درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری
96/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیه 229 سوره بقره /آیات عدّه در قرآن /کتاب العدد
خلاصه بحث جلسه گذشته و این جلسه:
استاد گرامی در جلسه گذشته روایات متعارض درباره معنای تسریح باحسان را مطرح و وجه جمع بین آنها را بیان کردند. ایشان در این جلسه بحث فامساک بمعروف را در تفاسیر بررسی میکنند که خوب زندگی کردن معنا شده است و همچنین در روایات تاریخی هم در عقدهای ازدواج به عنوان قاعده عام ازدواج مطرح شده است. در ادامه به کلام مرحوم فیض کاشانی در وافی میپردازند و سپس موارد تمسک به این آیه شریفه را در مسائل فقهی ذکر میکنند.
مراد از فامساک بمعروف او تسریح باحساندرباره آیه شریفه الطلاق مرتان فامساکٌ بمعروف أو تسریحٌ باحسان مفصل صحبت کردیم و گفتیم هم از خود آیه و هم از روایات برداشت میشود که مراد از تسریح باحسان طلاق ثالثه است، البته توضیح دادیم که اختصاص به طلاق سوم ندارد و شامل مطلق طلاق هم میشود. در بحث از این آیه شریفه تمرکز خیلی از مفسران روی تسریحٌ باحسان است و درباره امساکٌ بمعروف بحث نشده است، در حالی که بحث ما هم روی تسریحٌ باحسان و هم بر امساکٌ بمعروف سایه میاندازد. مرحوم شیخ در خلاف بحثی در مورد مراد از تسریحٌ باحسان دارد و میفرماید که دو قول در تسریح باحسان هست؛ یکی طلاق ثالثه و دیگری ترک الرجوع حتی تنقضی عدتها. در ادامه میفرماید: و قوله فامساک بمعروف یعنی الرجعة بلا خلاف.[1] ادعای بلا خلاف میکند که مراد رجعت است. در مؤتلف من المختلف - که خلاصه خلاف هست - جلد 2 صفحه 192 و متشابه القرآن جلد 2 صفحه 196 هم آمده است. اما مطلب این جور نیست، هم از حیث تعبیراتی که در کلمات مفسران وارد شده است و هم نحوه استنتاجاتی که خود شیخ در خلاف دارد. غیر از روایاتی که تسریح باحسان دارد که بالملازمه معنای امساکٌ بمعروف هم فرق میکند، بعضی روایات تصریح میکند که مراد از امساک بمعروف رجعت نیست
امساک بمعروف به معنای خوب زندگی کردن
ابتدا این را بگویم که نتیجه بحث ما این بود که موضوع الطلاق مرتان فامساکٌ بمعروف أو تسریحٌ باحسان زن شوهردار است. این زن شوهردار را دو بار میشود طلاق داد و بعد از دو بار یا باید این زن شوهردار را امساک بمعروف کرد یعنی با او خوب زندگی کرد یا تسریحٌ باحسان. موضوع این آیه صدراً و ذیلاً زن شوهردار است. لازمه اینکه موضوعش زن شوهردار باشد این است که مراد از امساکٌ بمعروف رجعت نیست و ما بعد از رجعت است یعنی بعد از اینکه رجوع کردید باید بدون اذیت و آزار و با رعایت حقوق شرعیه زندگی کنید. به این معنا در بعضی از روایات اشاره شده است که آنها را خواندم و فقط اشاره میکنم. در روایت ابی القاسم الفارسی میفرمایند: أما الإمساك بالمعروف فكف الأذى و إجباء النفقة.[2]
در تعبیرات فقهای قدیمی هم به این مطلب اشاره شده است. ابن عباس که تسریح باحسان را به معنای طلاق ثالث گرفته است ظاهرش این است که امساکٌ بمعروف را هم به معنای زندگی خوب کردن گرفته است. جامع البیان که همان تفسیر طبری است جلد 2 صفحه 620 از ابن عباس نقل میکند که قوله الطلاق مرتان فامساکٌ بمعروف أو تسریح باحسان قال اذا طلّق الرجل امرأته تطلیقتین فلیتق الله فی التطلیقه الثالثه فاما ان یمسکها بمعروف فیحسن صحابتها ظاهراً فیحسن صحابتها تفسیر یمسکها بمعروف هست که امساک بمعروف این است که رفتار خوبی با زنش داشته باشد، أو یسرّحها باحسان باز آن را هم تفسیر میکند که فلا یظلمها من حقها شیئاً[3] چیزی را از حقش کم نکند یعنی مهریهاش را به طور کامل بدهد که قبلاً این را توضیح دادیم. اولین جایی که دیدم خیلی روشن این دو معنای امساک را کنار هم قرار داده تفسیر سمعانی است که میگوید: فامساکٌ بمعروف هو الرجعة و قیل هو الامساک بعد الرجعة للصحبة.[4] اشاره به این است که قول دیگری هم هست و ظاهراً ابن عباس هم همین را میخواهد بگوید. در تفسیر سمرقندی که ظاهراً زودتر از سمعانی است میگوید: فإمساك بمعروف يعني إذا راجعها يمسكها بمعروف ينفق عليها ويكسوها ولا يؤذيها ويحسن معاشرتها بعد از مراجعت مراد است. بعد میگوید: أو تسريح بإحسان يعني يؤدي حقها ويخلي سبيلها ويقال أو تسريح بإحسان يعني يطلقها التطليقة الثالثة ويعطي مهرها ويقال يتركها حتى تنقضي عدتها.[5] دو قولی که در تسریح باحسان هست را اشاره کردیم، یعطی مهرها هم اشاره به باحسانٍ است که مراد از باحسان اعطاء مهر است.[6]
میخواهیم بگوییم از خود آیه الطلاق مرتان فامساک بمعروف أو تسریح باحسان هم استفاده میشود که ناظر به امری تعبّدی نیست بلکه ناظر به نکتهای عقلایی است که شرع امضا کرده است. آن نکته عقلایی این است که ازدواج برای آزار و اذیت و عدم رسیدگی به حق زن نیست. ازدواج باید همراه با رعایت حق زن باشد. این آیه تأکید بر همان نکته عقلایی است یعنی وقتی زندگی متزلزل شد بر همان میثاق اولیهای که در ازدواج هست تأکید میکند.
قاعده عام ازدواجاصل اینکه امساکٌ بمعروف أو تسریحٌ باحسان به عنوان قاعده عام و میثاق اصل ازدواج تلقی شده است، علاوه بر اینکه در عقد ازدواجهایی که امام جواد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام انجام میدادند مطرح شده است، در ازدواجهای دیگران هم آمده است. در سنن سعید بن منصور میگوید: کان ابن عمر اذا نکح قال انکحتک علی ما امر الله تبارک و تعالی امساکٌ بمعروف أو تسریح باحسان.[7]
در تفسیر قرآن عبد الرزاق آمده است: عن قتادة في قوله تعالى وأخذن منكم ميثاقا غليظا قال هو ما أخذ الله تعالى للنساء على الرجال فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان قال وقد كان ذلك يؤخذ عند عقدة النكاح.[8] رسم بوده که هنگام ادای صیغه نکاح تعبیر امساک بمعروف أو تسریح باحسان را میآوردهاند یعنی فهمی که آن موقع هم از آیه داشتهاند فهم عام بوده است، گرچه این آیه در مورد بعد از طلاق دوم است ولی با الغای خصوصیت امضای قانون عام میدانستند. درباره تعبیر اخذن منکم میثاقاً غلیظاً در تفسیر علی بن ابراهیم قمی هم همین معنا در ذیلش آمده که مراد از میثاق غلیظ همین امساک بمعروف است. غیر از عبارت عبد الرحمن بن اعین که در تفسیر عیاشی و کافی هست که میثاق غلیظ را به آن تفسیر کرده است، در تفسیر قمی ذیل آیه 21 سوره نساء میفرماید: يقول الله وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً و الميثاق الغليظ الذي اشترطه الله للنساء على الرجال فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ.[9] این به عنوان تعهدی است که هنگام ازدواج از مرد برای زن گرفته میشده است.
در اخبار القضاة محمد بن خلف وکیع آمده است: عن شریح قال تزوّجت امرأة من بنی تمیم بکراً یقال لها زینب، بعد داستانش را تعریف میکند سپس آن زن به تناسبی میگوید: إنك نكحتني بأمانة الله يقول الله فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ.[10] ربیع الابرار هم این عبارت را دارد: خطب محمد بن الوليد بن عتبة إلى عمر بن عبد العزيز أخته، فقال: الحمد لله وقد زوجناك على ما في كتاب الله، فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان.[11]
عبارت وافیوافی عبارتی دارد که مقداری نیاز به توضیح دارد. در وافی ذیل أو تسریح باحسان این طور میگوید: أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ بأن يطلقها التطليقة الثالثة بعد الرجعة، كما في الخبر النبوي المذكور بعد الرجعه اشاره دارد که موضوع برای بعد از رجعت است أو بأن لا يراجعها حتى تبين منه و تخرج عن العدة فالإمساك هو الأخذ یعنی رجوع و التسریح الاطلاق رها کردن. ظاهراً فالامساک برای ذیلش است. میفرماید: و تفريع هذا التخيير على المرتين يؤيد المعنى الأول و على المعنى الثاني تخيير مطلق و حكم مبتدأ بعد تعليم كيفية الطلاق.[12] عبارت را این طور میفهمم که میخواهد بفرماید ظاهر فامساکٌ بمعروف أو تسریحٌ باحسان این است که این فاء فاء تفریع است و خلاف ظاهر است که فاء غیر تفریع بگیریم. اگر تفریع نباشد باید تعقیب ذکری بگیریم که لازمه تعقیب ذکری این است که جمله ما بعد تفریع به قبل نباشد و خودش حکم مستقلی باشد.
ایشان فاء تفریع را این طور درست میکند که آیه میفرماید الطلاق مرّتان و مراد از طلاق، طلاق رجعی است. طلاق رجعی دو بار هست و بعد از دو بار طلاق رجعی شخص مخیّر بین دو چیز است، امساک بمعروف زندگی درست کردن یا طلاق بائن، یعنی شقّ سوم ندارد. در فرضهای قبلی سه شقّ بود و ممکن بود شخص امساک بمعروف کند یا طلاق رجعی دهد که خود طلاق رجعی هم دو شق داشت یا طلاق رجعی را رجوع نمیکرد و تمام میشد یا رجوع میکرد. الطلاق مرّتان میفرماید مخیّر بین این سه شق نیستید یا امساک بمعروف کنید یا طلاق بائن یعنی طلاقی که دیگر در آن رجوع نیست. لازمه اینکه طلاق رجعی دو تا باشد این است که طلاق سوم دیگر بائن باشد. تفریع را این طور معنا کرده است. و علی المعنی الثانی تخییرٌ مطلق این تخییر مطلق در مقابل تخییر در معنای اول یعنی تخییر مقیّد است که تخییر بعد از رجوع است و بعد از اینکه رجوع کردید مخیّر هستید که یا امساک بمعروف کنید یعنی زندگی درست و حسابی یا تطلیقه ثالثه.
اشکال به مرحوم فیضبه نظر میرسد که این معنا کاملاً خلاف ظاهر است. اگر فاء تفریع باشد دیگر استفاده نمیشود که جمله بعدی مربوط به حکم ما بعد المرّتین است. آن جور که ما تفسیر کردیم گفتیم فاء در آیه الطلاق مرّتان تعقیب ذکری است به این معنا که وقتی گفتند الطلاق مرتان ذهن مخاطب آماده میشود تا شارع حکم ما بعد طلاق مرّتین را بیان کند. امساکٌ بمعروف أو تسریحٌ باحسان حکم ما بعد از طلاق مرتینی است که از عبارت قبلی برای آن آمادهسازی ذهنی حاصل شده است. ایشان این طور معنا نمیکند و فاء تفریع میخواهد بگیرد. وقتی فاء تفریع گرفته شد، از کجا درآورد که حکم بعدی مربوط به بعد از طلاق است؟ این دیگر دالّ بر این نیست که حکم بعدی مربوط به ما بعد المرتین است. توضیح بیشتر این است که فاء یا تعقیب معنوی است یا تعقیب ذکری. تعقیب معنوی هم دو جور است، تعقیب زمانی و تعقیب رتبی. تعقیب زمانی یعنی این که زمان یکی از دو مسئله بعد از دیگری اتفاق افتاده است. مثلاً من آمدم پس عمرو آمد. من اول آمدم و بعد از من عمرو آمد. نوع دیگر فاء تفریع است. کلید را چرخاندم در باز شد. زماناً با هم هستند ولی معلول بعد از علت است و به اصطلاح تأخر زمانی نیست بلکه تأخر رتبی است.
در الطلاق مرّتان فامساکٌ بمعروف أو تسریحٌ باحسان بحث تعقیب زمانی که نیست. چون این جور نیست که شارع دو حکم دارد که یک حکم بعد از حکم دیگر تحقق پیدا میکند. فعلیتش هم زمانی نیست. در الطلاق مرتان میفرماید شما دو بار اجازه طلاق دارید. هر بار در ایام عده میتوانید مراجعه کنید و میتوانید نکنید. تأخیر زمانی که ندارد. در هر بار طلاق دادن چه طلاق اول چه طلاق دوم، طرف میتواند مراجعه کند و میتواند صبر کند تا عده تمام شود.[13] [14] ظاهراً مرحوم فیض این فاء را فاء تفریع معلول بر علت گرفته است. اگر تفریع معلول بر علت باشد دیگر از آن درنمیآید که فامساکٌ بمعروف أو تسریح باحسان مربوط به ما بعد المرتین است. احتمال هم میدهم که شاید مرحوم فیض میخواسته همین مطلب ما را مطرح کند که این فاء تعقیب ذکری است و لازمه تعقیب ذکری این است که مربوط به تطلیقه ثالثه باشد ولی حکمٌ مبتدأ تعبیر کرده و قدری عبارت را مندمج کرده است.
تمسک به آیه شریفه در کتب فقهیدر کتابهای فقهی برای احکام مختلفی به این آیه شریفه تمسک شده است. مواردی که در خلاف به این آیه تمسک شده است را ذکر میکنم و فردا توضیح میدهم.
در جایی بحث سر این است که آیا کسی که عنین است و نمیتواند با همسرش مجامعت کند مجبور به طلاق میشود یا خیر، ایشان میفرماید جمیع فقها گفتهاند که مجبور به طلاق میشود. العنة عيب يثبت للمرأة به الخيار،و يضرب له مدة سنة، فان جامع فيها فهو، فهو را من میگویم و إلا فرق بينهما. و به قال جميع الفقهاء بعد عبارتی از فقیه گمنامی نقل کرده است که من آن را نیاوردهام، سپس میفرماید: و استدلوا بقوله تعالى «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ» فإذا عجز عن أحدهما و هو أن يمسكها وجب أن يسرحها بالإحسان.[15] یعنی امساکٌ بمعروف را این طور معنا کرده است که باید زندگی با رعایت حقوق باشد و یکی از حقوق زندگی این است که هر چهار ماه یک بار بتواند با همسرش مباشرت کند. آقای خویی با این مطلب مرحوم شیخ طوسی موافقت ندارد و میفرماید نمیشود از این آیه این مطلب را دربیاوریم. در موسوعه امام خویی جلد 22 صفحه 342 و کتاب نکاح جلد 1 صفحه 420. عبارتش را ببینید فردا در مورد این صحبت میکنیم.
در بحث اینکه اگر کسی که ظهار کرده است بخواهد با همسرش مباشرت کند باید اول کفاره بدهد، این بحث هست که اگر نتوانست کفاره دهد چه کار کند؟ در نکت النهایة میفرماید مجبورش میکنند که طلاق دهد: و الآية تعضد إلزامه بالطلاق إذا لم يقدر على الكفارة و هو قوله: «فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان».[16]
فرع سوم این است که جایی که زوجههای دو نفر با هم قاطی شده است. لو اشتبه على كلّ منهما زوجته بالأخرى قبل الدخول منع منه و ألزم الطلاق. در قواعد چنین مطلبی وجود دارد.[17]
در ایضاح الفوائد که حاشیه قواعد است در شرح این عبارت میفرماید: إلزام كل منهما بالطلاق بمعنى وجوب الطلاق على كل واحد منهما لان الواجب في كل نكاح أحد الأمرين، اما إمساك بمعروف أو تسريح بإحسان لقوله تعالى فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ و لا يجوز اخلاء زمان مّا منها لثبوت العلة و اقتضاء الفاء للتعقيب بلا فصل و الأول متعذر هنا فيجب الثاني و هو عبارة عن الطلاق فيجب الطلاق و هو معنى الإلزام.[18] ایشان بحث فاء تعقیب و این جور چیزها را آورده است.[19]
مطلب چهارم هم در ایضاح الفوائد است. جایی که زوج ابتدا میتوانسته نفقه زن را بدهد ولی در ادامه از دادن نفقه زن عاجز شده است، بعضی گفتهاند مجبورش میکنند طلاق دهد و اگر طلاق نداد حاکم میتواند به جای او طلاق دهد: احتج الآخرون بقوله تعالى فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ و الإمساك مع تعذر الإنفاق ليس بإمساك بمعروف فتعيّن الآخر و إذا تعذر صدوره من الزّوج فسخ الحاكم لأنه الوليّ.[20] در صفحه 280 هم دارد: الإمساك مع عدم الإنفاق ليس إمساكا بمعروف فيتعين التسريح.[21]
جای دیگری از ایضاح الفوائد این است که دو خواهر را تزویج کرده و نمیداند کدام زودتر است و کدام دیرتر و باطل. میفرماید: الاقرب الزامه بطلاقهما... اما وجوب الطلاق فلوجهین. وجه دومش این است: ان نكاح إحداهما صحيح قطعا و يجب عليه إيفاء حقها أو إبانتها لقوله تعالى فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ و الأول متعذر فيجب الثاني و لا يتيقن بينونتها منه الّا بطلاقهما جميعا.[22] شاید فروع دیگری هم در این مسئله باشد.
کلیتی که در این فروع وجود دارد این است که میخواهند بگویند در صورت عدم امکان امساک بمعروف هم تصریح باحسان هست. یک بحث درباره صورتی است که بحث عدم امکان نیست و نمیخواهد امساک بمعروف کند که این واجب است طلاق دهد و ادله دیگری هم در موردش وجود دارد و یکی از روایتهایی هم که خواندیم بر آن دلالت دارد. آقای خویی اینجا مخالف نیست. مخالفت آقای خویی جایی است که امکان امساک بمعروف برای مرد وجود ندارد و مثلاً نمیتواند نفقه دهد. آیا اینجا تسریحٌ باحسان میآید یا خیر. این دو فرع با هم فرق دارد.
قبلاً آدرس بحث اجبار به طلاق را دادم. در بحوث فقهیّه مرحوم شیخ حسین حلّی صفحه 186 مفصل هست. کتاب النکاح حاج آقا جلد 9 صفحه 2959 درس شماره 319 و 320 را مراجعه کنید که قسمتی از آن بحثها را هم بررسی کردهاند.