< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

90/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم جایی که یک نفر، دست جماعتی را قطع کند

المسألة السابعة: «لو قطع أی جماعة علی التعاقب، الخ»

هرگاه یک نفر، دست پنج نفر را قطع کند، یعنی اگر از هر کدام یک دستی را قطع کند، و حال آنکه سرمایه‌ی خودش دوتا دست و دوتا پاست، حکمش چیست؟

در اینجا دست راستش را در مقابل «مجنی علیه اولی» می‌دهد، دست چپ را هم در مقابل دومی‌(مجنی علیه‌ دومی)، پای راست را هم در مقابل سومی، پای چپ را در مقابل چهارمی، برای پنجمی سرمایه‌ای ندارد، چون جانش را نمی‌تواند فدای اعضاء کند‌،قهراً در مقابل پنجمی باید دیه بپردازد، قانون کلی است که هر کجا قصاص ممکن نباشد، تبدیل به دیه می‌شود:

متن تحریر الوسیلـة

لو قطع أیدی جماعة علی التعاقب قطعت یداه و رجلاه بالأول فالأول، و علیه للباقین الدّیة، و لو قطع فاقد الیدین و الرّجلین ید شخص أو رجله فعلیه الدّیة.

اگر یک آدمی است که از اول نه دست دارد و نه پا، دست کسی را قطع کند، آنجا هم دیه است، هردو فرع تحت یک قاعده داخل است، یعنی هر کجا که قصاص ممکن نباشد، تبدیل به دیه می‌شود.

المسألة الثامنة

مسئله هشتم مربوط است به شجاج، در لغت عرب گاهی می‌گویند شجاج و گاهی می‌گویند شجّة، هر نوع جنایتی که بر صورت و بر سر انجام بگیرد،‌در لغت عرب به آن می‌گویند:« الشجاج و الشجة»، بنابراین، شجاج و شجّة، مال شکم، پشت و پا نیست، بلکه مربوط به صورت و سر است، اتفاقاً در اینجا ایشان برای «شجّة» اقسام پنجگانه بیان می‌کند.

خلاصه در این مسئله هشتم بحث در این است که اگر کسی بر سر یا صورت دیگری جنایت وارد کند، در مقام قصاص طول و عرض مطرح است، یعنی اینکه چند ملی متر، یا چند سانتی متر است، هم از نظر طول و هم از نظر عرض، باید محاسبه بشود، مثلاً با چاقو به صورت دیگری زده، باید ببینیم که چند ملی متر و یا چند سانتی متر است،به همان مقدار قصاص می‌شود، آیا در طول هم هست یا نه، عمق را هم در نظر بگیریم یا نه؟

جایی که یک نفر جنایت بر سر یا بر صورت کسی وارد کند و جناتیش از قبیل شجاج و شجّ باشد، یعنی بر صورت و سر باشد، در مقام قصاص حتماً طول و عرض مطرح است، یعنی اینکه چند ملی متر است طولاً، به همان مقدار قصاص می‌شود، چند متر است عرضاً، به همان مقدار قصاص می‌شود.

آیا در قصاص عمق هم محاسبه می‌شود یا نه؟

آیا در قصاص «شجاج» عمق هم مطرح است یا نه؟ در اینجا دو قول است:

1: گروهی می‌گویند عمق مطرح است، یعنی حتماً باید عمق را در نظر بگیریم، اگر عمق ضربه‌ای که بر «مجنی علیه» وارد کرده دو ملی متر یا سه ملی متر است،‌ما نیز در مقام قصاص باید همان مقدار جا باز کنیم.

2: گروهی می‌گویند در قصاص سر و صورت فقط طول و عرض مطرح است نه عمق.

پس ما هردو قول را نقل کردیم، یکی از اقوال مربوط به شافعیه است، قول دیگر مربوط به محقق می‌باشد،‌اینها دو گروه‌هستند، گروهی می‌گویند فقط عرض و طول مطرح است نه عمق، گروه دیگر می‌گویند هر سه مطرح است، یعنی هم طول و عرض مطرح است و هم عمق.

دیدگاه حضرت امام (ره) در قصاص شجاج

حضرت امام در اینجا یک ابتکاری دارد و می‌فرماید در سه جنایت هم عرض و طول مطرح است و هم عمق مطرح می‌باشد، اما در دو جنایت فقط طول و عرض مطرح است نه عمق، چون اگر عمق را مطرح کنیم، اندازه گیری نمی‌شود، ممکن است از حد تجاوز کنیم.

باید بینیم که آن پنج جنایت کدام است که در سه تای آن هم عرض و طول مطرح است و هم عمق، اما در دوتای دیگرش فقط عرض و طول مطرح است نه عمق، چون عمق خطرناک است، یعنی اگر بخواهیم عمق را هم در نظر بگیریم خطرناک است و آن جایی است که «مجنی علیه» چاق باشد، یعنی سر و صورتش گوشتی باشد، اما جانی لاغر باشد، اگر عمق آن را در نظر بگیریم، ممکن است از حد تجاوز کند، آن پنج جنایت عبارتند از:

1:الحارصة، حارصه این است که پوست صورت یا سر را بکند، مثلاً با چیزی به صورت دیگری زده، به گونه‌ای که پوست صورتش کنده شده است.

2: الدامیة، دامیه، از کلمه‌ی «دم» مشتق است، یعنی ضربه‌ای که به صورت یا سر دیگری وارد کرده، از پوست تجاوز کرده و به گوشت رسیده و کمی خون آمده، منتها لحم و گوشتش خیلی کم است.

3: المتلاحمة، متلاحمه از کلمه‌ی « لحم» مشتق است، یعنی هم پوست را کنده و هم گوشت را ، منتها نه کم بلکه زیاد، یعنی گوشت را با چاقو و یا چیز دیگر برداشته، مقدار زیادی گوشت را برداشته، ولی در عین حال هنوز کمی از گوشت باقی مانده، چرا؟ چون اگر آن مقدار کم هم نباشد، می‌رسد به آن پوستی که روی استخوان است، گوشت را کنده، حسابی هم کنده، اما نه آن مقداری که پوست استخوان خودش را نشان بدهد.

4: السمحاق، «سمحاق» این است که پوست را کنده، مقداری از گوشت را کنده، گوشت را هم حسابی کنده، به سمحاق رسیده، سمحاق به آن پوست ظریفی می‌گویند که روی استخوان را پوشانده است، اما به آن جلد و پوست استخوان صدمه‌ای وارد نکرده است.

5: الموضحة، کلمه‌ی «موضحة» به معنای آشکار کننده است،‌یعنی آنچنان ضربه‌ای به «مجنی علیه» وارد کرده که حتی آن پوست روی استخوان را هم کنده و استخوان کاملاً لخت شده و چیزی از پوست روی آن باقی نمانده است، «الموضحة»، یعنی آشکار می‌کند استخوان را.

البته این پنج اصطلاح را که من معنا کردم، بعضی از فقها به گونه‌ی دیگر هم معنا کرده‌اند، ولی معمولاً فقهای ما این پنج اصطلاح را همان گونه که من معنا کردم، معنا می‌کنند.

ابتکار حضرت امام (ره)

حضرت امام (ره) معتقد است که در مقام قصاص نسبت به سه تای اول هم عرض مطرح است و هم طول و عمق، حتی اگر «مجنی علیه» چاق است و جانی لاغر، در آنجا خطرناک نیست، پوست او را می‌کنیم، هرچند که یکی پوست کلفت و دیگری پوست نازک باشد، فرض کنید جانی پوست کلفت است،مشکلی نیست و به جایی ضرر نمی‌زند.

در دومی که «دامیه» باشد، باز هم خطری ندارد، فلذا عمق را نیز در نظر می‌گیریم، در سومی که «متلاحمه» است، باز هم عمق را در نظر می‌گیریم، چون خطرناک نیست، زیرا از این مرز به مرز دیگر تجاوز نمی‌کند.

اما در «سمحاق» نمی‌توانیم عمق را در نظر بگیریم، مثلاً جانی به اندازه‌ی جنایت کرده که فقط پوست روی استخوان باقی مانده، در اینجا اگر ما بخواهیم جانی را همان گونه قصاص کنیم، ممکن است چاقوی ما حتی به آن پوستی که روی استخوان است اصابت کند و آن پوست را هم از بین ببرد، هر چند ممکن است در عالم پزشکی امروز کاری کنند که تجاوز نکند و دقیقاً به مقدار خودش قصاص کند، ولی در آن زمان این گونه پیشرفت های طبی و پزشکی نبوده است.

خلاصه در سمحاق نمی‌توانیم عمق را در نظر بگیریم، چون چه بسا که از حد تجاوز کند، همچنین در «الموضحة» هم در مقام قصاص نمی‌توانیم عمق را در نظر بگیریم، چون ممکن است هم پوست روی استخوان کنده بشود و هم به خود استخوان برسد.

متن تحریر الوسیلة

«یعتبر فی الشجاج التساوی بالمساحة طولا و عرضاً ، قالو و لا یعتبر عمقاً و نزولاً ، بل یعتبر حصول اسم الشجة ، و فیه تأمل و إشکال و الوجه التساوی مع الإمکان و لو زاد من غیر عمد فعلیه الأرش ، و لو لم یکن إلا بالنقص لا یعبد ثبوت الأرش فی الزائد علی تأمل ، هذا فی الحارصة و الدامیة و المتلاحمة ، و أما فی السمحاق و الموضحة فالظاهر عدم اعتبار التساوی فی العمق ، فیقتص المهزول من السمین إلی تحقق السمحاق و الموضحة».

در هر حال گروهی می‌گویند عمق مطرح نیست، گروه دیگر می‌گویند عمق مطرح است، حضرت امام می‌فرماید باید عمق هم مطرح باشد.

بله! اگر موقعیت یک عضو به گونه‌ای است که اگر بخواهیم صد در صد حق خود را بگیریم امکان پذیر نیست،در اینجا آن مقداری که ممکن است حق خود را می‌گیریم و نسبت به بقیه ارش می‌گیریم نه اینکه قصاص کنیم، آنگاه می‌فرماید:« هذا فی الحارصة و الدامیة و المتلاحمة»

در این سه تا بعید نیست که بگوییم هم طول و عرض مطرح است و هم عمق،

ولی اگر قصاص ممکن نشد، به گونه‌ای که اگر بخواهیم حق خود استیفا کنیم باید تجاوز کنیم، آنجا که امکان نیست در مقابل آن ارش می‌گیریم.

چرا؟ چون خطرناک است، «سمحاق» این است که به قدری برویم تا فقط پوست بماند،‌ممکن است «مجنی علیه» چاق باشد و جانی لاغر، اگر بخواهید دو ملی متر بروید، ممکن است به پوست برسد ولذا می‌گوییم عمق لازم نیست.

همچنین است موضحة، بگوییم به جای برسیم که فقط پوست را بکنیم،(یعنی پوست استخوان) و صدمه‌ای به استخوان وارد نشود، این نمی‌شود، چون ممکن است «مجنی علیه» چاق باشد و جانی لاغر، اگر بخواهید حق خود را صد درصد بگیرید، ممکن است به استخوان برسد و استخوان هم آسیب ببیند.

بیان استاد سبحانی

ما عرض می‌کنیم این فرمایش حضرت امام و سایر فقها فقط نسبت به صورت خوب است نه نسبت به سر، چرا فقط نسبت به صورت خوب است نه نسبت به سر؟ چون در سر بین استخوان و پوست چندان فاصله‌ای در کار نیست،‌تمام این فرمایشات در صورت و پیشانی خوب است، اما اگر بخواهیم نسبت به سر هم این مراحل را طی کنیم، ممکن است این مراحل باشد، ولی خیلی مشکل است، مثلاً «دامیة» باشد، اما به متلاحمه نرسد، سر خیلی ظریف تر است.

بله! در صورت همه‌ی اینها امکان پذیر است.

نکتة: «و هناک نکتة نلفت نظر الدارس- دارس، یعنی آنکس که بررسی می‌کند- إلیها و هی: أنّ الشجاج یطلق علی الجرح فی الرأس و الوجه و اعتبار العمق فی الرأس یحتاج إلی دقة لعدم وجود اللحم الغلیظ فی الرأس، نعم اعتباره فی الوجه واضح، و الله العالم».

المسألة التاسعة:

«لا یثبت القصاص فیما فیه تغریر بنفس أو طرف، الخ»

مسئله‌ی نهم در باره این است که در کجا قصاص است و در کجا قصاص نیست، اینکه می‌گویند:« و فی الجروح قصاص»، جای قصاص کجاست؟

باید در اینجا یک ضابطه‌ای را ارائه بدهیم، ضابطه این است که هر کجا تغریر باشد، یعنی احتمال این است که قصاص خطرناک باشد، مسئله‌ی قبلی ربطی به خطرناکی نداشت، بلکه می‌گفت ممکن است شما از حد تجاوز کنید بدون اینکه تغریری در کار بوده باشد، ولی در اینجا اگر بخواهیم قصاص کنیم تغریر است، زیرا چه بسا احتمال دارد که طرف از بین برود، ولذا میزان در قصاص این است که هر کجا در قصاص احتمال کشتن شدن طرف است، آنجا قصاص اعضاء تبدیل به دیه می‌شود.

بله! اگر واقعاً تغریر نباشد، آنجا قصاص است، پس فرق این مسئله با مسئله قبلی روشن است، مسئله قبلی در جایی است که اندازه گیری ممکن است یا ممکن نیست، اگر از اندازه تجاوز کنیم، ضرری به نفس نمی‌زند، ولی در اینجا ضرر به نفس می‌زند ولذا فقیه باید تشخیص بدهد که کجا تغریر است و کجا تغریر نیست، این بستگی دارد که آقایان چهار اصطلاح را حفظ کنند در برخی از این چهار اصطلاح قصاص است و در برخی دیگر قصاص نیست و آن چهار اصطلاح عبارتند از:

1:الهاشمة، و هی الّتی تهشم العظم و تکسره.

المسألة التاسعة، کدام قصاص است که خطرناک است، کدام قصاص است که خطرناک نیست، اول این چهار اصطلاح را بخوانیم:

الهاشمة، «هاشمه» این است که استخوان را بشکند، مثلا جانی استخوان دست مرا شکسته، آیا من می‌توانم استخوان دست او را قصاصاً بشکنم، یا در استخوان قصاص نیست؟

2: المنقلة، و هی الّتی تنقل العظم من الموضع الّذی خلقه تعالی فیه إلی موضع آخر.

«منقله» این است که استخوان ها را جا به جا کند.

3: المأمومة، و هی الّتی تبلغ أمّ الدماغ

مأمومه،

به «أمّ الدماغ» می‌گویند:« أم»، یعنی مادر و ریشه، اساس انسان و ریشه انسان در دماغش است، کسی (زید مثلاً) دیگری را(عمرو) به گونه‌ای با چاقو زده که به امّ‌الدماغ رسیده، یعنی به مغز، آیا این قابل قصاص است یا نه؟

4: الجائفة، و هی الّتی تصل الجوف أو رمیة و لا تختص بما یدخل جوف الدماغ بل نعم الداخل فی الصدر و البطن.

«جائفه» مربوط به سر نیست، بلکه با نیزه به شکم طرف زده، یا به روده و کبد یا بر جای دیگر زده، یعنی ایجاد زخم کرده است.

حضرت امام (ره) می‌فرماید:

ایشان در این مسئله دو فرع را بیان می‌کند: فرع اول

فرع اول این است که هر کجا که تغریر نفس باشد که اگر بخواهیم قصاص کنیم ممکن است طرف (جانی) بمیرد، آنجا قصاص نیست. البته فرع اول سه قید دارد، در سه جا نمی‌شود قصاص کرد، یکی در جایی که اگر قصاص کنیم، طرف کشته می‌شود،

دیگر اینکه اگر قصاص کنیم، عضو دیگر از بین می‌رود، هر چند جانش محفوظ است، ولی عضو دیگر از بین می‌رود.

سوم اینکه اگر قصاص کنیم، قابل کنترل نیست،‌بلکه کم و زیاد می‌شود کرد، یعنی یا کمی بیشتر می‌شود یا کمتر، در اینجا نمی‌توانیم قصاص کنیم، اما در غیر این سه صورت ما می‌توانیم قصاص کنیم.

متن تحریر الوسیلة:

«لا یثبت القصاص فیما فیه تغریر بنفس أو طرف، وکذا فیما لا یمکن الاستیفاء بلا زیادة و نقیصة کالجائفة و المأمومة ، و یثبت فی کل جرح لا تغریر فی أخذه بالنفس و بالطرف و کانت السلامة معه غالبة فیثبت فی الحارصة و المتلاحمة و السمحاق و الموضحة و لا یثبت فی الهاشمة و لا المنقلة و لا لکسر شیء من العظام ، و فی روایة صحیحة إثبات القود فی السن و الذراع ، إذا کسرا عمداً. و العامل بها قلیل»

یعنی اگر ما قصاص کنیم کشته می‌شود یا ممکن است عضو دیگرش از بین برود، سوم: و «کذا ما لا یمکن الإسیتفاء بلا زیادة و نقصیة»

امام مثال می‌زند و می‌گوید: «کالجائفة و المأمومة»، جائفه، شکم را می‌گویند، این قابل کم و زیاد شدنی نیست،‌اما «مأمومة» خیلی خطرناکتر از این است، چون «أمّ الدماغ» است، خون ریزی مغزی می‌کند، طرف از بین می‌رود، باید دومی مثال بزنیم به جایی که تغریر نفس است،‌اما در «جائفه‌« تغریر نفس نیست ولی نمی‌شود کم و زیاد کرد: «کالجائفة و المأمومة».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo