< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

89/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم سابّ النبی، سائر انبیاء الهی و ائمه‌ی معصومین علیهم السلام، چیست؟

 در «سبّ‌ النبی» بین دو مسئله خلط شده است، یک مسئله این است که سبّ‌ النبی خودش «بما هو هو» چه حکمی دارد خواه سب کننده مسلمان و خواه کافر،

 مسئله‌ی دیگر این است که سبّ النبی موجب ارتداد است یا نه؟

  ما نباید این دو مسئله را بهم ربط بدهیم، مسئله ارتداد برای خودش یک بابی است و سبّ النبی «بما هو هو» باب دیگری دارد و لذا اگر کافر سبّ النبی کند، کشته می‌شود و حال آنکه ارتداد در باره او صادق نیست، حتی ممکن است مسلمانی با اینکه مسلمان است و پیغمبر اکرم را به پیغمبری قبول دارد، آن حضرت سب کند، زیرا بچه‌هایش در احد و بدر کشته شده است، از این رو ناراحت است و از روی ناراحتی آن حضرت را سب می‌کند.

  در هر صورت «سبّ النبی» ملازم با ارتداد نیست ، فلذا باید سب را مستقلاً مطالعه کرد، البته صاحب جواهر در یکجا به این نکته توجه کرده است، در همان جلد 41 صفحه 438 به این مسئله توجه کرده است، و لذا من در جلسه قبل به ابن قدامه صاحب کتاب «المغنی» اشکال کردم و گفتم ایشان مسئله سب النبی را در مسئئله ارتداد بحث کرده است و حال آنکه ملازم با ارتداد نیست، یعنی ممکن است سبّ کننده کافر باشد و ممکن است مسلمان باشد.

سؤال

 ممکن است کسی سوال کند که کافر برای سب خودش انگیزه و دلیل دارد، اما مسلمان چرا باید پیغمبر خودش را سب کند و چه انگیزه‌ای برای سب دارد؟

جواب

 مسلمان نیز ممکن است برای سب خودش انگیزه داشته باشد و همان سبب می‌شود که آن حضرت را سب کند، یعنی امکان دارد که بخاطر بعضی از ناراحتی‌هایی که به دل دارد، آن حضرت را سب کند، و حال آنکه پذیرفته است که اوپیغمبر است، و حی بر او نازل شده است.

 بنابراین، منافات ندارد که انسان از یک نقطه‌ای ناراحت بشود، یکی را سب کند و اما بقیه مبادی را هم بپذیرد.

هل یلحق بالنبیّ الخاتم، سبّ سائر الأنبیاء؟

 اگر کسی انبیاء دیگر را سب کرد، مثلاً ‌«نعوذ» بالله حضرت مسیح و حضرت موسی را سب کرد، سبّ آنان را به همان سب النبی ملحق کرده‌اند و می‌گویند سب آنان ارتداد است.

 ولی این حرف درست نیست، چون ما سب النبی را بحث می‌کنیم، سبّ انبیاء باید مستقلاً در روایات وارد بشود و الا اگر ملازم با ارتداد باشد، این دیگر محل بحث نیست.

 و ربما ألحق بالنبی الخاتم سبّ أحد الأنبیاء لأنّ تعظیمهم و کمالهم علم من دین الإسلام،

 ضرورة، فسبّهم ارتداد.المسالک:

 14/453، و ریاض المسائل: 13/532،

 مرحوم صاحب ریاض المسائل در این آخر که ارتداد است تامل کرده است، تاملش هم همین است که بحث ما منهای ارتداد است و الا ارتداد به هر نحوی صورت بگیرد یقتل، ولی بحث ما منهای ارتداد است، از این بیان روشن می‌شود که بعضی فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم ملحق کرده است، اگر الحاقش روایت دارد، ما نیز قبول داریم و الا اگر از این نظر که او معصومة است و اگر کسی او را سب کند، این ارتداد است، این خارج از محل بحث ماست، چون محل بحث ما سب «بما هو سبّ» که کشته می‌شود (یقتل)،سواء أکان مرتداً أم لم یکن مرتداً، در باره حضرت زهرا سلام الله علیها چنین روایتی نداریم، مگر اینکه سب فاظمه زهرا و ائمة علیهم السلام سبّ النبی محسوب شود

 و ألحق العلامة فی التحریر بالنبی أمّه وبنته من غیر تخصیص بفاطمة(س). التحریر: 5/.... .

 و یمکن أن یخصّص الحکم بفاطمة لعصمتها و طهارتها من الذنب بآیة التطهیر و اما غیر ها فإنّما یقتل إذا رجع إلی سبّ النبی و النیل منه.

دیدگاه استاد سبحانی

 خلاصه آنچه را که من بعد از مطالعه به آن رسیدم این است که سبّ‌ النبی موضوعیت دارد، بقیه ائمه علیهم السلام سب شان اگر بر گردد به سبّ‌ النبی، أهلاً و سهلاً!، اما اگر بر نگردد، باید به عنوان ارتداد کشته بشود.

فیمن سبّ أحد الأئمة(علیهم السلام)

 یقول المحقق: و کذا من سبّ أحد الأئمة و یکفی فی ذلک ان الساب ناصبی و دمه حلال.

روایست داود فرقد

  روی داود بن فرقد قلت لأبی عبد الله علیه السلام:

« ما تقول فی قتل الناصب؟ فقال: حلال الدم و لکن اتقی علیک». الوسائل 18، الباب 26 من أبواب حد القذف، الحدیث 5.

 ناصبی مطلقا مهدور الدم است، خواه سب بکند یا سب نکند.

روایت عبد الله بن سلیمان

 و روی عبد الله بن سلیمان العامری قال: «قلت لأبی عبد الله(علیه السلام): أیّ شیء تقول فی رجل سمعته یشتم علیاً(ع) و برأمنه؟ قال فقال لی: و الله هو حلال الدم و ما أّلف رجل منهم(یعادل) برجل منکم کلمه‌ی یعادل را من در مقدر می‌کنم- ». الوسائل 18، الباب 27 من أبواب حد القذف، الحدیث 2 و لاحظ بقیة روایات الباب.

 حضرت خود این ناصبی را حلال الدم شمرده است، خواه سب بکند یا سب نکند.

  خلاصه اینکه انسان باید روایات را مطالعه کند، ‌روایات فقط در سبّ النبی است، در غیر سبّ النبی روایت نداریم. این دو روایتی که آقایان آورد‌ه‌اند، مربوط به سب نیست بلکه خود اینها آدم های پستی هستند، که حضرت می‌فرماید هزار شان معادل با یکنفر از شما نیست.

نظریه استاد سبحانی

 پس نتیجه این شد که الذی ورد فیه النص، سب‌ النبی است، سبّ النبی مستقل است و کاری به ارتداد و غیر ارتداد ندارد، ‌غیر سب‌ النبی مانند ائمه علیهم السلام و دیگران، اگر سب شان بر گردد به سبّ النبی «کما لیس ببعید» مسلماً آن هم حکم سبّ‌ النبی را دارد، اما اگر به سبّ النبی بر نگردد، باید عنوان ارتداد و ناصبی را به خود بگیرد، این حاصل عرض ماست دراین مسئله بعد از مراجعه به کتاب‌ها.

الثانیة: فی مدعی النّبوة

 اگر کسی ادعای نبوت کرد یا شاک در نبوت بود، یعنی گفت من در نبوت پیغمبر اکرم شاک هستم، اولی کشته می‌شود (یقتل) و خودش یک موضوع مستقل است و روایت هم دارد. پس اگر کسی ادعای پیغمبری کرد، به نص و روایت کشته می‌شود، علاوه براین، اگر زنده بماند، دیگران را فریب می‌دهد.

موثقه ابن أبی یعفور

  موثقة ابن أبی یعفور، قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): «أنّ بزیعاً یزعم أنّه نبی؟ فقال: إن سمعته یقول ذلک فاقتله». الوسائل: 18، الباب 7 من أبواب حد المرتد، الحدیث 2.

 این فرق نمی‌کند که مسلمان باشد یا کافر، خود سبّ ادعای نبوت موضوع است،‌نباید ادعای نبوت را ببریم به باب دیگر و بگوییم این آدم که ادعای نبوت می‌کند، خاتمیت را منکر است، آن یک مسئله‌ای دیگر است، خودش مستقلاً در اسلام موضوعیت دارد.

مراحل ارتداد

 اما شاک النبی به این زودی کشته نمی‌شود،‌ من در رساله‌ای که در باره ارتداد نوشته‌ام، گفته‌ام که ارتداد برای خودش مراحل دارد، فرض کنید یک نفر برایش شک رخ داده است، قاضی باید در رجه‌ی اول شک او را رفع کند، اگر این امکان رفع شک و هدایتش است، باید رفع کند،‌شک یک امر غیر اختیاری است. اگر رفع شک نکرد و تبلیغ کرد، البته کشته می‌شود (یقتل)، اما اگر آدم شاکی است و لی لب فرو بسته بدون اینکه تبلیغ کند، یعنی کاری به این چیز‌ها ندارد، این محکوم به قتل نیست.

 بنابراین، باید مراحلش طی بشود و تا مراحلش طی نشود کشته نمی‌شود.

روایت حارث بن مغیرة

 عن علی بن ابراهیم ، عن محمد بن عیسی- محمد بن عیسی بن عبید بغدادی-،‌عن عبد الرحمان الأبزاری الکناسی کوفی است- عن الحارث بن المغیرة این هم کوفی است- قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:« لو أنّ رجلاً أتی النبی (صلّی الله علیه و آله) فقال و الله ما أدری أ نبیّ أنت أم لا، کان یقبل منه؟ قال:‌لا، و لکن کان یقتله،‌إنّه لو قبل ذلک ما أسلم منافق أبداً» الوسائل: 18، الباب 5 من أبواب حدّ المرتد، الحدیث4. هیچ منافی با عرض ما نیست.

روایت ابن أبی یعفور

 عن محمّد بن یحیی ثقه است- عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن حمّاد ابن عثمان، عن ابن أبی یعفور قال:« قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): أنّ بزیعاً یزعم أنّه نبی؟ فقال: إن سمعته یقول ذلک فاقتله، قال: فجلست إلی جنبه غیر مرّة فلم یمکّنی ذلک». الوسائل: 18، الباب 7 من أبواب حد المرتد، الحدیث 2.

حکم مدّعی امامت

 حال اگر کسی ادعای امامت کند، حکمش چیست؟

  آقایان می‌گویند کشته می‌شود، چون این منکر ضرری دین از نظر خودش شد، امامت از ضروری دین نیست بلکه از ضروری مذهب است، ولی این آدم چون خودش شیعه بوده، امامت در نظر شیعه از ضروریات دین است، پس اگر ادعای امامت کند، این ضروری دین را از دیدگاه خودش انکار کرده است، فلذا کشته می‌شود.

 ولی این منطق درست نیست، یعنی انکار ضروری دین مایه‌ی ارتداد نیست، مگر اینکه به انکار یکی از اصول ثلاثة بر گردد (إلّا إذا رجع إلی إنکار أحد أصول الثلاثة)،‌ یعنی انکار خدا یا انکار نبی یا انکار معاد. اما ایکه کسی نماز را منکر بشود به شرط اینکه ملازمه نباشد بین انکار نماز و آن ثلاثة.

 به بیان دیگر انکار ضروری خودش موضوعیت ندارد ، بلکه طریق است إلی إنکار أحد أصول الثلاثة.

الثالثة: فی حدّ الساحر

 آقایان می‌گویند ساحر کشته می‌شود، ولی ما قید می‌زنیم و می‌گوییم در صورتی ساحر کشته می‌شود که سحر برای او یک صنعت، حرفه و کار باشد، اما اگر کسی هر چند گاهی یکبار سحر می‌کند، ادله قاصر است، بلکه جایی را می‌گیرد که سحر صنعت و حرفه برای او باشد.

 ثانیاً این آدم سحر را در مورد افساد به کار ببرد، اما اگر با سحر بخواهد سحر دیگری را باطل کند، این اشکال ندارد، شیخ هم در مکاسب می‌گوید این قبیل سحر اشکال ندارد. تعلیم و تعلم سحر حرام نیست عملش حرام است، پس اگر کسی بخواهد آن را یاد بگیرد بدون اینکه به آن عمل کند، این حرام نیست، مقدمه حرام از نظر ما حرام نیست مگر اینکه مقدمه موصله باشد.

چرا ساحر کشته می‌شود؟

 حال سوال این است که چرا ساحر کشته می‌شود؟ در روایت دارد که:« الساحر کالمشرک مقرونان»، این دوتا را با یک طناب می‌بندد، مشرک معتقد است که غیر از خدا، عوامل دیگری هم در جهان است که کار می‌کنند، بت‌ها، البته نه بت‌های چوبی، این بت‌های چوبی را مظهر آن بت‌های واقعی می‌دانستند، ساحر هم کأنّه چنین است، ما برای خدا یکنوع تاثیری در این ابزار و اداوات خودش است و حال آنکه قرآن می‌فرماید: «فیتعلمون منه ما لا یضرّهم و لا ینفعهم» دارد که اثر نمی‌گذارد مگر به اذن خدای تبارک و تعالی، چون ساحر به اذن الله معتقد نیست حالت مشرک را به خود می‌گیرد

 من عمل بالسحر یقتل إن کان مسلماً،و یؤدّب إن کان کافراً. شرائع الإسلام: 4/167.

 و علله فی کشف اللثام. کشف اللثام: 10/546. بالارتداد و لم یعلم و جهه، و الأولی تعلیله بما ورد فی النصوص:

1. محمّد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی عن السکونی این روایت رباعی است، یعنی مرحوم کلینی به چهار واسطه از امام نقل می‌کند- عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال:

« قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله) ساحر المسلمین یقتل و ساحر الکفّار لا یقتل، فقیل یا رسول الله(صلّی الله) و لم لا یقتل ساحر الکفّار؟ قال: لأنّ الکفر أعظم من السحر و لأنّ السحر و الشرک مقرونان ». الوسائل: 18، الباب 1 من أبواب بقیة الحدود، الحدیث 1.

2. خبر زید بن علی عن أبیه عن آبائه(ع) قال: «سُئل رسول الله(ص) عن الساحر، فقال: إذا جاء رجلان عدلان فشهدا بذلک فقد حلّ دمه ». الوسائل: 18، الباب 3 من أبواب بقیة الحدود، الحدیث 1.

 و القدر المتیقن من الحدیث هو من اتخذ السحر صنعة و عملاً، لا من تعلمه و لم یعمل به، أو وقع منه نادراً، کما أن المتیقن منه أیضاً هو استعمال السحر لغایات دنیویة، و أما إذا کانت الغایة إبطاله فلا إشکال فیه کما إذا ادعی رجل النبوة بسحره أعین الناس، و قام الآخر بإعماله لغایة الإبطال.

 و إطلاق الحدیث یقتضی عدم الفرق بین المستحل و غیره.

 راه اثبات سحر

 سحر همانند چیز های دیگر با دو چیز ثابت می‌شود، یکی با «بیّنة»، یعنی دو نفر شهادت بدهند که این آدم ساحر است، دیگری اینکه خود طرف اقرار کند که ساحر است.

  و أما ثبوته فبالبینة و الإقرار و لو مرة واحدة، و الأحوط هو الاقرار ثانیاً

الرابعة: مقدار تعزیر الصّبی

 حال اگر بنا شد که ما بچه را تعزیر کنیم، بر خلاف مربی‌های فعلی در مدارس و آموزشگاه ها، آنان معتقد به تعزیر بچه نیستند و حال آنکه در اسلام هردو هست، یعنی هم ارشاد است و هم تعزیر، اگر به ارشاد تنها اکتفا کنیم، در بعضی از بچه‌ها اثر گذار نیست، در باره تعزیر بچه چند جور روایت داریم،‌گاهی می‌گویند پنج تازیانه ، گاهی می‌گویند: سه تازیانه، گاهی می‌گویند: سه، چهار، پنج.گاهی می‌گویند: یک تا پنج. البته شلاقی که مناسب با بچه باشد. قرآن مجید هم در باره زوجه دارد.

 همان گونه بیان شد، روایات در این زمینه مختلف است، چرا روایات مختلف است؟ چون بچه‌ها فرق می‌کنند، حاکم باید ببیند این بچه را چه ادب می‌کند، یعنی حاکم وضع بچه و شرارت او را در نظر می‌گیرد و تعزیر می‌کند.

الخامسة ما ثبت به حقوق الله تعالی

 حقوق الله با دو چیز ثابت می‌شود:

الف: بیّنة، ب: اقرار، زنا حقوق الله است، سرقت به یک معنا حقوق الله است و به یک معنا هم حقوق الناس است، سبّ‌ النبی حقوق الله است، در این موارد اگر یا بیّنه اقامه شود یا اقرار، اطلاق ادله بینه، أدله بینه اطلاق دارد، یعنی هم حقوق الله را می‌گیرد و هم حقوق الناس را، اما اقرار کی کافی نیست، و لو إقرار العقلاء علی أنفسهم جائز، ولی در این موارد تعدد لازم است، چرا؟ چون هر اقراری جانشین یک شهادت می‌شود، تعدد هم در اقرار لازم است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo