< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

90/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:آیا اعور (یک چشم) بخاطر جنایتی که بر چشم کسی وارد کرده قصاص می‌شود یا نه؟

المسألة الحادیة و العشرون

مسئله بیست و یکم و بیست و دوم راجع به اعور است، «اعور» به کسی می‌گویند که یک چشمش بینا و چشم دیگرش نابینا باشد، که در زبان عربی به آن «واحد العین» می‌گویند.

باید دانست که در مسئله‌ی بیست و یکم، جناب «اعور» جانی است، ولی در مسئله‌ی بیست و دوم جناب «اعور» مجنی علیه است.

فروع مسئله‌ بیست و یکم

حال که فرق مسئله‌ی بیست و یکم با مسئله‌ی بیست و دوم روشن شد، لازم است بدانیم که ما در مسئله‌ی بیست و یکم، سه فرع را مطرح خواهیم کرد.

فرع اول

فرع اول این است که ابتدا باید به عنوان یک قانون کلی بدانیم که در چشم قصاص است، ولی به شرط اینکه مساوات در محل باشد، یعنی چشم راست در مقابل چشم راست و چشم چپ در مقابل چشم چپ قصاص می‌شود.

فرع دوم

فرع دوم این است که اگر آدم اعور (واحد العین) چشم آدم صحیح را در آورد، در اینجا مجنی علیه می‌تواند جانی را قصاص کند، چرا؟ زیرا جناب «اعور» چشم او را کور کرده، فلذا مجنی علیه هم باید چشم او را کور کند، راوی از امام (علیه السلام) سوال می‌کند که اگر بخواهد مجنی علیه (که چشمش صحیح بود) چشم آدم اعور را در بیاورد، واحد العین می‌شود: اعمی و کور، یعنی به طور کلی کور می‌شود؟ حضرت می‌فرماید:«الحق أعماه» قانون حق او را کور کرده، چون او حق نداشت که چشم آدم سالم را در بیاورد، حال که چشم آدم سالم را در آورده، آدم سالم (مجنی علیه) هم حق دارد که چشم اعور (واحد العین) را در بیاورد.

سوال

ممکن است کسی بگوید این سبب می‌شود که جناب اعور کاملاً بینائی خود را از دست بدهد و به تمام معنا کور بشود؟

جواب

پاسحش این است که این جهتش ربطی به جناب «مجنی علیه» ندارد، چون این آشی است که خودش توی کاسه‌اش ریخته، زیرا خودش می‌دانست که اگر چشم آدم صحیح را در بیاورد، چشم او را به عنوان قصاص در می‌آورند و کاملاً کور می‌شود، حال که عالماً و عامداً یک چنین جنایتی را مرتکب شده، پس باید جزای خودش را هم ببیند.

روایت

1: محمد بن یعقوب کلینی( متوفای 329) ، عن علیّ بن إبراهیم قمی- البته اینها کوفی هستند نه قمی، منتها از کوفه به قم آمده‌اند و در قم ماندگار شده‌اند و آمدن اینها دارای برکاتی بوده، چون اخبار کوفی ها را وارد قم کردند، چون شیعه از نظر مدرسه‌ی حدیث، دارای چند مدرسه بوده‌ است، یکی در قم بوده، دیگری در رای، و سومی هم در ماوراء النهر، روایاتی که کوفی ها از امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) گرفته بودند، کمتر در اختیار قمی ها بود، با آمدن این پدر و پسر دائره‌ی حدیث قم وسیع شد و سبب شد که کلینی کتاب کافی را بنویسد- عن أبیه – یعنی إبراهیم بن هاشم،گاهی می‌گویند ابراهیم بن هاشم را توثیق نکرده‌اند، من در کتاب کلیات فی العلم الرجال گفته‌ام که ابراهیم بن هاشم ما فوق توثیق است فلذا نیاز به توثیق ندارد، القابی که او دارد، مافوق توثیق است، مثلاً صدوق را کسی توثیق نکرده، چون مافوق توثیق است، در اینجا هم القابی که ابراهیم بن هاشم دارد، فوق توثیق است، از مرحوم صاحب جواهر خیلی تعجب است،ایشان به اینجا که می‌رسد، می‌گوید حسنة، چرا؟ می‌گوید بخاطر اینکه ابراهیم بن هاشم توثیق نشده، بلکه ممدوح است و حال آنکه ایشان بالاتر از توثیق است- عن ابن أبی نجران- این هم توثیق شده- عن عاصم بن حمید- بضم حاء، چون در لغت عرب حمید – به فتح حاء- اختصاص به خدا دارد ولذا اگر مفرد بگویند حمید می‌گویند- عن محمد بن قیس- محمد بن قیس راویه‌ی قضاوت های امیر المؤمنان (علیه السلام) است، حرف «تاء» در کلمه‌ی «راویة» برای مبالغه است نه برای تانیث- قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام):« أعور فقأ عین صحیح؟ فقال: تفقأ عینه، قال: قلت یبقی أعمی؟ قال: الحقّ أعماه» الوسائل: ج 19، الباب15 من أبواب قصاص الطرف، الحدیث1،

کلمه‌ی «أعور» در ابتدای این حدیث نکره است و مبتدا واقع شده، چون صفت انسان است، از این رو مجموعاً فائده معرفه را می‌دهد.یعنی این گونه نکره ها حکم معرفه را دارد.

مضمون حدیث این است که آدم کوری، چشم آدم صحیح را در آورده، حکمش چیست؟ حضرت فرمود: چشم او را به عنوان قصاص در می‌آورند، راوی می‌گوید به امام عرض کردم که اگر یک چشم او را در بیاورند، کور می‌شود؟

حضرت فرمود:«الحقّ أعماه» قانون خدا که حق است، او را أعمی و کور کرده است نه چیز دیگری.

این فرع دوم بود، در این فرع دوم، یک نکته‌ای در متن است که باید بیان کنم و آن این است: آدمی که یک چشمی است، اگر کسی چشم او را در بیاورد- البته این مطلب خارج از بحث ماست، چون بحث ما در جایی است که جناب «جانی» اعور باشد، ولی مرحوم امام به مناسبت این نکته را در متن آورده، مناسبتش هم معلوم است- آدم أعور، اگر چشمش خلقتی اعور باشد، یا کسی جنایتی کرده و او را اعور کرده، اگر یک نفر چشم او را در بیاورد، باید تمام دیه را بدهد، این قانون است، اگر انسانی اعور باشد، یعنی خلقة اعور باشد یا مظلومانه اعور شده باشد، اگر کسی چشم او را در آورد، باید تمام دیه را بدهد.

بله! اگر انسانی باشد اعور، ولی یک چشمش بخاطر قصاص کور شده، در این فرض چشم دیگرش همان نصف دیه را دارد نه تمام دیه.

پس «اعور» گاهی تمام دیه را دارد، و گاهی نصف دیه را، اگر اعوریتش خلقتی باشد یا مظلومانه، یک چشمش تمام دیه را دارد، اما اگر از روی قصاص یک چشم او را در آورده‌اند، چشم دیگرش نصف دیه دارد، حال اگر اعوری است که خلقتاً اعور می‌باشد و در عین حال چشم انسان سالم را در آورده است،انسان سالم می‌تواند حتی چشم سالم او را در بیاورد و چیزی هم به او ندهد، مناسبت کلام امام همین است. یعنی قبلاً باید این مقدمه را گفت که:« الأعور علی قسمین»: یک اعوری داریم که یک چشمش تمام دیه را دارد، اعور دیگری هم داریم که چشمش نصف دیه را دارد، حال اگر «اعور» جانی است، مجنی علیه صحیح است و این جانی (که خلقتاً چشمش اعور است) اگر چشم انسان سالم را در آورد، انسان سالم می‌گوید:« العین بالعین» فلذا می‌تواند چشم صحیح او را در بیاورد، دیگر نمی‌توان گفت که چشم جانی تمام دیه را دارد، اما عین و چشم آدم صحیح که مجنی علیه است، نصف دیه دارد، فرق نمی‌کند،‌ چون العین بالعین، خیال نشود که اگر چشم او را قصاصاً در آورد، حتماً باید نصف دیه را هم بدهد. چرا؟ درست است که چشم او قیمت داشت، ولی خودش قیمتش را از بین برد. چون چشم انسان سالم را در آورد، فلذ چشم سالمش از آن قیمت افتاد.

نکته‌: در زمان سید مرتضی بغداد مرگز ملل و نحل بود، شعرا بغدادی که در تشکیلات عباسی بودند، هر چند گاهی به قوانین اسلام اعتراض می‌کردند، یکی از اعتراضات شان این بود که قیمت دست در اسلام پانصد دینار است، اما اگر این دست به اندازه ربع مثقال دزدی کند، آن دست را می‌برند، گفتند این دو قانون متناقض یکدیگر هستند، از یک طرف قیمت دست پانصد مثقال شرعی است، از طرف دیگر در مقابل ربع مثقال بریده می‌شود، شاعر چنین اعتراض کرد:

یَدٌ بِخَمْسِ مَئینٍ عَسْجُدٍ وُدِیَتْ

مَا بَالُهَا قُطِعَتْ فِی رُبُعِ دِینَار

مرحوم سید مرتضی هم با شعر جواب او را داد و فرمود:

عِزُّ الامَانَةِ أغْلَاهَا وَ أَرْخَصَهَا

ذُلُّ الْخِیَانَةِ فَافَهْم‌ حِكْمَةَ الْبَارِی

اینجا نیز چنین است، اسلام برای چشم کسی که خلقتاً اعور است یا مظلومانه اعور شده، قیمت تمام قائل شده، فلذا اگر کسی چشم دیگری او را در آورد، باید هزار دینار دیه بدهد نه پانصد دینار، ولی د اگر جناب «اعور» و واحد العین چشم انسان سالم را در آورد، این هم چشم او را در می‌آورد و چیزی هم به او نمی‌دهد،‌چرا؟ چون خودش احترام چشم خود را از بین برد.

فرع سوم

فرع سوم این است که هرگاه آدم اعور، چشم اعور دیگر را در بیاورد، او می‌تواند چشم اعور جانی را به عنوان قصاص در بیاورد و در نتیجه هردو می‌شوند کور و نابینا.

المسألة الحادیة و العشرون:

1: یثبت القصاص فی العین، و تقتص مع مساواة المحل، فلا تقلع الیمنی بالیسری ولا بالعکس.

2: ولو کان الجانی أعور اقتصّ منه و إن عمی، «فانّ الحقّ أعماه» ، و لا یردّ شیء إلیه ولو (وصلیه است) کانت دیتها دیة النفس إذا کان العور خلقة أو بآفة من الله تعالی، و لا فرق بین کونه أعور خلقة أو بجنایة أو آفة أو قصاص، 3: ولو قلع أعور، العین الصحیحة من أعور یقتصّ منه.

یعنی اگر آدم اعوری، چشم صحیح اعور دیگر را در بیاورد، او می‌تواند از جانی قصاص بگیرد که در نتیجه هردو می‌شوند:أعمی و کور.

فرق این مسئله با مسئله بعدی این است که در این مسئله، جناب «جانی» اعور است، اما در مسئله بعدی جناب «مجنی علیه» اعور است نه جانی.

المسألة الحادیة و العشرون:

لو قلع ذو عینین عین أعور اقتصّ له بعین واحدة، فهل له مع ذلک الردّ بنصف الدّیة؟ قیل لا، و الأقوی ثبوته، و الظاهر تخییر المجنی علیه بین أخذ الدّیة کاملة و بین الاقتصاص و أخذ نصفها، کما أنّ الطاهر أن الحکم ثابت فیما تکون لعین الأعور دیة کاملة، کما کان خلقة أو بآفة من الله، لا فی غیره مثل ما إذا قلع عینه قصاصاً.

هر گاه کسی چشم آدم اعور را در بیاورد، یعنی کسی که هردو چشمش صحیح است، جشم آدم اعور را در آورد، چه باید کرد؟

در اینجا باید جانی اشد مجازات بشود و اشد مجازات هم دو راه دارد:

الف: هردو چشم جانی را در بیاوریم و بگوییم چون این آدم باعث کوری جناب اعور شده، پس جناب اعور هم حق دارد که هردو چشم جانی را کور کند، ولی این قابل قبول نیست، چرا؟ چون قرآن می‌فرماید:« العین بالعین»

ب: یک چشم جانی را در بیاوریم، ولی باید دیه یک چشم دیگر را هم بپردازد، یعنی چشم جانی در بیاید و هم نصف دیه مجنی علیه بپردازد،‌چرا نصف دیه را هم بپردازد؟ چون یک چشم در مقابل یک چشم، آن یک چشم مقدر که این آدم کور شد- یک چشم دیگر برای جناب اعور فرض می‌کنیم، چون خلقتاً اعور بوده یا مظلومانه اعور شده-، قیمتش پانصد دینار است، باید پانصد دینار هم بدهد.

ج: یک احتمال دیگر نیز در اینجا است و آن اینکه «مجنی علیه» مختار است یا دیه کامل از جانی می‌گیرد- چون کور شده- یا اینکه هم یک چشم جانی را قصاص می‌کند و هم نصف دیه که پانصد دینار است از او می‌گیرد. همه‌ی آنچه تا کنون گفتیم، طبق قاعده بود، تا ببینیم از روایات چه استفاده می‌شود؟

الثانی: هل یثبت مع القصاص وجوب ردّ نصف الدّیة إلی الأعور لأجل صیرورته أعمی، أولا؟

قیل: لا، متمسّکاً باطلاق الآیة أعنی:« و العین بالعین» مطلقاً سواء کان المجنی علیه أعور أو غیره.

یلاحظ علیه: بأنّ الآیة فی مقام بیان أنّ کلّ عضو فی مقابل نفس العضو، فالعین فی مقابل العین لا الأذن، و اما عدم وجوب شیء آخر فلا تدل علیه.

چون تمسک به اطلاق در جایی است که متکلم در بیان این حیثیت باشد.

فرع فقهی: مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید: اگر سگ را بفرستیم که شکار را بگیرد و دندان را هم بگذارد و محل دندان را هم زخم کند،شستن محل دندان سگ لازم نیست، چرا؟زیرا ایشان تمسک به اطلاق آیه‌ی:« فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَيْهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» می‌کند و می‌گوید این آیه مبارکه اطلاق دارد، چطور؟ ‌چون نگفته که « فَكُلُوا بعد الغسل»، ولی در زمان شیخ طوسی اصول به این پختگی نرسیده بود،‌ اما بعد از آنکه اصول پخته شد، علما گفتند تمسک به اطلاق به این سادگی نیست، بلکه باید متکلم در مقام بیان باشد،‌آیه که می‌گوید: « فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَيْهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»، می‌خواهد بگوید حلال است، اما اینکه شرط خوردنش چیست، آیا باید جای دندان سگ را تطهیر کنیم یا تطهیر لازم نیست؟

آیه در مقام این جهت نیست، این آیه که می‌گوید:« العین بالعین» درست است، ولی متعرض این جهت نیست که اگر «مجنی علیه» یک چشم داشت و تو حتی همان یک چشم را از او گرفتی، بگوییم فقط یک چشم شما را در بیاورد،‌ نمی‌توانیم این حرف را بزنیم،‌یعنی این کافی نیست، چرا؟ چون جناب «جانی» او را کور کرده، کور شدنش هم مظلومانه است نه ظالمانه و لذا احتمال دوم خوب است. ‌

و قیل: نعم یردّ نصف الدّیة مضافاإ إلی القصاص بالعین الواحدة متمسکاً بالأحادیث.

و الأول هو خیرة المحقق، و أما الثانی فهو خیرة کثیر من الأصحاب و قد نقله فی الجواهر عن النهایة و المبسوط- این دو کتاب مال شیخ طوسی است- و الوسیلة- مال ابن حمزه- و الجامع- مال یحی بن سعید- و الایضاح- مال فخر المحققین- و غایة المراد- الشیخ الشهید- و المختصر- ظاهراً مختصر النافع است- و ظاهر المقنع- مال صدوق است- و المذهب البارع، استناداً إلی الروایتین التالیتین:

روایت أبی بصیر

1: و عنه، عن أبیه، عن محمد بن یحی- استاد کلینی است، کلینی تقریباً سی و هفت(37) شیخ و استاد دارد، که یکی از آنان محمد بن یحیی است و بیشترین روایات را هم از همین استاد گرفته است- عن أحمد بن محمد –مردد است بین احمد بن محمد بن عیسی و خالد- عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزه- آقایان می‌گویند روایت ضعیف است، ولی ما معتقدیم که باید به این روایات عمل کرد، چرا؟ به جهت اینکه علی بن الحکم است و ایشان ثقه است، از اصحاب کبار امام رضا (علیه السلام) می‌باشد، این وقتی که از علیّ بن أبی حمزه نقل می‌کند، معلوم می‌شود که دوران سلامتی او بوده نه دوران انحرافش- عن أبی بصیر-غالباً روایت علیّ بن أبی حمزه از آبی بصیر است، فلذا می‌گویند:‌علیّ بن أبی حمزه قائد أبی بصیر، یعنی عصا کش أبی بصیر- چون أبی بصیر نابینا بود و علی ابن أبی حمزه هم عصا کش او بوده است، جناب علیّ بن حمزه در دوران سلامتی قائد و عصا کش أبی بصیر بوده است- عن أبی عبد الله علیه السلام:

«فی عین الأعور الدیة»الوسائل:19، الباب 27 من أبواب دیات الاعضاء الحدیث3.

روایت محمد بن قیس

2: عنه- ضمیر به اولین راوی بر می‌گردد نه مؤلّف که محمد بن یعقوب باشد، یعنی ضمیر به استاد اولش که علیّ بن إبراهیم باشد بر می‌گردد- عن أبیه، و عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، در «علم درایة» به این می‌گویند: حیلولة، یعنی از جناب أبی نجران از دو طریق روایت شده، یک طریق علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و عن ابن أبی نجران، طریق طریق دیگر: محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد،‌به این می‌گویند: حیلولة، یعنی بین سند اول و سند دوم یک حائلی است، هردو می‌رسند به ابن أبی نجران، جناب کلینی به ابن أبی نجران دوتا راه دارد:

الف: راه اول علیّ بن إبراهیم و پدرش،

ب: راه دوم، محمد بن یحیی و أحمد بن محمد بن خالد یا عیسی- عن صاصم بن حمید، عن محمد بن قیس، قال: قال أبو جعفر (علیه السلام) :«قضی أمیر المؤمنین فی رجل أعور أصیبت عینه الصحیحة-چشم او را کور کرده‌اند- ففقئت، أن تفقأ إحدی عینی صاحبه و یعقل له نصف الدّیة، و إن شاء أخذ دیة کاملة و یعفی عن عین صاحبه»الوسائل:19، الباب 27 من أبواب دیات الاعضاء الحدیث2.

حضرت امام احتمال سوم داد و فرمود جناب مجنی علیه ( اعور) مختار است که یکی از این دو کار را بکند: یکی اینکه یک چشم جانی را در بیاورد و پانصد دینار هم از او بگیرد.

راه دوم اینکه از قصاص صرف نظر کند و دیه کامل بگیرد، چنانچه روایت می‌گوید: «و إن شاء أخذ دیة کاملة».

روایت عبد الله بن الحکم

3: محمّد بن حسن بإسناده عن محمد بن علیّ بن محبوب- غالباً در اینجا اشتباه می‌شود و خیال می‌شود که محمد بن علیّ بن محبوب، همان ابن محبوب است و حال آنکه این گونه نیست، زیرا ما یک ابن محبوب داریم، یک محمد بن علیّ بن محبوب داریم، اگر ابن محبوب گفتند، مراد حسن بن محبوب است، که صاحب کتاب «مشیخة»‌می‌باشد ، تولدش در سال:150 هجری است، وفاتش در سال: 224، می‌باشد، این آدم از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) است، اما محمد بن علیّ بن محبوب در عصر امام عسکری بوده،‌منتها «و لم یرو عنهم»، اصلاً از آنان روایت ندارد، شیخ طوسی در کتاب رجالش یک بابی دارد بنام: «باب فی من لم یرو عنهم السلام»، کسانی که معاصر با ائمه بودند، اما از ائمه نقل روایت نکرده‌اند، یکی از آنها محمد بن علیّ بن محبوب است- عن محمد بن حسان، عن أبی عمران الأرمنی، عن عبد الله بن الحکم، عن أبی عبدالله، قال:سألته عن رجل صحیح فقأ عین أعور؟ فقال:« علیه الدیة کاملة، فإن شاءالذی فقئت عینه أن یقتص من صاحبه و یأخذ منه خمسة آلاف درهم فعل ،لأنّ له الدیة کاملة و قد أخذ نصفها بالقصاص». همان مدرک، الحدیث4،

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo