< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی نقض های وارده به ابن ابی عمیر و صفوان

در جلسه ی قبل در جواب از نقضی که به اسماعیل بن عمار شده بود گفتیم که به نظر ما به ظن قوی، سند فوق مقلوب است و سند چنین است: عن ابن أبي عمير، عن إسماعيل بن عمار، عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبد الله.[1]

زیرا دیده نشده است که ابن ابی عمیر از اسماعیل بن عمار بجز مورد فوق روایت کند و دوم اینکه ابن ابی عمیر کتاب اسحاق را نقل می کند ولی در روایت فوق اسماعیل بن عمار در این وسط واسطه شده است.

بنا بر این سند باید چنین بوده باشد، ابن ابی عمیر، عن اسحاق بن عمار عن اسماعیل بن عمار.

مشکل دیگر این است که اسحاق نیز از اسماعیل روایت نمی کند. فقط در غیبت نعمانی[2] آمده است که اسحاق می گوید که برادرم دینش را به امام صادق علیه السلام عرضه داشت و ایشان نیز چیزی فرمودند.

بنا بر این شاید استشمام شود که او از برادرش شنیده باشد که به او گفته است که من نزد امام صادق علیه السلام رفتم و دینم را عرضه داشتم و حضرت چنین و چنان فرمود. (البته شاید اسحاق در آن زمان حاضر بوده که در نتیجه خودش راوی است نه اینکه از برادرش نقل کرده باشد.)

اما در مورد

امیة بن ابیه: در کتاب فلاح السائل[3] و کشف المحجة ابن ابی عمیر از او روایت می کند.

احمد بن هلال از ابن ابی عمیر نقل می کند که او از امیه نقل کرده است. این در حالی است که کتاب امیه را خود احمد بن هلال نقل می کند که چهل و پنج سال بعد از امیه بوده است.

بنا بر این احتمال می رود که به جای عن می بایست از واو عطف استفاده می شد.

الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّال‌: صفوان از او که فطحی است روایت می کند: الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى ومحمد بن خالد الاشعري عن الحسن بن علي بن فضال عن عبد الله بن بكير عن زرارة[4]

این سند از سه جهت غرابت دارد:

اول اینکه صفوان بجز این مورد از حسن بن علی روایت ندارد.

دوم اینکه محمد بن خالد اشعری از حسن بن علی بجز این روایت، روایتی ندارد.

حسین بن سعید شاگرد حسن بن علی است که از او روایات کثیری را نقل می کند.

صفوان بن یحیی و محمد بن خالد هر دو شاگرد عبد الله بن بکیر هستند و بعید از حسن واسطه شود.

تمامی این مشکلات با تبدیل عن به واو، حل می شود یعنی الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى ومحمد بن خالد الاشعري و الحسن بن علي بن فضال عن عبد الله بن بكير عن زرارة.

الْحُسَيْنُ بْنُ قِيَامَا: صفوان بن یحیی از او در عیون روایت می کند و در عیون آمده است که او از رؤساء واقفه بوده است: عن عبد الرحمن بن أبي نجران و صفوان بن يحيى قالا حدثنا الحسين بن قياما و كان من رؤساء الواقفة فسألنا أن نستأذن له على الرضا علیه السلام ففعلنا[5]

با این حال کلمه ی حدثنا در عبارت فوق اشتباه است و صحیح آن (جائنا) بوده است. صحیح آن در اعلام الوری آمده است.[6]

همچنین اگر در خود سند دقت شود مشخص می شود که صحیح آن جائنا بوده است. یعنی نزد ما آمد و خواست که با امام رضا علیه السلام ملاقات کند و ما اجازه گرفتیم و او برای مناظره وارد شد.

علی بن حدید: در سابق این را بحث کردیم و گفتیم که به حسب نقل صاحب وسائل، به جای واو عاطفه از عن تعبیر شده است. بنا بر این ابن ابی عمیر از علی بن حدید روایت نکرده است بلکه او و علی بن حدید با هم از دیگری روایت کرده اند.

محمد بن حجاج: شیخ در مورد او می گوید که منکر الحدیث است. به نظر ما این عبارت دلالت بر ضعف راوی می کند هرچند آیت الله خوئی در دلالت آن بر ضعف راوی اشکال می کند.

به هر حال مشخص نیست که این محمد بن حجاج همان کسی باشد که منکر الحدیث است. این نام در رجال بر چند نفر منطبق است. یکی از آنها محمد بن حجاج مصفر است که در سال 216 فوت کرده است. در میزان الاعتدال، لسان المیزان، مجروحین ابن حبّان از او نام برده شده است. همچنین است در تاریخ بغداد[7] و مانند آن ترجمه ی او ذکر شده است و در همه ی آنها آمده است که او شیعه بوده است و حدیث او قبول نمی شود. همچنین گفته اند که از شعبه (متوفای 160) روایت می کرده. بنا بر این طبقه ی او با طبقه ی اصحاب امام کاظم علیه السلام مطابقت دارد. بنا بر این مناسب است که ابن ابی عمیر از او نقل کرده باشد نه آن فردی که در بالا از او نام برده شد که منکر الحدیث است. (هرچند منکر الحدیث بودن هم عبارتی است که محل بحث است که آیا موجب ضعف راوی هست یا نه.)

زیاد بن منذر: او همان ابو جارود معروف است. در امالی صدوق[8] آمده است که ابو احمد محمد بن زیاد (ابو عمیر) از رو روایت کرده است. همچنین در تفسیر قمی صفوان بن یحیی از او روایت کرده است. او مؤسس فرقه ی جارودیه بوده است که منتسب به زیدیه هستند.

با این حال روایت ابن ابی عمیر و صفوان از او را ثابت نمی دانیم زیرا باید سند روایت متقن باشد تا بتوان به آن اعتماد کرد. این در حالی است که نقل ابن ابی عمیر از زیاد به سند صحیح به ما منتقل نشده است. در سند روایت مزبور، جعفر بن محمد بن مالک وجود دارد که توثیق او محل خلاف است و اکثر افراد مانند نجاشی او را شدیدا تضعیف کرده اند هرچند شیخ او را توثیق کرده است. حتی نجاشی می گوید: من تعجب می کنم چرا فلانی از چنین کسی نقل حدیث کرده است. مضافا بر اینکه بسیاری قول نجاشی را بر شیخ مقدم می دانند و حتی اگر مقدم نباشد، با کلام شیخ متعارض می شود و نتیجه این می شود که دلیلی بر توثیق او وجود ندارد.

همچنین در تفسیر قمی اشکالی وجود دارد و آن اینکه انتساب آن به علی بن ابراهیم ثابت نیست و شواهدی بر این امر وجود دارد. بنا بر این روایت صفوان بن یحیی از ابوجارود نیز ثابت نیست مخصوصا که او فقط در همان یک حدیث از ابو جارود روایت می کند.

محمد بن سنان: در سابق نیز گفتیم که روایت ابن ابی عمیر از او صحیح نیست بلکه صحیح این است که ابن ابی عمیر و او با هم از راوی دیگری نقل کرده اند و به اشتباه (واو) تبدیل به (عن) شده است.

همچنین گفته شده است که صفوان نیز از او روایت کرده است. صفوان از او در محاسن[9] و تهذیب،[10] روایت کرده است. ابن ابی نصر بزنطی نیز می گوید: حدیث محمد بن سنان را برای امام ابی جعفر جواد علیه السلام نقل کردم.[11]

سابقا هم گفتیم که محمد بن سنان در موارد متعددی ضعیف شناخته شده است.

به هر حال، نقض صفوان و بزنطی صحیح به نظر نمی آید.

اما در مورد بزنطی می گوییم که ظاهرا مراد شیخ از روایت فوق

گاه بزنطی از فردی مستقیما روایتی را نقل می کند که بر اساس قاعده آن فرد باید ثقه باشد ولی در روایت فوق بزنطی از امام علیه السلام می پرسد که محمد بن سنان چنین روایتی از شما نقل کرده است آیا صحیح است یا نه. در این نوع روایات لازم نیست که قاعده ی فوق جاری باشد.

اما روایت صفوان بن یحیی از او. روایتی که محاسن نقل می کند به این گونه است که صاحب کتاب، روایت مسندی از ابو بصیر از امام علیه السلام نقل می کند و بعد به سند دیگری اضافه می کند: عن صفوان بن يحيى و عبد الله بن المغيرة عن محمد بن سنان مثله‌

ظاهر ابتدایی آن این است که همان گونه که ابو بصیر آن روایت را از امام صادق علیه السلام نقل می کند ما نیز به طریق دیگر که از صفوان به محمد بن سنان می رسد آن را می توان از امام علیه السلام نقل کرد.

محمد بن سنانی که راوی امام صادق است همانی است که برادر عبد الله بن سنان است و با آن محمد بن سنان معروف فرق دارد زیرا این محمد سنان هفت و دو سال بعد از امام صادق علیه السلام وفات کرده است. بله اگر صاحب محاسن می فرماید: صفوان عن محمد بن سنان عن ابی بصیر مثله، در اینجا مراد همان محمد بن سنان ضعیف بود.

اضافه می کنیم که حتی اگر عبارت محاسن عبارت بود از صفوان عن محمد بن سنان عن ابی بصیر باز احتمال اینکه لفظ صفوان عطف بر محمد بن سنان باشد خالی از قوت نبود زیرا صفوان حدود ده سال قبل از محمد بن سنان وفات کرده است و آنها تقریبا هم عصر محسوب می شدند و حتی صفوان مقدم بوده است.

اما در روایت تهذیب که صفوان از محمد بن سنان نقل می کند هر دو احتمال فوق وجود دارد هم ممکن است محمد بن سنان همانی باشد که برادر عبد الله بن سنان است و هم اینکه ممکن است در آنجا نیز حرف عن در واقع واو بوده باشد.

محمد بن عبد الرحمان بن ابی لیلی: او از قضات عامه است. به نظر می آید که روایت ابن ابی عمیر از او ارسال داشته باشد زیرا وفات او در سال 148 است یعنی زمانی که امام صادق علیه السلام از دنیا رفت. او حدود شصت و نه سال قبل از ابن ابی عمیر بوده است و در مورد ابن ابی عمیر هم گفته نشده است که سن بسیاری داشته باشد به گونه ای که از افراد حدود هفتاد سال قبل روایت کرده باشد. از این رو ابن ابی عمیر بدون واسطه از او روایت نکرده است و حال آنکه بحث ما در مشایخ بلا واسطه ی او می باشد.

معلی بن خُنیس: ابن ابی عمیر به نام محمد بن زیاد از او روایت می کند. در مشایخ الثقات آمده است که صفوان بن یحیی که کتاب او را نقل می کند (کما اینکه در فهرست شیخ است) روایات او را نقل کرده است.

جواب آن در مورد صفوان این است که فهرستی که صاحب مشایخ الثقات از آن نقل می کند دارای غلط است و ما به فهرستی که با دو واسطه به خط شیخ می رسد مراجعه کردیم و صحیح آن را یافتیم. در نسخه ی چاپی غلط چنین آمده است: معلی بن خنیس یکنی ابا عثمان الاحول له کتاب و بعد در بیان طریق می گوید: صفوان عنه

ابا عثمان الاحول کنیه ی معلی بن خنیس نیست و کنیه ی او ابا عبد الله است. همچنین عبارت فوق در ترجمه ی معلی بن خنیس نیست بلکه ترجمه ی معلی بن عثمان یا معلی ابو عثمان الاحول می باشد. او کتابی داشته که روایات آن را از معلی بن خنیس اخذ کرده است و معلی ابو عثمان فقط آن روایات را جمع آوردی کرده است. غالبا نیز روایات او از معلی بن خنیس است. شیخ نیز وقتی کتاب معلی ابو عثمان را نقل می کند می گوید که صفوان راوی اوست. بنا بر این صفوان از معلی بن خنیس به واسطه ی معلی ابو عثمان روایت می کند و معلی ابو عثمان ثقه می باشد.

ثانیا: جواب مشترکی بین ابن ابی عمیر و صفوان است و آن اینکه معلی بن خنیس در سنه ی 133 به قتل رسیده است. امام صادق علیه السلام نیز به اسماعیل امر فرمود که داود بن علی که قاتل او بود را قصاص کند. هم معلی و هم اسماعیل و هم داود در سال 133 فوت کردند. این در حالی است که ابن ابی عمیر متوفای 217 است بنا بر این یقینا روایت او از معلی با واسطه ای بوده است. صفوان نیز هفت سال بعد از ابن ابی عمیر فوت کرده است.


[2] غیبت نعمانی، ج1، ص324.
[9] محاسن، ج1، ص426.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo