درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری
97/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیه 234 سوره بقره /آیات عدّه در قرآن /کتاب العدد
خلاصه بحث جلسه گذشته و این جلسه:
استاد گرامی در جلسه پیش کلام مفسران و روایات دال بر نسخ آیه 240 بقره و نیز روایات معارض را بررسی کردند. ایشان در این جلسه به بررسی ترکیب آیه 240 و رد وجوب وصیت و نسخ آن میپردازند و احتمال دیگری را برای معنای وصیت مطرح میکنند.
نسخ و ترتیب آیاتدر مورد آیه شریفه ﴿وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً﴾[1] صحبت میکردیم و بحث در این باره بود که آیا این آیه ناسخ آیه 240 بقره ﴿وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ﴾[2] است یا نیست. از مجموع روایات استفاده شد که این آیه ناسخ آن آیه نیست. این بحث که ناسخ است یا نه ریزهکاریهای زیادی دارد که من وارد نشدم و مرحوم آقای معرفت در التفسیر الاثری الجامع نکات زیادی ذکر کردهاند. فقط به یک نکته اشاره میکنم که ترتیب آیات قرآن توسط چه کسی انجام شده است. کتابی است به نام الحجة علی فصل الخطاب نوشته مرحوم آقا شیخ عبد الرحمن محمدی هیدجی پیرامون ابطال تحریف کتاب که ایشان میگویند اصل این مطالب تقریرات درس آقای بروجردی است که من آن را بسط دادهام. آن جا از آقای بروجردی نقل میکنند که ایشان اصرار داشتند که ترتیب آیات در سور به وسیله خود پیغمبر صلی الله علیه و آله صورت گرفته است. اگر این مطلب را بگوییم واضحتر است که تناسب ندارد در یک سوره آیه ناسخ اول ذکر شود و آیه منسوخ بعد بیاید. بعضی از مفسران تعبیر «سوء تعبیر» آوردهاند که اصل این است که سوء تعبیر نداشته باشیم و میگویند خلاف اصل است یعنی مستبعد است و قاعده اقتضا نمیکند که کسانی که اینها را تنظیم کردهاند بد تنظیم کرده باشند. اگر بگوییم پیغمبر اکرم این ترتیب را انجام دادهاند نه تنها اصل این است بلکه هرگز نباید سوء تعبیر وجود داشته باشد. این مطلب شاهد بر این است که نباید آیه 240 به وسیله آیه 232 نسخ شود.
ترکیب آیه
نکتهای در مورد ترکیب آیه 240 بیان میکنم. کلمه وصیة در آیه ﴿وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ﴾ دو قرائت دارد: وصیةٌ و وصیةً. گفتهاند اگر وصیةً باشد مفعول مطلق برای فعل محذوف است یعنی و الیوصوا وصیةً و الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجا، یتوفون یعنی یحذرون الوفاة یعنی کسانی که مرگشان نزدیک است باید قبل از مرگ این جوری وصیت کنند. اگر وصیةٌ باشد این طوری گفتهاند کتب علیکم وصیهٌ که فعلش محذوف است یا علیکم وصیةٌ لازواجهم. نمیدانم چرا وقتی وصیهً گرفتهاند فعلش را در تقدیر گرفتهاند و آن هم میشود به صورت کتب الله وصیةً یا اوصی الله وصیةً باشد و لازم نیست فعلش را لیوصوا بگیریم و بعد یتوفون را هم قبل از وفات معنا کنیم. اگر کتب علیهم باشد معنایش این است که بر همان الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجا و خود متوفیها واجب بوده است که وصیت کنند و اگر وصیت نمیکردند لازم نبوده است که این را رعایت کنند. طبری چون میخواهد قرائت رفع را ترجیح دهد میگوید نیازی به وصیت نبوده است و این مطلب باید ادا میشده و متوقف بر وصیت نبوده است. به نظر میرسد خیلی مهم نیست که قرائتش نصب باشد یا رفع، مهم این است که موصی کیست، خود آن میت یا خدا، وصیةً من الله است یا واجب است وصیت کردن. چه عبارت را منصوب بخوانیم چه مرفوع، هر دو احتمال وجود دارد. مثل این که لحن عبارت طبری این است که بنا بر نصب، موصی الذین یتوفون است ولی بنا بر رفع موصی خدا است و لازم نیست آنها وصیت کرده باشند.[3]
نکته دیگر این است که در متاعاً الی الحول معمولاً متاعاً را مفعول مطلق گرفتهاند، یا مفعول مطلق به اعتبار این که فعل متعوهنّ را در تقدیر گرفتهاند یا گفتهاند که مفهوم تمتیع در خود وصیت خوابیده است. ولی به نظر میرسد که متاعاً مفعول وصیةً است. وصیة چه از اوصی باشد چه از وصّی یعنی باب افعال باشد یا باب تفعیل، نسبت به مورد وصیت و چیزی که به آن توصیه میشود گاهی با باء متعدی میشود مثل ﴿ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ﴾[4] و گاهی بنفسه متعدی میشود مانند ﴿وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً﴾.[5] حسناً مفعول وصینا است. دو مفعول میگیرد و مفعول اولش کسی است که به او سفارش میشود و مفعول دوم چیزی است که به آن وصیت میشود. این وصیت کننده که خدا یا موصی است به متاعاً الی الحول وصیت میکند که ورثه تا یک سال ازواج را تمطیع کنند. غیر اخراجٍ هم وصف متاعاً است یعنی نفقه دادنی که بدون اخراج از بیت باشد.
وجوب یا استحباب وصیتدر بعضی از تعبیرات آمده که وصیت کردن قبلاً واجب بوده ولی بعداً نسخ شده است. مثلاً در احکام القرآن جصاص جلد 2 صفحه 126، احکام القرآن کیاهراسی جلد 1 صفحه 193 و بحر المحیط ابن حیّان جلد 2 صفحه 553 به این مطلب اشاره شده است که واجب بوده بر ازواج وصیت کنند همچنان که نسبت به والدین و اقربین هم واجب بوده وصیت کنند. جصاص چند جا تصریح میکند و در کلمات دیگران هست که ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ﴾[6] کتب یعنی فرض و این آیه نسخ شده است و قبلاً واجب بوده که وصیت کنند و قد كانت الوصية واجبة.[7] در احکام القرآن جساس جلد 1 صفحه 165 و صفحه 202 و جلد 4 صفحه 313 به این مطلب اشاره شده که وصیت به والدین و اقربین قبل از آیه میراث واجب بوده است و آیات میراث وجوب وصیت به اقربین و والدین را از بین میبرد. اینها میگویند وصیت به ازواج هم واجب بوده است. این بنا بر این فرض است که موصی را میت بگیریم ولی در بعضی از عبارتها آمده که این وصیتی است که از ناحیه خدا آمده و حقی است که خدا تعیین کرده است.
مرحوم آقای خویی که بنابر نقل آقای معرفت نسخ را انکار میکنند میگویند اینجا استحباب وصیت است یعنی مستحب است که میّت به ورثه نسبت به همسرش وصیت کند که یک سال از خانهاش استفاده کند. میگویند الآن هم مستحب است و نسخ نشده است. البته تعبیر ایشان حداقل تا یک سال است و گویا بیش از آن هم میتواند وصیت کند، شاید هم بخواهند بگویند که مقدار مستحبش یک سال است ولی بیش از آن جایز است. علت این که میگویند استحباب دارد این است که مسلم است وصیت کردن نسبت به ازواج واجب نیست. افراد دیگری که نسخ گرفتهاند برای این است که ظهورش این است که وجوب باشد و مسلم است که واجب نیست پس باید نسخ شده باشد. ممکن است تسلم عدم وجوب قرینه باشد بر این که از اول به معنای استحباب بوده است.
اما من فکر میکنم که جور دیگری هم میشود معنا کرد که خدا وصیت استحبابی به ورثه کرده است که شما تا یک سال اجازه دهید از خانه استفاده کنند. یک حق استحبابی ای برای ازواج وجود دارد که مخاطب این وصیت ورثه هستند. این احتمال اگر از احتمال آقای خویی قویتر نباشد ضعیفتر نیست. البته تعبیر مرحوم شیخ طوسی این است: فأما حكم الوصية، فعندنا باق لم ينسخ و إن كان على وجه الاستحباب. و حكي عن ابن عباس، و الحسن، و قتادة، و مجاهد: أنها منسوخة بآية الميراث، و قد بينا فساد قولهم: لا وصية لوارث[8] و ظاهرش این است که حکم الوصیه همان معنای آقای خویی است. نمیدانم مراد از عندنا چیست. به هر حال این احتمال جدی است که ذاتاً این وصیت واجب باشد.
عبارتی در لسان العرب دیدم که در تاج العروس هم وارد شده است و اصل عبارت برای محکم ابن سیده است ولی یکی دو کلمه اضافه در لسان العرب دارد. ایشان میگوید: قوله عز و جل: يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ؛ معناه يَفْرِضُ عليكم لأَن الوَصِيَّةَ من الله إِنما هي فَرْض اگر وصیت از ناحیه خدا باشد این فرض است. و الدليل على ذلك قوله تعالى: وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ؛ و هذا من الفرض المحكم علينا.[9] گویا از این آیه قرآن استفاده میشود که اگر خدا وصیتی کند این وصیت واجب است. ولی اینکه اگر خدا وصیت کند حتماً وصایایش واجب است خیلی روشن نیست. معلوم نیست که ﴿وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً﴾ فقط مرتبههای وجوبی احسان به پدر و مادر را بفرماید. مراتبی از احسان به پدر و مادر واجب است و بعضی مراتبش هم مستحب است و بعید نیست که در جامع بین وجوب و استحباب به کار رفته باشد. اما آیه شریفه ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ﴾[10] قبلش نهی دارد و دستور میدهد ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ﴾ بعد میفرماید این دستور را خدا توصیه کرده است. توصیه جامع بین توصیه وجوبی و استحبابی است. اگر توصیهای را که ظاهرش الزامی است بیان کند و بعد بفرماید این توصیه از طرف خدا است، از آن امر یا نهی، وجوب استفاده میشود نه از ﴿وَصَّاكُمْ﴾. ممکن است ﴿ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ﴾ تأکید بر این مطلب باشد که این توصیه الهی است و حرمت قتل نفس تنها یک فریضه اجتماعی نیست بلکه فریضهای الهی هم هست یعنی خدا هم روی این حق تکیه کرده است.
البته از ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ﴾[11] وجوب استفاده میشود ولی به خاطر این نکته نیست که یوصیکم به معنای یفرض است. فقها میفرمایند وصیت گاهی عهدی است و گاهی تملیکی. من این طوری عرض میکنم که توصیه و وصیت گاهی به نحو شرط فعل است و گاهی به نحو شرط نتیجه. گاهی خدا میفرماید من وصیت به شما میکنم به این قانون یعنی این قانون که مثلاً اولاد چه قدر ارث میبرد. گاهی میفرماید وصیت میکنم که این کار را انجام دهید، ممکن است بگویید انجام آن کار میتواند مستحب باشد یا واجب. وقتی خدا توصیه میکند به این قانون یعنی این قانون را قرار میدهد. این جا وصیت به معنای چیزی است که به نحو شرط نتیجه از طرف خدا برای مردم اعتبار میشود. وقتی به نحو شرط نتیجه اعتبار میشود با همین جعلی که شارع میکند با تحقق شرط در زمان خودش مشروط آن فعلی میشود. خداوند این قانون را قرار داده که اگر کسی مرد پسر دو برابر دختر ارث ببرد، پدر این طوری ارث ببرد و مادر آن طوری. مالک شدن فرزندان، پدر، مادر و ورثه را از اول خدا جعل و اعتبار کرده است و وقتی اعتبار کرده است واقع میشود.[12]
بین شرط نتیجه و شرط فعل مقداری خلط شده است. مورد بحث ما جاهایی است که وصیت به نحو شرط فعل باشد. اگر در ﴿وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ﴾ متاعاً را به معنای حق تمتیع بگیریم یعنی خداوند برای ازواج حق تمتیع را قرار داده است، ممکن است که این حق تمطیع واجب باشد. جایی که میفرماید خداوند این حق را قرار داده است ظاهر این است که حق وجوبی است ولی ممکن است آن جا این حق را هم حق استحبابی معنا کنیم به قرینه این که مسلم است این حق استحبابی است. اما روشنتر این است که متاعاً را خود فعل بگیریم. خداوند به ورثه سفارش کرده است که تمتیع را تحقق بخشند. متعلّق وصیت فعلی از افعال خارجی است که تمتیع باشد. اگر این طور باشد به طور طبیعی بین وصیةً در این آیه با آیه ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ فرق است.[13]
وصیت به معنای موصی بهکلمه وصیت در لغت به دو معنا وارد شده است، هم اسم مصدر به معنای ایصاء و توصیه و هم به معنای موصی به. احتمال بدوی به ذهنم رسید که ممکن است وصیت در آیه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ﴾[14] به معنای موصی به و از ادله لزوم وصیت باشد. یعنی اذا حضر احدکم الموت نه این که قبل از موت، اگر یکی از شما را مرگ در رباید ان ترک خیراً وصیتی که برای والدین و اقربین به معروف کرده است لازم المراعات است. یعنی ای اولیای میت بر شما واجب است که وصیت میت را اجرا کنید و آن وصیت به عهده شما است. حقاً علی المتقین هم یعنی این حقی بر گردن شما است. بعضی این را به معنای وصیت وجوبی گرفتهاند و میگویند قبلاً واجب بوده و نسخ شده است. مثلاً در شمس العلوم آمده است: و قال الحسن و طاووس و قتادة: كانت الوصية للوالدين والأقربين واجبة، فلما نزلت آية المواريث نُسخ منها الوصية للوالدين وكل وارث، و بقي فرض الوصية للأقربين الذي لا يرثون على حالةٍ.[15]
میفرماید وصیتی که نسبت به اقربین و والدین بالمعروف انجام شده واجب المراعات است. یعنی این آیه دقیقاً بر خلاف لا وصیة لوارثٍ که اینها مطرح میکنند باشد.[16] هیچ تکلفی هم ندارد. مثلاً در ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾[17] خود حجّ البیت به گردن شما میآید برای خدا. به ذمه آمدنش را میخواهم بگویم. شبیه این در بعضی از روایتهای زکات وارد شده است که میفرمایند در مال زکوی مثلاً یک بیستم به عهده شما است. خود یک بیستم را بیان کرده است و شبیه همین کتب است. الآن یادم رفته که تعبیرش چیست، شاید هم همان کتب باشد. این معنا را فعلاً به عنوان احتمال ذکر میکنم و باید در روایاتی که در تفسیر این آیه هست دقت کرد که آیا این معنا استفاده میشود.
وصی پیامبرلسان العرب را داشتم میدیدم به تعبیری برخورد کردم، انگار این طور است که خدا نمیخواهد بعضی را هدایت کند ﴿مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ﴾.[18] ذیل کلمه وصیت میگوید: الوَصِيَّةُ: ما أَوْصَيْتَ به، و سميت وَصِيَّةً لاتصالها بأَمر الميت به معنای وصل و اتصال و قيل لعلي، عليه السلام، وصِيٌّ لاتصال نَسَبِه و سَبَبه و سَمْته بنسب سيدنا رسول الله، صلى الله عليه و سلم، و سَبَبه و سَمْته.[19] چون روایاتی هست که امیر المؤمنین علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله است و اینها نمیخواهند بپذیرند، زور میزنند تا وصی را به معنای خاص متصل بودن به پیغمبر بگیرند چون نسبش به پیغمبر متصل است، سببش متصل است و داماد پیغمبر است، رفتارش به رفتار پیغمبر شبیه است.
اصلاً وصیت به خاطر اتصال به امر میت نیست، توصیه و سفارش است. ممکن است چیزی که انسان به آن سفارش میکند به نفس انسان متصل است و در اصل لغت اتصالی باشد ولی وصیت یعنی سفارش شده. وصی هم یعنی کسی که پیغمبر به او سفارش کرده است. تازه این ابن منظور صاحب لسان العرب علایق شیعیانه دارد. ادامه جالبی هم دارد و میگوید: قلت: كرَّم الله وجه أَمير المؤمنين عليّ و سلَّم عليه، هذه صفاته عند السلف الصالح، رضي الله عنهم، و يقول فيه غيرهم: لو لا دُعابةٌ فيه. این لولا دعابة فیه ظاهراً عبارت معاویه است. میگوید سلف صالح امیر المؤمنین را وصی میدانستند با همین معنای تحریف شده ولی سلف غیر صالح که معاویه باشد سعی میکرد به امیر المؤمنین این طوری فحش بدهد که لو لا دعابه فیه. حتی اینهایی هم که مقداری علاقه به امیر المؤمنین علیه السلام داشتند، سعی کردند تعبیراتی را که از پیغمبر وارد شده است تحریف کنند.
اصلاً بحثهایی که در حدیث غدیر کردهاند برای این است که میخواهند زوری بزنند و الا اینها از اول چیزهایی را انتخاب کردهاند و چون انتخاب کردهاند دیگر هر چه نص هست را تحریف میکنند و به سمت و سویی که دلشان میخواهد میکشند.