< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

88/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الرابع

أقسام التقیة و التقیة المحرّمة

همان گونه که قبلا بیان کردیم،در مسئله‌ی تقیه در فصول مختلفی بحث می‌کنیم:

الف) تقیه در کتاب الله و سنت پیغمر صلّی الله علیه و آله،

ب) تقیه در روایات ائمه‌ی اهل البیت،‌

ج) تقیه یک مسئله‌ی عمومی است و اختصاص به باب وضو و نماز ندارد. یعنی «التقیة فی کلّ شیء یضطر فیه ابن آدم». این فصل را خواندیم.

د الآن وارد فصل چهارم می‌شویم و آن این است که تقیه اقسام پنج گانه دارد

1: تقیه‌ی واجب، 2: تقیه‌ی مستحب، 3: مکروه،

‌4: تقیه‌ی مباح ، 5: تقیه‌ی حرام.

مرحوم شیهد از کسانی است که اولین بار این تقسیم را در کتاب القوعد و الفوائد آورده است، بعد از ایشان مرحوم شیخ انصاری در رساله‌ی «فی التقیة» هر پنج قسم را آورده، حضرت امام نیز ‌آورده، منتها ایشان (مرحوم امام) روی بخش حرمت بیش از همه تکیه کرده است.

بنابراین، تقیه از نظر اقسام بر پنج قسم است

حال ببینیم مثال‌های که برای این می‌زنند چیست؟

تقیه واجب آن است که اگر تقیه نکنیم،‌جان یا عرض انسان به خاطر می‌افتد، یعنی اگر تقیه نکنیم یا کشته می‌شویم یا آسیبی به عرض و آبروی ما می‌رسد.

به این می‌گویند: تقیه‌ی واجب،‌چرا به این تقیه‌ی واجب می‌گویند؟ چون غایتش واجب است، هر چیزی که غایتش واجب باشد مانند حفظ جان و عرض، قهرا مقدمه‌اش هم واجب می‌باشد، اما تقیه‌ی مستحب عبارت از آن است که فعلا ضرری متوجه ما نیست، اما اگر بخواهیم به همین منوال زندگی کنیم و رابطه خود را با مخالفین قطع کنیم، یعنی در نماز آنها شرکت نکنیم، از ‌بیماران آنها عیادت نکنیم،‌یا اموات آنها را مشایعت نکنیم، ممکن است در آینده به تدریج ضرری متوجه ما شود، از آنجا که فعلا ضرری متوجه نیست، آقایان می‌گویند این نوع تقیه از قبیل تقیه‌ی مستحب است، پس با اولی فرق کرد، چون در اولی ضرر فعلی در کار است، یعنی اگر تقیه نکنیم یا به قتل می‌رسیم و گردن ما را می‌زنند یا عرض و آبروی ما را از بین می‌برند، اما در دومی فعلیت در کار نیست، یعنی ضرر فعلی متوجه ما نیست، اما اگر به همین منوال زندگی کنیم، یعنی با مخالفین قطع رابطه کنیم،‌ممکن است در آینده ضرری متوجه ما یا جامعه‌ی تشیع بشود،‌ از آنجا که ضرر فعلی نیست، تقیه مستحب است.

تقیه‌ی مباح آن است که تقیه کردن با تقیه نکردن یکسان باشد، مانند تقیه‌ی پدر و مادر عمار،‌آنان هم می‌توانستند تقیه کنند و هم می‌توانستند تقیه نکنند، مثال دیگر، در کوفه دو نفر را گرفتند و به آنها گفتند که به علی علیه السلام سبّ کنید،‌یکی از آنها سب کرد، اما دیگری سب نکرد، امام صادق می‌فرماید عمل هردو محبوب و عند الله مقبول است، یعنی هم می‌توانند سب بکنند و خود را برهانند و هم می‌توانند سب نکنند و اهانت به علی علیه السلام نکنند، این تقیه مباح است نه مستحب.

تقیه‌ی حرام آن است که اگر بخواهیم تقیه کنیم، باید انسان محقون الدم را بکشم، یا به عرض و آبروی مردم تجاوز کنیم،‌اینجا تقیه حرام است، چون تقیه برای این است که خون مردم محفوظ باشد،‌اما اینکه بخواهیم با ریختن خون مردم تقیه کنیم،‌این نقض غرض است.

اما تقیه‌ی مکروه، برای تقیه مکروه مثالی پیدا نکرده‌اند.

در تقیه مکروه گفته‌اند که در جایی که شیء فعلش مستحب است،اگر ترک بکنیم در حقیقت می‌شود مکروه، فرض کنید قنوت گرفتن افضل است و حال آنکه اهل سنت گاهی فقط در نماز صبح قنوت دارند، اما برای سایر نماز‌ها اصلا قنوت ندارند،‌فعل قنوت مستحب است، اگر من تقیه نکنم،‌مشکل دارد،‌ می‌گویند این تقیه مکروه است، یعنی چیزی که فعلش مستحب است اگر آن را ترک کنیم، ترکش مکروه است،‌ولی این مثال درست نیست چون لازم می‌آید که میلیون‌ها مکروه داشته باشیم. هر چیزی که مستحب است، ترک آن بشود مکروه، مثلا خواندن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها در نماز مستحب است و اگر کسی نخواند، بگوییم مکروه را مرتکب شد،‌این گونه نیست، پس ما فعلا برای مکروه مثالی پیدا نکردیم.

در هر صورت این تقسیم را مرحوم شهید و شیخ انصاری دارند و دیگران نیز مطرح کرده‌اند.

ولی فعلا بحث ما در جایی است که تقیه حرام است، یعنی بحث ما فعلا در تقیه‌ی حرام است و به آن چهار قسم دیگر فعلا کار نداریم. فلذا چند مورد را می‌شماریم که تقیه در آنجاها حرام است، دو مورد را در این جلسه می‌خوانیم، مورد سوم و بقیه را در جلسه‌ی آینده بحث خواهیم نمود.

تقیه‌ی مباح هم که روشن شد و آن این است که ضرر معتنابه نباشد، در اینجا ممکن است تقیه مباح باشد،‌خواه تقیه بکند یا نکند، یعنی هردو یکسان هستند.

اما برای تقیه‌ی مکروه مثال پیدا نکردیم، اولین موردی که تقیه در آنجا حرام است، این است که «لا تقیة فی الدّم أو لا تقیة‌ فی الدماء» ائمه‌ی اهل بیت به این نحو بحث‌ها اهمیت داده‌اند،‌ و این نوع بحث‌ها همه‌اش از مزایای فقه اهل بیت است، یعنی در کتب اهل سنت این بحث‌های که ما کردیم،‌به این منظمی بحث نکرده‌اند،‌چون محل ابتلای شان نبوده، اگر تقیه کردن با خون ریزی انجام می‌گیرد، یعنی اگر بخواهیم تقیه کنیم، باید آدمی را بکشیم و خونی را بریزیم، می‌فرماید در اینجا تقیه جایز نیست،.چرا؟

«إنّما شرعت التقیة لتصان به الدماء فإذا وصلت إلی الدّم فلا تقیة»، تقیه برای این است که جلوی خون شما گرفته شود و شما را نکشند، اما اگر بنا شود که برای محفوظ ماندن خود، دیگری را بکشید، این نقض غرض است، چون غرض این بود که خون ریزی نشود،‌ اما اگر تقیه موجب شود که خون بی گناهان ریخته شود، این تقیه نیست،‌ بر این مطلب هم فتوا داریم و هم روایات همین را می‌گویند.ما نخست فتاوا را می‌خوانیم

أمّا الفتاوی

فقد قال النراقی: «و لو انحصر فی الأعلی(مرحله‌ی بالا) وجب إلا فی قتل المسلم المحقون الدّم و لا یجوز إجماعاً للصّحیح: إنّما جعلت التقیة . ( لیحصن بها الدماء ) فإذا بلغت الدم فلا تقیة» .

و قال فی الجواهر : استثنی المصنّف (صاحب شرائع،‌چون جواهر شرح شرائع است) و غیره من ذلک علی کلّ حال الدّماء المحترمة بالإیمان بلا خلاف أجده بالنسبة إلی القتل ظلماً بل الإجماع بقسمیه علیه».

و أما الروایات فنذکر مما یلی:

١. محمد بن یعقوب(متوقای 329)، عن أبی علیّ الأشعری، یعنی احمد بن ادریس‌(متوفای 306) عن محمد بن عبد الجبار‌(شیخ شیخ کلینی است، تاریخ وفاتش برای ما معلوم نیست)،عن صفوان (صفوان بن یحی،‌متوفای 210) عن شعیب الحدّاد (ثقه است)، محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال:

« إنما جعلت التقیة لیحقن بها الدّم فإذا بلغ الدم فلیس تقیة »

1- محمد بن الحسن الطوسی بإسناده (از این جهت بإسناده گفت که روایت را از کتاب صفّار گرفته است و بین صفّار و شیخ در حدود 170 سال فاصله‌ی زمانی است،‌چون شیخ در سال 460 فوت کرده، صفّار در 290 فوت نموده است، قهرا باید سندی نسبت به این کتاب داشته باشد، چون وجادة صحیح نیست،- وجد،‌یجد،‌وجادة – وجادة‌ این است که روایت را در کتابی ببینیم و آن را نقل کنیم، به این می‌گوییم: وجادة، کار ما در این زمان همه‌اش وجادة است، یعنی روایت را از کافی می‌گیریم و نقل می‌کنیم، چون این کتاب‌ها مستند‌اند و نسبت شان به مؤلفین مشکلی ندارد، ولذا وجادة اشکال ندارد، ولی در آن زمان‌ کتاب‌ها قطعی نبوده است،‌حتما باید بین مرحوم شیخ و مرحوم صفّار یک سندی باشد، که کتاب قطعا مال صفّار است و دست نخورده می‌باشد و لذا نقل وجادة نشانه‌ی ضعف سند است، سند شیخ نسبت به صفّار در آخر تهذیب آمده است.

2- عن محمد بن الحسن الصفّار القمی، عن یعقوب بن یزید، عن الحسن بن علی بن فضّال (فطحی)، عن شعیب العقرقوقی،‌عن أبی حمزة الثّمالی (ثابت بن دینار) روایت موثقة است قال : قال أبو عبد الله علیه السلام :

« لم تبق الأرض إلّا و فیها منّا عالم یعرف الحقّ من الباطل، قال: إنّما جعلت التقیة لیحقن بها الدّم فإذا بلغت التقیة الدّم فلا تقیة»

این روایت حاکی از این است که تقیه در چنین موردی (مورد دماء) حرام است.

الثانی :

التبری عن أمیر المؤمنین و أولاده

ورد فی غیر واحدة من الروایات عن الإمام علی أنه رخص فی سبه عند الإکراه و لم یرخص فی البراءة منه عنده ، نذکر منها:

مورد دومی که می‌گویند تقیه حرام است، آنجاست که:إذا دار الأمر بین حفظ النفس و التبرّی عن علی علیه السلام، یعنی تبرّی از امیر المؤمنان حرام است، فلذا هر چند به قیمت جان انسان هم تمام بشود، نباید از حضرتش تبرّی کند، این را گفته‌اند که حرام است ولی ما این را قبول نداریم. والرویاة هنا علی أصناف ثلاثة، یعنی روایات در اینجا بر سه قسم و سه دسته‌اند‌، یک دسته می‌گویند نباید از حضرت علی علیه السلام تبرّی کرد هرچند به قیمت جان شما تمام بشود.

١. الحسن بن محد الطوسی، عن أبیه،‌ عن محمّد بن محمّد، عن محمّد بن عمر الجمابیّ،‌عن أحمد بن محمّد بن سعید،‌عن یحی بن زکریا ،‌عن بکیر بن مسلم، عن محمّد بن میمون،‌عن جعفر بن محّمد،‌عن أبیه، عن جدّه قال: قال أمیر المؤمنین: «ستدعون إلی سبّی فسبّونی، و تدعون إلی البرائة منّی فمدّوا الرقاب فانّی علی الفطرة» یعنی بعد از مرگ من،‌ اموی‌ها بر شما مسلط می‌شوند و شما ها را دعوت می‌کنند که به من فحش بگویید،‌ شما هم فحش بدهید، باز شما را دعوت می‌کنند بر اینکه از من تبری بجویید، شما حق ندارید که تبرّی بجویید هر چند به قیمت جان تان تمام بشود. این روایت، روایت ضعیف است، یعنی سندش مخدوش است، مثلا محمد بن میمون عن ججفر بن محمّد، از اینکه جعفر می‌گوید، معلوم می‌شود که امامی نبوده و لذا شیخ طوسی این آدم را تضعیف کرده است و می‌گوید:‌عامیّ،‌ ولذا این روایت قابل اعتماد نیست و اگر مورد اعتماد هم باشد، معارض دارد.

٢. عن أبیه،‌عن هلال بن محمّد الحفار،‌عن اسماعیل بن علیّ الدّعبلی، عن علیّ بن علی أخی دعبل بن علی الخزاعی، عن علی بن موسی الرضا، عن أبیه عن آبائه عن علی بن أبی طالب علیهم السلام أنّه قال: «و إنّکم ستعرضون علی سبّی، فإن خفتم علی أنفسکم فسبّونی، ألا و إنّکم ستعرضون علی البراءة منی، فلا تفعلوا ، فإنّی علی الفطرة ».

یعنی شما را دعوت می‌کنند که به من فحش بدهید، حجّاج همین کار را می‌کرد، هرگاه نسبت به جان خود ترسیدید،مرا فحش بدهید تا جان شما محفوظ بماند، باز شما به همین زودی‌ها دعوت می‌شوید که از من تبری بجویید، این کار را نکنید،‌چون من بر فطرت هستم،‌این روایت هم ضعیف است، چون هلال بن محمد الحفّار توثیق نشده،‌ اسماعیل بن علی الدعبلیی هم توثیق نشده است.

و الروایة – أیضاً – ضعیفة و فی السند هلال بن محمد الحفار و هو لم یوثق ، و فیه –أیضاً- اسماعیل بن علی الدعبلی و هو ضعیف قال العلامة فی الخلاصة:

«لا اعتمد علی روایته لشهادة المشایخ علیه بالضعف و الاختلاف بالروایة» .

٣. جاء فی نهج البلا؛ة أنّه قال علیه السلام:

« أما أنّه سیظهر علیکم بعدی رجل رحب البلعوم (آدمی که گلوی گشادی دارد،‌کنایه از پر خوری است که معاویه باشد) مندحق البطن (شکم گنده، هردو تعبیر بر معاویه تطبیق می‌کند،‌ اهل سنت نقل می‌کنند که حضرت علی علیه السلام از معاویه علیه اللعنة و العذاب سراغ گرفت، به حضرت گفتند که معاویه در حال غذا خوردن است،‌ حضرت علی علیه السلام در حق او نفرین کرد و فرمود: لا اشبع الله بطنه، ولذا معاویه هم گشاد گلو بوده است و هم شکم گنده) یأکل ما یجد(هرچه گیرش می‌آمد،‌ آن را می‌خورد) و یطلب ما لا یجد، فاقتلوه (او را بکشید و به قتل برسانید) و لن تفتلوه (ولی قدرت کشتن او را ندارید) ، ألا و إنّه سیأمرکم بسبّی، و البراءة منّی ، فأما السبّ فسبّونی فإنّه لی زکاة ، و لکم نجاة ، و أما البراءة فلا تتبرّوا منّی ، فإنّی ولدت علی الفطرة، و سبقت إلی الإیمان و الهجرة»،‌

این روایت هم هرچند در نهج البلاغه آمده است،‌ولی راجع به سندش نمی‌توانیم بگوییم ضعیف است یا غیر ضعیف، این چند روایت فرق می‌گذارند بین سب و بین برائت، یعنی سب را اجازه می‌دهند، اما برائت را اجازه نمی‌دهند. اگر این روایات درست باشد،‌ ناچاریم که آنها را حمل کنیم بر برائت قلبی،‌چون برائت قلبی موجب خروج از دین می‌شود.

گروه دوم روایاتی است که می‌گویند: هم سب بکنید و هم برائت بجویید:

1- مجمد بن مسعود العیاشی فی (تفسیره) عن أبی بکر الحضرمی،‌عن أبّی عبد الله علیه السلام فی حدیث أنّه قیل له:‌مدّ الرقاب أحبّ إلیک أم البرائة عن علی علیه السلام؟ فقال:

«الرخصّة أحبّ إلیّ، أما سعمت قول الله عزّ و جلّ فی عمار:‌إلّا من أکره و قلبه مطمنّ بالإیمان»

2- و عن عبد الله بن عجلان، عن أبیعبد الله علیه السلام قال: سألته فقلت له:«‌إنّ الضحاک قد ظهر بالکوفة و یوشک أن تدعی إلی البرائة من علی علیه السلام، فکیف نصنع؟ قال:«فابرء‌ منه،‌قلت: أیهما أحبّ إلیک؟ قال:‌إن تمضوا علی ما مضی علیه عمار بن یاسر،‌أخذ بمکّة فقالوا له: إبرء من رسول الله صلّی الله علیه و آله فبرأ منه فأنزل الله عزّ و جلّ عذره،‌إلّا من أکره و قلبه مطمن بالإیمان»

ما تا اینجا دو گروه از روایات را خواندیم، در جلسه‌ی آینده آن دسته از روایات را می‌خوانیم که این دو گروه را تکذیب می‌کنند، یعنی حضرت صادق علیه السلام می‌فرماید که علی علیه السلام نفرموده که از من تبری نکنید، بلکه این کذب است که به آن حضرت نسبت داده‌اند و بخاطر همین است بعضی از جوانان داغ و محب آن حضرت تبرّی نمی‌جویند و شهید می‌شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo