< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم قراءة المأموم فی الأولیین من الجهریة

فرع اول این بود که آیا ماموم می‌تواند در دو رکعت اول صلوات اخفاتیه، قرائت را بخواند یا نه؟ ما به این نتیجه رسیدیم که نمی‌تواند و جایز نیست.

فرع دوم راجع به اولتین صلوات جهریه است، آیا ماموم می‌تواند در دو رکعت اول صلوات جهریه قرائت را بخواند یا نه؟

پس فعلاً بحث ما در دو رکعت اول صلوات جهریه است که آیا ماموم در صورتی که صدا یا همهمه‌ی امام را می‌شنود، می‌تواند حمد را بخواند یا نمی‌تواند؟

روایاتی که ما تا کنون خواندیم، دلالت بر این کردند که وقتی صدا یا همهمه‌ی امام را می‌شنود،‌حق خواندن حمد را ندارد بلکه باید به قرائت امام گوش بدهد.

حال ادله‌ی کسانی را می‌خوانیم که می‌گویند اگر صدای امام می‌شنود، که قطعاً باید گوش کند، انما الکلام که اگر صدای امام را نمی‌شنود، فرمود: فلا تقرأ، پنج تا نهی داشتیم که در صورتی عدم استماع «لا تقرأ».

بنابراین، اگر صدا یا همهمه‌ی امام را بشنود، جای بحث نیست که نمی‌تواند حمد را بخواند، بحث در جایی است که نشنود هرچند همهمه‌ی امام را، پنج روایت داشتیم که می‌گفتتند:« فلا تقرأ».

الآن ادله‌ی کسانی را می‌خوانیم که می‌گویند: «فلا تقرأ» دلالت بر حرمت نمی‌کند بلکه دلالت بر کراهت دارد، یعنی در صورتی که صدا یا همهمه‌ی امام را می‌شنود،خواندن حمد مکروه است نه اینکه حرام باشد. اینها تمسک کرده‌اند به صحیحه‌ی زرارة و از دو راه استدلال کرده‌اند، از این رو ناچاریم که ما صحیحه‌ی زرارة را دو مرتبه بخوانیم تا معلوم شود که آنان چگونه استدلال کرده‌اند.

1: عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: «إن کنت خلف إمام فلا تقرأنّ شیئاً فی الأوّلتین و انصت لقراءته و لا تقرأنّ شیئاً فی الأخیرتین» آنان می‌گویند جمله‌ی « فلا تقرأنّ شیئاً فی الأوّلتین» حمل بر کراهت است. چرا؟ از دو راه می‌توان آن را حمل بر کراهت نمود:

الف: وحدة السیاق، وحدت سیاق کدام است؟ جمله‌ی بعدی که می‌گوید: «ولا تقرأنّ شیئاً فی الأخیرتین»، چون نخواندن حمد در دو رکعت اخیر حرام نیست، زیرا ممکن است به جای تسبیحات اربعه،‌ حمد را بخواند حتی در حال جماعت،‌پس چون «و لا تقرأن شیئاً فی الأخیرتین» حمل بر کراهت است، بخاطر وحدت سیاق می‌گوییم که جمله‌ی اول هم حمل بر کراهت است.

جواب

ما این استدلا دوتا جواب می‌دهیم که یکی نقد است و دیگری نسیه، آنکه نقد است این است که وحدت سیاق به این سبک نیست، اگر یک فعل باشد و دو مفعول بر دارد، البته وحدت سیاق است، مثلاً این گونه بگوید:«فلا تقرأ فی الأولیین و الأخیرتین»، که یک فعل است و دو مفعول. اما اگر دو فعل و دو مفعول باشد،‌این وحدت سیاق نیست فلذا ممکن است دومی مکروه باشد و اولی حرام. وحدت سیاق در جایی است که فعل واحد متعلق باشد به دو مفعول، مثلاً بگوید: «فلا تقرأ فی الأولتین و الأخیرتین»،‌در این صورت حق با قائلین به کراهت است، چون یک فعل است و یک فعل را نمی‌شود گفت که در یکی حرام است و در دیگری مکروه.

اما اگر دو فعل است و دو متعلق،‌مانند ما نحن فیه که می‌فرماید: «فلا تقرأنّ شیئاً فی الأولتین و انصت لقرائته»، سپس بفرماید: و لا تقرأنّ شیئاً فی الأخیرتین» که فعل را تکرار می‌کند، در اینجا دلیل بر وحدت سیاق نمی‌کند. این جواب نقد بود، اما جواب نسیه را برای باب قرائت می‌گذاریم، شکی نیست که مصلّی مخیر است بین حمد و بین تسبیحات اربعه «إذا کان منفرداً أو کان إماماً»،‌

أما «إذا کان مأموماً»، برای ما ثابت نشده است که ماموم هم می‌تواند حمد را بخواند و هم تسبیحات اربعه را. هر چند صاحب عروه به طور مطلق می‌گوید، ولی برای ما آن صورتی که ماموم جماعة نماز می‌خواند، ثابت نشده که هم می‌تواند حمد را بخواند و هم تسبیحات اربعه را. اما آن دوتا دیگر مسلم است، یعنی «إذا کان منفرداً أو کان إماماً». اما ماموم برای ما ثابت نیست، قهراً‌ هردو جمله محمول بر تحریم است. شما مسلم گرفتید که جمله‌ی دوم کراهت دارد. ولی ما می‌گوییم جمله‌ی دوم برای ما ثابت نیست که ماموم مخیر باشد بین حمد و تسبیح.

پس دلیل اول را تمام کردیم، البته اشکال دوم ما نقد نیست، بلکه نسیه است، نسیه به این معنا است که باید کتاب قرائت را خواند و ادله را دید که مخیر بودن تا کی است، یعنی‌ آیا فقط دو حالت می‌گوید یا هر سه حالت را، دوتا که مسلم است، منفرد مسلم است، امام نیز مسلم است که مخیر است و هر کدام را که خواست می‌خواند، اما اینکه ماموم هم مخیر است یا نه؟ این جای بحث و گفت و گو است.

ب: با این حدیث به نحو دیگر هم استدلال کردند و آن اینکه ما از حکم علت، پی به حکم معلول می‌بریم‌، چون حدیث می‌ گوید: « فلا تقرأنّ شیئاً فی الأوّلتین و انصت لقراءته، جمله‌ی « فلا تقرأنّ شیئاً فی الأوّلتین» معلول است، علتش عبارت است از: «و انصت لقراءته» چرا نخوانم؟ أنصت لقرائته»یعنی گوش کنید،‌آیا گوش کردن واجب است یا مستحب؟ می‌گویند گوش کردن واجب نیست، پس اگر گوش کردن واجب نیست، «لا تقرأنّ» هم حمل بر حرمت نمی‌شود، چون علت و معلول حکم شان هماهنگ باشد، انصات واجب نیست، وقتی انصات واجب نشد، نخواندن حمد هم واجب نمی‌شود. پس با این حدیث از دو راه استدلال شد:

الف: وحدت سیاق، ب: حکم علت را از حکم معلول می‌فهمیم، انصات علت نخواندن حمد است، و چون علت که انصات باشد واجب نیست، قهراً لا تقرأ هم حرمت پیدا نمی‌کند.

ما در جواب آنان می‌ گوییم شما کلمه‌ی «انصت» را خوب معنا نمی‌کنید،‌ چون اگر «انصت» به معنای سکوت باشد، یک معنا دارد، و اگر به معنای گوش دادن باشد، معنای دیگر دارد.

اگر کلمه‌ی «انصت»به معنای سکوت باشد،البته سکوت واجب نیست.

اما کلمه‌ی «انصت» به معنای گوش دادن باشد نه به معنای سکوت، ممکن است بگوییم که گوش دادن واجب است.

اما می‌گوییم سکوت واجب نیست، این علتش معلوم است چون همه‌ی علما می‌گویند می‌تواند تسبیح و دعا بخواند، پس اگر «أنصت» به معنای سکوت باشد، صحیح نیست،‌چون «انصت» به معنای سکوت نیست و اگر هم در لغت بیاید، در اینجا «انصت» به معنای «اسکت» نیست، چون اجماع داریم که انسان می‌تواند در صلوات جهریه موقعی که صدای امام را می‌شنود، تسبیح و دعا بخواند. پس «انصت» به معنای «استمع» است، اگر به معنای «استمع» باشد، ممکن است ما معتقد بشویم که استماع واجب است، وقتی استماع واجب شد، معلولش هم واجب خواهد شد، معلولش کدام است؟ فلا تقرأنّ شیئاً فی الأولتین، ایشان می‌ خواهد «انصت» را مستحب کند، تا معلول را هم مستحب کند. ولی ما علت را واجب کردیم، کی؟ به شرط اینکه «انصت» را به معنای سکوت نگیریم، بلکه «انصت» را به معنای استماع بگیریم. می‌گوییم استماع واجب است، پس حق ندارید که حمد را بخوانید.

ممکن است کسی اشکال کند، از آنطرف شما می‌گویید می‌تواند تسبیح بگوید.

جوابش این است که مانع ندارد، یعنی هم استماع کند و هم سبحان الله بگوید.

به بیان دیگر تسبیحه و ذکر، منافاتی با استماع ندارد.

بحث ما در صحیحه‌ی زرارة تمام شد که طرف با این حدیث استدلال کرده بود بر کراهت خواندن حمد، منتها از دو راده، یکی وحدت سیاق،‌دیگری اینکه چون «انصت» واجب نیست، پس «لا تقرأنّ» هم معلولش است، این نهی هم نهی کراهتی است نه نهی وجوبی.

ما در جواب گفتیم که «انصت» را به معنای سکوت نمی‌گیریم، چون خلاف اجماع است، بلکه «انصت» را به معنای استماع می‌گیریم و استماع هم واجب است و هم منافات با خواندن ذکر و تسبیح ندارد، وقتی استماع واجب شد،‌معلولش هم واجب می‌شود، معلولش کدام است؟ «فلا تقرأنّ» می‌شود نهی وجوب،یعنی نهی تحریمی،‌این دوتای عبارت أخرای همدیگرند، یعنی چه بگوییم نهی وجوبی و چه بگوییم نهی تحریمی، این دو تعبیر با همدیگر چندان فرقی ندارند.

الثانی: موثقة سماعة فی حدیث قال: «سألته عن الرّجل یؤمّ الناس فیسمعون صوته و لا یفقهون صوته و لا یفقهون ما یقول فقال: إذا سمع صوته فهو یجزی و إذا لم یسمع قرأ لنفسه» الوسائل: ج5، الباب 31 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 10.

دلیل دومی که قائلین به کراهت اقامه کرده‌اند، همین حدیث است و باید ببینیم که چگونه از این حدیث کراهت را استفاده کرده‌اند؟

از این استفاده کرده‌اند که خواندن جایز است و جوازش به صورت کراهت است، می‌خواهد بگوید حرام نیست، چگونه؟می‌گوید: «فهو یجزی» مجزی در کجا می‌گویند؟

می‌گویند می‌توانست بخواند، ولی می‌گوید نخوان،‌چون امام جای تو می‌خواند، کلمه‌ی «یجزی» در جای می‌گویند که او هم می‌تواند حمد را بخواند، اما می‌گوید نخواند، زیرا امام جای تو می‌خواند، «یجزی» در جای می‌گویند که برای طرف هم جایز باشد،‌معلوم می‌شود که برای طرف جایز است،‌منتها می‌گوید یجزی.

جواب،‌آیا کلمه‌ی «یجزی» دلالت بر این دارد که بر ماموم هم خواندن جایز بود، ولی امام نمایندگی می‌کند، این یک جوابی دارد که من در متن نگفته‌ام، الآن می‌گویم و آن این است که «یجزی» بخاطر نماز شخصی نیست، بلکه بخاطر مطلق نماز است، در مطلق نماز ماموم می‌تواند بجای تسبیحه، قرائت کند، حضرت می‌فرماید یجزی، نظر به این صلات خاص نیست، تا بگویید در این صلات خاص ماموم می‌توانست بخواند،امام جانشینش می‌شود. این نسبت به ضابطه‌ی کلی است و ضابطه‌ی کلی این است که ماموم می‌تواند به جای تسبیحات حمد بخواند، می‌گوید نخوان.

اما شخص این نماز مطرح نیست. این قسمت را در متن نگفتیم، آنچه را در متن گفتیم،‌اشعاری بیش نیست، تازه اگر حرف شما را بپذیریم، این اشعاری بیش نیست، یعنی خیلی دلالتش ضعیف است نسبت به پنج روایتی که می‌گفت:« لا تقرأ» ، آیا ما حق داریم که در مقابل آن روایات صریح به این اشعار عمل کنیم، این اشعاری بیش نیست و لذا در اصطلاح به این دلالت نمی‌گویند، بلکه یکنوع بوی دلالت است، یک نوع تذکر خیلی ضعیف است.

پس از این روایت دو گونه می‌شود جواب دارد:

اولاً: این ناظر به صلات شخصی نیست، بلکه ناظر به مطلق صلات است، چون ماموم می‌تواند ب‌خواند، می‌گوید امام جای تو می‌خواند.

ثانیاً: تازه اگر قبول کنیم‌،این دلالتش یک دلالت ضعیفی است و لذا نمی‌تواند در مقابل روایات پیشین مقاومت کند. بحث در ادله‌ی قائلین به کراهت هم تمام شد و معلوم شد که ادله‌ی آنان، چندان ادله‌ی صحیحی نیست.

لا فرق بین سماع کلامه و سماع همهمته

پس بحث ما در جایی است که صدای امام را می‌شنود، از این رو می‌گوییم فرق نیست بین اینکه صدای امام را بشنود یا همهمه‌ی او را بشنود، همهمه چیست؟ صوت است، اما کلمات و جمل مشخص نیست، همهمه در مقابلش دمدمه است، صوت می‌آید اما مواد مشخص نیست، حتی اگر همهمه‌ی امام را می‌شنود،‌ما می‌گوییم حرام است، آنان می‌گویند مکروه است. چرا؟ بخاطر روایت عبید بن زرارة.

1: ما رواه عبید بن زرارة عنه علیه السلام: «أنّه إن سمع الهمهمة فلا یقرأ» الوسائل: ج5، الباب 31 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 2.

2: و عنه، عن أبیه، عن عبد الله بن المغیرة، عن قتیبة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: « إذا کنت خلف إمام ترتضی به فی صلاة یجهر فیها بالقرائة فلم تسمع قراءته فاقرأ أنت لنفسک، و إن کنت تسمع الهمهمة فلا تقرأ» الوسائل: ج5، الباب 31 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث7.

الفرع الثالث: جواز الإشتغال بالذکر و التسبیح عند السماع

آیا موقعی که انسان صدای حمد امام یا همهمه‌ی او را می‌شنود، همانند یک حیوان نگاه کند و ساکت بماند یا می‌تواند غیر از حمد سایر اذکار را بخواند؟ البته ما مصلحت را نمی‌دانیم، از آن طرف حمد خواندن حرام است، از این طرف هم ذکر واجب است، ولی ممکن است که بگوییم خواندن حمد یکنوع اهانت به امام است، چون او خواندن حمد ماموم را به عهده گرفته،‌اما ذکر و تسبیح اهانت بر امام نیست. روایات عبارتند از:

الف: و باسناده عن أبی معزا حمید بن المثنّی قال:‌کنت عند أبی عبد الله علیه السلام:« فسأله حفص الکلبی فقال: أکون خلف الإمام و هو یجهر بالقراءة فأدعو و أتعوّذ؟ قال:‌ نعم، فادع» الوسائل: ج5، الباب 32 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث2.

سوال: ما می‌گوییم خواندن دعا مستحب است،‌حضرت در اینجا می‌فرماید: «فادع»، چرا واجب نباشد مگر شما نگفتید که امر حقیقت در وجوب است؟

جواب: امر در توهم حظر افاده‌ی وجوب نمی‌کند. بلکه دلالت می‌کند که حرمت بر طرف شده است. در ما نحن فیه هم که می‌گوید: فادع، چون زمینه‌ی حرمت است و ذهن راوی هم مشوش است که می‌شود یا نمی‌شود، یعنی: یابن رسول الله! می‌توانم بخوانم یا نمی‌توانم بخوانم؟ حضرت می‌فرماید: «فادع»، ذهنش آلوده به حرمت بود و احتمال حرمت می‌داد، حضرت می‌فرماید:« فادع»

بنابراین، این گونه اوامر دلالت بر وجوب نمی‌کنند، حد اکثر استحباب را می‌رسانند.

مرحوم نراقی می‌گوید: این حرف درست نیست، چون این لازمه‌اش این است که روایاتی که نهی کرده است، قبل از این روایت آمده باشد تا بگوییم این روایت در مقام دفع توهم حظر است، می‌گوییم: جناب! لازم نیست که روایاتی که نهی می‌کند قبل از این روایت آمده باشد، همین مقداری که ذهن جناب راوی مشوش بود و احتمال می‌داد که خواندن قرائت امر حرامی باشد، این کافی است، لازم نیست که روایات ناهیه، قبل از این روایت آمده باشد تا بگوییم:« ورد الأمر بعد النهی»، قانونش این نیست که ورد الأمر بعد النهی، بلکه «ورد الأمر عند توهم الحظر»، در اینجا توهم حظر بود. چطور؟ به دلیل اینکه روای خودش سوال می‌کند:‌ «أکون خلف الإمام و هو یجهر بالقراءة فأدعو و أتعوّذ؟ قال:‌ نعم، فادع». معلوم می‌شود که در ذهن راوی حرمت مجسم بوده، فلذا حضرت می‌فرماید: «فادع»

بنابراین، اشکال مرحوم نراقی بر این جواب که می‌گوید این روایت را حمل بر استحباب کنیم،‌متوقف بر این است که روایات ناهین قبلاً آمده باشد، ایشان خیال کرده که مسئله ورود الأمر است بعد النهی، ولی ما می‌گوییم که ورود الأمر بعد توهم الحظر. توهم کافی است، یعنی همین مقداری که جناب راوی ذهنش مشوش است که می‌شود خواند یا نه؟ عنوان مسئله هم ورود الأمر بعد النهی نیست، بلکه ورود الأمر بعد التوهم الحظر، و اینجا توهم الحظری بوده است.

بعضی در سند این روایت اشکال کرده‌اند و می‌گویند مرحوم صدوق این روایت را از کتاب ابی المعزا گرفته است و در سند خودش به أبی المعزا، کسی است بنام عثمان ابن عیسی و عثمان ابن عیسی محل بحث است. و حال آنکه عثمان ابن عیسی هفتصدو چهل شش تا( 746) روایت دارد،‌ آیا می‌شود مشایخ ما از کسی در حدود هفتصدو چهل و شش روایت از او نقل کنند و او خودش ثقه نباشد، این چه فرمایشی است که بعضی می‌کنند و می‌گویند عثمان ابن عیسی توثیق نشده.

ما می‌گوییم هر چند توثیق نشده باشد‌،این روایات کثیره خودش حاکی از آن است که این آدم مرد بزرگواری بوده است که این همه روایت از او نقل کرده.

بله! گاهی از یکنفر ده یا بیست روایت نقل می‌کنند، این دلیل بر وثاقت او نیست، ولی گاهی هفتصدو چهل و شش روایت از او نقل می‌کنند. در این گونه موارد نمی‌شود گفت که او ثقه نیست، پس این روایت، روایت خوبی است، منتها حمل بر استحباب می‌شود نه حمل بر وجوب. چرا؟‌ لأنّ الأمر ورد بعد التوهم الحظر.

ب: و عن علی بن إبراهیم،‌عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زرارة، عن أحدهما علیهما السلام قال: «إذا کنت خلف إمام تأتمّ به فأنصت و سبح فی نفسک» الوسائل: ج5، الباب 31 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث6.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo