< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

88/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

همان گونه که قبلا گفتیم، یکی از اشکالاتی که در طول تاریخ به شیعه گرفته‌اند، این است که شیعه معتقد به تقیه است، گویا یک گناه کبیره‌ای است که شیعه امامیه در طول زمان مرتکب شده‌اند،‌مرحوم کاشف الغطاء در کتاب «أصل الشیعة و ‌فقهها» بعد از آنکه عقاید شیعه را می‌نویسد، می‌گوید بر شیعه دو اشکال گرفته‌اند،‌یکی اینکه شیعه معتقد به تقیه است، دیگری اینکه شیعه قائل به مسئله‌ی «بداء» می‌باشد. از نظر فقهی به مسئله‌ی متعه و نکاح موقت ایراد گرفته‌اند.

ما در پاسخ آنها می‌گوییم که آنها از دور دست بر آتش دارند، به بیان دیگر اگر آنان در طول زمان همان گرفتاری شیعه را داشتند، هرگز یک چنین اشکالی را بر شیعه نمی‌گرفتند، شیعه در طول زمان در اقلیت بوده‌اند و گرفتاریهای داشته‌اند، در چنین شرائطی ائمه‌ی اهل بیت علیهم السلام تعبیر ‌های زبیائی دارند و در برخی آنها می‌فرمایند: «التقیة ترس المؤمن» کلمه‌ی «ترس، به ضم تاء و سکون راء» عبارت است از سپر یا زره، و ما در فقه کلمه‌ی «تترس» را داریم، یعنی فقها در کتاب جهاد مسئله‌ی «تترس» را آورده‌اند مانند: «لو تترس الکفّار بالمسلمین»، یعنی هرگاه کفار با مسلمین در حال جنگ باشند و تعدادی از مسلمانان را به اسارت بگیرند و اسارای مسلمان را در صف مقدم جبهه قرار ‌بدهند، تا مسلمانان به خاطر آنان نتوانند به سوی کفار تیر اندازی کنند،‌به این می‌گویند: «تترس»، آیا در چنین موقعیتی می‌شود مسلمانان اسیر را که به عنوان سپر برای کفار قرار گرفته‌اند،‌کشت یا نه؟‌ این مسئله در کتاب جهاد مورد بحث قرار گرفته است و باید به آنجا رجوع نمود،‌در مانحن فیه هم آئمه‌ی اهل البیت علیهم السلام می‌فرمایند:«التقیة ترس المؤمن» ترس، عبارت است از وقایه، اگر روی سر قرار بگیرد، به آن سپر می‌گویند، و اگر در بدن باشد،‌به آن می‌گویند: «زره».

در هر صورت، تقیه نشان می‌دهد که یک شر و ضرری وجود دارد که متوجه شیعه‌ی امامیه است و اگر بخواهد این شر و ضرر ر ا از خودش دفع کند،‌یک وقایه و سپر لازم دارد، وقایه‌اش همان تقیه است، یا تقیه‌ی زبانی است یعنی از نظر زبان و لسان با دشمن همراهی می‌کند و یا تقیه‌ی عملی است، البته در جایی که احتیاج به عمل دارد. این تعبیر در دو روایت آمده است:

والذی یرشدک إلی ما ذکرنا هو أن أئمة أهل البیت علیهم السلام عبروا فی غیر واحد من الروایات ، عن التقیة بأنّها:

1- :« جنّة المؤمن و حرزه و ترسه و حصنه» ، و الجنّة هو ما یدفع به المحارب ضربات العدو.

کلمه‌ی «جنّة» به معنای سپر است، حرز هم به جا و مکانی می‌گویند که انسان را محفوظ نگه می‌دارد، لفظ «ترس» هم عبارت است از: سپر یا زره، کلمه‌ی «حصن» به معنا قلعه است. این تعبیر‌های ائمه‌ی ما اشکالات آنها را دفع می‌کند، یعنی ما ابتداء سراغ تقیه نرفتیم، بلکه شر و ضرری متوجه ما شده و ما خواستیم به وسیله‌ی تقیه خود را در امان نگهداریم.

2- روی الکلینی عن محمد بن مروان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال « کان أبی (امام باقر علیه السلام) یقول: « و أیّ شیء أقرّ لعینی من التقیة، إنّ التقیة جنّة المؤمن» الوسائل:ج 11 ب24 من أبواب الأمر و النهی، الحدیث:5،

3- وروی أیضاً عن عبد الله بن أبی یعفور قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول : « التقیة ترس المؤمن ، و التقیة حرز المؤمن». نفس المصدر،‌الحدیث:7.

4- وروی أیضاً عن حریز عن أبی عبد الله قال:« التقیة ترس الله بینه و بین خلقه». نفس المصدر ، الحدیث:13.

و هذه الروایات تدلّ علی أنّ التقیة کانت سلاح المظلومین المضطهدین فی مقابل الآسلحة التاکة الّتی تتوارد علیهم یوماً بعد یوم، فلم یکن لهم محیص إلّا اللجوء إلیها.

در زمان سابق در هر ده و روستایی یک قلعه درست می‌کردند، هر گاه دشمن می‌آمد، همگان در قلعه می‌رفتند و از بالای بام قعله در مقابل دشمن دفاع می‌کردند، مسلمانان هم بخاطر اختلاف کلمه، هرچند گاهی به شیعه حمله می‌کردند،‌آنان ناچار بودند که خود شان را در قلعه‌ای بنام تقیه حفظ کنند.

5- روی الشیخ الطوسی بسنده عن الأمام الصادق علیه السلام ، قال :« لیس منّا من لم یلزم التقیة، و یصوننا عن سفلة الرعیة »

این روایت در واقع تفسیر به باطن است، جماعتی خدمت ذوالقرنین آمدند و گفتند: جناب ذوالقرنین! بین ما و بین یأجوج و مأجوج، یک سدی درست کن، چون هر کدام در یک طرف کوه زندگی می‌کردند و بین این کوه یک گردنه‌ای وجود داشت که لشکر یأجوج و مأجوج از این گردنه می‌آمدند و شرقی‌ها را غارت می‌کردند و سپس بر می‌گشتند، از این رو از ذوالقرنین خواستند که بین آنها و لشکر یأجوج و مأجوج یک سدی درست کند‌ تا آنها نتوانند به این طرف بیایند، این منطوق آیه است، امام صادق علیه السلام این را تفسیر به باطن می‌کند و می‌فرماید بین شیعه و بین این جماعت،‌ تقیه نقش همان سدی را دارد که ذوالقرنین درست کرده بود، البته این تفسیر، تفسیر به باطن است یا یک نوع برداشت از آیه است، چون آیه در باره‌ی تقیه نیست، حضرت با این تفسیر خودش خواسته به شیعه بفرماید همانطور که ذوالقرنین برای حفظ جان شرقی‌ها از هجوم لشکر «یاجوج و مأجوج» سدی درست کرد، شما هم از طریق تقیه بین خود و آنها سدی ایجاد کنید تا بر شما مسلط نشوند.

فالإنسان الساقط غیر المتخلق بأخلاق القرآن و السنة یکون جریئاً بالنسبة إلی المخالف دون أن یراعی الحدود فلذلک أمر أئمة أهل البیت علیهم السلام بلزوم الأخذ بالتقیة.

تا اینجا بیان اول تمام شد که می‌گفت تقیه یکنوع حرز و ترس است در مقابل مخالف.

6- یقول المفضل: سألت الصادق عن قوله: « أجعل بینکم و بینهم ردماً » کلمه‌ی «ردم» در این آیه به معنای سدّ است. قال: التقیة « فما استطاعوا أن یظهروه و استطاعوا له نقباً » قال: إذا عملت بالتقیة لم یقدروا لک علی حیلة، و هو الحصن الحصین، وصار بینک و بین أعداء الله سدّاً لا یستطیعون له نقباً »

ما به این می‌گوییم تفسیر به باطن، البته تفسیر به باطن، کار غیر معصوم نیست بلکه کار معصوم است و معصوم یک چنین حقی دارد که تفسیر به باطن کند، چون او از باطن قرآن آگاه است.

و قد انتقل الإمام من قصّة ذی القرنین حیث إنّه عمل سدّاً‌ بین المستضعفین و المستکبرین (یأجوج و مأجوج ) إلی مسألة دینیة و اجتماعیة هی أن شیعة أهل البیت مازالوا معرضین لهجمات المخالفین فالذی یحمیهم من شرور الأعداء هو التقیة، أی المماشاة معهم فی اللسان و الموافقة فی العمل حتّی لا یثوروا علیهم إلی غیر ذلک من الروایات التی تصور التقیة بصور مختلفة حتی یقف الإنسان الواعی علی أن الشیعة لم یطرقوا باب التقیة مختارین و انما ألجؤا و اضطروا إلی الدخول فی ذلک الحصن بإذن من الله سبحانه. مقدمه‌ای که می‌خواستیم بیان کنیم تمام شد، یعنی در این مقدمه گفتیم که ما اهل تقیه نیستیم، بلکه شما (اهل سنت) ما را وادار به تقیه کردید و شواهدی هم برای آن بیان کردیم و نیز افزدیم که تقیه یک مسئله‌ی فطری تمام بشر است، یعنی هر انسان ضعیف و ناتوانی در هر جای جهان که باشد،‌در مقابل انسان‌های قوی به تقیه پناه می‌برد و لذا این اختصاص به شیعه ندارد.

الفصل الأول:

التقیه فی القرآن الکریم و السنتة النبویة

قرآن کریم تقیه را در دو مورد مطرح کرده است، از این معلوم می‌شود که تقیه یک مسئله‌ی مهم بوده که قرآن آن را مطرح کرده است، یکی مسئله‌ی عمار یاسر است، دیگری هم مسئله‌ی مؤمن آل فرعون، تا بعدا ببینیم که پیغمبر اکرم در کجا مطرح کرده است؟

اما داستان عمار یاسر، این است که قرآن می‌فرماید:

قال سبحانه: ( من کفر بالله من بعد إیمانه،خبرش حذف شده و شاید خبرش این چنین بوده که: فعلیه لعنة الله أو فعلیه غضب الله إلّا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان ولکن من شرّح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم) النحل:106، مگر آن آدمی که کافر بشود، منتها کافر لسانی و زبانی بشود نه کافر قلبی، اما آنکس که هم لسانا و زبانا کافر است و هم قلبا و باطنا، فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم. تقریبا همه‌ی مفسرین می‌گویند شأن نزول این آیه عمار یاسر است، کفار قریش عمار را با پدر و مادرش و عده‌ای دیگر گرفتند و مورد شکنجه و آزار قرار دادند و گویا در تاریخ آمده است که سیم‌ها را در آتش داغ و سرخ می‌کردند و ران آنها را هم با چاقو می‌بریدند،‌آنگاه سیم سرخ شده را در لابلای بریدگی ران آنها می‌گذاشتند تا از اسلام بر گردند و از رسول اکرم تبری بجویند، سمیه و یاسر بر نگشتند و در اثر شکنجه کشته شدند، اما عمار به خواسته‌ی آنها تن داد،داستان عمار در مکه معروف شد که از دینش بر گشته است،از این رو عمار گریه کنان خدمت پیغمبر آمد و گفت مرا مجبور کردند و من در قلب مؤمن به شما و دین شما هستم و فقط لسانا خواسته‌ی آنها را اجابت کردم، الآن تکلیف من چیست؟ حضرت اشک چشمان عمار را پاک کرد و فرمود سر تا پای عمار یاسر ایمان است، این نوع تکلم به کفر در حالی که قلبا مومن باشد، سبب کفر نمی‌شود و لذا حضرت به او فرمود که اگر بار دیگر هم ترا گرفتند از تو یک چنین چیزی خواستند، خواسته‌ی آنها را اجابت کن. یعنی کلمه‌ی کفر را به زبان جاری کن، تقریبا همه مفسرین این را گفته‌اند، بدون اینکه بگویند تقیه نفاق است، و حال آنکه شیعه را متهم به نفاق می‌کنند، چون شیعه معتقد به تقیه است، یعنی در زبان چیزی می‌گویند که در قلب به آن معتقد نیستند، ما از آنها سوال می‌کنیم که در مورد عمار چه می‌گویید، چون ایشان هم تقیه نموده است؟!

تری أنه سبحانه یسمح للمکره إظهار الکفر کرهاً و مجاراة للکافرین خوفاً منهم بشرط أن یکون قلبه مطمئناً بالإیمان و قبل أن نذکر بعض کلمات المفسرین نذکر شأن نزول الآیة .

١. ذکر المفسرون أن الآیة نزلت فی جماعة أکرهوا علی الکفر، و هم عمار و أبوه یاسر و أمه سمیة ، و قتل الأبوان لأنّهما لم یظهرا الکفر و لم ینالا (فحش ندادند، نال،‌یعنی فحش داد) من النبی و أعطاهم عمار ما أرادوا منه فأ طلقوه، ثم أخبر عمار بذلک رسول الله ، و انتشر خبره بین المسلمین، فقال قوم : کفر عمار ، فقال رسول الله : « کلّا إن عماراً ملئ إیماناً من قرنه إلی قدمه، و اختلط الإیمان بلحمه و دمه»، و فی ذلک نزلت الآیة ، و کان عمار یبکی ، فجعل رسول الله یمسح عینیه و یقول :« إن عادوا لک فعد لهم بما قلت» الطبرسی، مجمع البیان،:3/388.

٢. قال القرطبی: قال الحسن: التقیة جائزة للإنسان إلی یوم القیامة ف ثم قال: أجمع أهل العلم علی أنّ من أکره علی الکفر حتّی خشی عی نفسه القتل، إنّه لا إثم علیه إن کفر و قبله مطمئن بالإیمان و لا تبین منه زوجته و لا یحکم علیه بالکفر، هذا قول مالک و الکوفیین و الشافعی.

٣. قال ابن کثیر فی تفسیر قوله: ( إلّا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان) :إنه استشناء ممن کفر بلسانه و وافق المشرکین بلفظه مکرهاً لما ناله من ضرب و أذی و قلبه یأبی ما یقول و هو مطمئن بالإیمان بالله و الرسوله .

الآیة الثانیة : قال سبحانه : (لا یتخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء إلا أن تتقوا منهم تقاة و یحذرکم الله نفسه و إلی الله المصیر ) آل عمران:28.

مومنین حق ندارند که کافرین را اولیا و صاحب اختیار خود بگیرند، مگر اینکه از روی تقیه باشد. مفسرن اهل سنت می‌گویند این تقیه، از نوع تقیه‌ی لسانی و زبانی است، یا تقیه‌ی عملی است، گاهی از اوقات ناچاریم که برای دفع دشمن تقیه‌ی عملی کنیم،‌آنها که می‌گویند مراد تقیه‌ی لسانی است، در حقیقت می‌خواهند یک نوع تعریض به شیعه کنند که آیه می‌گوید زبانا و لسانا تقیه کنید و حال آنکه شیعه عملا تقیه می‌کنند، ولی ما می‌گوییم این گونه نیست بلکه آیه می‌گوید گاهی تقیه زبانا است اگر مشکل و خطر با زبان حل ‌بشود و گاهی تقیه عملا است، مثل اینکه انسان در بلاد کفار زندگی می‌کنند و باید به کفار رأی بدهد و ...، در غیر این صورت متضرر می‌شود. بنابراین، هم تقیه‌ی لسانی را می‌گیرد و هم تقیه‌ی عملی را.

قال الطبری :« إلّا أن تتقوا منهم تقاة» قال أبو العالیة: التقیة باللسان ، و لیس بالعمل ، حدثت عن الحسین قال : سمعت أبا معاذ قال: أخبر نا عبید قال: سمعت الضحاک یقول فی قوله تعالی: ( إلا أن تتقوا منهم تقاة) قال: التقیة باللسان من حمل علی أمر یتکلّم به وهو لله معصیة فتکلّم مخافة علی نفسه ( و قلبه مطمئن بالإیمان) فلا إثم علیه إنّما التقیة باللسان.

من این کلمه را دو جور معنا می‌کنم و می‌گویم نظر این آدم،‌ تعریض به شیعه نیست، بلکه می‌خواهد بگوید تقیه لسانی باشد نه قلبی. یعنی قلبی نباشد،‌اگر مرادش این باشد، ما نیز همین را می‌گوییم، یعنی تقیه مرکزش لسان است نه قلب. اما اگر مرادش این باشد که باید تقیه از حد لسان بیرون نرود و به مرحله‌ی عمل نرسد، ما با این نظرش موافق نیستیم.

و قوله « التقیة باللسان و لیس بالعمل» فیما إذا کان اظهار الولایة بهم کافیاً فی دفع الشر ، و اما إذا توقف دفع الأذی علی عمل ایجابی یدلّ علی و لائه لهم فیجب حفظاً للنفس و النفیس. و لعل التأکید علی اللسان، لأجل الحذر عن الولاء قلباً و جناناً.

و قد استنبط العلماء من هذه الآیة جواز التقیة بأن یقول الإنسان أو یفعل ما یخالف الحق ، لأجل التوقی من ضرر یعود من الأعداء إلی النفس، أو العرض ،أو الحال.

فمن نطق بکلمة الکفر مکرهاً وقایة لنفسه من الهلاک ، و قلبه مطمئن بالإیمان، لا یکون کافراً بل یعذر کما فعل عمار بن یاسر حین أکرهته قریش علی الکفر فوافقها مکرهاً و قلبه مطمئن بالإیمان.

برای اینکه آقایان بدانند که ما در این نظر و فکر تنها نیستیم، از دو نفر شاهد آوردم، که یکی از آنها آلوسی است، ایشان تفسیری دارد به نام:«روح المعانی،‌ آلوسی در سال: 1270 قمری در بغداد فوت کرده است، شاهد دیگر از جمال الدین القاسمی آوردم، ایشان در سال: 1333 قمری (97 سال قبل) فوت کرده، او کتابی دارد به نام:« محاسن التأویل»، این دو نفر،‌ آیه مبارکه را بر تقیه تطبیق کرده‌اند و این دو نفر در جامعه‌ی اهل سنت برای خود شان مقامی دارند.

در اینجا یک سؤال است که اهل سنت می‌کنند و می‌گویند: این آیات ارتباطی به شما (شیعه) ندارد، چون این آیات می‌گویند که مسلمان باید از کافر تقیه کند نه مسلمان از مسلمان، و حال آنکه شیعه از مسلمان تقیه می‌کند که اهل سنت باشد.

در جواب خواهیم گفت که شافعی می‌گوید اگر حال مسلمان با حال کافر یکسان شد، یعنی اگر سلطان مسلم همانند سلطان کافر مسلمانان را اذیت کرد، مسلمان حق دارد که از سلطان مسلمان تقیه کند. ولذا در جواب خواهیم گفت که هر چند آیه در مورد کفار است، ولی علمای شما (اهل سنت) از این آیه عموم را استفاده کرده‌اند و اگر حرف ما را هم قبول ندارید، باید ملاک را به دست بیاورید و ملاک یکی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo