درس خارج فقه آیت الله سبحانی
90/06/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا دیهی طرف داخل در دیه نفس است؟
بحث ما در مسئله چهل و سوم است، ازآنجاکه این مسئله مربوط به مسئله چهل و دوم است، ازاینرو ناگزیریم که مسئله چهل و دوم را نیز بیان کنیم و آن اینکه اگر کسی دست دیگری را از مچ قطع کند و نفر سوم دست او را از آرنج قطع نماید، به طور مثال زید دست عمرو را از مچ قطع کرد و سراغ کارش رفت، در همین حین بکر آمد و دست او (عمرو) را از آرنج قطع کرد و عمر در اثر خونریزی از بین رفت و مرد، آیا در اینجا اولی قاتل است که زید باشد یا دومی قاتل است (بکر)؟
یا هر دو قاتل است، این را در سابق خواندیم، مسئله چهل و سوم عطف بر همان مسئله چهل و دوم است و آن این است اگر یک نفر هر دو کار را انجام داد، یعنی اول دست طرف را از مچ قطع کرد، و بعد از چند دقیقه دوباره آمد و دست او را از آرنج قطع کرد و طرف هم در اثر خونریزی از بین رفت و مرد، یک نفر این دو کار را انجام میدهد، یعنی اول دست او را از مچ قطع میکند و بعداً از آرنج قطع مینمایند و طرف هم در اثر خونریزی دنیا را وداع میگوید، بنابراین، اگر میگویند: «لو کان الجانی فی فرض المتقدم واحداً» اشاره به مسئله قبل است، چون در مسئلهی قبل، این قطع را دو نفر انجام میداد، ولی در مسئله چهل و سوم قطع ید را یک نفر انجام میدهد، یعنی همان یک نفر در مرتبه اول دست او را از مچ و در مرتبه دوم از آرنج قطع میکند و طرف میمیرد.
پس در اینجا دو مسئله مطرح است:
الف: این آدم مرد و بنا شد که ما دیه بگیرم، آیا دیه طرف در دیه نفس داخل است یا نه؟
دستش را از مچ قطع کرد و دومرتبه همان نفر دست همان شخص را از آرنج قطع کرد و طرف مرد و بنا شد که دیه بگیریم، آیا باید دو دیه بگیریم و بگوییم پانصد دینار برای دست و هزار دینار هم برای نفس بده، چون وقتی که دست او را از آرنج قطع میکند، او در اثر خونریزی میمیرد. یک دیه برای طرف، یک دیه هم برای نفس. چون دست را که از آرنج قطع کرد، این آدم خونریزی کرد و مرد؟
اتفاق علمای شیعه و سنی
علمای اهل شیعه سنی تقریباً همهشان میگویند: «دیة الطرف تتداخل فی دیة النفس»، دوتا دیه نیست، یعنی نمیتواند پانصد دینار برای دست و هزار دینار هم برای نفس بگیرد، همه معتقدند که دیه طرف داخل است در دیه نفس.
از اولی تعبیر به «طرف» و از دومی تعبیر به نفس کردیم، چون دومی سبب مرگ طرف شد، فقط در میان اهل علمای اهلسنت استخری نامی است که میگوید باید دوتا دیه بدهد، یک دیه برای بریدن مچ، دیه دوم هم برای نفس، چون وقتی دستش را از آرنج قطع کرد، این آدم مرد، فلذا باید دو دیه بدهد، غیر از ایشان کسی قائل به دو دیه نیست بلکه همگی میگویند: دیة الطرف تتداخل فی دیة النفس.
یا اینکه اول دست او را برید و بعداً سرش را برید، آیا باید دو دیة بدهد یا یک دیه؟
همه آقایان معتقدند که: «دیة الطرف تتداخل فی دیة النفس» البته این مطلب در صورتی است که دیه اصالت داشته باشد، یعنی خطأ باشد که حضرت امام میفرماید: «علی تأمل فی بعض صور»، این آدم خطأً هر دو را انجام داده، یعنی خیال کرده که کافر است فلذا خطأً انجام داده است، علی ای حال خطا باشد، هم قطع طرف و قتل نفس، اگر خطأ باشد، همگی میگویند: «دیة الطرف تتداخل فی دیة النفس»
حکم جایی که دیه اصالت نداشته باشد
اما اگر دیه اصالت نداشته باشد، مانند جایی که عمد باشد، چون در عمد اولاً و بالذات قصاص است، دیه جنبه فرعی و فرضی دارد، آیا در اینجا هم که واجب اولاً و بالذات قصاص باشد، و ثانیاً و بالعرض دیه بگیرند و تصالح کنند، آیا در اینجا هم دیة الطرف داخل فی دیة النفس؟
دیدگاه حضرت امام و صاحب جواهر
امام میفرماید تأمل است، صاحب جواهر هم تأمل دارد، چرا؟ میفرماید این مسئله مبنی بر فرع دوم است، فرع دوم این بود که آیا قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس أو لا؟ اگر در آنجا قائل شدیم که قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس، اینجا هم میگوییم دیة الطرف داخل فی دیة النفس، پس بعضی از صور مبنی بر مسئله آینده است که خواهیم خواند، اگر در آن مسئله که قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس أو لا؟ مثلا کسی دست دیگری را عمداً برید و بعداًَ سرش را برید، آیا من میتوانم دوتا قصاص کنم، به این معنا که اول دستش را ببرم و بعداً گردنش را بزنم یا نمیتوانم؟ این همان است که:
هل قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس أو لا؟ این صورت که اولاً و بالذات عمد باشد و در عمد هم اولاً و بالذات قصاص است، ثانیاً و بالعرض دیه، آیا در اینجا هم دیة الطرف داخل فی دیة النفس؟ امام میفرماید تامل است، ایشان وجه تأمل را نمیگوید، ولی من آن را عرض میکنم و آن این است که این فرع، یعنی صورت دوم منبی بر فرع آینده است، در فرع آینده که آیا قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس أو لا؟ اگر در آنجا گفتیم داخل است، در اینجا نیز داخل است، اما اگر در آنجا گفتیم داخل نیست، بلکه دوتا قصاص دارد ، پس در اینجا نیز باید دو دیه بدهد، یک دیه برای طرف، یک دیه هم برای نفس.
خلاصه
خلاصه اینکه این مسئله، مبنی بر مسئله پیشین است، منتها با این تفاوت که در مسئله پیشین دو نفر جنایت را انجام میدادند و این آدم میمرد، یعنی یکی دستش را از مچ قطع میکرد و دیگری از آرنج، اما در این مسئله یک نفر هر دو جنایت را انجام میدهد، فلذا دو فرع به وجود میآید:
الفرع الأول: هل دیة الطرف داخل فی دیة النفس أو لا؟
الفرع الثانی: هل قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس أو لا؟
در فرع اول دو صورت است، اگر خطأ محض باشد، همه فقها (به جز استخری) فرمودهاند که دیة الطرف داخل فی دیة النفس، اگر خطأً دستش را بریدم و بعداً باز از روی خطا گردنش را بریدم، اینجا یک دیه بیشتر نیست، اما صورت دوم فرع اول که هر دو را من انجام دادم، اولاً و بالذات قصاص است، ثانیاً و بالعرض دیه است، یعنی در صورتی که طرفین بر دیه توافق کنند و راضی بشوند دیه است، تداخل و عدم تداخل مبنی بر فرع آتی و آینده است، اگر در فرع آینده و آتی گفتیم قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس، اینجا نیز همان حرف را میزنیم، اما اگر در آنجا قائل به عدم تداخل شدیم، در صورت دوم فرع اول هم قائل به عدم تداخل میشویم.
عبارت امام در تحریر الوسیله
لو کان الجانی فی فرض المتقدم ( که یکی دستش را از مچ قطع کرد و دیگری از مرفق، و این سبب شد که شخص بمیرد) واحداً دخل دیة الطرف فی دیة النفس علی تأمل فی بعض الفروض، یعنی در جایی که خطأ نباشد بلکه عمدی باشد، چون در عمد اولاً و بالذات قصاص است و ثانیاً و بالعرض دیه، یعنی اگر بر دیه توافق کردند، قهراً این بعضی فروض مبنی بر مسئله آینده است، اگر در بحث آینده قائل به تداخل شدیم، اینجا قائل به تداخل میشویم و إلا فلا.
ما به نسبت به فرمایش حضرت امام عرض میکنیم، اینکه فرمودید علی بعض الفروض، از کجا بدانیم که کدام فروض است، باید این بعض فروض را بیان کنید، فلذا تا انسان به جواهر مراجعه نکند، این بعض فروض روشن نمیشود.
فرع اول از نظر متن تمام است.
دلیل فرع اول
1. دلیل ما در فرع اول (خواه عمدی باشد یا خطئی) اجماع است، یعنی اجماع داریم که دیة الطرف داخل فی دیة النفس خصوصاً اگر خطئی باشد
2. علاوه بر این، یک روایتی را در فرع دوم میخوانیم، در آن فرع دوم دلیل این مسئله میآید و آن عبارت است از صحیحه ابو عبیده حذّاء، صحیح ابوعبیده حذّاء را که در فرع دوم خواهیم خواند، دلیل فرع اول نیز در آنجا هست. فلذا اگر من دلیل فرع اول را در اینجا بیان نمیکنم، برای این است که روایت را در فرع دوم میخوانیم.
پس فرع اول (دیة الطرف داخل فی النفس) در صورت خطا بالاجماع است، و در صورت عمد، مبنی بر فرع دوم است، دلیلش اجماع است، دلیل دیگرش هم روایت ابوعبده حذّاء است که بعداً خواهیم خواند.
بررسی فرع دوم
الفرع الثانی: قصاص الطرف داخل فی قصاص النفس أو لا؟
مثلاً کسی از روی عمد دست طرف را برید و سپس گردنش را قطع نمود، آیا در اینجا دو قصاص است یا یک قصاص؟
در اینجا برای شیخ طوسی سه قول است، یعنی هر سه قول مال ایشان است، حضرت امام هم چهار قولی کرده، معروف در میان اصحاب ما سه قول است، قول چهارم را حضرت امام اضافه کرده است
القول الأول: التداخل، یعنی قصاص طرف داخل در قصاص نفس است، اگر کسی دست دیگری را برید و بعداً سرش را قطع نمود، موقع اعدام فقط او را میکشند نه اینکه اول دستش را ببرند و سپس گردنش را بزنند(یتداخل قصاص الطرف فی قصاص النفس)
القول الثانی: عدم التداخل، یعنی قصاص طرف داخل در قصاص نفس نمیشود بلکه هر کدام برای خودش قصاص جداگانهای دارد ﴿فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾[1]
یعنی اول دست جانی را میبریم و سپس گردنش را میزنیم یا به دارش آویزان میکنیم
القول الثالث: قول سوم (که باز قول شیخ است در بعضی از کتابهایش) این است که اگر با یک ضربه دو کار را کرده، تداخل است، چطور؟ مثلاً با یک شمشیر و با یک ضربت هم گوش طرف را برید و هم گردنش را، در اینجا یک قصاص است.
اما اگر اول گوشش را برید و سپس گردنش را زد، در اینجا دو قصاص است. پس شیخ طوسی دارای سه قول است چنانچه بیان شد، قول سوم ایشان را صاحب شرائع نیز انتخاب کرده است.
القول الرابع: حضرت امام یک قول چهارمی را اضافه کرده و فرموده همان تعدد نیز دو جور است، یعنی دو ضربه هم دو جور است، گاهی دو ضربه متوالی است، یعنی بهمحض اینکه گوشش را برید، بلافاصله با ضربه دیگر گردنش را قطع نمود، ولی گاه متوالی و پشتسرهم نیست، بلکه ضربه دوم را بعد از یک روز فاصله وارد میکند، یعنی امروز گوشش را میبرد، روز دیگر گردنش را قطع میکند. اگر دو ضربه متوالی و پشتسرهم باشد، تداخل است و اما اگر متوالی نباشد، دو قصاص است و به یکدیگر تداخل نمیکنند.
دلیل قائلین به عدم تداخل
قائلین بر عدم تداخل به آیات قرآنی استدلال کردهاند و گفتهاند مقتضای قاعده اولیه عدم تداخل است، یعنی مرحوم آیتالله خوئی در کتاب منهاج فرموده که اصل عدم تداخل است و با آیاتی هم استدلال فرمودهاند، مگر اینکه دلیلی بر تداخل داشته باشیم.
ایشان دودسته آیات را آورده که یک دستهی آن در سوره مائده است.
الأیة الأولی: قال سبحان و تعالی:
﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[2]
معنای آیه
بر بنیاسرائیل گفتیم که اگر کسی نفسی را کشت، در مقابل همان شخص را بکشند، اگر چشم کسی را در آورد، چشمش را در آورند، بینی کسی را برید، باید بینی و دماغش را ببرند، اگر گوش کسی را برید، گوشش را ببرند، دندانش را کشید، در مقابل دندانش را بکشند، یعنی هر کس هر نوع جرحی به دیگری وارد کند، شما میتوانید آن را قصاص کنید ﴿وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾[3]
﴿فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ ۚ﴾[4] گاهی میگویند معنای ﴿فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ﴾[5] ایشان (آیة الله خوئی) میفرماید معنای این است که اگر جناب جانی آماده بشود و بگوید، حالا که من او را کشتم، پس بیایید مرا بکشید، یا حال که چشم کسی را در آوردهام، بیایید چشم مرا در آورد و ...، یعنی همین که طرف آماده قصاص باشد، این کفارهای اوست
دیدگاه آیتالله سبحانی
ولی من این معنا را نمیپسندم، چرا؟ زیرا جانی که آماده قصاص است، این تصدق نیست، بلکه معنایش این است که اگر «مجنی علیه» جانی را ببخشد، ﴿فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ﴾ پس مراد از «من» مجنی علیه است نه جانی. چون تصدق در جانی صدق نمیکند. ﴿وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[6]
کیفیت استدلال بر عدم تداخل
آقای خوئی و دیگران با این آیه استدلال کردهاند که هر گز قصاص طرف داخل در قصاص نفس نیست، یعنی مثل دیه نیست، دیه در صورت خطأ قطعاً تداخل میکند، اما در صورت عمد، مبنی بر این مسئله است، اما قصاص طرف تداخل نمیکند (لا یتداخل)، ایشان تمسک کردهاند به اطلاق آیه که میفرماید:
﴿وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ﴾ خواه تنها باشد یا جفت، یعنی خواه تنها چشمش را در بیاورد یا جفت باشد، یعنی اول چشمش را در بیاورد و سپس گردنش را بزند، فلذا اطلاق دارد، یعنی سواء کان وحده أم مع القتل بازهم اطلاق دارد، خواه با ضربه واحده باشد یا با دو ضربه، بلکه سواء کانا متوالیاً أو غیر متوالی»، این آیه اطلاق دارد و همه صورت را میگیرد.
الآیة الثانیة:
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ [7]
﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾[8]
شاهد در جملهی ﴿فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ﴾[9] است، یعنی اگر تنها چشمش را درآورده، چشمش را در بیاورید، اگر علاوه بر در آوردن چشم، طرف را گردن زده و کشته، شما نیز چشمش را در بیاورید و سپس او را بکشید، خواه به ضربه واحده باشد یا به دو ضربه باشد و در ضربتین هم خواه متوالی باشد یا غیرمتوالی، تمسک به اطلاق این آیات کردهاند و گفتهاند مقتضای این آیات عدم تداخل در تمام صور است. از اقوال شیخ طوسی همان قول دوم را انتخاب کردهاند.
بنابراین، این آیات برای ما مدرک است، اگر بر خلاف آیات مخصص پیدا کردیم، آیه را تخصیص میزنیم، اگر مخصص پیدا نکردیم، بر همان اطلاق آیات میچسبیم.
این استدلال آیتالله خوئی و دیگران بود.
نظریهی استاد سبحانی
ولی من دو نظر دارم، یک نظر نسبت به آیه اولی، یک نظر هم نسبت به آیه دوم، اطلاق باید طوری باشد که ببینیم متکلم در مقام چه است؟ متکلم در مقام هر چه بود، باید اطلاق هم در همان زمینه باشد، فرض کنید مولا فرموده «الغنم حلال»، شما نمیتوانید بگویید غنم غصبی نیز حلال است یا غنم موطوئة هم حلال است، چون نظر متکلم که فرموده «الغنم حلال»، نظرش به طبیعت غنم است، طبیعت غنم حلال است و طبیعت خنزیر حرام است، اما عوارض دیگر مطرح نیست، یعنی اینکه آیا غصبی است یا نه؟ موطوئة است یا نه؟ این مطرح نیست.
اول باید آیه اول را نگاه کنیم و ببینیم که سر چه بحث میکند.
﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[10]
باید حساب کنیم و ببینیم که محل بحث در آیه چیست؟ علیالظاهر این آیات در جایی است که تکی باشد، تک عین است، یعنی اینکه چشمش را در بیاوری، تک گوش است، اینکه یک گوشش را در بیاوری، اما اینکه چشم با قتل جمع بشود، آیه در مقام بیان آن نیست، آیه میخواهد بگوید، چشم در مقابل چشم است، گوش در مقابل گوش و بینی در مقابل بینی است، یعنی ظاهراً تکی را میگوید، اما اگر این «تک» ضمیمه قتل بشود، آنجا هم اول چشم را در بیاوری یا بینی را ببری و سپس سر او را ببری، آیه ناظر به این جهت نیست، باید ببینیم که حیثیت آیه به چه است؟ آیه میخواهد بگوید: مردم! تجاوز نکنید، اگر کسی چشم را در آورد، شما همچشمش را در بیاورید، نه اینکه سراغ بینی یا جای دیگری بدنش بروید، بینی را در آورد، سراغ چیز دیگر نروید، بلکه چشم در مقابل چشم است و بینی هم در مقابل بینی، اگر این جنایت با قتل هم ضمیمه شد، باید حتماً گوشش را ببری و بعداً سرش را ببری، آیه در مقابل بیان این جهت نیست، اگر اهل ذوق و اهل قرآن باشیم، لحن آیه این است، یعنی آیه میخواهد بگوید بنیاسرائیل، پا از گلیم نبرید، چشم در مقابل چشم است، اگر کسی چشم دیگری را در آورد، چرا شما شکم او را پاره میکنید، بلکه همان چشمش را در بیاورید، آیه میخواهد این را بگوید.
اما اگر این جنایت با قتل جمع شد، حتماً هردو را میتوانید انجام بدهید، آیه در مقام بیان این جهت نیست و لا اقل شک داریم که آیا در مقام بیان اجتماع هم است یا نه؟
اشکال من به استدلال به آیه این است که: الآیه ناظرة إلی صورة الإنفراد، آیه ناظر بهصورت انفراد است و میخواهد بگوید، چشم در مقابل چشم است و گوش در مقابل گوش و ... اما اگر این جنایت با قتل هم جمع شد، شما میتوانید علاوه بر قتل، چشمش را هم در بیاورید، آیه ناظر به این جهت نیست یا لااقل شک داریم که ناظر به این جهت است یا نیست.
آیهی دوم: آیه دوم میگوید با جنازه جانی بازی نکنید، همین جنایت کرد و شما هم در مقابل قصاص کردید، دیگر با جنازه جانی بازی نکنید ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِي،[11] ، آیه میگوید نباید با جانی بازی کنید، سرش بریدید کافی است، علاوه بر سر شکمش را پاره نکنید، آیه میخواهد بگوید با جنازه جانی بازی نکنید، هر مقدار که به شما جنایت وارد کرد، شما هم قصاص بگیرید، اما پا از گلیم آنچه که او کرده فراتر نگذارید ، یعنی با بدن مجنی علیه بازی نکنید، کمااینکه در زمان جاهلیت مثله میکردند، این آیه نهی از مثله کردن است، و ارتباطی به بحث ما ندارد که اگر کسی جنایتی کرد و گوش کسی را برید و بعداً او را کشت، بگوییم ما میتوانیم هردو را انجام بدهیم، چرا؟ چون قرآن میفرماید: ﴿فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ﴾[12] این آیه ناظر به مثله کردن است، اما ناظر به این صورت نیست و لااقل در اطلاقش شک داریم.
خلاصه
از اول بحث تا کنون چند مطلب روشن شد:
1. دیة الطرف فی دیة النفس، این خودش دو صورت داشت:
• الف- اگر خطئی باشد، مسئله اجماعی است.
• ب- اگر عمدی باشد، این مبنی بر مسئله آینده است.
2. قصاص الطرف فی قصاص النفس که در آن چهار قول وجود داشت، سه قول آن مال شیخ طوسی بود و یکی مال حضرت امام (ره)
3. بر عدم قول به تداخل با دو آیه استدلال کردهاند، ما کیفیت استدلالشان را بیان کردیم و اشکال نمودیم و گفتیم آیه ناظر بهصورت انفرادی و تکی است نه بهصورت اجتماع، آیه دوم هم در صدد این است که با جنازه جانی بازی نکنید.