< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشتراط عدم علوّ موقف الإمام

عرض کردیم در این مسئله فروعی هست که فرع اول را خواندیم.

فرع دوم: آیا اینکه باید موقف امام بالاتر از موقف مأموم نباشد، مال آدم‌های بیناست یا فرقی میان بینا و نابینا نیست. اگر مأمومی از نظر چشم مشکل دارد و نابیناست، امام او نباید مکان و جایگاهش برتر و بلند تر باشد، بلکه یا مساوی و یا کمتر باشد.

شاید به نظر شما این فرق عجیب بیاید، چون در میان علمای شیعه ابن جنید قائل به این شده است که این حکم، مال کم بیناها و بصیرهاست. اما نابینا در این مسئله فرقی نمی‌کند که امام اعلی باشد،‌یا ادنی و یا مساوی.

ممسلماً این فتوای بر خلاف اطلاق روایات است،‌زیرا روایاتی که می‌گویند مکان و جایگاه امام برتر و بلند تر از مکان و جایگاه مامومین نباشد، در آنها قیدی نیست که حتما مأمومینش بینا باشد یا نابینا. اما اینکه نظر ایشان در این فتوا چه بوده، فقط خدا می‌داند.

عبارت ابن جنید

«لا یکون الإمام إعلی فی مقامه بحیث لا یری المأموم فعله إلّا أن یکون المأمومون اضراراً» مختلف الشیعه:3/90، «اضرار» جمع ضر به معنای نا بینا و کور است

الفرع الثالث

باید دانست که در این «مسئله» فرقی بین زن و مرد نیست، مثلاً اگر مکان و جایگاه امام بالاتر از جایگاه مامومین باشد و همه مأمومین زن باشند، نمازشان صحیح نیست، فلذا در این مسئله فرقی بین زن و مرد و اعمی و غیر اعمی نیست. اتفاقا در این مسئله روایت هم داریم که از حضرت سئوال می‌کنند و می‌گویند امامی هست که همه‌ی مامومینش از طبقه نساء هستند؟br> حضرت می‌فرماید باید مکان اینها مساوی باشد. ّالبته معنای این جمله این نیست که مساوی بودن شرط است. بلکه مراد از مساوی بودن این است که برتر و بلند تر نباشد. نظر رد برتر کردن است، نه اینکه حتماً مساوی باشد، چون اگر امام پایین، و مأموم بالاتر باشد اشکالی ندارد. بنابراین،‌اگر حضرت می‌فرماید: «مستویّاً» یعنی مساوی باشد،نظرش رد اعلی است و اینکه مکان امام بلندتر نباشد،‌نه شرطیة التسویة.

ننعم ورد فی روایة محمد بن عبدالله،‌عن الرّضا علیه السلام اشتراط التسویه قال: سألت عن الإمام یصلّی فی موضع، والذین خلفه یصلّون فی موضع أسفل منه؟ أو یصلّی فی موضع والذین خلفه فی موضع أرفع منه؟ فقال: یکون مکانهم مستویاً‌» الوسائل: ج5، الباب 63 من ابواب صلاة الجماعة،‌الحدیث2، این ردّ شقّ اول است،‌نه رد شقّ‌ دوم.

اما اینکه گفتم در مورد زن روایت داریم، روایت ما قبل است: «سألت اباعبدالله علیه السلام عن الرّجل یصلّی بالقوم و خلفه دار و فیها نساء، هل یجوز لهنّ أن یصلّی خلفه، قال نعم! إن کان الامام اسفل منهنّ» الوسائل: ج5، الباب 63 من ابواب صلاة الجماعة،‌الحدیث1.

که در مورد زن روایت هم داریم. یعنی هم فرقی بین بینا و نابینا نیست و هم فرقی بین رجل و مرأه نیست، روایتی را که خواندیم در مورد زن بود.br>اما روایتی که می‌گوید مستوی باشد، نظرش رد علو است نه اینکه تسویه شرط باشد، چون روایاتی داشتیم که می‌گفت مکان و جایگاه امام پست تر و پایین تر باشد.

مما موقعی که روایت را می‌خواندیم،‌ این سه تا فرع را خواندیم.

الفرع الرابع

اذا کانت الأرض منحدرة فقد مرّ الحکم فیه بأنّ العلوّ إذا کان تدریجیاٌ علی وجه لا ینافی صدق انبساط الارض تجوز الصلاة، و إن کان الرفع فی النهایة ازید من شبر.

الفرع الخامس

الاراضی الجبلی، هی الاراضی التی یکون فیها الرفع دفعیاٌ فقد مرّ حکمه من جواز الرفع بقدر یسیر أو اقل من شبر أو بغیر المعتدّ به، أو لا یکون ارفع فی نظر العرف.

الفرع السادس

إذا کان موقف المأموم أعلی من موقف الامام فقد مرّ حکمه فی اخر الموثقه. نعم یشترط أن لا یکون العلوّ مفرطاٌ کما فی الأبنیه الشاهقه، ما هر سه فرع را در آن روایت خواندیم.br>خلاصه‌ی سه فرع:

فرع چهارم؛ جایی است که زمین شیب دارد، امام اول شیب است و مأمومین آخر شیب هستند.

فرع پنجم؛ بلاد جبلی است، ارتفاعات دفعی است.

فرع ششم؛ عکس مسئله است، امام پست است و در مرحله‌ی اسفل، و مأمومین در مرحله‌ی بالا.

رروایت می‌گفت: «إذا کان الارتفاع بقدر مسیل»، ولی ما گفتیم این نسخه بدل دارد، فلذا ما این را به اراضی جبلیه زدیم. چرا ما این جمله را بر اراضی جبلیه زدیم؟ به قرینه دومی، چون دومی صریح است در اراضی شیب دار. دومی قرینه بر این است که این جمله که هشت تا نسخه بدل داشت، این را بزنیم به اراضی جبلیه که اراضی جبلیه مشکل دارد، اگر ارتفاع داشته باشد، مگر بقدر یسیر. اگر این جمله را به اراضی جبلیه زدیم هیچ قرینه‌ای ندارد جز شق بعدی که در اراضی منحدره بحث می‌کند.

شق دوم هم که خیلی مشخص بود (مبسطه) و بعد هم کلمه‌ی «انحدار» داشت. br>فرع سوم این بود که اگر امام پایین، و مأموم در طبقه بالا باشد. آقایان می‌گویند مانع ندارد، اما ما می‌گوییم باید عرفیت محفوظ باشد.

بنابراین هر سه فرع که مرحوم سید در متن گفته از روایت عمار بن موسی الساباطی استفاده کرده. ممکن است کسی ‌بگوید که چطور این عمار عباراتش این گونه نامنظم است و ما روی آن زحمت کشیدیم؟

قلت: این مشکل در غالب روایات عمّار هست، عمار بن موسی الساباطی اهل مدائن است، یا عوام بوده و یا عجم بوده فلذ عربی‌اش ضعیف بوده؛ ولذا نوعاً روایاتش اضطراب در متن دارد. علمای رجال نیز در شرح حال عمار می‌گویند که روایاتش خالی از اضطراب نیست، و ما به سختی و زحمت این سه جمله را از این روایت را جدا کردیم. یکی را به اراضی جبلیه زدیم (بقدر یسیر) این را از دومی استفاده کردیم،‌چون دومی در انحدار است و گفت اشکالی ندارد، زمین منحدر،‌ در مقابل اراضی جبلیه است ، سومی هم روشن بود که اگر امام در نقطه‌ی پایین است و ماموم در طبقه‌ی بالا، فرمود اشکال ندارد.

پس در اراضی جبلیه فقط این را داشتیم که «إذا کانت بقدر مسیل»، ما گفتیم «مسیل» معنی ندارد، فلذا کلمه‌ی «مسیل» را تبدیل به کلمه‌ی «یسیر» کردیم،‌ فقط توانستیم این اندازه درست کنیم که «هذا ناظر إلی الأراضی الجبلیه» به قرینه بعدی. و این مشکل در روایات عمار است.

ببحث ما در شرط دوم (عدم الحائل) تمام شد.

الشرط الثالث

أن لا یتباعد المأموم عن الإمام بما یکون کثیراً فی العادةbr>شرط سوم این است که بعد و فاصله‌ی زیادی بین امام و ماموم نباشد

اینجاست که اختلاف هست که آیا اتصال چگونه بین امام و مأموم برگزار می‌شود، آیا مأموم باید همیشه بتواند امام را ببیند (لولا الحائل) یا اینکه این شرط لازم نیست؟

اینجا جای دقت و تفحص است.

ااز این رو ناچاریم که روایت زراره دوباره بخوانیم و ما گفتیم که روایت زراره، دو مسئله را تذکر می‌دهد:

١- عدم الحائل، ٢- عدم التباعد؛

عدم الحائل را خواندیم و عدم التباعد را هم الآن می‌خوانیم.br> بنابراین،‌نخست باید متن عروه را بخوانیم و متن عروه هم، دو مطلب بیشتر نیست:

مطلب اول این است که باید اتصالی بین مأموم و امام باشد. ایشان می‌گوید دو نوع اتصال است. اگر در صف اول است، ممکن است من امام را نبینم، اما نفر کنار خودم را می‌بینم و او هم بغل دست خودش را می‌بیند تا منتهی می‌شود به کسی که امام را می‌بیند.

اتصال از این راه، یعنی اتصال را از سمت راست فرض کنید، مثلاً ایستاده و اتصال ما از سمت راست تا به امام برسد.

اما گاهی اتصال من به وسیله صف اول نیست که خودم هم در صف اول هستم، بلکه من در صف دوم هستم هر چند امام را نمی‌بینم، اما صف اول امام را می‌بینم؛ یا من در صف صدم هستم و امام را نمی‌بینم، اما صف نود و نه را می‌بینم، او هم صف نود و هشت را می‌ بیند و هکذا تا برسد به امام، بالاخره امام برای ما «بالواسطه» رؤیت است.

ممرحوم سید در اتصال به اسهل وجه قائل است و خیلی سختگیری نکرده، یا فرموده اگر در صف اول هستید از طریق کسانی که بغل دست شما هستند، و اگر در صفوف عقب‌تر هستید، به وسیله صفوف متقدم به امام اتصال دارید.

متن عروة الوثقی

الشرط الثالث: أن لا یتباعد المأموم عن الامام بما یکون کثیراً فی العاده إلّا إذا کان فی صفّ متصل بعضه ببعض حتی ینتهی الی القریب. br>صف یک کیلومتر است و من در آخر آن واقع شده‌ام، اما به وسیله‌ی بغل دستی‌هایم به امام متصل هستم. پس استثناء درست شد «بما یکون کثیرا فی العاده» -این مضر است- إلّا إذا کان فی صف متصل بعضه ببعض حتی ینتهی الی القریب» یعنی آنکس که پشت سر امام است.

أو کان فی صف بینه و بین الصف المتقدم البعد المزبور وهکذا حتی ینتهی الی القریب.

من صف صدم هستم فلذا بین من و امام فاصله خیلی زیاد است، اما متصل می‌شوم به صف اول، که صف اول بعد ندارد، بلکه پشت سر امام است.

«والاحوط» تا اینجا فرع اول تمام شد و کلمه‌ی «والأحوط» یک فرع دیگری است. مرحوم سید دو تا اتصال را کافی می‌داند،‌یا از بغل دست یا از روبرو.

ففرع دومی که دقیق‌تر است این است که فاصله هر صف با صف دیگر باید چقدر باشد، یا فاصله صف اول با امام باید چقدر باشد؟

هیهنا احتمالات ثلاثه:

1: احتمال اول این است که بین موقف امام (پاهای امام) و سجدگاه مأموم نباید فاصله بیشتر از یک قدم باشد، یعنی «ما لا یتخطی» نباشد، بلکه «یتخطّی» باشد.br>به بیان دیگر بین موقف الإمام و مسجد المأموم نباید فاصله «بما لا یتخطّی» باشد، بلکه باید « یتخطّی» باشد. یعنی یک قدم باشد و بیش از یک قدم نباشد.

ددر اینجا خودش دو قول وجود دارد:

الف: یک قدم داریم که متعارف است؛ ب: اما یک قدم هم داریم که قدم بلند است.

آیا قدم متعارف میزان است یا قدم بلند؟br>البته هر دو قول هست. اما در هر حال باید فاصله بین مهر مأموم و پاهای امام، بیش از یک قدم نباشد، یا قدم متعارف و یا قدم بلند.

قوم سوم این است که میزان مهر مأموم و پاهای امام نیست، بلکه میزان پاهای هر دو است (موقف المأموم و موقف الامام). باید فاصله به مقدارجسد انسان «اذا سجد» باشد. یعنی فاصله بین پاهای امام و پاهای ماموم به مقدار جسد انسان «إذا سجد» باشد.

پس در اینجا سه قول وجود دارد:

آآیا میزان مسجد المأموم و موقف الامام است؛ که باید «بما یتخطی» باشد نه «بما لا یتخطی». و هذا علی قسمین: ١. یتخطّی بالقدم المتعارف، ٢. یتخطّی بالقدم الطویل.

در این مسئله دو قول است:

الف: ممکن است بگوییم باید قدم متعارف باشد.

ب: قول دیگر اینکه قدم بلند را هم شامل می‌شود.

قول سوم می‌گوید حتماً باید فاصله بین پای مأموم و پای امام به مقدار جسد انسان «إذا سجد» باشد «و هذا یختلف حسب اختلاف الإنسان من حیث طول القامة و قصرها»br>والاحوط احتیاطا لا یترک أن لایکون بین موقف الامام و مسجد المأموم، أو بین موقف السابق و مسجد اللاحق-چون همیشه که بین امام و مأموم نیست و باید مأموم‌ها را هم حساب کرد؛ سجدگاه ماموم سومی با پاهای ماموم دومی-ازید من مقدار الخطوة التی تملأ الفرج - ما به این قدم بلند می‌گوییم- و احوط من ذلک مراعات الخطوة المتعارفه.

بنابراین شما در هر جا که نماز می‌خوانید، باید فاصله بین جای مهر شما و پاهای امام و یا بین دو مأموم به مقدار یک قدم بلند یا یک قدم متعارف باشد.-والأفضل بل الاحوط أیضاً أن لا یکون بین الموقفین أزید من مقدار جسد الإنسان إذا سجد، بأن یکون مسجد اللاحق و راء موقف السابق بلا فصل- یعنی در واقع جانماز ماموم، پشت سر قدم‌های امام باشد. جانماز مأموم صف دوم، پشت‌سر قدم‌های صف اول باشد- أن لا یکون بین الموقفین ازید من مقدار جسد الانسان اذا سجد بأن یکون مسجد اللاحق وراء موقف السابق بلافصل.

ما اینجا متن عروة الوثقی را خواندیم، الآن باید این متن را استدلالی کنیم.

فالنرجع الی الفرع الاول: یعنی ابتدا فرع اول را می‌خوانیم و سپس سراغ فرع دوم می‌رویم.

ددر اتصال قرار شد که اگر صف اول به امام متصل است ولو فاصله من با امام زیاد باشد، اشکالی ندارد. به شرط اینکه من به وسیله‌ی صف اول متصل بشوم (اگر در صف اول هستم) یا به وسیله‌ی دوم و سوم به امام متصل هستم.

الفرع الاول: التباعد الکثیر بین الامام والمأموم اخلّ بالجماعه عند اکثر الفقهاء.

مرحوم شیخ مسئله را در خلاف مطرح کرده است. br>معلوم می‌شود غالب اهل سنت به این فتوی معتقد هستند و فقط عطاء که از فقهای تابعین است، او گفته است که بعد و دوری کثیر اشکالی ندارد، بعد کثیر مانعی ندارد، همین مقداری که امام را ببیند و بتواند جماعت را برگزار کند، اشکالی ندارد.

شیخ می‌فرماید، این گونه نیست بلکه باید تباعد قلیل و کم باشد و با یک آیه‌ای استدلال می‌کند که هرگز چنین استدلالی در عقل ما نمی‌گنجد.

ااستدلال می‌کند: «یا ایهاالذین آمنوا اذا نودی بالصلاه فی الیوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله» و می‌گوید اگر فاصله مضر نباشد، دویدن لازم نیست، چون من در دکان و مغازه‌ی خودم می‌نشینم و از همان جا به امام اقتدا می‌کنم و صدای امام را هم از طریق بلندگوها می‌شنوم.

اینکه قرآن کریم می‌گوید: «فاسعو الی ذکر الله» معلوم می‌شود که نباید در خانه یا دکان خودمان بمانیم و از آنجا اقتدا کنیم،‌بلکه باید بدویم.

این سبک استدلال با قرآن مال قدماست. متأسفانه متأخرین ما از این نوع آیات کمتر استفاده می‌کنند.br> ««علی ایّ حال» شیخ طوسی می‌گوید باید تباعد نباشد، چون قرآن می‌گوید «فاسعوا» اگر بعد و دوری مضر نبود، پس چرا «فاسعوا» گفت، بهتر این بود که می‌گفت: «اجلس فی بیتک واقتد بالامام» این فتوای مرحوم شیخ است.

و قال العلّامة فی التذکره:« لا یجوز تباعد المأموم عن الإمام بما لا تجری العادة به، و یسمّی کثیراً إلّا مع اتصال الصفوف به عند علمائنا، و هو قول اکثر العلماء سواء علم بصلاة الامام أو لا، لقوله علیه السلام: «لو صلّیتم فی بیوتکم لضللتم» و هو یدل علی أنّ من علم بصلاة الامام، و هو فی داره فلا یجوز له أن یصلّی بصلاته» التذکرة:4/251.

فقط دو صورت مستثنی است:

الف: یا از طریق صف اول به امام متصل باشد. مثلاً من در آخر صف جماعت قرار دارم و بین من و امام یک کیلومتر فاصله است،‌این اشکال ندارد، چون به وسیله‌ی صف‌های دیگر به امام متصل هستم.

ب: یا از طریق صف دوم و سوم و ... به امام متصل باشد.

«تم الکلام فی الفرع الاول» و نتیجه این شد که تباعد کثیر مبطل است، مگر اینکه اتصالی در کار باشد.

الفرع الثانی: البعد المجاز بین الصفّین.

تا کنون فاصله‌ی خود را با امام می‌سنجیدیم، اما در این فرع می‌خواهیم فاصله دو صف را با یک دیگر بسنجیم.br>حدّد المصنّف البعد المجاز بوجوه ثلاثه:

باید ببینیم دلیل مرحوم سید بر این کار چیست؟ سید می‌گوید یا بین المسجد والموقف؛ یا خطوة الطویله أو الخطوة المتعارفة، سومی را احتیاط کرد نه اینکه فتوی باشد.

این را از کجا استفاده می‌کند که یک قدم فاصله مضر نیست؟

ناچار هستیم که به عقب برگردیم و روایت زراره را (که قبلاً خوانده بودیم) دوباره بخوانیم. این روایت را هم شیخ نقل کرده، هم کلینی، و هم صدوق. قبلاً ما این حدیث را از نظر عدم الحائل خواندیم. فعلاٌ این حدیث را از نظر بعد و دوری می‌خوانیم.

سه بخش است:

ممرحوم صدوق کلام امام را در بعد و دوری در سه فقره گفته است که هر سه فقره را باید معنا کنیم.

١. ینبغی للصفوف أن تکون تامة متواصلة بعضها الی بعض.- البته این مستحب است که حضرت می‌فرماید: «ینبغی»-.و لا یکون بین الصفین ما لا یتخطّی یکون قدر ذلک مسقط جسد انسان اذا سجد.

٢.و قال ابو جعفر علیه السلام: «إن صلّی قوم بینهم و بین الامام ما لا یتخطّی فلیس ذلک الامام لهم بإمام».

٣. و أیّ صف کان اهله یصلّون بصلاه امام و بینهم و بین الصف الذی یتقدمه ما لا یتخطّی فلیس تلک لهم بصلاة. ما باید هر سه فقره را معنا کنیم.

بررسی فقره‌ی اول

فقره اول، اولش که مستحب شد، یعنی «ینبغی للصفوف أن یکون تامة متواصلة بعضها الی بعض» این مستحب شد. عمده همان «ولا یکون بین الصفین ما لا یتخطّی یکون قدر ذلک مسقط جسد انسان اذا سجد». فعلاً ما در فقره‌ی اول است،‌فقره‌ی دوم و سوم را در آینده می‌خوانیم. br> سئوال من این است که: «أن لا یکون بین الصفّین ما لا یتخطی یکون» یعنی بین دو صف «ما لا یتخطی» نباشد. به گونه‌ای که نشود با یک قدم آن فاصله را طی کرد. نباید بین دو صف به قدری فاصله باشد که نشود آن را با یک قدم طی کرد، بلکه این فاصله باید به قدری باشد که با یک قدم بتوان آن را طی کرد.

سئوال من این است که در این عبارت:« ما لا یتخطی قد یکون قدر ذلک»، کلمه‌ی « ذلک» به کجا برمی‌گردد؟ آیا «ذلک» به بین الصفین برمی‌گردد یا به «تخطّی»، و یا به «ما لا یتخطی» بر می‌گردد؟

ددر اینجا سه احتمال و جود دارد:

الف: به بین الصفین بر می‌گردد، ب: به تخطّی بر می‌گردد.

ج: احتمال سوم این است که به موصوف بر می‌گردد که «ما لا یتخطی» باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo