< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری

95/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نحوه علیت رفع قلم

ما عبارات شیخ را یک توضیحی می دادیم در نحوه علیت رفع قلم برای ماقبل یک توضیحاتی می دادیم که الهام گرفته از حرفهای آقا شیخ محمد حسین بود حالا می خواهم با یک مقداری تفاوت یک جور دیگر تعبیر کنم به نظرم آن تام نیست عرض می کنم. سؤال این بود که چرا مرحوم شیخ رفع قلم را علت برای عمد الصبی و خطأه واحد قرار نداده است. علت قرار داده است برای تحمله العاقله. ئصور می کنم علتی که مرحوم شیخ این جوری رفتار کرده است به دلیل اینکه عمد الصبی و خطأه واحد معنایش این است که همه احکامی که بر عمد بزرگتر ها هست در مورد عمد صبی نیست. احکامی که بر عمد بار می شود ممکن است به ملاک مؤاخذه باشد و ممکن است به ملاک مؤاخذه نباشد. اما رفع القلم را شیخ مؤاخذه می گیرد. با تفسیری که شیخ از رفع القلم می کند که مراد قلم مؤاخذه است به او نمی تواند بر این مطلب عام استدلال کند چون عمد الصبی و خطأه واحد اختصاص ندارد به احکامی که به مناط مؤآخذه جعل شده است. بله، خصوص ثبوت دیه بر عاقله با توضیحی که دادیم، آن به یک نحوی مربوط به مؤاخذه نشدن صبی است. یا به تعبیر ذیل عبارت شیخ، این که ما خصوص عدم جریان حکم قتل عمد، بحث را اختصاص دهیم. شیخ در صدر می گوید که رفع قلم علت است برای تحمل عاقله. در ذیل هم می گوید که رفع قلم علت است برای عدم تحمل صبی قصاص و دیات را. اگر ما عمد الصبی و خطأه را نسبت به مورد در نظر بگیریم که موردش باب جنایات است اشکالی ندارد عمد الصبی و خطأه را می توانیم علت قرار دهیم. ولی علت اینکه شیخ عمد الصبی و خطأه را معلول قرار نداده است، چون مفادش اختصاص به باب جنایات می گوید ندارد یک مفاد کلی هست. این مفاد کلی معلول رفع قلم نیست.

سؤال: یعنی عمد هایی داریم که الزام به مؤاخذه نیست

پاسخ: بله چون احکامی که بر عمد کبار بار می شود، می تواند به مناط مؤاخذه باشد و می تواند به مناط مؤاخذه نباشد. این معنای عام نمی تواند علتش رفع القلم باشد.

ما قبلا به یک بحث دیگری بحث را می کشیدیم. می گفتیم که چون رفع قلم با عدم ثبوت حکم عمد برای خطا یکی است بین آنها اثنینیتی نیست علیت و معلولیتی نیست که برگرفته از فرمایش مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی در حاشیه مکاسب بود و از آن عبارت را معنا می کردیم. ولی ممکن است که ما بگوییم که این جور نیست. می توانیم ما علیت را درست کنیم و اثنینیت را درست کنیم. جورهای مختلفی به ذهن من رسیده بود برای توجیه ولی دو احتمالش را که با عبارت های شیخ سازگار تر است را عرض می کنم. یکی اینکه شیخ می خواهد بگوید که رفع القلم مراد این است که قلم مؤاخذه برداشته شده است نه اینکه معنای رفع قلم یعنی مؤاخذه نمی شود. قلم مؤاخذه یعنی قلم ملک هایی که معصیت ها و اثم های اشخاص را در نامه اعمال می نویسند. قلم مؤاخذه یعنی قلم کتابت سیئات. قلم کتابت سیئات وقتی برداشته شد نتیجه اش این می شود که حکم هایی که سیئات دارد بار نمی شود. قلم مؤاخذه یعنی قلمی که اگر آن قلم اجرا شود در نامه عمل نوشته شود، نتیجه اش مؤاخذه است. و این مرحوم شیخ هم معلوم نیست که مرادش این باشد که کلمه مؤآخذه را ما تقدیر می گیریم. قلم کتابت سیئاتی که نتیجه اش این می شود که اگر این قلم نگاشته شود در نامه اعمال شخص این گناهان ثبت شده است در روز قیامت و دنیا مؤاخذه اش می کنند. احکام مؤاخذه در حقش جعل می کنند. بنابراین قلم مؤاخذه سبب مؤاخذه است بنابراین علیت کاملا درست می شود. این یک احتمال.

یک احتمال دیگر اینکه بگوییم که اگر قلم مؤاخذه مراد خصوص همین مؤاخذه نشدن باشد، مانعی ندارد که ما کبری را علت برای نتیجه قرار دهیم.

سؤال: .

پاسخ: می گوییم که قلم مؤآخذه یعنی قلم کتابت سیئات. قلم کتابت سیئات علت برای مؤاخذه است. بحث استحقاق عقوبت است. استحقاق عقوبت در صورتی حاصل می شود که در نامه اعمال طرف بنویسد. یعنی ما در واقع شارع مقدس

سؤال:

پاسخ: نه نه می نویسند که این گناه انجام داد. این که گناه انجام داد نتیجه اش این می شود که مستحق عقوبت است. خود گناه را می نویسد. ببینید بحث یک موقعی سر این است که واقع این نوشتن ها چیست یعنی حقیقتش چیست و امثال اینها نمی دانیم حقیقتش چیست. ولی شما تصویر محسوس ملموس انسانی را بکنید، با این تصویر های انسانی برای بیان یک معانی که در عالم بالا هست استفاده شده است. کأنه ببینید یک معلمی هست که یک دفتر دارد. می گوید تعداد خطاهای شما را در آن دفتر یادداشت می کنم. وقتی که یادداشت می کنم نتیجه اش این است که حالا که خطا کرده اید پس می توانم شما را بازخواست کنم. آن چیزی که یادداشت می شود استحقاق العقوبت نیست. تحقق المعصیه است.

سؤال:

پاسخ: نوشتن گناه علت است برای استحقاق عقوبت. چون گناه نوشته شده است

سؤال: گناهی که انجام شده است علت است

پاسخ: بله گناهی که انجام شده است تا وقتی که در نامه اعمال نوشته نشود استحقاق عقوبت به دنبال ندارد. استحقاق حالا هر جور معنا می کنید. ببینید تصویر این است که برای اینکه خود خداوند حالا استحقاق هم تصویر نکنید. برای اینکه خود خداوند حکم به عقوبت کند، حکم کند که ای ملک ها این را بگیرید، برای این باید در نامه اعمالش نوشته شده باشد. عرض می کنم این جور نیست که اگر خداوند اینها را نمی نوشت استحقاق عقوبت ندارد. خداوند برای اینکه نظام خودش را یک شکلی بدهد، شبیه یک نظام انسانی را طراحی کرده است. یعنی یک تصویر انسانی را در نظر گرفته است حالا این تصویر انسانی در عالم بالا به چه شکلی است را خبر نداریم. بحث من این است که در عالم انسانی برای اینکه برای یک نفر مؤاخذه یادداشت کنند، ببینید ما یک پرونده داریم و یک حکم قاضی داریم. تا برای مؤاخذه پرونده تشکیل نشود حکمی نمی شود. می گوید که ما اصلا برای تو پرونده تشکیل نمی دهیم تمام.

سؤآل: این علت عمدهما خطأ شد الآن

پاسخ: حالا صبر کنید. ما می گوییم که چرا چون شارع مقدس این گناه را ننوشته است یعنی ملائکه خداوند این خطایی که طرف مرتکب شده است نامه اعمالش ننوشته اند. وقتی ننوشته اند احکامی که مترتب بر تحقق خطا هست هم جعل نمی شود. یعنی شارع مقدس گفته است که هر کسی که گناه کند روز قیامت چوبش می زنند. در دنیا کفاره به عهده اش می آورند. قصاص به گردنش می گذارند. یعنی حق قصاص برای طرف مقابل قرار می دهند. دیه برایش جعل می کنند. این احکام هم عقوبت اخروی هم این احکام معلول کتابت سیئات است. تا کتابت سیئات نشود این احکام بار نمی شود. شارع می گوید که آن کتابت سیئات نمی شود. وقتی که نشد این احکام هم بار نمی شود. این یک وجه.

یک وجه دیگر اینکه اگر بگوییم که مراد از قلم مؤاخذه نفس مؤاخذه است. کتابت خود مؤاخذه است. می گوییم که مؤاخذه بر آن نوشته نمی شود. کبری را می شود به نحوی از انحاء علت برای نتیجه قرار داد. علت ثبوتی ها نه اثباتی. اثباتی که مشکلی ندارد. حتی علت ثبوتی هم می شود قرار داد. ببینید بعضی از کبری ها هستند از کنار هم گذاشتن صغریات اصلا آن کبری ایجاد شده است. فرض کنید می گوییم که دوستانی که در این کلاس هستند عمامه به سر دارند. یعنی این آقا عمامه دارد آن اقا عمامه دارد همه این عمامه به سر گذاشتن ها جمع شده است و یک حکم کلی ایجاد شده است که کسانی که در این اتاق هستند معمم هستند. اینجا معمم بودن، علت این نیست که این آقا عمامه به سرش است. آن هم برعکس نیست یعنی مجموعه احکام جزئیه، با هم دیگر که ما می خواهیم از آن تعبیر کنیم با هم دیگر یک احکام کلیه ای درست شده است. ولی بعضی از وقت ها آن طرفی است. یعنی در واقع حکم روی طبیعت رفته است و بعد از طبیعت به افراد سرایت کرده است. درست است که ما حکم طبیعت را انحلال به افراد می دهیم ولی لازمه انحلال حکم روی افراد این نیست که عرفا نشود یک نوع علیتی قائل شویم. چطور؟ ما می گوییم که شیعه ناجی است. شیعه علیٍّ هم الفائزون. این قانونی که فوز را خداوند سبحان برای شیعه علی قرار داده است باعث می شود که تک تک شیعه ها، علت این است که این آقا چون شیعه است قانون کلی خدا جعل کرده است شیعه بودن علی را چیز فوز قرار داده اند. این اولا با الذات حکم رفته روی طبیعت. این را ما می توانیم بگوییم که چون شیعه علیٍّ هم الفائزون این آقا هم شیعه است پس فوز هم روی ایشان رفته است. بحث اثباتی نمی گویم ثبوتی. ثبوتی در آحاد هم می توانیم بگوییم.

سؤآل: طبیعت جزئیه

پاسخ: آنها را کاری نداریم. آن الفاظ را بگذارید کنار. آن دقت های عقلی را کنار بگذارید که نمی دانم این در ضمن هر فردی یک شیعی بودن خاص وجود دارد نمی دانم نسبت طبیعت با افراد نسبت آباء و ابناء است این بحث های رجل همدانی را کنار بگذارید. بحث من در چیزهای عرفی قضیه است. می خواهم بگویم که حکمی که اولا و بالذات روی طبیعت رفته باشد، جریان حکم بر مصادیق را معلول جریان حکم روی طبیعت می توانید قرار دهید. این را هم این جوری می توانیم بگوییم که شارع مقدس چون طبیعت مؤآخذه را از صبی برداشته است، همه احکام جزئیه ای که به مناط مؤاخذه هم هست برداشته شده است. بنابراین قصاص که یک حکم جزئی هست که مصداق کلی مؤاخذه است برداشته شده است. ثبوت دیه در مال صبی که یک حکم جزئی هست که به مناط مؤاخذه است آن هم برداشته شده است. این اشکالی ندارد که ما این جوری تعبیر کنیم

سؤال:

پاسخ: من هم علیت واقعی دارم می گویم. ولو عرفی. اشکالی ندارد، عرفی واقعی. آن چیزی که باعث می شود که مناسبت را تصحیح کند علیت عرفیه است. اصلا علیت واقعی اگر باشد و عرفی نباشد به درد نمی خورد. برعکسش است. چون ما می خواهیم بگوییم که این جمله را عرف صحیح باید بداند. بنابراین باید یک علیت عرفیه وجود داشته باشد. حالا با الدقه العقلیه این دوتا یکی باشند. فرد و طبیعت در واقع یکی باشد، آن منافاتی با این ندارد که ما آن طبیعت کلیه را عرفا علت بر، به خاطر همین فاء تفریع ما می گوییم. می گوییم که شارع مقدس مؤاخذه را از صبی برداشته است، پس این حکم قصاص را برداشته است. حکم دیات را برداشته است. پس تعبیر می کنیم. این فاء تفریع، یعنی

سؤال:

پاسخ: بحث حقیقی و غیر حقیقی اش را کار ندارم. می خواهم بگویم که این فاء تفریع نشانگر این است که عرف که این فاء تفریع را به کار می برد، بین ثبوت کبری و ثبوت نتیجه فاء تفریع قرار می دهد. این توضیح فرمایش مرحوم شیخ.

سؤال:

پاسخ: همین را می گوید بله. می گوییم که لم یجعل الشارع المؤاخذه الصبی فلقصاص مرفوعٌ. فالدیه مرفوعٌ. فلم یثبت حکم القصاص فی حق الصبی. فلم یثبت حکم الدیه فی ماله فی حق الصبی.

یک سری چیزهایی هست که خیلی نمی شود استدلال کرد. حالا به تناسبات یاد یک چیزی افتادم گفتید ذوق عرفی، می گفتند که مرحوم امام و مرحوم جد ما در یک جایی ایستاده بودند و با هم بحث می کردند. یک آقایی که اینها آن را به علمیت قبول نداشتند با مریدش داشت می آمد. می گفتند که مرحوم امام گفت که آهان خوب شد این بحث بحث عرفی است از آقا سؤال کنید. آن آقا هم خیلی آدم عصبانی بود و مرحوم امام هم می دانست. و چون مریدش همراهش بود مواظبت می کرد و نمی خواست در حضور او چیزی بگوید. و الا خیلی چیز می کرد. او گفته بود رو کرده بود به مرحوم جد ما و گفته بود که ببین آقا چه به ما می گوید و امثال اینها. مرحوم امام گفته بود که آن چیزهایی که آقایان دارند یک سری اوهام دارند. آقا قلبشان صاف است و حقایق از عالم بالا است صاف روی قلبش جاگیر می شود. آن هم طرف فهمیده بود که چون مریدش اینجا هست مجبور هست هر چیزی به او بگوییم ساکت باشد! اینها چیزهایی هست که ما نمی توانیم خیلی قضاوت کنیم.

این توضیح فرمایش شیخ. مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی اینجا یک بیانی دارد ایشان می گوید که نه علیت درست است نه معلولیت درست است این حرف هایی که مرحوم شیخ دارد درست نیست. یک وجه دیگری ایشان در توضیح این عبارت دارد که مرحوم امام هم روح مطلبی که مرحوم امام دارد با مرحوم آقا شیخ محمد حسین یکی است. مرحوم آقا شیخ محمد حسین یک عبارت پردازی هایی کرده است که اگر این عبارت پردازی ها را نکرده بود بهتر بود. بیشتر اشکال مرحوم امام به نحوه عبارت پردازی ها هست. این است که آن توجیهی که مرحوم آقا شیخ محمد حسین روح قضیه را فرموده است آقای خوئی هم دارند. آقای خوئی هم با حذف بعضی از الفاظ. مرحوم آقا شیخ محمد حسین تعبیرش این است که می گوید که عمد الصبی و خطأه واحد دو مفهوم دارد. یک مفهوم ایجابی دارد و یک مفهوم سلبی دارد. مفهوم ایجابی اش این است که احکام خطا بزرگتر ها بر عمد صبی بار می شود. این مفهوم ایجابی است. یک مفهوم سلبی دارد که احکام عمد بزرگتر ها بر عمد صبی بار نمی شود. این مفهوم فرق دارد دیگر. یکی اینکه احکام خطا بزرگتر ها بر عمد صبی بار می شود که جنبه ایجابی دارد. یک بحث سلبی دارد که احکام عمد بزرگتر ها بر عمد صبی بار نمی شود. جمله بعد در واقع توضیح این دو جنبه است. تحمله العاقله یعنی احکام خطا بزرگتر ها که تحمل عاقله است این بر عمد صبی بار می شود. رفع عنه القلم جنبه سلبی اش است. یعنی احکام عمد بزرگتر ها در عمد صبی بار نمی شود. البته مرحوم آقا شیخ محمد حسین یک تعبیری می کند. آ« جنبه ایجابی را منطوق می گوید و این جنبه سلبی را مفهوم می گوید. این خیلی دخالت در بحث ایشان ندارد و حالا چطوری این را منطوق بدانیم چطوری مفهوم بدانیم توجیهی بخواهیم بکنیم و امثال اینها، این قید مفهوم و منطوقش را حذف کنیم که این درست می شود همان فرمایشی که آقای خوئی دارند و مرحوم امام هم دارند این است که اینها می خواهند بگویند که دو جنبه دارد. عمد الصبی وخطأه واحد دو مفاد دارد. جملات بعدش در واقع توضیح آن جمله است. باز کردن اجمالی است که در عمد الصبی و خطأه واحد هست. مفهومش را باز کرده است و تفصیل داده است تفصیل اجمال هست. این توجیهی است که ایشان دارد. البته این توجیه را اگر ما می خواهیم با آن کلام شیخ را رد کنیم، این رد کلام شیخ نیست. یعنی آن نتیجه ای که شیخ می خواهد نهایتا بگیرد. شیخ نهایتا می خواست چه نتیجه بگیرد؟ ایشان نتیجه می گرفت که ما باید رفع القلم را یک معنایی بگیریم که مؤاخذه های دنیوی را هم شامل شود. بحث قصاص و دیات و امثال اینها را هم شامل شود. قصاص و دیات اینها مؤاخذه های دنیوی است. بعد ایشان می گفت که این معنای عام که ما بگیریم، مؤاخذه بایع نسبت به مثمن و مؤاخذه مشتری نسبت به ثمن را هم شامل می شود. که حالا آن بحث هایی هست که بعدا در موردش صحبت می کنیم. و مؤاخذه مغر نسبت به مغر له را هم شامل می شود که آن نتیجه گیری بعدی است که از آن جهت هم باید بحث کرد. ولی اگر قرار باشد که مؤاخذه مراد مؤاخذه اخروی باشد که اینکه نمی تواند توضیح قبل باشد. فرض این است که عمد الصبی و خطأه واحد دو جنبه دارد. می گوید که احکام دنیویه خطأ بالغین بر عمد صبی بار می شود. احکام عمد بالغین بر عمد صبی بار نمی شود. اگر مراد احکام عمد اخروی باشد که عقوبت باشد که ربطی به این چیز ندارد. این باید با توجه به این که، حالا علت قرار دهید، توضیح قرار دهید، هر چه قرار دهید آن هدف شیخ را که می خواست بگوید رفع قلم باید مؤاخذه دنیوی را هم شامل شود و اختصاص به مؤاخذه اخروی ندارد ثابت می شود کرد. خب همین جور هم هست. این را در کلام آقا سید کاظم حائری هم در فقه العقود به این مطلب اشاره دارد که شما می خواهید چه کار کنید با این کار؟ می خواهید کلام شیخ را رد کنید که کلام شیخ رد نمی شود. آقای خوئی لحنش این است که کأنه حالا که این جوری تفسیر کردیم کلام شیخ رد می شود. این خودش تثبیت کلام شیخ است. از این جهت تثبیت کلام شیخ است. حالا شما می گویید که علیت ندارند مساوی هستند. مساوی هم باشند معنایش این است که باید مؤاخذه را مؤاخذه دنیوی بگیرید تا بتواند توضیح قبل باشد.

سؤال:

پاسخ: بحث سر این است که شما علیت را برداشته اید که علیت نیست تساوی و توضیح است. خب این هم دوباره همان تقریب شیخ روی آن می آید دیگر. یعنی می خواهم بگویم که با نتیجه ای که شیخ گرفته است شما مخالف نیستید. نحوه بیان شما تغییر کرده است. خب این خیلی مهم نیست. یعنی اشکال جوهری نیست. اشکال شکلی است. شما باید علیت را بردارید به جای آن بگویید که ارتباط اینها به این است که این عبارت توضیح قبل باشد. و لازم توضیح قبل بودن این است که مؤاخذه ای که در رفع قلم هست مراد مؤاخذه اخروی نباشد و مؤاخذه دنیوی را هم شامل شود تا بتواند توضیح باشد. عین همین فرمایشاتی که مرحوم شیخ دارند، کلمه علیت را بردارید به جای آن توضیح بگذارید تا آخر خط می توانید بروید. خب این البته یک اشکالی مطرح شده است در کلام به نظرم اولین جا در کلام آقای اراکی دیدم. حاج آقا هم دارند و شاید کسانی دیگر هم داشته باشند. آنها می گویند که مجرد اینکه به بایع می گوییم که مثمن را تحویل بده این که مؤاخذه نیست در مقابل ثمن دارد گیرش می آید. چه بسا قیمت ثمنش هم بیشتر باشد. پول گیرش بیاید. مجرد به هر کسی که بگوییم یک مالی را به من بده که مؤاخذه نیست. این بیع، به طور متعارف، یعنی خاصیت بیع خاصیتش مؤاخذه ای نیست. این درست است که اگر ما مؤآخذه دنیوی هم بگیریم مؤآخذه دنیوی بیع را شامل نمی شود. ولی اغرار همین جور است. اغرار چون در مقابلش چیزی گیر آدم نمی آید درست است. معنایش این است که اغرار صبی نباید نافذ باشد. اما بطلان معامله صبی را بخواهید با این اثبات کنید درست نیست. درست است این اشکال اشکال واردی است که آقایان دارند ولی این اشکال غیر از آن اشکالی است که علیت و معلولیت و اینها نیست.

سؤال: مؤاخذه دنیوی حتما باید یک تألم و مجازاتی باشد

پاسخ: مؤاخذه دنیوی چه فرقی می کند؟

ولی اصل این مطلب که مرحوم شیخ تعبیر کرد به علیت و معلولیت. مرحوم آقا شیخ محمد حسین تعبیر کرد به توضیح اینکه عبارت ذیل توضیح صدر هست، اینها همه مبتنی بر این است که وجه ارتباط این روایت به این جهت باشد یعنی یا باید توضیح قبل باشد یا باید علیت برای قبل داشته باشد، ولی یک وجه دیگری اینجا وجود دارد که مرحوم امام اشاره می کنند. ایشان می فرمایند که چه کسی گفته است که حتما باید به این توجیهاتی که شما می گویید باشد؟ ممکن است این دو تا عبارت، دو احکامی هستند که در صبی بار شده است. می گوید که دو تا حکم در مورد صبی هست. یکی اینکه عمده خطأٌ تحمله العاقله و یکی حکم این است که رفع عنه القلم. فرض کنید رفع عنه القلم یعنی عقوبت اخروی نمی شود. اولا می خواهیم بگوییم که در دنیا احکام عمد به بالغین بر عمد صبی بار نمی شود این یک. در آخرت هم عقوبت نمی شود. حالا من این را تکمیل کنم، ببینید یک موقعی هست که ما داریم یک موضوعی را ذکر می کنیم در میان احکام عدیده ای که این موضوع دارد دو حکم دیگر که به هم دیگر هیچ ارتباطی هم ندارد ذکر می کنیم. فرض می کنیم می گوییم که در جمعه نماز جمعه واجب است و انار خوردن مستحب است. خب بحث سر این است که شما اگر می خواهید احکام جمعه را بیان کنید چرا اختصاص به این دو تا داده اید؟ اگر واجبات را می خواستید بیان کنید باید واجبات را می گفتید. مستحبات عبادیات را می خواستید بگویید عبادیات می گفتید. در میان همه احکام وجوب نماز جمعه و استحباب خوردن انار را برای چه ذکر کرده اید. این خلاف ظاهر است که دو حکم را از میان احکام ذکر کنند که هیچ گونه ارتباطی با هم ندارد. ولی ما نحن فیه این جور نیست. ما نحن فیه می خواهد بگوید که لطف هایی که خداوند در حق صبی کرده است را بیان کند. هم در دنیا به او لطف کرده است، احکام تضییقی که بر بالغین بر عمدشان بار کرده است بر عمد صبی بار نکرده است. این یک. در آخرت هم نسبت به عقوبتی که بر عمد بزرگتر ها هست، مؤاخذه نمی کند. پس لازمه این این نیست که ما رفع عنه القلم را خصوص مؤآخذه دنیوی بگیریم نه. ارتباطش این است که دو تا حکمی هست که هر دو حکم به مناط لطف و امتنان بر صبی بیان شده اند. و هیچ مشکلی هم ندارند. پس بنابراین اینکه مرحوم شیخ می خواهد به قرینه این روایت بگوید که رفع عنه القلم اعم از مؤاخذه اخروی است نه. یک موقعی است که ذاتا شما می گویید که اصلا رفع القلم عام است. مرحوم نائینی می گوید که اصلا رفع القلم یک معنای عامی دارد. ایشان عقیده اش این است. خب آن حالا یک حرفی که باید در جای خودش بحث کرد که آیا درست هست یا نیست. ولی اینکه بپذیریم که رفع القلم ظهور ذاتی اش رفع مؤاخذه اخروی است. چون اینها کنار هم قرار گرفته اند، بگوییم حتما باید یکی از اینها علت دیگری باشد نه. هر دو اینها دو حکم امتنانی هست که بر موضوع صبی و مجنون بار شده است. لازم نیست این حکم ها یک علیت و معلولیت، ارتباط می خواهیم. ارتباط بین اینها چیست؟ اینکه هر دو حکم امتنانی هستند. دو حکم امتنانی هستند که ناشی از لطف خداوند نسبت به صبی هست. خب این بحث تمام.

سؤال:

پاسخ: بنابراین روایت عمد الصبی و خطأه واحد تحمله العاقله و رفع عنه القلم هیچ چیز جدیدی به ما نمی دهد. می تواند به این معنا باشد همین احتمالش هم که باشد کافی است برای اینکه

سؤال:

پاسخ: فرض کنید که ظهور در حالیه داشته باشد. می گوید که شارع مقدس، حالیه هم باشد مشکلی را نمی کند. فرض کنید شارع مقدس احکام دنیوی این را بار نمی کند در حالی که احکام اخروی اش را هم برداشته است. در نامه سیئاتش هم،

ارتباطش این است که همان زمانی که احکامش را نمی نویسند ملک ها هم کتابت سیئات نمی کنند. حال از جمله حالیه هم باشد حالیه بودن لازمه اش علیت و معلولیت نیست. بعضی ها گفته اند که مثلا حالیت اگر باشد مشکل را حل می کند. امروز روز هلاکت یزید هست یک لعنی بگوییم.

اللهم خص انت او ظالمٍ باللعن منی و ابدأ به اول ثم الثانی و الثالث و الرابع اللهم العن یزید خامسا و العن عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه و عمر بن سعدٍ و شمرا و آل ابی سفیان و آل زیادٍ و آل مروان الی یوم القیامه.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo