< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدجواد شبیری

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : جاهدوا فی الله حق جهاده

یکی از آیاتی که برای لزوم احتیاط به آن تمسک شده است، آیه جاهدوا فی الله حق جهاده است. تقریب استدلال آن است که در این آیه، امر به جهاد کامل شده و در شبهات بدویه، جهاد بدون احتیاط ممکن نیست.

اشکال شهید صدر بر استدلال به آیه

شهید صدر در مقام اشکال به استدلال به آیه بر لزوم احتیاط، بیان کرده است: با توجه به این که جهاد در خدا معنا ندارد، باید در آیه چیزی را در تقدیر گرفت. در مقدر سه احتمال طاعه الله، نصره الله، و معرفه الله وجود دارد. تقدیر طاعه الله مناسب با استدلال است اما در صورتی که مقدر نصره الله باشد، آیه مربوط به جهاد است و ارتباطی با بحث ما ندارد و اگر مراد معرفه الله باشد نیز با بحث ما ارتباط ندارد. ایشان دو وجه را مؤید احتمال تقدیر معرفه الله دانسته اند: نزدیک بودن معرفت به شیء و وحدت سیاق.

ایشان در تقریب وجه اول می فرماید: هر چه مقدر به مذکور نزدیک تر باشد، به فهم عرفی اقرب است و تقدیرش اولی است. مثلا در ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي‌ كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي‌ أَقْبَلْنا فيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ[1] اهل در تقدیر است نه جیران چون اهل به قریه نزدیک تر از جیران است. در آیه مورد بحث نیز معرفت به شیء از نصرت و طاعت به شیء نزدیک تر است زیرا بین طاعت و مطاع و نصرت و منصور اثنینیت وجود دارد و این اثنینیت بین کاشف و مکشوف وجود ندارد. جهت دوم اولویت معنای اخیر، وحدت سیاق است. ایشان در انتها با این دو وجه، آیه را مشابه آیه ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ[2] که در مورد معرفه الله است، می داند.[3]

بررسی کلام شهید صدر

چند موضع از کلام شهید صدر، به نظر صحیح نیست.

شهید صدر بیان کرده اند: « و من المحتمل أيضا أن يكون المقدّر معرفة اللّه كما فسّر بذلك قوله (تعالى): وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[4] اما با مراجعه به کتب تفسیری، چنین تفسیری برای آیه ﴿ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا[5] مشاهده نشد. کشاف، تبیان و مجمع البیان که معروف ترین تفاسیر خاصه و عامه هستند، هیچ یک چنین تفسیری را حتی نقل نکرده اند.

حقیقت تقدیر

همانگونه که در سال گذشته در نظریه حقیقت تقدیر بیان شد، تقدیر عملی قانونمند است و حقیقت تقدیر آن است که مذکور باید دال بر لفظ یا معنای محذوف باشد. سخن ایشان که هر میزان مقدر نزدیک تر به مذکور باشد اقرب در تقدیر است هر چند حرف صحیحی است اما باید این نزدیکی عرفی باشد به این حد از نظر عرفی مذکور دال بر محذوف باشد. در تقدیر، لفظ مذکور لفظ یا معنایی را به ذهن مخاطب اخطار دهد و تقدیر از آن باب است که متکلم گاه برای اختصار و حضور فعال مخاطب در عرصه تفاهم، قسمتی از کلام را حذف می کند و به مذکور مقدر را اخطار می کند.

پس آنچه در تقدیر لازم است، دلالت لفظ مذکور بر لفظ مقدر است و صرف نزدیک بودن اعتباری مذکور به محذوف، موجب دلالت لفظ مذکور بر مقدر نیست. به همین سبب نزدیکی شناخت به نفس شیء، موجب اولویت تقدیر گرفتن معرفت نیست. آیا شهید صدر می پذیرد معنای مثال دخلت فی المدینه در جایی که علم به عدم دخول در مدینه وجود دارد، دخلت فی معرفه المدینه است؟ یا قائل است که مراد دخلت فی حوالی المدینه است؟ البته در دخلت فی المدینه این امکان وجود دارد که تقدیری در کار نبوده و در معنای فی تجوزی وجود داشته باشد به این معنا که دخول در حوالی مدینه نیز دخول در نفس مدینه تلقی شده باشد. این احتمال در آیه مورد بحث نیز وجود دارد که در ادامه بیان خواهد شد.

مراد از وحدت علم و معلوم

شهید صدر، معرفه الشیء را عین شیء تلقی کرده است در حالی که این سخن صحیح نیست. مراد از وحدت علم و معلوم که سخنی مشهور است، وحدت علم و معلوم ذهنی است و این که در افق ذهن، علم و معلوم متحد هستند و این سخن ارتباطی با وحدت علم و معلوم خارجی ندارد و روشن است که علم و معلوم خارجی دو چیز هستند. پس تفاوتی بین طاعه الله و نصره الله و معرفه الله در اثنینیت بین آنها وجود ندارد.

بررسی سیاق آیه

شهید صدر، یکی از مؤیدات اراده معرفه الله را وحدت سیاق دانسته اند. همانگونه که آقای حائری[6] اشاره کرده اند، مراد از سیاق، سیاق آیات قبل است و گرنه در سیاق آیه مورد بحث، سیاق دال بر تقدیر معرفت نیست. آیه سابق بر این آیه نیز درباره امر به رکوع و سجود و عبادت و فعل خیرات است و هیچ ارتباطی به معرفت ندارد. برای روشن شدن سیاق، آیات را از آیه 70 مرور می کنیم.

﴿ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ في‌ كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ [7] ﴿ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ ﴾[8] ﴿وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ في‌ وُجُوهِ الَّذينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصيرُ ﴾[9] ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾ [10] ﴿ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ [11] ﴿ اللَّهُ يَصْطَفي‌ مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ بَصيرٌ﴾[12] ﴿يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴾[13] ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[14] ﴿وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في‌ هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‌ وَ نِعْمَ النَّصيرُ ﴾[15]

تا آیه 76 درباره ایمان به پیامبر و اعتقاد به خداوند و رها کردن خدایان دروغین است. خطاب در این آیات با «یا ایها الناس» آغاز شده است و امر به ایمان آوردن و خداشناسی است اما از آیه 77 که آیه مورد بحث، آیه بعد از آن است، خطاب با «یا ایها الذین آمنوا» آغاز شده و مختص به مؤمنین است.

همین تغییر خطاب، نشانگر تفاوت در سیاق است از سویی دیگر، آیات سابق که در مورد شناخت خدا بود، درباره اصل شناخت خداست در حالی که اگر مراد از جهاد فی الله شناخت خدا بود، با توجه به خطاب به مؤمنین باید مراد افزایش شناخت خداوند باشد و این متفاوت با سیاق آیات سابق است. در نتیجه به نظر می رسد، تمسک به وحدت سیاق برای اثبات مقدر بودن معرفه الله، صحیح نیست و آیات سابق بر آیه 77 درباره لزوم معرفت است و از آیه 77 خطاب به مؤمنین است و از آنها اطاعت را می خواهد و این امری کاملا طبیعی است که از کسانی که ایمان ندارند، ایمان و از مؤمنین اطاعت و عمل خواسته شود.

در بحوث تقریبات مجمل است و تقریب خاصی بیان نشده و این تقریب نیز ذکر نشده است و وجه این نوع بحث در مباحث، روشن نیست.

عدم لزوم تقدیر در آیه شریفه

شهید صدر با این مقدمه که جهاد در خدا غیر معقول است، تقدیر را لازم دانسته اند در حالی که به نظر، تقدیر گرفتن لازم نیست. بسیاری از مفسرین معنای مجازی را در فی قائل شده و فی را به معنای لاجله گرفته اند نه اینکه تقدیری را قائل باشند.

زمخشری در کشاف می نویسد: «فِي اللَّهِ‌ أى في ذات اللّه و من أجله[16]

ابن عاشور در التحریر و التنویر مطلب را بیشتر توضیح داده و می نویسد: « و معنى (في) التعليل، أي لأجل اللّه، أي لأجل نصر دينه‌ كقول النبي‌ء صلى اللّه عليه و سلم: «دخلت‌ امرأة النار في هرّة» أي لأجل‌ هرة، أي لعمل يتعلق بهرّة»[17] پس لازم نیست حتما مجاز در حذف را در آیه قائل شد و می توان مجاز را در کلمه دانست و فی را به معنای تعلیل معنا کرد. روشن شدن معنای فی الله وابسته به معنای جهاد است و به تناسب معنای جهاد، معنای فی الله روشن خواهد شد.

مراد از جاهدوا در آیه شریفه

در معنای جاهدوا، سه تفسیر وجود دارد. برخی مراد را جهاد اصطلاحی دانسته، برخی جهاد با نفس را مراد می دانند و برخی جهاد را به اطاعه الله تفسیر کرده اند. البته برخی دیگر بین دو یا چند معنا از این معانی مذکور، جمع نموده اند. زمخشری جهاد را به معنای اعم از جهاد اکبر و جهاد اکبر دانسته و می نویسد: «وَ جاهِدُوا أمر بالغزو و بمجاهدة النفس و الهوى و هو الجهاد الأكبر. عن النبي صلى اللّه عليه و سلم أنه رجع من بعض غزواته فقال «رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر»[18]

شیخ طوسی در تبیان می نویسد: « ثم أمرهم بالجهاد فقال‌ (وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ) قال ابن عباس: معناه و لا تخافوا في الله لومة لائم، و قال الضحاك: معناه اعملوا بالحق لله حق العمل.‌»[19] شیخ طوسی، جاهدوا را به معنای جهاد اصطلاحی تفسیر کرده و کلامی را از ضحاک نقل کرده است. طبری نیز از ضحاک مطلبی را نقل کرده که بعید نیست، شیخ از طبری اخذ کرده باشد. البته طبری بعد از نقل از ضحاک، در اعتبار ناقل این سخن تردید می کند.

طبری در تفسیر آیه می نویسد: «و اختلف أهل التأويل في تأويل قوله: وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‌ فقال بعضهم: معناه: و جاهدوا المشركين في سبيل الله حق جهاده الی ان قال: و قال آخرون: بل معنى ذلك: لا تخافوا في الله لومة لائم. قالوا: و ذلك هو حق الجهاد. الی ان قال: و قال آخرون: معنى ذلك: اعملوا بالحق حق عمله. و هذا قول ذكره عن الضحاك بعض من في روايته نظر و الصواب من القول في ذلك: قول من قال: عنى به الجهاد في سبيل الله؛ لأن المعروف من الجهاد ذلك، و هو الأغلب على قول القائل: جاهدت في الله.»[20]

طبری بعد از نقل هر یک از اقوال، قائل این قول را با ذکر سلسله سند ذکر می کند و این شیوه و رویه طبری است. در معنای اول، فی الله به معنای فی سبیل الله تفسیر شده و در معنای دوم، فی الله به همان معناست اما جهاد به نترسیدن از سرزنش دیگران، تفسیر شده است. طبری در انتها، تفسیر جهاد به پیکار را تفسیر صحیح دانسته است.

طبرسی در مجمع البیان می نویسد: ««وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» أكثر المفسرين حملوا الجهاد هاهنا على جميع أعمال الطاعة و قالوا حق الجهاد أن يكون بنية صادقة خالصة لله تعالى و قال السدي هو أن يطاع فلا يعصى و قال الضحاك معناه جاهدوا بالسيف من كفر بالله و إن كانوا الآباء و الأبناء و روي عن عبد الله بن المبارك أنه قال هو مجاهدة الهوى و النفس‌»[21] در تفسیر اول، جهاد به مطلق طاعت تفسیر شده و از ضحاک، معنایی غیر از معنای مذکور در تبیان، نقل شده است. عبارت « و إن كانوا الآباء و الأبناء» در ادامه نقل قول از ضحاک، برای تفسیر حق جهاد است. در انتها از عبد الله بن مبارک که از صوفی های معروف است، تفسیر جهاد به مجاهدت نفس نقل شده است.

معنای حقیقی جهاد

به نظر می رسد معنای حقیقی جهاد، جهاد با دشمن است و اگر قرینه ای بر خلاف نباشد، باید بر معنای حقیقی حمل شود.

ابن عاشور در این زمینه می نویسد: «الجهاد بصيغة المفاعلة حقيقة عرفية في قتال أعداء المسلمين في الدّين لأجل إعلاء كلمة الإسلام أو للدفع عنه»‌[22] ابن عاشور، حقیقت عرفی جهاد را در پیکار با دشمنان دین دانسته است و بعید نیست حتی معنای لغوی جهاد نیز همین باشد. باید دقت داشت صرف این که جهاد از ماده جهد است و جهد به معنای بذل غایه الطاقه است،[23] دلیل بر آن نیست که جهاد هم که مشتق از جهد است، به این معنا باشد. یکی از مشکلاتی که در تفسیر لغات وجود دارد، یافتن معنای ریشه و سرایت آن به مشتق است در حالی که این نوع فهم معنای لغوی مشتق صحیح نیست زیرا باید خود معنای مشتق، با توجه به قرائن شناخت حقیقت از مجاز، بررسی شود تا به معنای لغوی آن دست یابیم.

همانگونه که بیان شد، به نظر جهاد به معنای پیکار است و حتی معنای جهاد اصغر نیز به همین معنا بازگشت می کند. مجاهدت با نفس به اعتبار پیکار بودن با دشمن درونی، جهاد دانسته شده نه به این اعتبار که در جهاد با نفس، غایت جهد بذل می شود. به همین سبب پیامبر ص پس از بازگشت از نبرد، مجاهدین را به جهاد با نفس ترغیب کرد.

بله ریشه از مشتق جدا نیست و در بسیاری از موارد مصحح استعمال مشتق است اما این موجب استعمال مشتق در معنای ریشه نیست. مثلا در جهاد بذل غایب طاقت مصحح استعمال جهاد در نبرد و پیکار است اما موجب آن نیست که جهاد به معنای بذل غایت طاقت باشد.

طبری نیز با تمسک به تبادر، معنای حقیقی جهاد را پیکار با دشمن دانسته و می نویسد: « و الصواب من القول في ذلك: قول من قال: عنى به الجهاد في سبيل الله؛ لأن المعروف من الجهاد ذلك، و هو الأغلب على قول القائل: جاهدت في الله.»[24] در اغلب دو احتمال وجود دارد. احتمال دارد اغلب برای بیان تبادر باشد به این معنا که اغلب در ذهن است و می تواند تمسک به استعمال باشد به این معنا که اغلب در استعمال است اما به نظر معنای اول به عبارت طبری، نزدیک تر باشد. به نظر ما نیز این معنا صحیح است و با سیاق آیات مطابق است زیرا آیه در مقام بیان واجبات است و یکی از واجبات در کنار نماز، عبادت و فعل خیرات، جهاد در راه خداست. از سویی دیگر، در روایات آیه با پیکار و نبرد در راه خدا تطبیق داده شده است که همین مؤید اراده خصوص پیکار از معنای جهاد است. در جلسه آینده نحوه تناسب آیه با خصوص معنای پیکار و هم چنین روایاتی که در ذیل آیه وارد شده است را بیان خواهیم کرد.

مراد از فی الله

مفسرین فی را به معنای لام تعلیل گرفته اند در حالی که این معنا روشن نیست.

اولا اصل معنای «لام» برای «فی» معنایی نادر است و نمی توان قائل به آن شد. در مثال «فی هره حبستها» نیز «فی» حتما به معنای «لام» و برای تعلیل نیست. می تواند مراد درباره گربه بوده و کنایه از فعل زن در ارتباط با گربه باشد. پس «فی» به معنای در ارتباط با خدا و اضافه به خدا بودن جهاد است و ظهور اولی جهاد و ارتباط با خدا و اضافه به خدا، ارتباط خارجی و در راه خدا بودن است نه ارتباط بالنیه و به نیت الهی بودن.

ثانیا با توجه به تکرر استعمال جهاد با فی سبیل الله، استعمال جهاد و «فی» قرینه بر تقدیر سبیل الله است و این تقدیر، تقدیری طبیعی است.

در نتیجه «فی» به معنای تعلیل نیست و بر همان معنای اصلی خود که ظرفیت است، باقی است و در فی الله به قرینه استعمال در کنار جهاد، یا سبیل مقدر است یا تقدیری وجود ندارد و به معنای در ارتباط با خداست که جهاد قرینه بر اراده راه خداییست و هیچ قرینه ای بر اراده نیت و قربه الی الله بودن و به خاطر خدا بودن جهاد، در معنای فی الله وجود ندارد.

شهید صدر در برخی از موارد، ابداع های خویش را معنایی عرفی قلمداد کرده در حالی که پیش از ایشان به ذهن هیچ کس خطور نکرده است. این مشکل در تفسیر آیات بیشتر وجود دارد در حالی که این روش در تفسیر قرآن صحیح نیست و باید برای تفسیر قرآن به هدف رسیدن به فهم عمومی که آن حجت است، کلمات مفسرین و روایات وارد شده در ذیل آیه مشاهده و بررسی شود و از مجموع آنها معنای آیه تفسیر شود.


[16] الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، زمخشری، ج3، ص173.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo