاریم که سراغ روایات عامه برویم که میگویند: «فیما کان منه فی البدن واحد، ففیه الدّیة».
ولی بهتر این است که طرفین در اینجا مصالحه بکنند.
الفرع الثانی: فرع ثانی این است که:« لو جبر علی غیر عیب فمائة دینار».
بینی کسی را شکست، آسیبی هم به شامه نرسید و فقط بینی شکست، طرف را پیش شکسته بند بردند و کاملاً و بدون عیب خوب شد (من غیر عثم، عثم را در جایی میگویند که کمر کسی بشکند، اگر ببندند، این دو جور است،گاهی میلنگد و گاهی نمیلنگد، عثم در جایی میگویند که میلنگد و هنوز حالت خمیدگی محفوظ باشد)، در اینجا چکنیم؟
اینجا «ما لا نص فیه» است، اگر بینی کسی را شکستند و حسش هم سر جای خودش باقی است و بعد از درمان خوب میشود، امام در اینجا میفرماید: دیهاش صد دینار است، آیا روایت در این زمینه داریم؟ روایت نداریم، پس امام با کدام دلیل این حرف را میزند؟ یک روایاتی در ظهر داریم و آن این است که اگر کمر کسی را شکستند و بعداً او را پیش شکسته بند بردند و شکسته بند هم او را بست و بدون مشکل خوب شد،در آنجا روایت داریم که دیهاش صد دینار است ( مائة دینار). الغای خصوصیت میکنیم:
فقد جاء فی کتاب ظریف: « و إن انکسر الصلب فجبر علی غیر عثم و لا عیب فدیته مائة دینار، و إن عثم فدیته ألف دینار» الوسائل: ج 19، الباب 13 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1،
حضرت در اینجا برای کمر، دو نوع دیه قائل شده، کمر اگر شکست و دوباره به حال اول خود بر گردد، دیهاش صد دینار است،اما اگر کمر شکست و شکسته بند هم معالجه کرد، منتها اثر شکستگی باقی است، مثلاً طرف میلنگد، دیهاش هزار دینار است، ما از این روایتی که در باره کمر و ظهر آمده، الغای خصوصیت کنیم و آن را در مسئله انف و بینی هم پیاده کنیم و میگوییم اگر بینی کسی را شکستند و شامهاش از بین رفت،دیهاش هزار دینار است،مانند کسی است که کمرش بشکند و خوب نشود، اما اگر شامهاش از بین نرود و فقط بشکند و بعداً هم خوب بشود، در اینجا دیهاش صد دینار است، یعنی از روایات وارد در ظهر و کمر، حکم انف را هم استفاده کنیم، در دو حالت، کدام دو حالت؟ جایی که شامه برود، مثل کسی که کمرش بشکند و حالت لنگی بماند، و جایی که شامه باقی است و فقط شکسته و شکستگی آن هم خوب بشود.