درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری
97/02/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیه 234 سوره بقره /آیات عدّه در قرآن /کتاب العدد
خلاصه بحث جلسه گذشته و این جلسه:
استاد گرامی در جلسه گذشته در باره مباحث قبلی و بررسی کلمات فقها در مورد یوم در لباس مربیه توضیحاتی را ارائه و روایت دیگری را بررسی کردند. ایشان در این جلسه به بررسی آیه وصیت، معنای ﴿اذا حضر احدکم الموت﴾ با توجه به آیات و روایات و نسخ آیه میپردازند.
آیه وصیتدر ضمن بحثهای سابق احتمالی را در مورد آیه شریفه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ﴾[1] مطرح کردم، امروز میخواهم قدری در مورد آن احتمال بحث کنم. در باره این آیه بحث مفصلی مطرح شده که آیا نسخ شده است یا خیر. ظهور بدوی آیه این است که کسی که مالی دارد باید هنگام مرگ برای والدین و اقربین وصیت کند. کلمه کتب به معنای ثبت است و وقتی با علی متعدی میشود یعنی این کار واجب است. عرض کردیم شاید مراد این باشد که بعد از مرگ شخص، واجب است به وصیتی که برای والدین و اقربین کرده است عمل شود و این آیه ناظر به وصیت کردن نباشد بلکه در باره عمل به وصیت باشد. گفتیم گاهی کلمه وصیت به معنای موصی به نیز به کار رفته است و احتمال دارد که این جا به معنای موصی به باشد نه اسم مصدر. وقتی به معنای موصی به باشد یعنی بر گردن شماست که به این موصی به عمل کنید و مخاطب آن ورثه یا اوصیا میتواند باشد.
تقریب دیگر این است که به معنای خود وصیت بگیریم. وصیت به دو حیث ملاحظه میشود. گاهی قبل از تحقق میگوییم وصیت به گردن شماست، یعنی باید این وصیت را که لا بشرط نسبت به وجود و عدم است محقق کنید. گاهی مراد ما وصیتِ انجام شده است. یعنی وصیتی که انجام شده به گردن شماست و باید به آن عمل کنید. اگر گفتیم خود آن وصیت که فعلی از افعال است به گردن شماست یعنی عمل به آن به گردن شما است. گاهی از ناحیه یک فعل، سنگینیای متوجه انسان میشود. در حدیث رفع قلم هم این مطلب هست. مراد از مرفوع، فعل قبل از تحقق است یا فعل بعد از تحقق؟ اگر مرفوع، فعل قبل از تحقق باشد، یعنی اموری که باید انجام دهند رفع شده است و لازم نیست انجام دهیم. اگر مرفوع، فعل بعد از عمل باشد یعنی عملی که انجام گرفته و از ناحیه آن سنگینی و سختیای به عهده شماست مانند کفاره، مجازات، عقوبت و مؤاخذه. حاج آقا در بحث رفع قلم در باره این دو معنا مفصل بحث کردهاند که مرفوع ماهیت افعال است یا افعال موجوده. ممکن است در مورد کلمه وصیت هم بگوییم که ماهیت وصیت و وصیت محقق نشده مراد نیست بلکه وصیت محقق شده مراد است. میفرماید وصیتی که محقق شده به عهده شماست. یعنی سنگینی عمل کردن به وصیت به عهده شماست.
روایتروایتی در کافی، تهذیب و تفسیر عیاشی وارد شده که ممکن است به عنوان مؤیّد احتمال وصیت محقَق خارجی باشد. روایتهای زیادی در مورد این که وصیت برای وارث جایز است یا نه وجود دارد. روایتی که در نظر دارم این است: حسین بن سعید عن احمد بن محمد عن ابن بکیر عن محمد بن مسلم قال سألت ابا عبد الله 7 عن الوصيّة للوارث فقال تجوز قال: ثمّ تلا هذه الآية: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ».[2] امام 7 این آیه را قرائت کردهاند تا بفرمایند وصیت برای والدین و اقربین نافذ است. روایت مؤید این احتمال است که مراد از این آیه شریفه عمل به وصیت است و وجوب ایصاء از این آیه استفاده نمیشود. ایصاء مسلماً واجب نیست و اگر آیه شریفه وجوب ایصاء را بفرماید، زمینه بحث در مورد این که آیه نسخ شده است یا خیر فراهم میشود. اگر گفتیم در باره وجوب وصیت است، دیگر آن بحثها پیش نمیآید و در این صورت اذا حضر احدکم الموت را به معنای اذا مات میگیریم.
این روایت، روایت 4 از باب 13 از کتاب الوصایا است. روایات زیادی با تعبیر عن الوصیه للوارث فقال تجوز داریم ولی روایتی که ذیل دارد و از محمد بن مسلم است به این شکل است: الحسین بن سعید عن احمد بن محمد عن ابن بکیر عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر 7. این سند در تهذیب است. احمد بن محمد که حسین بن سعید از او نقل میکند، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی است. ابن بکیر، عبد الله بن بکیر است. بزنطی ثقه است و ابن بکیر فطحی ثقه است. این روایت موثقه است. طریق دیگری دارد به این صورت: عده من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن احمد بن محمد بن ابی نصر که در کافی وارد شده است. این سند هم بنا بر این که سهل بن زیاد را تصحیح کنیم موثقه است. در فقیه هم وارد شده است و الآن نمیدانم طریق فقیه به ابن بکیر چگونه است. این روایت در تهذیب، کافی، فقیه و تفسیر عیاشی وارد شده است.
به نظر میرسد که به این روایت در حد مؤید هم نمیشود تمسک کرد. چون امام 7 این آیه را قرائت کردهاند اما معلوم نیست که میخواهند مستقیماً به همین قطعه آیه تمسک کنند یا کلامشان ناظر به ذیل آیه است. ذیل آیه شریفه ناظر به این است که وصیت لازم العمل است. ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ﴾. بعد میفرماید: ﴿فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ﴾[3] که در ذیلش تصریح میکند که باید به وصیت عمل شود. این احتمال وجود دارد که امام 7 این قطعه آیه را برای این خواندهاند که میخواهند بفرمایند با توجه به این که آیه در مورد ایصاء به والدین و اقربین است، قدر مسلم عمل به وصیت در مورد والدین و اقربین است و نمیشود والدین و اقربین را از تحت آیه خارج کرد. ممکن است قرائت امام 7 برای تأکید بر این باشد که به سبب مدلول این آیه وصیت للوارث داخل در لزوم عمل به وصیت است و گویا تأکید بر این است که این آیه نسخ نشده است. زیرا بحث خیلی مفصلی در میان اهل تسنن هست و روایتی از پیغمبر6 نقل کردهاند که لا وصیه لوارث و میگویند این روایت آیه قرآن را نسخ کرده است. بعضی از سنیها برای این که بگویند آیه نسخ نشده است، والدین را والدین کافر دانستهاند. اینها حملهای خیلی بیجایی است. نکته دیگر این است که نمیشود خداوند از یک طرف بفرماید مستحب یا واجب است که برای والدین و اقربین وصیت کنید و از طرف دیگر این وصیت واجب العمل نباشد. اگر وصیتی مستحب یا واجب باشد بالملازمه شارع آن را تنفیذ کرده است.[4]
حضور موت در آیاتدر باره اذا حضر احدکم الموت به معنای اذا مات، به موارد تعبیر حضور موت در قرآن مراجعه کردم و دیدم 4 بار شبیه همین تعبیر آمده است و همه تعبیرات برای قبل از مرگ و هنگام موت است. مورد اول آیه 133 سوره بقره است: ﴿أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدي﴾.[5] این جا وصیت عند الموت است. مورد دوم همین آیه 180 سوره بقره است. مورد سوم آیه 18 سوره نساء است: ﴿وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً﴾.[6] تصریح دارد توبه کسانی که در هنگامی که مرگ را مشاهده میکنند میخواهند توبه کنند فایده ندارد و نیز توبه کسانی که میمیرند در حالی که کافر هستند. مورد چهارم سوره مائده آیه 106 است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾.[7] بحث وصیت عند الموت را مطرح میکند.
حضور موت در روایاتدر روایات هم که نگاه کردم خیلی واضح است که حضر الموت به معنای حضور موت است. به خصوص روایتهایی که در مورد وصیت عند حضور الموت است واضح است که اصلاً مراد وصیت قبل از مرگ است. دو روایت یا متن شبه روایت که بحث وصیت را ندارد میخوانم. در فقه الرضا آمده است: إِذَا حَضَرَتِ الْمَيِّتَ الْوَفَاةُ فَلَقِّنْهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ 6 وَ الْإِقْرَارَ بِالْوَلَايَةِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ 7 وَ الْأَئِمَّةِ : وَاحِداً وَاحِداً.[8] روایت دیگر در تفسیر قمی است که میفرماید: فَلَمَّا خَرَجُوا مِنَ الشِّعْبِ حَضَرَ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ- فَدَخَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ 6 وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ: يَا عَمِّ.[9] بعد میفرماید پیغمبر6 وارد بر ابوطالب شد و داستان هنگام مرگ ابوطالب را نقل میکند.
در روایات در مورد وصیت هم این تعبیر به کار رفته است. در غارات میفرماید: لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيَّةٌ فِي آلِهِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ أَوْصَى ابْنَهُ يَعْقُوبَ وَ يَعْقُوبَ أَوْصَى بَنِيهِ إِذْ حَضَرَهُ الْمَوْتُ.[10] در بصائر الدرجات این چنین است: فَلَمَّا قَضَى اللَّهُ الْمَوْتَ عَلَى إِسْمَاعِيلَ وَ جَاءَ وَصِيُّهُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِذَا حَضَرَ الْمَوْتُ فَافْعَلْ كَمَا فَعَلْتُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ لَيْسَ يَمُوتُ إِمَامٌ إِلَّا أَخْبَرَهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ يُوصِي.[11] در تفسیر عیاشی در مورد حضرت آدم آمده است: فإذا حضرت وفاتك و أحسست بذلك من نفسك- فالتمس خير ولدك و ألزمهم لك صحبة- و أفضلهم عندك قبل ذلك فأوص إليه بمثل ما أوصيت به إليك- و لا تدعن الأرض بغير عالم منا أهل البيت.[12] روایت مفصلی است که میفرماید هر پیامبری هنگام مرگش به وصی خودش وصیت میکرده است. تعبیر حضرت وفاتک در آن وجود دارد.
موارد زیادی را یادداشت کردهام و آدرس بعضی از آنها را میخوانم: مسترشد صفحه 681؛ کافی جلد 1 صفحه 236 رقم 9، صفحه 297 رقم 8، جلد 8 صفحه 10 رقم 1، صفحه 17 رقم 4، صفحه 62 رقم 17؛ کمال الدین صفحه 503 رقم 33؛ علل الشرایع جلد 2 صفحه 589 و...
موارد خیلی محدودی هست که احتمال دارد حضر الموت به معنای مرگ به کار برود. یک مورد در فقه الرضا است که میفرماید: حَتَّى إِذَا حَضَرَتْ وَفَاتُهُ قَلَّ تُرَاثُهُ وَ قَلَ بَوَاكِيهِ[13] در صورتی که بگوییم چون تراث و گریه کن در آن آمده برای بعد از مرگ است. اگر آن هم باشد، حضرت وفاته غیر از حضرته وفاته است. گاهی میگوییم وفاتش حاضر شود به این معنا که وفات آن شخص نسبت به بواکیه و ورثه حاضر شود. بحث ما نسبت به جایی است که مرگ نسبت به شما حاضر شود. بر فرض که مراد از قلّ بواکیه و قل تراثه حالت احتضار باشد یعنی هنگام مرگ گریه کن و تراث ندارد ربطی به بحث ما ندارد. بحث ما جایی است که حضرته وفاته. اذا حضر احدکم الموت ظهور خیلی قویای دارد - اگر نگوییم نص است - در این که مراد هنگام مرگ است. از طرف دیگر عبارت ﴿حقا علی المتقین﴾ در این آیه آمده است. روایتهای زیادی داریم که میفرمایند الوصیة حق علی کل مسلم و در مقام این است که باید وصیت بشود. فکر میکنم الوصیه حق علی کل مسلم ناظر به حقا علی المتقین در این آیه است.
در جامع الاحادیث کتاب الوصایا باب 1 حدیث 15 صحیحه حلبی است: عن أبى عبداللَّه 7 قال قال له رجل انّى خرجت إلى مكّة فصحبنى رجل وكان زميلى، فلمّا أن كان فى بعض الطّريق مرض وثقل ثقلًا شديداً، فكنت أقوم عليه ثمّ أفاق حتّى لم يكن عندى به بأس مریضی شدیدی داشت و یک دفعه خوب شد فلمّا أن كان اليوم الّذى مات فيه أفاق، فمات فى ذلك اليوم فقال أبو عبداللَّه 7: ما من ميّت تحضره الوفاة إلّاردّ اللَّه عزّوجلّ عليه من سمعه وبصره وعقله للوصيّة، أخذ الوصيّة أو ترك وهى الرّاحة الّتى يقال لها: راحة الموت فهى حقّ على كلّ مسلم.[14]
لحن روایت را ببینید. فکر میکنم ناظر به آیه شریفه است که کسی که وفات برایش حاضر میشود خدا امکان وصیت را برایش فراهم میکند و این حق بر هر مسلمی است که باید وصیت کند. ممکن است کسی به این حق و وظیفهای که دارد پایبند باشد یا نباشد. به هر حال وصیت وظیفه خیلی مهمی است که خداوند بر مؤمن دارد.[15]
روایتهای دیگری هم هست که به نظر میرسد ناظر به همین بحث است و میفرمایند: من لم يوص عند موته لذوى قرابته فقد ختم عمله بمعصية.[16] در تهذیب، فقیه و تفسیر عیاشی ذکر شده است. تهذیب ممن لا یرثه دارد ولی در فقیه و تفسیر عیاشی نیست. اینها هم ظاهراً ناظر به این آیه است. با ملاحظه خود آیه و مجموع روایات روشن میشود که این آیه شریفه ناظر به عمل به وصیت است.
عدم وجوب وصیتاز طرف دیگر این آیه شریفه میفرماید وصیت کردن برای والدین و اقربین واجب است و قطعاً این وصیت کردن واجب نیست. آیا خود همین نمیتواند قرینه بر این باشد که این آیه نسخ شده است چنان که در بعضی روایات ما هم وارد شده است؟ در تفسیر عیاشی آمده است: عن ابن مسكان عن أبي بصير عن أحدهما 8قوله: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» قال: هي منسوخة نسختها آية الفرائض الّتي هي المواريث.[17] در نقل اهل تسنن این است که برای والدین و اقربین حقی وجود نداشته و کسی که از دنیا میرفته همه مال را به فرزندانش میدادهاند و اگر مالی به والدین و اقربین میرسید به وسیله وصیت بوده و وصیت هم واجب بوده است. گویا آیه مواریث آمده و مقدار سهم هر یک از والدین و اقربین را تعیین کرده است. تفسیر قمی هم تصریح میکند که نسخ شده است.[18]
البته روایت تفسیر عیاشی سند ندارد و تفسیر قمی هم متن تفسیر قمی است، اما مثل اینکه عبارتهایی که در تفسیر قمی و تفسیر عیاشی وارد شده است با ظاهر آیه هم تطبیق میکند. ممکن است به یک معنا نسخ را بپذیریم و مشکل خاصی هم نداشته باشد و این را بعد توضیح می دهم. فقط اشاره اجمالی کنم که مرحوم شیخ طوسی در تبیان میفرماید که بعضی برای اثبات این که آیه نسخ شده است استدلال کردهاند که مسلماً وصیت واجب نیست. ایشان میفرماید این که مسلم است وصیت واجب نیست، قرینه بر استحباب میشود و دلیل بر نسخ نیست. ما این کلمات را طوری تقریب میکنیم که نسخ به معنای دیگری خواهد بود.