درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری
96/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بحث جلسه گذشته
در جلسه قبل اکثار روایت علی بن حسن بن فضال از محمد بن علی ابی سمینه را به عنوان یکی از امارات توثیق ابو سمینه ذکر کردیم و گفتیم نمیتوان از این اماره برای توثیق او استفاده کرد. بعضی از دوستان بعد از بحث گفتند که بحث برایشان مفهوم نشده، حالا این بحث را با اصطلاحات اصولی بیان میکنم شاید بحث روشن شود.
اکثار روایت علی بن حسن بن فضال از ابو سمینه
مرحوم نجاشی شهادتی در مورد علی بن حسن بن فضال داده است که قلّ ما روی عن ضعیف. ممکن است این شهادت را از باب اطمینان معتبر بدانیم یا از باب ظنّ مطلق به اعتبار حجّیّت ظنون رجالیه یا از باب ظنّ خاص که شهادات ائمه رجال را داخل در باب ظنّ خاص و حجت بدانیم. هر یک از اینها باشد، در این مورد نمیتوانیم این شهادت را معتبر بدانیم. با وجود شهادت نجاشی، اینجا علم اجمالی داریم که حالت خلاف قاعدهای اتفاق افتاده است. این حالت خلاف قاعده ممکن است این باشد که با توجه به این که علی بن حسن بن فضال در تمام موارد با تعبیر محمد بن علی از ابی سمینه یاد کرده است، پیداست که نمیخواسته این شخص را معرّفی کند و عنایت داشته که شناسانده نشود.
آیا این عنایت از باب این است که بر خلاف دیگران او را ثقه میدانسته ولی نمیخواسته که عقیده خود را ابراز کند؟ خود این که شخص نخواهد عقیده خود را ابراز کند چیزی خلاف متعارف و خلاف اصل است. غالباً افراد از ابراز عقیده خودشان ابا ندارند. آیا علتش این است که زمان اخذ حدیث ثقه بوده است اما الآن که دارد ادا میکند شخص ضعیفی است و باز نمیخواهد ابراز عقیده کند، چرا که اگر بگوید این همان ابی سمینه است ممکن است همین حالت فعلی او - با این که قبلاً او را ثقه میدانسته است - باعث شود که افراد از پذیرش حرفش ابا داشته باشند؟ ممکن است اصلاً این محمد بن علی ابی سمینه در معمول موارد نقشی در اعتبار روایت نداشته و در طریق به کتاب ابن محبوب و علی بن نعمان بوده است و به این جهت نمیخواسته ابراز کند. در هر حال وجود علم اجمالی به تحقق حالت نادر و وقوع خلاف اصل و متعارف سبب میشود که شهادت نجاشی از اعتبار بیفتد. آن شهادت را به هر بیانی چه از باب اطمینان و چه از باب ظنآوری بگیریم باعث میشود که دیگر اطمینان و ظن حاصل نشود، چون طرف علم اجمالی به حالت نادر است.
پاسخ سؤال: نه، خیلی بعید است که این را بخواهد بگوید. ظاهر قلّ ما روی عن ضعیف این است که میخواهد بگوید از حالتهای متعارف افراد هم سختگیرتر بوده است. این که شخصی مثلاً سی چهل روایت از فرد ضعیف نقل کند، متعارف نیست که افراد از آدمهای ضعیف این قدر روایت داشته باشند.
میخواهم بگویم شهادت علی بن حسن بن فضال بر وثاقت او احراز نمیشود. شهادت نجاشی بر این که همه مشایخ علی بن حسن بن فضال ثقه هستند، برای اثبات وثاقت محمد بن علی ابی سمینه اعتبار ندارد و نمیتوانیم به این شهادت اعتماد کنیم.
پاسخ سؤال: نه، قل ّما روی عن ضعیف میخواهد بگوید مشایخی که از آنها روایت کرده است ثقه هستند.
پاسخ سؤال: نه، فقط این نیست. حتی نکات دیگری در مورد علی بن حسن بن فضال هست که حتی کتابهای پدرش را مستقیم از او نقل نمیکند چون میگوید موقعی که از او اجازه گرفتم نمیشنیدم. یعنی نوعی تقید زائد بر متعارف داشته است. به اجازهای که در حال صغر بوده است و حتی بالاتر از آن به سماع و قرائت در حالی که معنای چیزها را نمیفهمیده است اکتفا نمیکند.
میخواهد وقتی روایت میکند شخص دقیقاً آدم ثقهای باشد و فقط صرفاً به جنبه اعتماد به روایت نیست. یعنی حتی در جایی که روایتش معتبر است، دقت دارد که تمام ضوابط تحدیثی را به صورت سختگیرانه رعایت کند.
در بحث پیرامون تخلیط عرض کردیم که از عبارتهای رجالی استفاده میشود که تخلیط به معنای خلط کردن حقّ و باطل با هم نیست. یکی از استعمالات بسیار شایع تخلیط به معنی حرف باطل و نادرست است. البته غالب استعمالات تخلیط به معنی مطلق حرف نادرست نیست بلکه خیلی وقتها برای حرفهای نادرست در مورد مناقب و فضائل اهل بیت :و مراتب خفیفه غلوّ استعمال شده است. بعد در این مورد توضیح بیشتری خواهم داد.
نکات کلی در پژوهش
صاحب کتاب سماء المقال چهار معنا برای مخلِّط ذکر کردهاند.[1] [2] نکاتی کلی در نحوه پژوهش وجود دارد، یعنی اشکالات عامی است که فقط مخصوص ایشان نیست و گاهی افراد دیگر هم با این اشکالات مواجه میشوند، از این رو این نکات را بیان و بعد اصل بحث را دنبال میکنم.
نکته اول
یکی این که ایشان کلمه مخلِّط، تخلیط و مختلط را یک کاسه بحث کرده است. ممکن است معنای مخلِّط، تخلیط و مختلط با هم فرق داشته باشد یا معنای مختلط الامر فی الحدیث با تخلیط متفاوت باشد. به همین دلیل باید اینها را از هم تفکیک کرد.
نکته دوم
نکته دوم این است که ایشان مخلِّط که وصف شخص است و تخلیط که وصف حدیث است را یک جا بحث کرده است. ممکن است تفاوت باشد بین این که بگویند راوی مخلّط است یا بگویند روایت تخلیط است. مخلّط یعنی کسی که احادیث درست و نادرست، هر دو را نقل میکند، ولی اگر روایتی را بگویند تخلیط است یعنی باطل و نادرست است. اینها را باید از هم تفکیک کنیم. مثلاً ایشان عبارتی را از شیخ محمود حمصی در مورد ابن ادریس میآورند که گفته است مخلّط لا یعتمد علی تصنیفه.[3] معنای این مخلّط میتواند این باشد که مطالب درست و نادرست را با هم قاطی میکند و ظاهراً همین جور است. ولی اگر در مورد موضوع خاصی گفتند هذا المطلب تخلیط، این تخلیط یعنی چه؟ یعنی این مطلب نادرست است و بحث مزج حق و باطل در آن نیست.
نکته سوم
نکته سوم این است که عبارتهایی مثل عبارت شیخ محمود حمصی که در عصرهای بعد هست را باید از عبارتهای رجالیها جدا کرد. آن مخلّطی که شیخ محمود حمصی به کار برده تقریباً برای قرن ششم است و امثال این را باید از عبارتهای ائمه رجال جدا کرد. ممکن است اصطلاحات اعصار با هم متفاوت باشد.
نکته چهارم
نکته چهارم این است که ایشان خیلی وقتها اشتباهات خاصی در نقل دارد. مثلاً عبارتی از معالم العلمای ابن شهرآشوب نقل کرده که اصلاً در آن کتاب نیست. ایشان چند جا چنین عبارتهایی را نقل کرده است. احتمال میدهم اینها نقلهای با واسطه بوده و از مصادر دیگر نقل کرده است و منشأ این جور اشتباهات شده است. مثلاً ایشان در مورد علی بن احمد عقیقی از معالم العلما نقل کرده است که میگوید انه مخلط. در حالی که این در معالم العلما نیست. احتمال زیاد میدهم که این را از رجال ابن داود گرفته است.[4] رجال ابن داود هم از رجال شیخ نقل میکند. در رجال شیخ; «لم» به کار رفته است و «لم» رمز باب من لم یرو عنهم رجال شیخ است. گمان میکنم لم را که ایشان دیده است ذهنش به معالم العلما رفته است چون در بعضی از منابع لم رمز معالم العلما است، مثل این که مرحوم مجلسی در بحار لم را رمز معالم العلما به کار میبرد.
به هر حال میخواهم روی این مطلب تکیه کنم که نقلیات باید مستقیم باشد و نقلهای با واسطه این جوری در پژوهشها پذیرفته نیست. به خصوص گاهی اشتباه در رمزها هم اضافه میشود.
اخیراً کلاس راهنمایی داشتیم بحثی را بعضی از اساتید نقل کرده بودند از ریاض العلما که مرحوم کراجکی در کنز الفوائد از ارشاد القلوب نقل میکند. در ریاض العلما این مطلب هست ولی اصل مطلب این است که صاحب ریاض به بحار مراجعه کرده و کلمه کنز را دیده است. کلمه کنز در بحار رمز کنز الفوائد نیست، بلکه رمز کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات است. کنز جامع الفوائد خلاصه تأویل الآیات است که همه روایتهایش هم در تأویل الآیات وجود دارد. گاهی دیدهام افرادی میگویند قال الکراجکی فی کنز الفوائد، اما وقتی مراجعه میکنید میبینید در تأویل الآیت هست. علتش این است که به بحار مراجعه کردهاند و رمز کنز را اشتباه فهمیده و به کنز الفوائد تبدیل کردهاند.
نکته پنجم
نکته پنجم که در این بحث به خصوص مهم است این است که ایشان برای اینکه کلمه مخلّط را معنا کند میگوید یکی از معانی مخلّط خلط روایات منکره با غیر آن است. ایشان برای این که مخلّط را معنا کند، مثلاً مخلّط در عبارت معالم العلما را با توصیفی که در شرح حال این آقا در رجال کشی هست، با هم معنا کرده و گفته است معنای مخلّطی که در معالم العلما هست آن است که در رجال کشّی وجود دارد. چند جا عبارتها را این طور تفسیر کرده، یعنی با کلام یک شخص عبارت فرد دیگری را معنا کرده است.
این مطلب درست نیست. البته شهید صدر; میفرماید مفسِّر و مفسَّر باید مال یک نفر باشند و نمیشود با کلام یک نفر کلام شخصی دیگر را تفسیر کرد. من به طور کلی با این مبنا موافق نیستم و به نظرم اشکالی ندارد ما با کلام یک نفر کلام فرد دیگری را معنا کنیم، ولی به شرطی که قرینیت داشته باشد که اینها حتماً یک چیز را میخواهند بگویند. باید اثبات شود که اینها یک معنا را دارند بیان میکنند. در حالی که فرض کنید کشی که در مورد عمر بن عبد العزیز گفته است مخلّط، آن مخلّط به معنی غالی است و رجال نجاشی که میگوید یروی المناکیر و لیس بغال ممکن است رد این باشد. شاید لیس بغال ناظر به این باشد که نقل او به عنوان غالی درست نیست.
پاسخ سؤال: کشی هم باشد، معلوم نیست که اینها معنایش یکی باشد و باید اثبات شود. چند جا عبارتهایی را که در فهرست به یک معنا است و در رجال نجاشی به معنای دیگر، به هم برگردانده است.
نکته ششم
نکته ششم این است که ما میخواهیم تخلیط علی وجه الاطلاق را معنا کنیم. ایشان در معناها یکی از معانی تخلیط را خلط أسانيد الأخبار بالاخر آورده است. آنجا تخلیط علی وجه الاطلاق نیست. در شرح حال محمد بن جعفر آورده است: إنه كان ضعيفاً مختلطاً فيما يسنده یا عبارت دیگری را آورده است: إن له كتابا ذكره ابن بطة وخلط إسناده. اینها از بحث ما خارج است. بحثی که ما میخواهیم بکنیم تخلیط علی وجه الاطلاق است و الا اگر قیدی به تخلیط بزند مثلاً بگوید خلّط فی مذهبه، مانند این که نجاشی در ترجمه کسی میگوید: سمع فاکثر ثم خلّط فی مذهبه[5] از بحث ما خارج است. چنانکه خلّط فی مذهبه از بحث ما خارج است خلّط اسناده هم از بحث ما خارج است.
ما میخواهیم ببینیم اگر کلمه تخلیط همین جوری بدون هیچ قیدی به کار برده شود مراد چیست. در استعمالات که مراجعه میکنیم میبینیم گاهی تخلیط در مورد غالیان به کار برده شده است، نمیخواهم بگویم تخلیط به معنای غلوّ است، بلکه تخلیط در مورد غالی به کار برده شده است. گاهی تخلیط در مقابل غالی است، ولی جاهایی هم که در مقابل غلوّ به کار رفته به نظر میرسد چیزهایی است که در ارتباط با غلوّ است، یعنی نوعی مشابهت با غلوّ دارد که این مشابهتها سبب تصور غالی بودن شخص شده است.
به عنوان مثال در ترجمه ابو بصیر از علی بن حسن بن فضال در رجال کشی میگوید: فسألته هل يتهم بالغلو؟ فقال أما الغلو: فلا لم يتهم و لكن كان مخلطا.[6] به نظر میرسد که این چیزی در فضای غلوّ باید باشد. از یک طرف تخلیط به معنای اعتقادات فاسد، اعتقادات غلوّ و روایتهای غالیانه استعمال میشود. گاهی اوقات غلوّ أو تخلیط گفته شده است. به نظر میرسد حتی جایی که غلوّ أو تخلیط گفته شده است مراد از تخلیط مطلق مطالب باطل نیست، بلکه مطالب باطلی است که در فضای غلوّ و این جور مطالب باشد. حالا یکی دو تا عبارت را بخوانم.
کلام شیخ طوسی; در عدّه
شیخ طوسی; در عدّه بحث مفصلی دارد در مورد این که بعضیها گفتهاند اگر خبر واحد معتبر باشد فایده ندارد، چون خیلی وقتها راویان خبر واحد، صاحب شرایط نیستند. به تناسب، ایراداتی که در خبر واحد وجود دارد را مطرح میکند و نظر خودش را در مورد این ایرادات میفرماید. یکی از اشکالاتی که در مورد خبر واحد هست این است که راویهایشان گاهی غالی هستند، گاهی متهم و گاهی تضعیف شده، اینها را چه کار کنیم؟ ایشان میفرماید:[7]
و أما ما ترويه الغلاة و المتهمون و المضعفون و غير هؤلاء، فما يختص الغلاة بروايته، فإن كانوا ممن عرف لهم حال استقامة و حال غلو، عمل بما رووه في حال الاستقامة و ترك ما رووه في حال خطائهم و لأجل ذلك عملت الطائفة بما رواه أبو الخطاب محمد بن أبي زينب في حال استقامته و تركوا ما رواه في حال تخليطه، و كذلك القول في أحمد بن هلال العبرتائي، و ابن أبي عذافر[8] و غير هؤلاء[9] . فأما ما يرويه[10] في حال تخليطهم فلا يجوز العمل به على كل حال. و كذلك القول فيما ترويه المتهمون و المضعفون.
حالت غلوّ در غلاة را حالت تخلیط دانستهاند و ظاهراً یعنی اعتقاد فاسد. این در جایی است که تخلیط وصف خود شخص است.
پاسخ سؤال: منافات ندارد، تخلیط معنای عامی است. ممکن است اعتقادش به حدّ غلوّ برسد و ممکن است نرسد. او میگوید غالی نیست ولی مخلّط است. میگوید گرچه در حد غلوّ نرسیده است ولی اعتقاد فاسد داشته یا روایت فاسد نقل کرده است. این تخلیط به چه معنا است، به معنای این که روایت باطل نقل کرده یا به معنای این که اعتقاد فاسد مرحله پایین تر از غلوّ را نقل کرده است؟ خیلی عبارت واضح نیست که و لکن کان مخلّطا یعنی میخواهد بگوید اعتقادش فاسد نیست ولی راوی امور فاسده است یا مرادش این است که اعتقاد فاسد داشته ولی اعتقاد فاسدی که به حدّ غلوّ باشد نبوده است و بعضی از دیدگاههایش نادرست است.
تخلیط در فهرست
در فهرست در ترجمه علی بن احمد ابو القاسم کوفی دارد: كان إماميا مستقيم الطريقة و صنف كتبا كثيرة سديدة منها: كتاب الأوصياء، بعد اسم چند کتابش را میآورد و میگوید: ثم خلط و أظهر مذهب المخمسة و صنف كتبا في الغلو و التخليط و له مقالة تنسب إليه.[11] مراد از مذهب مخمّسه چیست؟ در رجال ابن داود تفسیری در مورد مذهب مخمّسه بیان کرده است که نمیدانم منبعش چیست. میگوید به 5 نفر معتقد بودند: سلمان فارسي، مقداد، عمار، أبوذر و عمرو بن أمية الضمري.[12] نمیدانم ابن داود این را از کجا ذکر کرده است.
تفسیر مخمّسه در مقالات و فرق سعد بن عبد الله این طور آمده که اعتقاد داشتند خدا در پنج تن حلول کرده است.[13] البته برای سلمان هم شأن خاصی شبیه باب قائل بودند که در رجال کشی اشاره به این دارد.[14] قدری من گشتم، منابع قدیمی خیلی در اختیارم نبود که ببینم قبل از ابن داود چه کسی این مطلب را گفته است. در منابعی که عجالتاً دستم بود پیدا نکردم. ولی قدیمیترین اطلاعاتی که درباره مخمسه هست در مقالات و فرق سعد بن عبدالله است که میگوید روح خدا در پنج تن حلول کرده است. در هر صورت مخمّسه مذهبی غالیانه است که چیزهای باطنی، حلول، تناسخ و... در موردشان هست.
من بیشتر به کلمه تخلیط که آورده بود تکیه دارم. در جاهای دیگر در مورد کسانی که به عنوان غالی معرّفی میشوند، برای روایتهای غالیانه، باطنی و... کلمه تخلیط را به کار بردهاند.
تخلیط در رجال نجاشی
مثلا نجاشی در ترجمه عبدالله بن عبد الرحمن الاصم که در موردش گفته است ضعیف غال لیس بشیء، میگوید: له كتاب المزار سمعت ممن رءاه فقال لي: هو تخليط.[15]
در مورد علی بن حسان هاشمی میگوید: ضعيف جدا ذكره بعض أصحابنا في الغلاة فاسد الاعتقاد له كتاب تفسير الباطن تخليط كله.[16]
در ترجمه علی بن احمد ابوالقاسم کوفی میگوید: رجل من أهل الكوفة كان يقول: إنه من آل أبي طالب و غلا في آخر أمره و فسد مذهبه و صنف كتبا كثيرة أكثرها على الفساد کتاب الانبیاء... کتاب تناقض احکام المذاهب الفاسده تخلیط کلّه.[17]
بعد درباره علی بن عبدالله الخدیجی میگوید: کان ضعیفا فاسد المذهب و له کتاب الصفینیات و الکوفیات یشتمل علی افعال امیر المؤمنین 7قال لی بعض اصحابنا ان هذا الکتاب کتاب ملعون فی تخلیط عظیم.[18]
در ترجمه محمد بن عبد الله بن مهران آمده است: غال كذاب فاسد المذهب و الحديث مشهور بذلك. له كتب منها: كتاب الممدوحين و المذمومين كتاب مقتل أبي الخطاب كتاب مناقب أبي الخطاب كتاب الملاحم كتاب التبصرة كتاب القباب كتاب النوادر و هو أقرب كتبه إلى الحق و الباقي تخليط.[19] تخلیط یعنی فاسد، باطل و غیر صحیح. میخواهم بگویم در مورد بطلانهایی که غالیان داشتند، این بیشتر به کار رفته است، نه این که بگویم کلمه تخلیط به معنای غال هست. تخلیط یعنی باطل و فاسد، ولی در مورد مطالب فاسدی که غالیها دارند به کار رفته است.
در مورد یونس بن ظبیان دارد: ضعيف جدا لا يلتفت إلى ما رواه. كل كتبه تخليط.[20] یونس بن ظبیان به عنوان غالی مطرح است.
همچنین در سایر موارد مثلاً در مورد اسحاق بن محمد نخعی[21] و ربیع بن زکریا الوراق طعن عليه بالغلو له كتاب فيه تخليط[22] به کار رفته است.
در اکثر استعمالاتی که تخلیط به کار رفته است، مطالب فاسد غالیان بوده است. اما این تخلیطی که در مورد محمد بن احمد بن یحیی به کار رفته به چه معنا است، بعداً در موردش صحبت میکنم.