< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری

95/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث در مورد سند روایت ابی البختری

به تناسب بحث ابی البختری بحثی را با این عنوان مطرح نمودیم که اساسا وارد شدن مضمون یک روایت در سایر روایات ، تا چه اندازه در جهت اعتبار روایت سودمند است؟ گفته شد که این روش گاها در بعض روایات و به خصوص در روایت‌های معروف و مفصل دنبال می‌شود ، به این صورت که قطعات روایتی، در روایات دیگر دنبال می‌شود تا بدانیم که آیا قطعات این روایت ، در سایر روایات نیز بیان شده یا نه. مثلا در زمان ما کتابی در مورد دعای ندبه چاپ شده و در آن حجم عمده‌ای از قطعات دعای ندبه ، که در سایر روایات با همان مضمون و مفاد وارد شده است را بیان کرده‌ است. این روش چقدر کارایی دارد؟

در پاسخ گفته می‌شود چند هدف برای این کار می‌توان در نظر گرفت : یک هدف این است که ممکن است روایت سند معتبری نداشته باشد و ما با این کار می‌گوییم اگر چه سند این روایت معتبر نیست اما مضامین آن ، مضامین درست و ثابتی می‌باشد . این روش به خصوص در مورد روایت‌های معروفی که به سبب نداشتن سند مورد هجمه قرار می‌گیرند ، قابل استفاده است ، زیرا با این روش گفته می‌شود ، اگر چه این روایت سند معتبری ندارد اما این مضامین، به دلیل آمدن آنها در سایر روایات معتبر، صحیح می‌باشد. این کار خیلی خوب و صحیح است و عملا جلوی بعضی از مضامین را می‌گیرد. در واقع این عمل به نوعی ترویج آن مفاهیمی‌است که به عنوان مفهوم معرفتی در این روایت وجود دارد. زیرا ما یک موقعی صرفا به عنوان یک دعا به روایت دعای ندبه نگاه می‌کنیم اما یک موقع این روایت به عنوان مأخذ دانستن مجموعه‌ای از مفاهیم دینی در مورد امامت و غیبت مورد استفاده قرار می‌گیرد. در صورتی که این روایت به عنوان یک مأخذ معرفتی قرار بگیرد آن شک و تشکیکات ، موجب زیر سوال رفتن این مأخذ می‌شود. اما با این کار می‌توان ثابت کرد که مفاهیم موجود در روایت ، مجموعه‌ای از مفاهیم دینی بوده و این دعا ، یک دعای دینی می‌باشد .

هدف دیگری که از این روش دنبال می‌شود گاها به این صورت است که مثلا اگر دعای ندبه صد قطعه داشته باشد، ما با این روش نود و پنج قطعه آن را در سایر روایات معتبر پیدا کرده و می‌گوییم، آن پنج قطعه‌ باقیمانده نیز باید معتبر باشد، زیرا اگر چه ما آن پنج قطعه را در روایات معتبر دیگر پیدا نکردیم، اما علی القاعده باید این مضمون در مضامین دینی وجود داشته باشد.

لکن این هدف دوم ذوقی بوده و قانون عام ندارد. ممکن است انسان در بعض موارد اطمینان به صدور آنها داشته باشد، یعنی حتی اگر در واقع این روایت مشتمل بر این فقرات نباشد ، اما انسان اطمینان می‌یابد که راوی آن را از منابع دیگر به دست آورده و بنای بر جعل نداشته است . اما در بعض موارد دیگر به دلیل خاص بودن مضامین آن ، چنین اطمینانی حاصل نشده و احتمال جعلی بودن آن پنج فقره باقی بماند.

اما باید توجه داشت که با این روش نمی‌توان ثابت کرد که این مجموعه، به همین شکل و هیأت صادر شده است . زیرا آنچه با این روش قابل اثبات است تنها این مطلب است که این مواد ، مواد صحیحه‌ای می‌باشد، اما صدور این روایت به این هیأت و شکل، و نیز دلالتی که متوقف بر این هیأت خاص باشد ، چنین استفاده‌ای مشکل است؛ زیرا این احتمال وجود دارد که برخی افراد بدون اینکه قصد جعل روایتی را داشته باشند[۱]، تکه‌های مختلف احادیث را کنار یکدیگر گذاشته و یک دعایی بسازند، کما اینکه در خصوص روایت ابی البختری ، ما با این مشکل مواجه هستیم.

روایت ابی البختری دو قطعه دارد ۱- عمده و خطأه واحد ۲- رفع عنه القلم. هر دوی این قطعات در روایتهای معتبر دیگری وارد شده است اما اینکه این دو قطعه در کنار هم و در یک روایت بیان شده باشد، روایت معتبری بر آن نیست. این احتمال وجود دارد که این دو قطعه در دو روایت جداگانه بوده است، اما ابی البختری به این اعتبار که هر دو از حضرت امیر۷ وارد شده، آنها را در یک عبارت بیان نموده باشد .

این بحث که ما روایت‌های یک نفر را دنبال کنیم و ببینیم که روایت‌های او با روایت‌های افراد دیگر چقدر مشابهت دارد، صرف نظر از اعتبار و عدم اعتبار، یک بحث خیلی خوبی است. مثلا بنده روایت‌های مربوط به سکونی را دنبال کردم تا ببینم روایات او، چقدر با روایات سایر روات مشابهت دارد. البته بحث در اینجا بحث از اعتبار نیست بلکه بحث در ارتباط راویان با یکدیگر است، و اینکه چرا آنها با هم چنین مشابهاتی داشته‌اند. همین افرادی که با ابو البختری مشابهت دارند، با سکونی نیز مشابهت دارند، افرادی مانند مسعده بن یسع، مسعده بن صدقه، ابن القداح، مسمع، طلحه بن زید، غیاث بن ابراهیم و امثال اینها مشابهت‌هایی دارد. اگر این مشابهت‌ها به خصوص در مورد کسانی باشد که ویژگی‌های مشترکی هم داشته‌اند، مانند سکونی که غالب روایت‌هایش با تعبیر عن جعفر بن محمد: آغاز می‌شود و از طرفی به جعفر بن محمد: منتهی نمی‌گردد بلکه تعابیری همچون عن ابیه۷ عن آبائه: عن علی۷ یا عن رسول الله۹ دارد، اگر این روایت‌های مشابه جمع آوری شوند ، ممکن است بتوان از آنها تحلیلی ارائه داد؛ مثل اینکه احتمال بدهیم ، متونی وجود داشته که آنها از آن متون نقل روایت می‌کردند یا احتمال داده شود که آنها در درس عمومی تحدیث امام صادق۷ شرکت می‌نمودند و به سبب اینکه آنها عامی المذهب بوده‌اند، حضرت به دلیل فضای عمومی آنها سعی می‌کردند که روایت‌ها به پیامبر۹ و یا به امام علی۷ که از صحابه هستند، منتهی بشود.[۲]

تحلیل‌هایی از این قبیل با کنار هم گذاشتن روایات سکونی و امثال سکونی به دست می‌آید و می‌توان از آنها به دست آورد که اینها تا چه اندازه‌ای به یکدیگر مشابهت داشته‌اند و نقل آنها به چه شکلی بوده است. این مشابهت‌ها مادامی که روایات کنار یکدیگر قرار نگیرند، به دست نمی‌آید. البته این تحلیلها ممکن است خاصیت‌های رجالی هم داشته باشد، مثلا اگر استظهار ما این باشد که اینها با هم به کلاس امام صادق۷ می‌رفتند، ممکن است چنین نتیجه‌گیری شود که اینها در یک زمان بوده‌اند و با یکدیگر ارتباطاتی داشته‌اند .

این کار و این روش ، بسیار خوب و لازم است و ما سابقا در مرکز علوم اسلامی‌ به فکر بحث جدی‌تر آن، یعنی بحث پرونده سازی احادیث بودیم، و می‌خواستیم بررسی نماییم که این حدیث از چه رواتی نقل شده است. بسیاری از افراد هم به فکر این بحث هستند. لکن این یک کار بسیار جدی بوده و به این راحتی‌ها نیست و هیچکس هم به سبب سختی آن، اقدام به آن نمی‌کند. بحث از پرونده احادیث می‌تواند مقدمه‌ای بر بحث‌های نظری واقع شود ؛ مثل اینکه بگوییم سکونی با چه رواتی، احادیث مشابه دارد (رواتی مانند غیاث بن ابراهیم، طلحه بن زید، محمد بن یحیی الخثعمی، مسعده بن صدقه، مسعده بن زیاد و امثال اینها ) و چه ارتباطاتی بین آنها بوده و آیا این ارتباطاتشان نقل به لفظ بوده یا نقل به معنا می‌کردند و تحلیل‌هایی از این دست.

سوال: آیا فایده این بررسی‌ها تاریخی است یا حدیثی؟ پاسخ : فایده این کار هم می‌تواند تاریخی باشد و هم حدیثی و هم رجالی. تا این روایات مشابه کنار یکدیگر قرار نگیرند، روشن نمی‌شود. ممکن است ما از مجموع این روایات این نتیجه را بگیریم که مثلا فلان راوی، معمولا نقل به لفظ می‌کرده اما راوی دیگر معمولا نقل به معنا می‌نموده است. این نوع تحلیل‌ها ممکن است اما فعلا در حد یک احتمال و ایده می‌باشد، و تا وقتی که به صورت جدی دنبال نشود فایده آن مشخص نمی‌گردد. بنده شخصا بسیاری از کارهایی که آنها را دنبال کردم، از ابتدا دنبال فایده‌ مشخصی برای آنها نبودم. بله، کارهایی که انسان از همان ابتدا می‌داند که کار بی‌فایده‌ای است، نباید دنبال آنها برود، اما برخی از کارهایی که انسان احساس می‌کند و علم اجمالی دارد که جایی فایده خواهد داشت، باید پیگیری نماید. برخی از ابحاث تتبعی وجود دارد که انسان در ابتدا فواید آن را به تفصیل نمی‌داند(مثل شناختن شیوه نقل حدیث در کتاب کافی) اما با پیش رفت کار، فواید آن خود نمایی می‌کند. این سوال در بسیاری از مواقع در ذهن افراد وجود دارد و از آنجا که از ابتدا به دنبال فایده‌ مشخصی هستند، آن گونه که باید مساله را بررسی نمی‌کنند. در بسیاری از موارد باید بحثها از یک زاویه دید دیگری دنبال شود، لذا ممکن است یک کار چند بار تکرار شود.

مراد از جماعه در عبارت نجاشی

در جلسه گذشته یکی از دوستان گفتند که یکی از قرائنی که بر اعتبار روایت ابو البختری می‌توان ذکر کرد، تعبیر نجاشی در رابطه با اوست، آنجا که نجاشی می‌گوید: ” له کتاب یرویه جماعه[۳] ” آیا با این تعبیر می‌توان اعتبار و وثاقت وهب بن وهب ابوالبختری را اثبات کرد؟ پاسخ این است که روایت جماعه، به خودی خود دلیلی بر وثاقت نیست. بازگشت یرویه جماعه به بحث اکثار روایت اجلاء می‌باشد و باید در همان چهار چوب قرار گرفته و وثاقت مروی عنه را اثبات شود. اما باید دید که مراد از جماعت، در خصوص تعبیر نجاشی نسبت به وهب بن وهب ابو البختری چیست؟ زیرا ممکن است که ما با قرائنی این جماعت را شناسایی کنیم.

نشانه اینکه شخصی کتابی را روایت می کند یکی از این دو امر است: ۱- یا باید نام او در طرق فهارس آمده باشد ۲- و یا از کسانی باید باشند که در طرق کتب حدیثی زیاد روایت کرده باشند. در رابطه با روش اول نسبت به وهب بن وهب (یعنی اگر بخواهیم نام او را در طرق دنبال کنیم) باید گفت نام او در طرق چند نفر واقع شده است. در فهرست شیخ طوسی; سندی بن محمد، ابراهیم بن هاشم، احمد بن ابی عبد الله، طرق کتاب ابی البختری هستند. در کتاب نجاشی نام سندی بن محمد به عنوان طریق ذکر شده است.

طریق سندی بن محمد به ابو البختری مسلم است و ما در جلسات سابق یکی از قرائن اعتبار روایت ابو البختری را اکثار روایت سندی بن محمد دانستیم. اما نسبت به طریق ابراهیم بن هاشم مناقشه کرده و آن را نپذیرفتیم چرا که ابراهیم بن هاشم حتی یک روایت ( چه با واسطه و چه بی واسطه ) از ابو البختری ندارد و روشن می‌شود که یک اشتباهی در مقام رخ داده است. اما نسبت به احمد بن ابی عبد الله برقی باید گفت، اولا احمد بن ابی عبد الله جزو کسانی است که در موردش گفته اند یروی عن الضعفا و یعتمد المراسیل، به همین جهت، اکثار روایت او از یک نفر دلیل بر وثاقت مروی عنه نخواهد بود. ثانیا باید گفت در طریق احمد بن ابی عبد الله یک عبارتی همانند عن أبیه باید ساقط شده باشد، چون احمد بن ابی عبد الله در هیچ جایی مستقیما از ابو البختری نقل روایت نکرده است، بلکه راوی عمده ابو البختری، پدر احمد بن ابی عبد الله ( محمد بن خالد البرقی ) می‌باشد.

در کتاب فهرست شیخ; طریق ابو البختری به این صورت بیان شده است :

وهب بن وهب أبو البختری ضعیف و هو عامی المذهب. له کتاب. أخبرنا جماعه عن محمد بن علی بن الحسین عن أبیه و محمد بن الحسن عن محمد بن الحسن الصفار عن إبراهیم بن هاشم و السندی بن محمد عن أبی البختری.[۴]

بنابراین یک طریق، طریق صفار است که صفار از طریق ابراهیم بن هاشم و سندی بن محمد عن ابی البختری نقل روایت کرده است که بحث آن در سابق گذشت. طریق دوم شیخ; چنین است :

و أخبرنا جماعه عن أبی المفضل عن ابن بطه عن أحمد بن أبی عبد الله عن أبی البختری.[۵]

علی القاعده، این طریق از کتاب ابن بطه اخذ شده است. ابن بطه یکی از کسانی است که صاحب فهرست می‌باشد. آنگونه که ابن ولید می گوید، ابن بطه کان ضعیفا مخلّطا فی ما یسنده یعنی در آن اسنادهایی که دارد غلط زیاد رخ داده است. نجاشی نیز در اسناد احمد بن ابی عبد الله به این مطلب اشاره کرده است. ایشان فرموده است:

… ذکره ابن بطه و خلط أسناده تاره قال: حدثنا أحمد بن محمد البرقی عنه و تاره قال: حدثنا أحمد بن محمد عن أبیه عنه.[۶]

یعنی ایشان گاها روایت را با واسطه پدر و گاها بدون واسطه اسناد می‌دهد. بنده این مطلب نجاشی را دنبال کردم و دیدم روایت‌های ابن بطه، در جاهایی که باید ابیه داشته باشد ندارد و در جاهایی که نباید داشته باشد، ابیه دارد، که البته این مشکل در خصوص روایات احمد بن ابی عبد الله جدی است. به نظر می‌رسد این مورد نیز از همان موارد خلط ایشان باشد یعنی احمد بن ابی عبد الله مستقیما از ابو البختری نقل نکرده بلکه طریق او به ابو البختری، پدرش ( محمد بن خالد البرقی ) بوده است. به همین جهت این طریق احمد بن ابی عبد الله به طریق محمد بن خالد البرقی باز می‌گردد.

بنابر آنچه گذشت تعبیر روی عنه جماعه نسبت به غیر از این دو نفر (سندی بن محمد و خالد بن محمد البرقی) ثابت نیست. البته این احتمال وجود دارد که تعبیر روی عنه جماعه به دلیل وجود برخی از طرق مخلط در مقام بوده است. با مراجعه به اسنادی که از ابی البختری وجود دارد ، می‌بینیم ، متکررا نام محمد بن خالد البرقی و سندی بن محمد وارد شده است و به ندرت به افرادی غیر از این دو بر‌خورد می‌کنیم که البته بعضی از آنها هم غلط می‌باشد. از آنجا که محمد بن خالد برقی یروی عن الضعفا است، اکثار روایتش از یک نفر دلیل بر وثاقت نخواهد بود. لذا تنها طریق سندی بن محمد در مقام باقی می‌ماند.

نتیجه اینکه بازگشت تعبیر روی عنه جماعهٌ ( با حذف آن اشتباهاتی که رخ داده است ) به همان نقل سندی بن محمد می‌باشد. ما سابقا عرض کردیم که طریق بودن سندی بن محمد نسبت به ابو البختری و اکثار روایت او، فی الجمله یک نوع اماریتی بر وثاقت ابو البختری دارد که این اماریت قابل پذیرش می‌باشد[۷]. اما این اماره بر وثاقت، نمی‌تواند مقابله با قرائن زیادی که بر ضعف ابو البختری وارد شده، داشته باشد.

سؤال: یک وقت اصحاب روایت کسی را نقل می‌کنند، ولی یک وقت اصحاب کتاب کسی را روایت می‌کنند آیا این دلالت بر اکثار نمی‌کند؟ پاسخ اگر راوی کتاب احمد بن ابی عبد الله و یا محمد بن خالد البرقی باشد چنین دلالتی نمی‌کند. نقل کتاب، خصوصیتی ندارد و اماریتی بر توثیق ندارد. نقل کتاب در صورتی که بخواهد دلالت بر توثیق کند یا باید به اکثار روایت اجلاء و یا به مشایخ الاجازه بازگردد[۸]. در صورتی که بازگشت آن به اکثار روایت اجلاء باشد، در بسیاری از موارد صحیح است و دال بر وثاقت می‌باشد، اما در خصوص وهب بن وهب ابو البختری ویژگی‌هایی وجود دارد که دلالت بر توثیق نمی‌کند و بیان آنها گذشت.

سوال: چرا مرحوم نجاشی تعبیر به یروی عنه جماعه می‌کند و نام آنها را بیان نمی‌کند؟ پاسخ: مرحوم نجاشی در مقدمه کتاب فرموده: که بناء من بر این است که فقط یک یا دو طریق ذکر کنم [۹]. ایشان در ادامه سندی بن محمد را در طریق آن آورده است. لذا ایشان طرق دیگر ( ابراهیم بن هاشم و احمد بن ابی عبد الله ) را ذکر نکرده است. ممکن است عدم ذکر ایشان به این دلیل بوده که مثلا در طریق آنها ابن بطه قرار داشته و به دلیل آنکه او را ضعیفا فی ما یسنده می‌دانسته طریق او را ذکر نکرده است .

سؤال: آیا اینکه ایشان نام سندی بن محمد را که نقل کرده است دلیل بر اولی بوده است او بوده است؟ پاسخ: چنین دلیلی وجود ندارد، لکن انسان وقتی دو طریق داشته باشد که یکی از آنها ابن بطه و دیگری طریق صحیحی باشد، ذوق سلیم در این است که طریق صحیح را بیان می‌دارد. البته نمی خواهیم بگوییم که ایشان به طریق ذکر شده تقیّد داشته‌ و این طریق اولویت و ترجیحی داشته است. مگر آنکه یک ویژگی‌هایی در طریق ابن بطه وجود داشته باشد، مثل اینکه خود او قرائت و سماع کرده باشد و این طریق از جهت دیگری امتیاز داشته باشد، کما اینکه در بعض موارد، نجاشی طریق خاص خود را به این دلیل که از این طریق خاص درس گرفته است، بیان می‌دارد. اما اینکه گفته شود بیان طریق حتما به دلیل اولویت اعتبار بوده است ، دلیلی بر آن نیست. زیرا هدف ایشان این نیست که طرق ابی البختری را بررسی کنند، بلکه طرق را استترادا ذکر می‌نمایند.

استدلال شیخ انصاری; به روایت ابی البختری

مرحوم شیخ; در بحث مسلوب العباره بودن صبی و اشتراط بلوغ به حدیث رفع القلم تمسک کرده است. ایشان دلالت حدیث رفع القلم را ذاتا تمام نمی‌داند اما در ادامه می‌فرمایند ممکن است به قرینه روایت ابی البختری، استدلال به روایت رفع القلم را تام بدانیم. ایشان می گوید: از آنجا که در این روایت دو قطعه وجود دارد و این دو قطعه باید با هم ارتباط داشته باشند، این سوال مطرح می‌شود که آیا این ارتباط علی وجه المعلولیه است یا علی وجه العلیه؟ هر یک از این دو اقتضائاتی دارند.

در بعضی از کلمات، عبارت شیخ; به درستی توضیح داده نشده است و لذا عبارت را به نحو دیگری نقل کرده و اشکالاتی را مطرح می‌نمایند که آن اشکالات به عبارت شیخ; وارد نیست.

شیخ; در مکاسب می‌فرماید :

بل یمکن بملاحظه بعض ما ورد من هذه الأخبار فی قتل المجنون و الصبی استظهار المطلب من حدیث «رفع القلم» و هو ما عن قرب الإسناد بسنده عن أبی البختری، عن جعفر، عن أبیه، عن علی علیه السلام، أنّه کان یقول فی المجنون و المعتوه الذی لا یفیق، و الصبی الذی لم یبلغ: «عمدهما خطأ تحمله العاقله و قد رفع عنهما القلم؛ فإنّ ذکر «رفع القلم» فی الذیل لیس له وجه ارتباط إلّا بأن تکون علّه لأصل الحکم، و هو ثبوت الدیه على العاقله، أو بأن تکون معلوله لقوله: «عمدهما خطأ»، یعنی أنّه لمّا کان قصدهما بمنزله العدم فی نظر الشارع و فی الواقع رفع القلم عنهما. و لا یخفى أنّ ارتباطها بالکلام على وجه العلّیه أو المعلولیّه[۱۰]

بنابراین رفع القلم، یا معلول تحمله العاقله است و یا آنکه عمدهما خطأ علت رفع القلم می‌باشد.

توجه به این نکته لازم است که ایشان در قسمت دوم نمی خواهند بگویند که تحمله العاقله علت است. برخی‌ها چنین اشکال کرده‌اند که چگونه ممکن است تحمله العاقله علت رفع القلم باشد، در حالی که شیخ; فرموده‌ عمدهما خطأٌ علت قد رفع القلم است. برخی در توضیح عبارت ایشان گفته‌اند : یا صدر روایت علت ذیل آن است و یا ذیل روایت علت صدر آن می‌باشد، در حالی که شیخ; اصلا چنین تعبیری نکرده‌ است .

اینکه ایشان چرا این عبارت را به این شکل آورده‌اند نیاز به دقت دارد. ایشان این ارتباط را یا نسبت به تحمله العاقله و یا نسبت به عمد الصبی و خطأه در نظر گرفته است نه نسبت به مجموعه آنها. مجموعه آن دو در نظر شیخ; اراده نشده است.

و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد

 

[۱] عدم جعل در اینجا به این معناست که چیزی را از جانب خود نساخته‌اند.

[۲] در سابق عرض شد که تعبیر شعر معاف التیمی که از آن استفاده می‌شد که ابی البختری هیچگاه بین قبر و منبر دیده نشده، شاید اشاره به محل درس عمومی امام صادق۷ باشد .

[۳] رجال‌النجاشی ص : ۴۳۰

[۴] فهرست‌الطوسی ص : ۴۸۸

[۵] فهرست‌الطوسی ص : ۴۸۸

[۶] رجال‌النجاشی ص : ۱۳۰

[۷] البته ممکن است گفته شود که سندی بن محمد نیز از ضعفاء نقل حدیث می‌کرده، لکن جواب از این اشکال در جلسه سابق بیان گردید .

[۸] اکنون وارد بحث مشایخ الاجازه نمی‌شویم. ممکن است روایت کتاب به این این معنا باشد که مرویٌّ عنه آن جزو مشایخ اجازه و از مشایخ اجازه ثقاه می‌باشد.

[۹] و ذکرت لرجل طریقا واحدا حتى لا یکثر (تکثر) الطرق فیخرج عن الغرض. رجال‌النجاشی ص : ۳

[۱۰] کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط – الحدیثه)؛ ج‌۳، ص: ۲۸۲

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo