< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الصلاة

1389/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع :هل يجوز إقتداء المأموم بالإمام فيما كان اختلافهما إختلافاً حكمياً؟

مسئله‌ي ديروز مسئله اي بود شبهه حكميه، يعني اگر بين امام و ماموم اختلاف در مسئله باشد اختلافاً حكمياً. فرض كنيد يكي سوره را واجب مي‌داند و ديگري واجب نمي‌داند، ما در اينجا به اين نتيجه رسيديم كه در دو مورد نمي‌تواند اقتدا كند، يا اختلاف در اركان باشد مثلاً بجاي وضو، تيمم كند او بالعكس بجاي غسل تيمم كند، اختلافي در اركان باشد و يا اينكه آنجايي كه از مأموم تحمل كند، نتواند تحملش صحيح باشد.

اما در غير اين موارد، اقتدا جايز است.

به بيان بهتر! اگر نماز امام صحيح باشد حتي عند المأموم در شرايط امام، يا داخل در مستثني منه باشد ( لا تعاد ) و يا اينكه در آن ظرف صحيح باشد مثل اين كه امام آب ندارد و تيمم كرد، در آن ظرف نماز اين آدم درست است، يا بايد نماز امام داخل در مستثني منه باشد (لاتعاد)، و يا اينكه نماز امام بگونه اي باشد كه حتي مأموم هم بگويد كه در اين ظرف نماز امام درست است (كما اذا تيمم و كان فاقداً للماء) اين نتيجه درس ديروز بود.

و اما مسئله امروز شبهه، شبهه‌ي موضوعيه است، ديروز تا حال شبهه، شبهه‌ حكميه بود، ولي الآن شبهه موضوعيه است. امام بدون اينكه وضو داشته باشد، براي نماز ايستاده و‌ خيال ميكند كه وضو دارد، يا ركني را ترك مي‌كند و خيال ميكند كه ترك نكرده، شبهه، شبهه‌ي موضوعيه است.

المسئلة الثانية و الثلاثون

( اذا علم المأموم بطلان الصلاة الإمام من جهة من الجهات شبهة موضوعية ككونه علي غير وضوء، أو تاركاً لركن أو نحو ذلك لايجوز له الاقتداء به، و إن كان الإمام معتقداً صحتها، من جهة‌الجهل، أو السهو، أو نحو ذلك.)

چرا معتقد به صحت است يا جاهل است و خيال مي‌كند كه وضوء دارد يا ساهي است و فراموش كرده.

بنابراين اين مسئله يك مسئله جديدي نيست تابع مسئله پيش است، منتها با اين تفاوت كه در گذشته اختلاف مأموم و امام از نظر شبهه حكميّه بود، مثلاً سوره را واجب نمي‌دانست جلسه استراحت را واجب نمي‌دانست، ولي در اينجا اختلاف در احكام ندارند، بلكه بنده‌ي خدا مشتبه است قشنگ خوابيده و خيال مي‌ كند كه بيدار است و سپس به نماز مي‌ايستد، به خيال اينكه نخوابيده و من مي‌دانم كه اين آدم خوابيده،

در اينجا من نمي‌توانم كه اقتدا كنم، در حقيقت در اين مسئله 32 آنچه را كه ما گفتيم، خود مرحوم سيد فرموده‌ است كه يك صورت را گفته و آنجايي است كه اختلاف در ركن باشد (شبهة موضوعية)، يكي ديگر را هم حقش بود كه بگويد و آن جايي كه تحمل كند و حال اين كه تحملش صحيح نباشد، ايشان(مرحوم سيد) اين را نگفته لعل مصداق نداشته باشد، مصداق در شبهات موضوعية منحصر به همان اختلاف در اركان است.

المسئلة الثالثة ‌ و الثلاثون

در اين مسئله دقت كنيد ما دو بخش كرديم. اگر متن را نگاه بكنيد مي‌بيند كه ما متن را دو بخش كرديم تا روشن شود كه بخش اول غير از بخش دوم است.

بخش اول: در بخش اول اگر امام و مأموم در حكم اختلاف ندارند، مسئله اين است كه لباس امام نجس است ولي امام نمي‌داند كه اين نجس است، اختلاف در حكم نداريم، بلكه همه‌ي ما مي‌دانيم كه دم نجس است دم غير معفو در حال نماز نجس است و مانع است و من مي‌بينم كه لباس امام آلوده با خون حيواني كه خونش نجس است و يا جهاتي ديگر، خلاصه لباس امام نجس است اما امام از نجاست ثوب خودش اطلاع ندارد. اما اختلاف در احكام ندارد، اولا گفتنش لازم است يا نه؟ ظاهرا گفتنش لازم نباشد چون امر معروف در موضوعات در جاي مهم بايد بگوييم مثل اعراض، نفوس و اموال، در اينجا امر به معروف لازم است و اما در اين موارد دليل بر وجوب امر به معروف نداريم، بگوييم كه جناب امام لباست خوني هست لباست را عوض كن بله در موضوعات مهم بايد طرف را خبر كرد مردي مي‌خواهد كسي را ترور كند بخيال اين كه اين مرتد است و حال اين كه محقون الدم است يا مي خواهد با زن ازدواج كند به خيال اين كه برايش جايز است و حال اين كه من ميدانم كه شير خورده‌اند و يا مال مسلماني را مي‌خواهد تلف كند بخيال اينكه اين مال خودش است در موضوعات مهم امر به معروف لازم است، اما اين موضوعات جزئي لازم نيست كه من به امام بگويم كه لباست نجس است لباست را عوض كن.

سوال

حال اين پرسش پيش مي‌آيد كه اقتدا چطور است، آيا من مي‌توانم اقتدا كنم يا نه؟ آيا اگر لباس امام نجس است، امام هم نمي‌داند كه لباسش نجس است، من مي‌توانم اقتدا كنم يا نه؟

جواب

اگر نماز امام عند الإمام صحيح باشد، من مي‌توانم اقتدا كنم،‌عند الإمام صحيح باشد، يعني چه؟ يعني در آن ظروف نماز امام صحيح است، فرض كنيد امام جاهل است نه ناسي، اما اگر جاهل بوده،‌منتها فراموش كرده،‌ نمازش عند الإمام باطل است، خود امام هم بفهمد كه روزي جاهل بوده، بعدا عالم شده و بعداً نسيان پيدا كرده،‌ مي‌گويد نماز من باطل است، بايد ما حالات را در نظر بگيريم، يعني حالات امام را در نظر بگيريم، اگر امام ناسي باشد‌،نمازش باطل است، اما اگر جاهل باشد، نمازش درست است، من هم بگويم نماز شما در صورت نسيان باطل است،‌خودش هم مي‌گويد باطل است،‌منتها نمي‌داند، اما اگر جاهل باشد، مسلماً در اين صورت نمازش درست است و من مي‌توانم اقتدا كنم، پس فرق بگذاريم بين جايي كه جاهل باشد و بين جايي كه ناسي باشد، اما اگر نمي‌دانيم كه جاهل است يا ناسي، مي‌توانيم اقتدا كنيم؟

مرحوم سيد مي‌گويد مي‌ تواند اقتدا كند، ولي احوط اين است كه اقتدا نكند.

پس مسئله‌ي ما سه صورت پيدا كرد:

1: گاهي امام جاهل است، 2: گاهي امام ناسي است، 3: گاهي من نمي‌دانم كه امام جاهل است يا ناسي، مرحوم سيد در اينجا مي‌گويد مي‌شود اقتدا كرد، ولي احوط اين است كه اقتدا نكند.

ديدگاه استاد سبحاني

از نظر بنده نمي‌شود اقتدا كرد، چرا؟ من بايد به نماز صحيح اقتدا كنم و نمي‌دانم نماز اين آدم صحيح است اگر جاهل باشد،‌يا باطل است، اگر ناسي باشد، اللّهم يك جا مي‌توانيم استصحاب كنيم و آن جايي است كه مي‌دانم كه امام جاهل بود، ولي نمي‌دانم علم پيدا كرد و نيسان، اگر مي‌دانم در يك برهه‌اي از برهه‌ها جاهل بود و لي نمي‌دانم كه بعداً علم پيدا كرد و بعداً نسيان كرده؟‌ اينجا استصحاب جهالت مي‌كنم.

نظريه‌ي آية الله خوئي

ولي مرحوم آقاي خوئي مطلقا مي‌خواهد استصحاب كند.

مثلاً امام در مسلخ رفت و گوسفندي را سر بريد و خون آن به لباسش افتاد بدون اينكه خودش توجه داشته باشد، آيا من مي‌توانم اقتدا كنم يا نه؟ من گفتم در يك صورت مي‌ توانم اقتدا كنم و آن صورتي است كه جاهل بوده ولي نمي‌دانم كه بعداً علم پيدا كرد و سپس نسيان بر او عارض شد يا علم پيدا نكرده،در اينجا مي‌توانم اقتدا كنم، ولي مرحوم آقاي خوئي مي‌فرمايد مطلقا مي‌تواند اقتدا كند. چرا؟ قبل از آنكه خون اصابت كند، اين آقا جاهل بود،‌بعد الإصابة نمي‌دانيم كه جهلش مبدل به علم شد يا نه؟ أصالة بقاء الجهل، مطلقا مي‌گويد مي‌شود اقتدا كرد، مي‌گويد قبل از آنكه اصابت كند جاهل بود، بعد از اصابت نمي‌دانم‌كه « هل علم و نسي أو لا»؟ اما اين استصحاب در نزد ما صحيح نيست، كساني كه استصحاب عدم ازلي را در كفايه خوانده باشند و نظرات ما را هم بدانند، متوجه مي‌شوند كه اين استصحاب حالت سابقه ندارد،‌ آنكه حالت سابقه دارد،‌موضوع حكم نيست،‌آنكه حالت سابقه دارد، موضوع حكم نيست و مصداق اين شعر است كه:

كرم داران عالم را درم نيست

درم داران عالم را كرم نيست

آنكه حالت سابقه دارد، سالبه‌ي محصّله است و آنهم به ارتفاع موضوع،‌اصابت نكرده بود، جاهل بود. سالبه محصّله و آنهم به انتفاء موضوع، ولي آن موضوع حكم نيست، موضوع حكم اين است كه اصابت بكند و جاهل باشد، ولي اين حالت سابقه ندارد، يعني كي بود كه اصابت كرد و اين جاهل بود،‌تا استصحاب كنيم.

پس آنكه حالت سابقه دارد، سالبه‌ي محصّله‌ي به انتفاء موضوع است، يعني هنوز امام به مسلخ نرفته بود و گوسفندي را سر نبريده بود،‌جهل به نجاست داشت، چون خون نبود، اما آنكه فعلاً محل بحث است،‌اصابت كرده چطور؟ آيا در اين حالت هم جاهل است يا جاهل نيست، تا عدم جهل عند عدم الإصابة را مي‌كشيد و و مي‌آوريد به جهل عند الإصابة.

خلاصه‌ي مطالب گذشته

1: بحث در جايي است كه جناب امام لباسش نجس است بدون اينكه خودش بداند، اينجا عرض كرديم كه سه حالت دارد:

الف: جاهل است، در اين صورت اقتدا كند،

‌ب:‌ناسي است، در اين فرض اقتدا نكند، چون ناسي نمازش باطل است، خودش هم اگر توجه كند،‌مي‌گويد باطل است.

ج:‌نمي‌دانيم كه ناسي است يا جاهل، در اين فرض ما گفتم نمي‌شود اقتدا كرد،‌چون بايد به نمازي اقتدا كرد كه صحت آن را احراز كنيم، فقط در يك صورت گفتيم كه استصحاب جايز است، كجا؟ جايي كه بدانيم اصابت كرد، و اين آدم متوجه نشد، يعني با چشم خود ديديم كه خون به لباسش رسيد ولي او متوجه نشد، بعداً ايستاده به نماز، احتمال مي‌دهم كه علم و نسي و احتمال هم مي‌دهم كه همان جهلش باقي است،‌اينجا استصحاب مي‌كنيم، حضرت آية الله خوئي مطلقا مي‌شود استصحاب كرد. چرا؟ چون اين آ‌دم قبل از آنكه اصابت كند،‌جاهل به موضوع بود ولو لعدم الموضوع،‌مي‌ كشيم و مي‌آوريم،

ما در جواب ايشان عرض مي‌كنيم‌ آنكه ‌مستصحب شماست،‌آن موضوع حكم نيست، جاهل به اصابت بود قبل از اصابت، آنكه موضوع حكم است،‌جاهل به اصابت بعد الإصابة باشد، اين حالت سابقه ندارد،‌ كي‌بود كه اصابت كرده و اين آدم جاهل بود، اين اشكال بر تمام استصحابات عدم ازلي حضرت آقاي خوئي وارد است، ايشان عدم ازلي را استصحاب مي‌كند به صورت سالبه‌ي محصّله‌ي بدون موضوع و حال آنكه حكم رفته روي سالبه محصّله، اما مع وجود الموضوع لا مع عدم الموضوع.

متن عروة الوثقي

إذا رأي المأموم في ثوب الإمام أو بدنه نجاسةً غير معفو عنها (يعني بيش از يك درهم) لا يعلم بها الإمام، لا يجب عليه إعلامه.(چرا اعلام واجبد نيست؟ زيرا از موضوعات خطيره نيست) و حينئذ فإن علم (ماموم) أنّه (امام) كان سابقاً عالماً بها ثمّ نسيها لا يجوز له الإقتداء به، لأنّ صلاته حينئذ باطلة واقعاً. ولذا يجب عليه الإعادة أو القضاء إذا تذكر بعد ذلك، و إن علم (ماموم) كونه (امام) جاهلاً بها يجوز الإقتداء، لأنّها حينئذ صحيحة. ولذا لا يجب عليه الإعادة أو القضاء إذا علم بعد الفراغ، بل لا يبعد جوازه إذا لم يعلم المأموم أن الإمام جاهل (فيجوز) أو ناس (لا يجوز) و إن كان الأحوط الترك في هذه الصورة

در اينجا ما گفتيم اقتدا جايز نيست،‌چرا؟ چون من بايد با نمازي اقتدا كنم كه صحتش را احراز كنم، و من احراز نكردم، ولي اين نماز علي فرض صحيح است و علي فرض صحيح نيست، اينجا بود كه پاي استصحاب را در ميان كشيديم، منتها استصحاب من با استصحاب آية الله خوئي فرقش اين بود كه در استصحاب من حالت سابقه دارد، يعني مي‌دانستم كه جاهل بود و متوجه نجاست نشده بود و براي نماز ايستاد، شك مي‌كنم كه آيا دانست و فراموش كرد يا ندانست؟‌ اينجا استصحاب مي‌كنم، ولي مرحوم آقاي خوئي مي‌فرمايد مطلقا مي‌شود اقتدا كرد، خواه احتمال بدهم كه علم و نسي، مي‌گويد اين آدم جاهل به نجاست بود، كي؟ قبل الإصابة، بعد الإصابة نمي‌دانم كه منقلب به علم شد يا نه؟ گفتيم اين درست نيست، جهل قبل الإصابة،‌سالبه به انتفاء موضوع است، فعلاً سالبه به انتفاء محمول است.

درم داران عالم را كرم نيست

كرم داران عالم را درم نيست

آنكه موضوع حكم است حالت سابقه، آنكه حالت سابقه دارد، موضوع حكم نيست. تا اين جا بخش اول تمام شد.

بخش دوم بحث

هذا و لو رأي شيئاً هو نجس في اعتقاد المأموم بالظن الإجتهادي، و ليس بنجس عند الإمام، أو شك في أنّه نجس عند ا لإمام أم لا بأن كان من المسائل الخلافية- فالظاهر جواز الإقتداء مطلقاً، سواء كان الإمام جاهلا، أو ناسياً، أو عالماً.

در بخش اول گفت اگر امام جاهل است،‌اقتدا كن، اگر ناسي است، ا قتدا نكن،‌اگر نمي‌دانيد كه جاهل است يا ناسي، احتياط كن. ولي در اينجا مي‌گويد در هر سه صورت اقتدا كن،‌خواه امام جاهل باشد يا ناسي يا ندانيد كه جاهل است يا ناسي، فرق اين دو صورت با همديگر چيه؟

در مسئله‌ي اول اختلاف اجتهادي در بين نبود، خون گوسفند نجس است، هيچ اختلافي نبود، ولي در اينجا يك نجاستي است كه مختلف فيه است مانند عصير عنبي، قدما مي‌گفتند قبل از ذهاب ثلثيه ، هم نجس است و حرام، ولي علماي فعلي مي‌ گويند نجس نيست ولي حرام است، فرض كنيد كه عصير نجس قبل التثليث، اختلافي است، در اولي نجس اختلافي نبود مانند خون كلب، خون حيض، خون خنزير، ولي در اينجا يك نجسي است كه اختلافي است. الآن مي‌بينيم كه امام كارش شيره پز است، يعني كارگاهي دارد كه در آنجا شيره انگور را مي‌پزد، الآن لباسش آلوده است و با همين حال براي نماز ايستاده است،‌ من نجس مي‌دانم كه امام هم نجس مي‌داند يا نجس نمي‌داند، اينجا سه حالت دارد، يعني يا امام نجس مي‌داند، يا پاك مي‌داند يا نمي‌دانم كه نجس مي‌داند يا پاك، جهل به حالت حكم امام داردم، در هر سه حالت من مي‌توانم اقتدا كنم.

پس يا مي‌دانم كه امام پاك مي‌داند، يا مي‌دانم كه امام نجس مي‌داند يا نمي‌دانم كه پاك مي‌داند يا نجس؟‌در هر سه حالت من مي‌توانم اقتدا كنم.

اما جايي كه امام پاك مي‌داند، جاي بحث نيست كه مي‌توانم اقتدا كنم، چرا؟ چون نماز پيش او صحيح است، در حقيقت تحت مستثني منه، لا تعاد الصلاة إلّا من خمس، اگر امام نجس مي‌داند، منتها جاهل است، جاهل هم كه اشكالي ندارد.

اما اگر نمي‌دانم كه جاهل است يا عالم؟ در اين صورت هم من مي‌توانم اقتدا كنم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo