< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

90/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کفاية إسلام أحد العمودين

فرع دوازدهم: حدّ تطهیر مخرج غائط به وسیله مسح، حصول نقاء است

بحث درباره این مطلب بود که آیا در استنجاء و تطهیر مخرج غائط به وسیله مسح با احجار، صرف نقاء برای تطهیر کافیست یا در روایات حدّی (مثلاً سه بار مسح) هم برای آن تعیین شده است. مشهور قائل هستند که نقاء کافیست و در مقابل، عدّه‌ای هم صرف نقاء را کافی نمی‌دانند.

در اینجا ما دو دسته روایت داریم: یک دسته روایاتی است که قائلین به کفایت نقاء به آنها تمسّک کرده‌اند و دسته دیگر روایاتی است که قائلین به لزوم ثلاث مرّات به آن استناد کرده‌اند. ابتدا روایات دسته اوّل را مطرح می کنیم:

روایت اوّل: موثّقه «یونس‌بن‌یعقوب» می‌باشد که حدیث پنجم باب نهم از ابواب احکام خلوت است: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السّلام) الْوُضُوءُ الَّذِي افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ- لِمَنْ جَاءَ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ بَالَ- قَالَ يَغْسِلُ ذَكَرَهُ وَ يُذْهِبُ الْغَائِطَ- ثُمَّ يَتَوَضَّأُ مَرَّتَيْنِ مَرَّتَيْن».[1] تقریبی که با استفاده از این روایت بیان کرده‌اند این است که سؤال در روایت درباره وضو است، ولی حضرت تفضّلاً آنچه در وضو و مقدّمات وضو از قبیل غسل ذکر و تطهیر موضع غائط معتبر بوده است را بیان کرده‌اند.

امّا به نظر من این‌که مستدلّین به این روایت گفته‌اند سؤال سائل از وضو بوده و حضرت تفضّلاً مقدّمات آن را هم بیان داشته‌اند، صحیح نیست و بحث تفضّل در کار نمی‌باشد. اگر به خود سؤال دقّت کنید می‌بینید که سائل می‌گوید: «الْوُضُوءُ الَّذِي افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ- لِمَنْ جَاءَ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ بَالَ» و در خود سؤال، از مسأله بول و غائط هم سؤال شده است. سؤال درباره وضوی کسی است که بول و غائط کرده است و چون این‌طور سؤال کرده، حضرت هم خواسته‌اند کامل جواب بدهند. امّا به هر حال استدلالی که با استفاده از این روایت برای اثبات کفایت نقاء شده این است که حضرت تطهیر مخرج غائط و ذهاب غائط را مقیّد به چیزی نکرده‌اند و مطلقاً فرموده‌اند: «وَ يُذْهِبُ الْغَائِطَ» و مقتضای اطلاق موثّقه این است که تفاوتی میان مسح یا غسل، مرّه با مرّتین یا ثلاث مرّات وجود ندارد و آنچه محور قرار گرفته است، صرف ذهاب غائط است. بنابراین اگر با یک بار مسح هم این ذهاب صورت بگیرد، کفایت می‌کند.

دراین اطلاق خدشه‌ای وارد نشده است. ولی مرحوم شیخ انصاری در کتاب طهارت خود مناقشه‌ای در این استدلال دارند. می‌فرماید این‌که در صدر موثّقه و سؤال سائل ذکر وضو و غسل ذَکَر شده است و در جواب هم همین‌طور، این قرینه است بر این‌که موثّقه ناظر به تطهیر با ماء است و شامل مسح با احجار و غیر احجار نمی‌شود. سائل از وضوی کسی که بول و غائط کرده است سؤال کرده و بحث غسل در وضو و تطهیر مخرج بول مطرح است، لذا این قرینه است بر این‌که در غائط هم بحث غسل مطرح است و غائط هم باید به وسیله ماء تطهیر شود. ظاهراً در ذهن شیخ(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) نکته‌ای خلجان داشته و ایشان می‌خواسته به وسیله مطرح کردن این بحث، دفع دخل مقدّر کند. ایشان با بیان این نکته می‌خواهند بفرمایند امام در این روایت اسمی از مخرج غائط نیاروده‌اند و بحث را برده‌اند روی ذهاب غائط؛ در حالی‌که در مورد بول نام مخرج آن(ذََکَر) را ذکر کرده‌اند و چون بحث روی غائط است، ذهاب فرموده‌اند؛ ولی اگر می‌خواستند نام مخرج غائط را ببرند، بحث طهارت مخرج غائط پیش می‌آید که به همان دو قرینه‌ای که بیان شد، مخرج غائط هم فقط با آب پاک می‌شود و علّت این‌که نامی از مخرج غائط نبرده‌اند این است که اسم این مخرج(دبر) استهجان دارد. پس حضرت فقط نام غائط را برده‌اند که ذهاب آن کافیست؛ ولی برای تطهیر مخرج نیاز به آب است.

امّا به استدلال ایشان پاسخ داده‌اند که استهجان اسم ذَکَر با دُبُر مساوی است و فرقی با هم ندارند. امّا به عقیده من، عرفاً استهجان اسم ذَکَر، بیشتر از دُبُر است.

ثانیاً چه فرقی میان لغت دُبُر و عِجان(نشیمن‌گاه) وجود دارد؟ هیچ فرقی به لحاظ لغت وجود ندارد. پس چه‌طور حضرت در اینجا از استعمال لفظ دُبُر خجالت کشیدند، امّا در روایات دیگر لفظ عجان را به کار برده اند؟! نمی‌شود که در جایی استهجان داشته باشد و در جای دیگر نداشته باشد؛ اگر به صحیحه زراره که حدیث سوم باب سی‌ام از ابواب احکام خلوت است مراجعه نمائید، در این روایت به صراحت لفظ «عجان» آمده است: «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه‌السّلام) قَالَ: جَرَتِ السُّنَّةُ فِي أَثَرِ الْغَائِطِ بِثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ- أَنْ يَمْسَحَ ‌الْعِجَانَ وَ لَا يَغْسِلَهُ- وَ يَجُوزُ أَنْ يَمْسَحَ رِجْلَيْهِ وَ لَا يَغْسِلَهُمَا».[2] البتّه این روایت هم از روایاتی است که قائلین به لزوم تطهیر مخرج غائط به وسیله سه مرتبه مسح به آن استدلال و استناد کرده‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد این نحوه استدلالی که شیخ کرده‌اند سست است و روایت اطلاق دارد و اصلاً چه‌طور در باب تطهیر بول حضرت تصریح می‌کنند که «يَغْسِلُ ذَكَرَهُ» و بحث غسل را مطرح می‌کنند، ولی در باب غائط می‌فرمایند «يُذْهِبُ الْغَائِطَ»؟ ما از این نمی‌فهمیم که در باب تطهیر بول، شست و شو و غسل لازم است، ولی در باب تطهیر غائط غسل لازم نیست و صرف ذهاب کافیست؟ حضرت هم که این دو را در کنار هم ذکر کرده‌اند و خود این نکته می‌تواند قرینه بر این مطلب باشد. لذا اصلاً جای مطرح کردن استهجان و این مسائل نیست که بعد عدّه‌ای هم بگویند استهجان این دو یکسان است و ما بگوییم استهجان نام مخرج بول بیشتر است. اگر مخرج غائط لازم بود و نام آن هم استهجان داشت، حضرت می‌فرمودند و «یغسل موضع الغائط» و به کاربردن لفظ موضع هم که اشکالی ندارد و لفظ غائط هم که استهجان ندارد و در خود سؤال به کار رفته و در جواب هم آمده است. لذا این مناقشات، خدشه‌ای به اطلاق روایت وارد نمی‌کند و حق در این مورد با مشهور است.

روایت دوم: صحیحه «عبدالله‌بن‌مغیره» است و برخی به حسنه تعبیر می‌کنند که حدیث اوّل باب سیزدهم ابواب احکام خلوت می‌باشد: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ(علیه‌السّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِلِاسْتِنْجَاءِ حَدٌّ- قَالَ لَا؛ يُنَقَّى مَا ثَمَّةَ- قُلْتُ فَإِنَّهُ يُنَقَّى مَا ثَمَّةَ وَ يَبْقَى الرِّيحُ- قَالَ الرِّيحُ لَا يُنْظَرُ إِلَيْهَا».[3]

سؤالی که در این روایت پرسیده شده بسیار شفاف و واضح و نصّ است و سؤال از حدّ تطهیر موضع غائط می‌باشد که حضرت در جواب می‌فرمایند حدّ آن نقاء است. سائل در اینجا کأنّه استعجاب می‌کند و می‌پرسد: «فَإِنَّهُ يُنَقَّى مَا ثَمَّةَ وَ يَبْقَى الرِّيحُ؟ قَالَ الرِّيحُ لَا يُنْظَرُ إِلَيْهَا»؛ ظهور این روایت در تطهیر مخرج به وسیله غیر ماء است.

البتّه مرحوم شیخ در این روایت هم مناقشه می‌کنند. ایشان می‌فرمایند ذیل روایت که آمده «فَإِنَّهُ يُنَقَّى مَا ثَمَّةَ وَ يَبْقَى الرِّيحُ؟ قَالَ الرِّيحُ لَا يُنْظَرُ إِلَيْهَا» ظاهر در این است که نقاء به وسیله ماء باشد؛ زیرا آن چیزی که بوی غائط را می‌گیرد دست انسان است و اگر نقاء با ماء باشد، لازم می‌آید که دست انسان با محلّ غائط برخورد کند و بوی غائط را به خود بگیرد. ولی اگر نقاء به وسیله چیزهای دیگر هم کافی باشد، لزومی ندارد که دست انسان آلوده شود؛ یعنی در نظر شیخ کأنّه سائل پرسیده و لواین‌که دست او بو بگیرد، باز هم طاهر است یا خیر؟

جوابی که آقایان به این استدلال داده‌اند این است که فهمیدن بوی غائط، فقط به وسیله دست نیست؛ بلکه به وسیله اشیاء دیگر هم این بو منتقل می‌شود. مثلاً وقتی شخصی با سنگ یا کلوخی غائط را بر طرف کرده، وقتی سراویل خود را بو می‌کند، می‌فهمد که بوی غائط هنوز باقی است. لذا لزومی ندارد که حتماً برای انتقال بو، دست به آن مخرج زده باشد و ثانیاً اگر تطهیر با ماء صورت بگیرد، اصلاً بویی باقی نمی‌ماند. مگر این‌که این‌قدر غائط عَفِن باشد که بو باقی بماند.

لذا به نظر من مناقشه شیخ صحیح نمی‌باشد و اتّفاقاً درست عکس این قضیه صادق است؛ یعنی در ذهن سائل مسح بوده است و نه غسل که بعد هم استعجاب می‌کند و مسأله باقی ماندن بو را مطرح می‌کند.

روایت سوم: حدیث دوم باب سی‌ام از ابواب احکام خلوت است که روایت «برید‌بن‌معاویه» می‌باشد: «وَ عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه‌السّلام) أَنَّهُ قَالَ: يُجْزِي مِنَ الْغَائِطِ الْمَسْحُ بِالْأَحْجَارِ- وَ لَا يُجْزِي مِنَ الْبَوْلِ إِلَّا الْمَاءُ».[4] ما قبلاً به این روایت استناد کرده‌ایم که تطهیر بول حتماً باید با ماء صورت پذیرد. تقریبی که به این روایت شده و تقریباً صریح هم هست این است که تطهیر مخرج غائط و مخرج بول را در مقابل هم قرار داده‌ و حدّ تطهیر مخرج بول را تغسیل دانسته، ولی برای تطهیر مخرج غائط، فقط نقاء را کافی می‌داند. بحثی که در این روایت مطرح است راجع به کلمه بالأحجار است. ما سه تصویر درباره «الف و لام» این کلمه می‌توانیم داشته باشیم:

تصویر اوّل این است که «ال» جنس باشد. صورت دیگر این است که عهد باشد و صورت سوم این است که استغراق باشد. تصویر دوم و سوم مردود است. خیلی بعید است که عهد باشد؛ زیرا باید عهد خارجی باشد که یعنی حتماً باید آن سنگ‌های خارجی که معهود متکلّم و مخاطب بوده باشد و اگر هم منظور استغراق باشد، یعنی باید با تمام سنگه‌ای عالم استنجاء کند که خیلی بی ربط است. لذا چاره‌ای نیست که بگوییم جنس و طبیعت اجحار منظور است. حالا بحث بر سر این است که باید متعدّد باشد یا خیر. زیرا عدّه‌ای گفته‌اند تعبیر «احجار» آمده که جمع است و حداقل جمع هم سه تا است؛ لذا باید متعدّد باشد و سه تا سنگ باید باشد. البتّه با این بیان که گفتیم «ال» برای جنس است، طبیعت حجر کافیست و نیازی به تعدّد سنگ نمی‌باشد.

 


[1] وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 316‌.
[2] همان؛ ص: 349.
[3] همان؛ ص:342.
[4] همان، ص: 348.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo