< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا در صورت مسموع نبودن صدای امام، ماموم می‌تواند حمد را بخواند یا نه؟

المسألة الثانیة

لا فرق فی عدم السماع بین أن یکون من جهة البعد، أو جهة کون المأموم أصم أو من جهة کثرة الأصوات أو نحو ذلک.

مسئله‌ی اول مقداری طولانی بود، یعنی دارای پنج فرع بود که ما همه‌ی آنها را به ترتیب بررسی کردیم، فلذا نباید انسان در صلوات اخفاتیه حمد را بخواند، همچنین در صلوات جهریه نیز حمد را نخواند حتی در جایی که صدای امام را نمی‌شنود، اما گفتن ذکر و تسبیح، اشکالی ندارد.

اکنون وارد مسئله‌ی دوم می‌شویم و آن این است اگر قرار شد که نشنود و لو همهمه را، بخواند. هر چند از نظر ما نخواند بهتر است، ولی آقایان می‌گویند: اگر همهمه را هم نشنود،‌می‌تواند حمد را بخواند. منتها باید دانست که نشنیدن بر چند قسم است:

1: گاهی کسانی که در صف آخر جماعت قرار گرفته‌اند در اثر بعد و دوری، صدای امام را نمی‌شنود.

2: گاهی سبب نشنیدن ماموم بخاطر اصم بودنش است، یعنی چون ماموم از نظر شنوائی مشکل دارد و اصّم و کر است فلذا صدای امام را نمی‌شنود،یعنی دیگران می‌شنوند ولی او بخاطر کری و اصم بودن، صدای امام را نمی‌شنود.

3: یا در اثر سر و صدای که در کنار جماعت وجود دارد، صدای امام در میان این سر و صدا گم شده و این سر و صدا‌ها باعث شده است که مامومین صدای امام را نشنوند، آیا در این صور می‌تواند حمد را بخواند یا نه؟

در هر صورت گاهی شرائط طبیعی است و در عین حال ماموم صدای امام را نمی‌شنود، این امر قهری است، قطعاً نخواند، ولی گاهی شرائط طبیعی نیست، ماموم اصم و کر است و همین امر سبب شده که صدای امام را نشنود و حال آنکه دیگران می‌شنوند، یا چون بیرون مسجد سرو صداست و این سر و صدا باعث شده است که مامومین صدای امام را نشنوند، آیا در این شرائط می‌توانیم بگوییم عدم السماع، پس جناب ماموم حمد را در صلوات جهریه بخواند إذا لم یسمع؟

مرحوم سید می‌فرماید: بین این موارد هیچ گونه فرقی نیست، یعنی در همه می‌تواند حمد را بخواند.

نظریه‌ی صاحب عروة الوثقی

به بیان دیگر علت نشنیدن ماموم هر چه می‌خواهد باشد، همین که صدای امام را نشنید، می تواند حمد را بخواند خواه عامل نشنیدن، کوتاهی صدای امام باشد یا کری و أصم بودن ماموم باشد یا سر و صدای افراد خارج از جماعت.

دیدگاه استاد

ولی از نظر ما روایات منصرف است به صورت عادی، یعنی اگر می‌گویند «یسمع أو لا یسمع»، صورت‌های عادی را می‌گویند که هم امام عادی است و هم ماموم، اینجا می‌گویند «سمع أو لا یسمع». اما اگر شرائط خارج از شرائط عادی شد، مثلاً در بیرون مسجد صدای راهپیمای است که اجازه‌ی سماع صدای امام را نمی‌دهد، به گونه‌ای که اگر نباشد،‌انسان کاملاً صدای امام را می‌شنود. اینجا معلوم نیست که داخل در عدم سماع باشد،‌لعل اینجا را داخل در سماع بدانیم، یا کری و اصم بودن ماموم باعث نمی‌شود که این را داخل در عدم سماع بدانیم، بلکه اگر اینجا را داخل در سماع بدانیم خیلی بهتر است.

به دلیل اینکه هزار نفر در مسجد می‌شنوند، فقط یک نفر نمی‌شنود،‌اینجا باید اقل تابع اکثر باشد.

المسألة الثانیة

لا فرق فی عدم السماع بین أن یکون من جهة البعد- چون از امام دور است فلذا صدای او را نمی‌شنود- أو جهة کون المأموم أصم أو من جهة کثرة الأصوات أو نحو ذلک.

این چند تای اخیر مشکل است، منتها مرحوم سید همه را یکسان دانسته است و می‌گوید میزان عدم سماع است.

ولی ما بین اولی و دوتای دیگر فرق می‌گذاریم و می‌گوییم این روایات ناظر به جایی است که شرائط کاملاً طبیعی باشد،‌اما اگر شرائط طبیعی نیست، آن میزان سماع و عدم سماع نیست.

کلام امام که می‌فرماید: «إذا سمع لم یقرء و إذا لم یسمع یقرء»، این در جایی است که شرائط طبیعی باشد، ‌اما در شرائط غیر طبیعی این روایات حاکم نیست. و در کلام مرحوم جواهر نیز اشاره به این مطلب شده است.

قال فی الجواهر: و یقوی فی النظر أیضاً جریان حکم السماع فی الجهریة علی من کان سمعه خارقاً للعادة، فیسمع ما لا یسمعه غیره – مانند بوعلی سینا که صدای خیلی آهسته را هم می‌شنوید، ایشان می‌گوید این تحت «سمع» داخل است، البته من با این قسمت از کلام صاحب جواهر موافق نیستم، اما قسمت بعدی کلام ایشان از نظر من هم صحیح است- بل و جریان حکم السامع علی من کان ذلک بعرض کصمم و نحوه، لظهور الأخبار أن السماع و عدمه فی الجهریة هو المدار.

به بیان دیگر همین مقدار که بگویند صدای امام شنیده می‌شود، کافی است هر چند تک تک افراد نشنوند.

المسألة الثالثة

إذا سمع بعض قراءة الإمام فالأحوط الترک مطقاً.

مسئله‌ی سوم این است که ماموم بعضی از قرائت امام را می‌شنود، اما بعض دیگر را نمی‌شنود، مثلاً تسمیه و «اهدنا الصراط المستقیم» را می‌شنود، اما بقیه را نمی‌شنود.

مرحوم صاحب جواهر در اینجا سه قول نقل می‌کند، گاهی می‌گوید این را در حکم سماع بگیریم، گاهی می‌گوید این حکم عدم سماع را دارد، گاهی هم می‌گوید آنجا که می‌شنود، ساکت باشد، اما آنجا که نمی‌شنود، حمد را بخواند.

ولی من معتقدم که قول اول در اینجا مطرح است، یعنی این حکم سماع را دارد. گاهی اوقات امام مد را آنقدر طول می‌دهد که همگان می‌شنوند، مثلاً ائمه‌ی جماعت مکه و مدینه جمله‌ی «و لا الضالین» را تقریباً با یازده «الف» مد می‌کشند و حال آنکه مد در نزد ما به مقدار چهار الف است یا حد اکثر پنج الف.

گاهی از اوقات مد را به اندازه‌ای طول می‌دهند که همگان می‌شنوند، ولی بقیه را نمی‌شنوند.

صاحب جواهر می‌گوید اقوال ثلاثه همه‌اش مسموع است، یا بگوییم هیچکدام شان مسموع نیست یا اینکه حکم هر کدام را به خودش بدهیم.

ولی من فکر می‌کنم که همان اولی درست است،یعنی حکم سماع را دارد.

چرا؟چون انسان در همهمه‌ی امام، همه چیز را نمی‌شنود، گاهی می‌شنود و گاهی نمی‌شنود.

اگر ما همهمه را جزء سماع قرار می‌دهیم، کسی که مد را می‌شنود، ولی بقیه را گاهی می‌شنود و گاهی نمی‌شنود،‌ این کمتر از همهمه نیست، چون در همهمه گفتید نخواند، اگر قرار باشد که انسان در همهمه نخواند، در اینجا هم نباید بخواند. همهمه این است که بعضی از کلمات به گوش می‌خورد، اما گاهی این گونه نیست، بلکه صدا به گوش می‌خورد، اما انسان نمی‌فهمد که امام چه می‌گوید. فلذا ما از حکم همهمه می‌توانیم حکم این مسئله را هم بفهمیم.« إذا سمع بعض قراءة الإمام فالأحوط الترک مطقاً».

ما نیز همین را گفتیم، یعنی گفتیم این حکم سماع را دارد، اگر در همهمه گفتیم، اینجا هم بگوییم، چون شریک همهمه است، یعنی در همهمه گاهی بعضی از عبارات مفهوم است و گاهی مفهوم نیست.

المسألة الرابعة

إذا قرء بتخیل أن المسموع غیر صوت الإمام ثمّ إنّه صوته لا تبطل صلاته، و کذا إذا قرء سهواً فی الجهریة.

فرض کنید که یک صدای حمد می‌آمد و من خیال می‌کردم که این صدای غیر امام است، یعنی یک شخص دیگری است که حمد را برای دیگران به عنوان آموزش می‌خواند، بعداً معلوم می‌شود که این صدای امام جماعت ما بوده است و من خیال می‌کردم که صدای دیگری است ولذا حمد را خواندم، آیا نماز من باطل است یا نه؟( این فرع اول).

فرع دوم این است که در صلوات جهریه موقعی که امام حمد را می‌خواند، من هم اشتباهاً حمد را خواندم.

در هردو می‌گوییم صحیح است، چرا؟ چون تمسک می‌کنیم به قاعده‌ی «لا تعاد»، و ما قبلا‌ً گفتیم که «لا تعاد» عامد را هم می‌گیرد، اما به شرط اینکه یک سبب شرعی داشته باشد یا سبب غافلانه داشته باشد، درست است که من عمدا خواندمً، اما عامد به آن معنا نیست، غافل بودم و خیال می‌کردم که مال غیر امام است ولذا خواندم.

یا جهریه بود، منتها حواسم پرت شد فلذا خواندم، اولی عامد است، دومی عامد نیست، اولی عامد است، در عین حال «لا تعاد» آن را می‌گیرد، «لا تعاد» عامدی را که سبب آن عمدی نباشد می‌گیرد، یعنی سببش غفلت باشد،‌اینجا را «لا تعاد» می‌گیرد. دومی هم سهو است، همه‌ی اینها داخل در «مستثنی منه» است و نماز هم صحیح است.

المسألة الخامسة

إذا شک فی السماع و عدمه، أو أن المسموع صوت الإمام أو غیره، فالأحوط الترک، و إن کان الأقوی الجواز.

شخص شک دارد که آیا صدای امام را می‌شنود یا نه؟ گاهی یک صدا می‌آید، منتها نمی‌داند که این صدای امام است یا صدای غیر امام. گاهی در خودش شک دارد که می‌شنود یا نمی‌شنود؟

مرحوم سید می‌گوید: «فالأحوط الترک، و إن کان الأقوی الجواز».

علت جواز چیست؟ علتش استصحاب است، به این معنا که این شخص سابقاً صوت امام را نمی‌شنید، الآن شک می‌کند که آیا صدای امام را می‌شنود یا نمی‌شنود؟ استصحاب می‌کند و می‌گوید الآن هم صدای امام را نمی‌شنوم.

إن قلت: ممکن است کسی بگوید این استصحاب معارض دارد، سابقاً این آدم صوت غیر امام را نمی‌شنید، الآن هم نمی‌شنود.

قلت: صوت غیر امام اثر شرعی ندارد، آنکه اثر شرعی دارد همان صوت امام است.

قبل از آنکه این شخص به نماز بایستد،‌صوت امام را نمی‌شنید، استصحاب عدم سماع صوت امام می‌کند ولذا می‌گوید:« الأقوی الجواز».

اما وجه احتیاط روشن است، یعنی انسان نباید نماز شک دار بخواند،‌لازم نیست که قرائت را بخواند،‌این مستحب را ترک کند تا یقین کند که نمازش جامع الجهات است.

در همه‌ی اینها، استصحاب عدم سماع صوت امام می‌کند و حمد را می‌خواند، ولی بهتر این است که بخاطر یک مستحب،‌نمازش را مشکوک نکند.

المسألة السادسة

لا یجب علی المأموم الطمأنینة حال قراءة‌ الإمام و ان کان الأحوط ذلک و کذا لا یجب المبادرة إلی القیام حال قراءته فیجوز أن یطیل سجوده و یقوم بعد أنّ یقرأ الإمام فی الرکعة الثانیة بعض الجهر.

هر گاه خود شخص می‌خواهد قرائت را بخواند،‌ حتماً باید طمأنینه داشته باشد، فلذا اگر خودش را در حال نماز تکان بدهد، نمازش باطل است، یا پاهایش را حرکت بدهد و در همان حال بگوید «اهدنا الصراط المستقیم» نمازش باطل است.

پس اگر انسان خودش به طور فرادا نماز بخواند، حتما باید من طمأنینه و استقرار داشته باشد، اما اگر جور ما را امام می‌کشد و او حق ما را می‌خواند، آیا ماموم در این صورت هم باید استقرار داشته باشد و سیخ بایستد و حق تکان خوردن را ندارد یا می تواند تکان بخورد، یعنی می‌تواند جلو برد یا عقب بیاید؟

مرحوم سید می فرماید: اگر شخص منفردا نمازش را می‌خواند، طمأنینه واجب است و حتماً باید طمأنینه و استقرار داشته باشد، اما اگر اقتدا کرده و امام قرائت را را می‌خواند، در این فرض بر مأموم طمأنینه واجب نیست. چرا؟

چون ادله ای که می‌گوید در حال قرائت طمأنینه واجب است،جایی را می‌گوید که خود انسان قاری باشد و قرائتش بالمباشره باشد، و حال آنکه در «جماعت» قرائت من بالمباشره نیست، بلکه بالتسبیب است، یعنی امام قرائت بنده را می‌خواند، از این رو بر من لازم نیست که طمأنینه داشته باشم. اللّهم که بگویید: عموم المنزلة،‌أعنی قرائة الإمام بمنزلة قرائة المأموم، مگر این را بگویید، و این هم دلیل می‌خواهد. اینکه امام ضامن است، معنایش این است که اگر او بخواند از گردن من ساقط است اما اینکه خواندن او مثل خواندن من است، ما نسبت به این جهتش دلیل نداریم، یعنی دلیل نداریم که قرائت امام،‌مثل قرائت ماموم است، او که می خواند کأنّه ماموم می‌خواند، اما می توانیم بگوییم امام که می‌بخواند، از گردن ماموم ساقط می‌شود نه اینکه بگوییم خواندن او، مثل خواندن من است و کأنّه من می‌خوانم، اگر بگوییم که اسقاط است، طمأنینه بر من قطعا واجب نیست، و اما اگر بگوییم که اسقاط نیست، بلکه جنبه‌ی تسبیبی دارد، یعنی اینکه او می‌خواند کأنه من می‌خوانم، البته طمأنینه واجب است.

مرحوم سید می‌فرماید که طمأنینه واجب نیست حتی رکعت اول است، امام دوسجده را کرد و برخاست و شروع کرد به قرائت، اما ماموم هنوز در سجده است، می گوید که اشکالی ندارد، عقب بیفتد و امام هم حمد را بخواند، منتها می‌گوید باید زیاد طول و فاصله ندهد، اما اگر به مقداری فاصله بدهد که امام «بسم الله» یا «الحمد لله» را بگوید، این مقدار فاصله اشکالی ندارد. چرا؟ زیرا امام قرائتش مسقط قرائت من است نه اینکه قرائت امام عین قرائت من است، پس موقعی که می‌خواند، من هم باید سیخ بایستم.

البته من در نماز احتیاط می‌کنم، یعنی این فتوا را عمل نمی کنم فلذا وقتی که از سجده دوم بلند شدم، بزودی بسم الله را نمی‌گویم زیرا می دانم که برخی از مأمومین پیرمرد هستند و احتیاج دارند که آرام بلند شوند، از این رو مقداری صبر می‌کنم تا مطمئن بشوم که همگی بلند شده‌اند ، آنگاه می گویم: «بسم الله الرحمن الرحیم».

بنابراین، ما به فتوای مرحوم سید احتیاطاً عمل نمی‌کنیم. ولی مرحوم سید می‌فرماید طمأنینه واجب نیست. چرا؟ چون او مسقط است، نه اینکه خواندن او مثل خواندن توست، حتی اگر امام از سجده بلند شد و شروع به قرائت کرد،‌تاخیر ماموم ضرری نمی‌زند.

اما به شرط اینکه فاصله زیاد نباشد، منتها اگر شما امام شدید، هنگامی که برای رکعت دوم بلند شدید، فوراً بسم الله را نگویید، چند لحظه‌ تامل و مکث کنید تا مقداری بدن و نفس شما آرام بگیرد، در عین حال ملاحظه هم کرده باشید کسانی که پیرند، آنان هم به امام رسیده باشد.

این احتیاط،‌ احتیاط بدی نیست.

إن قلت: چرا بر ماموم طمأنینه واجب نیست؟

قلت: چون طمأنینه دلیل لفظی ندارد، دلیلش فقط اجماع و سیره است که دلیل لبّی می‌باشند و در دلیل لبی اکتفا می‌شود به قدر متقین. و قدر متقین امام است نه ماموم.

به بیان دیگر ما فقط نسبت به امام دلیل داریم، یعنی کسی که خودش بالمباشرة می‌خواند،‌اما کسی که بالمباشرة نمی‌خواند، برای آن دلیلی نیست.

المسألة السابعة:

لا یجوز أن یتقدم المأموم علی الإمام فی الأفعال بل یجب متابعته بمعنی مقارنته أو تأخراً غیر فاحش و لا یجوز التأخیر الفاحش.

در مسئله‌ی هفتم این مطلب مطرح است که ماموم باید تابع امام باشد،‌ تبعیت این است که در افعال و اقوال همراه امام باشد یا یک کمی عقب تر. یعنی یا همراه امام به رکوع و سجود برود یا کمی عقب تر، اما جلوتر و زودتر از امام به رکوع و سجود نرود. این یک فرع است.

فرع دوم این است که معنای متابعت چیست؟

پس فرع اول این است که المتابعة واجبة، فرع دوم این است که معنای متابعت چیست؟

اما اینکه متابعت واجب است،‌دلیلش را می‌خوانیم،‌ کیفیت متابعت را هم می‌خوانیم، بحث دیگر این است که اگر کسی متابعت را ترک کرد، آیا نمازش باطل است یا فقط جماعتش باطل می‌شود؟

هل التبعیة حکم تکلیفی أو حکم وضعی؟

اگر بگوییم حکم تکلیفی است، در این صورت فقط چوب و چماق دارد، یعنی جهنم دارد‌. ‌اما نماز باطل نمی‌شود

اما اگر بگوییم حکم وضعی است نه حکم تکلیفی، در این فرض سه معنا پیدا خواهد کرد، گاهی ممکن است نمازش باطل باشد، گاهی ممکن است بگوییم جماعت باطل است،‌گاهی ممکن است بگوییم آن جزء باطل است،‌یعنی آن جزئی که تبعیت در آن انجام نگرفته است؟

البته این مطلب در مسئله‌ی هشتم خواهد آمد که هل التبعیة حکم تکلیفی أو حکم وضعی؟

معنای تکلیفی این است که عقاب دارد،‌ اما نماز باطل نیست.

اما اگر گفتیم حکم وضعی است، سه معنای پیدا خواهد کرد:

الف: بطلان الصلاة، ب: ‌بطلان الجزء، ج: بطلان الجماعة.

ما ابتدا دو فرع اول را می‌خوانیم،‌یعنی اینکه التبعیة واجبة. چرا واجب است؟ آن حدیثی که اهل سنت از پیغمبر اکرم نقل می‌کنند، هر چند صاحب حدائق می‌فرماید که از نظر ما سند صحیح نیست. روایت این است که: «إنّما جعل الإمام إماماً لیأتمّ به». دلیلش همین روایت است و این روایت را ابوهریره از پیغمبر اکرم نقل نموده است. ولی در عین حالی که این روایت از نظر ما صحیح نیست، منتها محتوایش مطابق با قواعد است. و این مسئله مورد اتفاق فقهای ماست، یعنی همه‌ی فقهای ما می‌فرمایند که: «المتابعة واجبة»، اما اینکه وجوبش تکلیفی است یا وضعی؟ این جهت را در آینده بحث خواهیم کرد.

عبارت محقق در معتبر

قال المحقق فی المعتبر: تجب متابعة الإمام فی الأفعال الصلاة و علیه اتفاق العلماء و لقوله علیه السلام: «إنّما جعل الإمام إماماً لیؤتمّ به» فلو رفع رأسه قبل الإمام ناسیاً عاد معه، و لو کان عامداً أو خلّف من لا یقتدی به استمرّ و به قال الشیخ.

عبارت علامه در تذکرة

و قال العلّامة فی التذکرة: یجب أن یتابع إمامه فی أفعال الصلاة لقوله: «إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به».

وروی عنه صلّی الله علیه و آله:«أما یخشی الله الّذی یرفع رأسه و الإمام ساجد ان یحوّل الله رأسه رأس حمار» و لأنّه تابع له فلا یسبقه و به قال الشافعی.

از پیغمبر اکرم این روایت را نقل کرده‌اند بر اینکه آن آدمی که سرش را قبل از امام بلند می‌کند، نمی‌ترسد که یک مرتبه این آدم بر گردد نسخ پیدا کند،‌ منسوخ بشود. روی عنه صلّی الله علیه و آله: «أما یخشی الله الّذی یرفع رأسه و الإمام ساجد ان یحوّل الله رأسه رأس حمار» و لأنّه تابع له فلا یسبقه، و به قال الشافعی.

و قال فی المنتهی:‌متابعة الإمام واجبة و هو قول أهل العلم قال: «إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به، فإذا رکع فارکعوا و إذا سجد فاسجدوا»

بنابراین، در اصل اینکه متابعت واجب است،‌کسی شک ندارد،‌اما اینکه آیا متابعت واجب تکلیفی است یا وضعی؟ این مطلب را در مسئله‌ی آینده بحث خواهیم کرد.

مرحوم محدث بحرانی حساسیت خاصی نسبت به اهل سنت دارد، از این رو به علامه اعتراض می‌کند بر اینکه شما با این حدیث استدلال می‌کنید، و حال آنکه این حدیث سندش برای ما روشن نیست.

عبارت محدث بحرانی

یقول المحدث البحرانی بعد نقل کلام المحقق فی المعتبر و العلّامة فی المنتهی، و ظاهر کلامهما أنّه لا دلیل لهما علی هذا الحکم بعد دعوی الإجماع إلّا هذا الخبر(النبی) و الظاهر أنّه عامی،‌ فأنا لم نقف علیه بعد التتبع فی اخبارنا، و إلی ذلک أیضاً أشار فی الذخیرة. الحدائق:11/138.

من نسبت به محدث بحرانی احترام قائل هستم و از کتاب‌هایش استفاده می‌کنم، ولی خدمت ایشان عرض می‌کنم، معلوم می‌شود که شما کتاب منتهی علامه را خوب مطالعه نکرده‌اید،‌ علامه علاوه براینکه با این حدیث استدلال می‌کند، روایاتی هم از ابوالحسن دارد که متابعت واجب است، البته آن روایت را هم دارد، اما علاوه بر آن روایت، که روایت عامی است «إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به». بعداً با دو روایت استدلال می‌کند:‌

1: ما رواه محمّد بن سهل أشعری،‌عن أبیه، عن أبی الحسن علیه السلام قال:« سألته عمّن رکع مع إمام یقتدی به، ثمّ رفع رأسه قبل الإمام؟ قال: یعید رکوعه معه» الوسائل: ج5،‌الباب 48 من أبواب صلاة الجماعة،‌الحدیث2.

2: ما رواه محمد بن سنان و الفضیل بن یسار عن أبی عبد الله علیه السلام قالا:« سألناه عن رجل صلّی مع إمام یؤتمّ به فرفع رأسه من السجود قبل أن یرفع رأسه من السجود؟ قال: فلیسجد» الوسائل: ج5،‌الباب 48 من أبواب صلاة الجماعة،‌الحدیث1.

بنابراین، علامه حلی علاوه بر اینکه با آن حدیث نبوی استدلال کرده است، دو حدیث دیگر هم دارد.

در جلسه‌ی ادله‌ی بیشتری بر وجوب متابعت خواهیم آورد، یعنی علاوه بر این دو روایتی که مرحوم علامه‌ آورده است، روایات دیگری هم بر متابعت می‌آوریم،‌قبل از آنکه روایات خود مان را بخوانیم، این روایت عامی را از نو می‌خوانم و شما آن را حفظ کنید:

3: عن ا لنبی صلّی الله علیه و آله:«‌إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به فلا تختلفوا علیه فإذا کبّر فکبّروا و إذا رکع فارکعوا، و إذا قال سمع الله لمن حمده فقالوا ربّنا لک الحمد فإذا سجد فاسجدوا و إذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً أجمعین و أقیموا الصفّ فی الصلاة فإنّ إقامة الصف من حسن الصلاة» صحیح البخاری: برقم722، 723، و 724.

در عین حالی که این روایت از طرف عامه است، اما با روایات ما منطبق است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo