< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 36

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی موارد نقض
عده ای از مواردی که به عنوان نقض ذکر شده است نقض بودنش ثابت نیست مثلا یکی از موارد نقض، اسحاق بن عمار ساباطی است که شیخ در فهرست می فرماید که او فطحی و ثقه می باشد.
شیخ در فهرست خود در مورد اسحاق بن عمار ساباطی می فرماید: او فطحی است له اصل معتمد و ثقة.
در رجال نجاشی نام فرد مزبور به شکل اسحاق بن عمار بن حیّان الصیرفی آمده است و کلمه ی ساباطی و مسأله ی فطحی بودن در آن نیست و نجاشی او را توثیق می کند و حتی اضافه می کند که او جزء خاندانی مهم از شیعه وجود داشته که بیوت آنها همه ثقه هستند و او شیخ اصحاب ما می باشد.
باید دید آیا اسحاق بن عمار بن حیّان همان اسحاق بن عمار ساباطی است یا با او فرق دارد. آیت الله خوئی در این مورد تحقیق کرده و قائل است که این دو با هم یکی هستند هرچند مرحوم مامقانی درصدد بود آنها را دو نفر حساب کند. بنا بر این شیخ و نجاشی هر دو او را توثیق کرده اند ولی شیخ او را فطحی می داند ولی نجاشی سخنی در این مورد نمی گوید.
احتمال اینکه دو نفر باشند که هر دو معروف و مشتهر باشند، و یک اصل مشترک داشته و هر دو در یک زمان زندگی کرده باشند، نام آنها و پدرشان یکی باشد و یکی را شیخ متوجه شده باشد و نجاشی بی خبر باشد و دیگری را نجاشی متوجه شده باشد و شیخ بی اطلاع باشد و مخصوصا که هر دو نزد چند استاد مشترک درس خوانده باشند احتمالی است که بسیار بعید است. مخصوصا که رجال نجاشی ناظر به رجال شیخ است و در عین حال، از این فرد بی اطلاع باشد بسیار غیر محتمل است.
از آن سو، اسحاق بن عمار در اسانید بسیاری آمده است و هر دو در یک طبقه هستند. البته آیت الله خوئی در خاتمه قائل می شود که او هرچند یکی بیشتر نیست ولی فطحی است.
با این حال، صاحب قاموس الرجال تحقیق بیشتری کرده است و قائل می شود که او نه ساباطی نیست و حتی فطحی نیز نمی باشد. او سپس در دلیل آن می گوید: اینکه او ساباطی و فطحی است فقط در فهرست شیخ نوشته شده است و حتی شیخ در کتب رجالی متأخر خود چنین کلامی ندارد. برقی، مشیخه ی من لا یحضر، نجاشی و غیره در هیچ کدام قید ساباطی و فطحی وجود ندارد. در اسانید نیز در جایی کلمه ی ساباطی وجود ندارد.
ما اضافه می کنیم: اسحاق بن عمار بن حیّان و برادران او مانند قیس بن عمار همه کوفی بوده اند. این در حالی است که ساباط مکانی نزدیک مدائن در بغداد است.
بنا بر این شاید همان گونه که صاحب قاموس الرجال حدس می زند، شیخ هنگام نوشتن نام او، ذهنش به سمت عمار ساباطی رفته است و به اشتباه تصور کرده است که اسحاق پسر عمار ساباطی است و سهوا بعد از اسحاق بن عمار، کلمه ی ساباطی را به آن ملحق کرده است و چون بیت ساباطی ها فطحی بوده اند به اشتباه، در مورد اسحاق بن عمار گفته است که او فطحی بوده است.
بنا بر این اسحاق بن عمار را نمی توان به عنوان نقض محسوب کرد.
ابراهیم بن عبد الحمید اسدی: شیخ در رجال خود، او را جزء اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهما السلام ذکر کرده است و بعد اضافه کرده است که او واقفی بوده است.
مسأله ی وقف او فقط در رجال شیخ مطرح شده است. در مقابل، شیخ او را در فهرست توثیق کرده است و نامی از واقفی بودن او به میان نیاورده است.
شاید گفته شود که شیخ هنگام نوشتن فهرست، از واقفی بودن او با خبر نشده بود ولی هنگام نوشتن رجال به آن دست یافت. با این حال می توان گفت که شیخ رجال خود را با توجه به رجال کشّی نوشته است و این را از کتاب او گرفته است.
در کتاب کشّی می بینیم که نصر بن صبّاح حکم به واقفی بودن ابراهیم کرده است. با این حال، نصر، اولا از غلات بوده است و به کلام او اعتباری نیست و ثانیا، رجال کشّی حاوی اغلاط کثیره است و اگر منفرد به چیزی باشد نمی توان خیلی به آن اعتماد کرد.
همچنین کشّی از فضل بن شاذان نقل می کند که در مورد ابراهیم گفته است که او صالح بوده است. اگر ابراهیم واقفی بود فضل بن شاذان که قریب العصر به ابراهیم بوده است به او صالح نمی گفت. بله اگر فضل به (صالح فی الحدیث) تعبیر می کرد یعنی احادیث او صحیح و غیر منحرف است ولی وقتی به شکل مطلق از عبارت (صالح) استفاده می کند این علامت آن است که مذهب او نیز صالح بوده است.
نجاشی نیز اسمی از واقفی بودن ابراهیم به میان نیاورده است.
از آن طرف شیخ او را از اصحاب امام رضا علیه السلام شمرده است و او از امام رضا علیه السلام روایاتی نقل می کند. ظاهر این روایات این است که او در مقام استفاده از امام علیه السلام بوده است نه در مقام محاجه و استدلال با او. اگر او امامت امام رضا علیه السلام را قبول نداشته و بعد از امام کاظم علیه السلام متوقف شده بود این روایات را از ایشان نقل نمی کرد.
در کافی[1] و محاسن[2]، روایتی از او نقل شده است ولی این روایات محل شبهه است:
ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَجْعَلُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ صَوْمَ يَوْمٍ مُسَمًّى قَالَ يَصُومُهُ أَبَداً فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ.
به نظر می آید که کلمه ی الرضا در ابی الحسن الرضا اضافه باشد. زیرا در عده از نسخ معتمد کافی که ما به آن مراجعه کرده ایم کلمه ی الرضا نبوده است بنا بر این مراد از ابی الحسن همان امام کاظم علیه السلام می باشد.
در محاسن برقی، به یک نسخه مراجعه کردیم ولی در آن زیاد بن مروان قندی به ابراهیم بن عبد الحمید عطف شده است که هر دو از امام رضا علیه السلام نقل می کنند. این عطف، شاهد بر این است که در محاسن نیز کلمه ی رضا اضافی است زیرا زیاد بن مروان قندی از موسسین وقف بوده است و بعد از امام کاظم علیه السلام مبالغ هنگفتی از امام کاظم علیه السلام نزد او مانده بود و او قائل به وقف شد و اعتقادی به امامت امام رضا علیه السلام نداشته است.
نتیجه اینکه واقفی بودن او قابل اثبات نیست.
اسحاق بن جریر: نجاشی کتاب او را روایت می کند ولی شیخ او را واقفی و از اصحاب امام کاظم علیه السلام می داند.
با این حال نجاشی او را توثیق کرده است و سخنی از واقفی بودن او مطرح نکرده است. شیخ مفید نیز رساله ای در مورد عدد دارد که آیا ماه رمضان مانند سایر ماه های قمری است که گاه سی روز است و گاه بیست و نه روز یا اینکه ماه رمضان همواره سی روز است. کسی که طرفدار سی روز هستند اصحاب العدد نامیده می شوند و در مقابل آنها اصحاب الرؤیه هستند. ابن داود که از اساتید شیخ مفید است جزء اصحاب العدد است و ابن قولویه که استاد دیگر شیخ اوست جزء اصحاب الرؤیه می باشد. شیخ مفید سه کتاب نوشته است و گاه جزء اصحاب العدد شده و گاه جزء اصحاب الرؤیه ولی سرآخر جزء اصحاب الرؤیه شده است. به هر حال از جمله مطالبی که مطرح می کند، بحث هایی رجالی است او در یک جا سخن از اسحاق بن جریر آورده و او را جزء فقهاء اعلام و رؤسایی که حلال و حرام از فتوی آنها اخذ شده است و کسانی که لا یطعن علیهم و لا طریق الی ذم واحد منهم می باشند ذکر می کند. ظاهر این عبارت این است که اسحاق بن جریر حتی در مذهبش نیز مذموم نبوده است.
حتی ما بعد از فحص در روایات برخورد نکردیم که او روایتی از موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده باشد بلکه او فقط روایات امام صادق علیه السلام را نقل می کند. حتی نجاشی تصریح می کند که او از امام صادق علیه السلام روایت کرده است و برقی نیز در رجال خود او را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام ذکر کرده است. بنا بر این احتمال می دهیم که شیخ او را با فرد دیگری اشتباه گرفته باشد.
اسماعیل بن عمار: در معالم العلماء در مورد او آمده است که او فطحی است. در سابق نیز گفتیم که ممکن است سند مقلوب باشد و گفتیم که به نظر ما به ظن قوی، سندی که ابن ابی عمیر از او نقل می کند مقلوب است و سندی که در کافی آمده است چنین است: عن ابن أبي عمير، عن إسماعيل بن عمار، عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبد الله.[3]
که گفتیم: به نظر ما به ظن قوی، سند فوق مقلوب است یعنی اسحاق بن عمار است که از اسماعیل بن عمار روایت می کند.
اضافه می کنیم که عبارت معالم العلماء اشتباه است. مطالبی که در معالم العلماء در مورد اشخاصی که در فهرست شیخ هستند بیان می کند از خود فهرست شیخ اخذ شده است. در فهرست شیخ نیز در مورد اسحاق بن عمار آمده است: فطحی الا انه ثقه له اصل. ظاهرا صاحب معالم العلماء آنچه شیخ در مورد اسحاق گفته است را با اسماعیل که برادر اسحاق است اشتباه گرفته و در نتیجه در مورد اسماعیل همان عبارت شیخ را که مورد اسحاق فرموده است: فطحی الا انه ثقه له اصل، تکرار کرده است. حتی در سابق گفتیم که عبارت فوق از شیخ در مورد اسحاق نیز صحیح نبوده است.
بنا بر این اسماعیل بن عمار جزء فطحی ها نیست و رجالیون هیچ کدام او را فطحی ندانسته و او را توثیق کرده اند.
حسین بن مختار: شیخ او را در جزء اصحاب امام کاظم علیه السلام نام می برد و قائل است که او واقفی می باشد. بزنطی و ابن ابی عمیر از او نقل حدیث کرده اند.
به نقل شیخ در مورد او نمی توان اعتماد کرد و شیخ مفید در ارشاد نام او را در باب: ممن روی النص علی الرضا علیه السلام بالامامة من خاصة الکاظم و ثقاته و اهل الورع و العلم و الفقه من شیعته ذکر می کند. بنا بر این او حتی از معتمدین امام رضا علیه السلام بوده است چه برسد که امامت او را قبول نداشته باشد.
بنا بر این شیخ در ادعای وقف در مورد او متفرد بوده است و به آن نمی توان ترتیب اثر داد. در موارد متعددی دیده می شود که شیخ قائل به وقف عده ای شده است ولی کسی آنها را جزء واقفه نشمرده است. به نظر می آید که اینها کسانی بودند که در مدت کوتاهی واقفی بودند و بعد برگشتند و اینکه دیگران به واقفی بودن آنها اعتنایی نکرده اند به این سبب بوده است که آنها ناقل حدیث و از اجلاء بودند و در نتیجه مدت کوتاهی که واقفی بودند قابل اعتناء نبوده است. مخصوصا رجالیین بعدی که بعد از شیخ آمدند مشاهده کردند که آنها برگشته اند و دیگر واقفی نیستند. بنا بر این با این بیان می توان ادعای شیخ در مورد واقفی بودن آن افراد که شیخ در این ادعا متفرد است یا توجیه کرد.
حسین بن مهران: صفوان از او روایت نقل می کند ابن غضائری در مورد او می گوید که او واقفی و ضعیف است.
واقفی بودن او برای ما قابل قبول نیست زیرا نجاشی در مورد او می گوید: روی عن الرضا علیه السلام.
در کافی و تهذیب نیز روایتی از امام رضا علیه السلام از او ذکر شده است. این روایت ظهور در این دارد که او در مقام استفاده از امام علیه السلام بوده است نه در مقام محاجه با ایشان.
البته شاید مدتی واقفی بوده ولی بعد از وقف برگشته باشد. مراد نجاشی نیز شاید همین باشد که او در سابق واقفی بوده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo