< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صحت نزد قدماء
مرحوم حاجی نوری مدعی است که در بین قدماء، موارد زیادی وجود دارد که صحت را به احادیثی اطلاق کرده اند که روات آنها صحیح بوده است. بنا بر این مناط صحت نزد ایشان وثاقت راوی بوده است.
در جلسات قبل مواردی از آنچه ایشان استشهاد کرده بود را خواندیم که گفتیم از آنها ثابت نمی شود که مراد از صحت نزد قدماء وثاقت روات باشد بلکه به نظر ما صحت در همه ی آنها به معنای ثبوت روایت بوده است.
حاجی نوری در جایی دیگر اضافه می کند که مواردی هست که قدماء تصریح کرده اند که وجود قرائن، موجب صحت خبر نمی شود. بنا بر این اینکه صاحب معالم و صاحب مدارک می گویند که صحت به معنای ثبوت است و اینکه گاه وجود قرائن، موجب می شده که روایت صحیح باشد، کلام صحیحی نیست.
نقول: ما وقتی مواردی که حاجی نوری استشهاد کرده است مراجعه می کنیم متوجه می شویم که نه تنها مدعای ایشان اثبات نمی شود بلکه خلاف آن ثابت می شود.
مثلا حاجی می فرماید: بعضی مانند شیخ در عُدّه موافقت یک روایت با ادله ی اربعه را دلیل بر صحت خبر دانسته اند. بعد اضافه می کند: این دلیل بر صحت خبر نیست بلکه دلیل بر صحت متضمَن خبر است یعنی نشان می دهد که مفاد خبر که به معصوم نسبت داده شده است مفاد صحیحی است ولی این ثابت نمی کند که مفاد مزبور از معصوم هم صادر شده باشد. مثلا اینکه آسمان در بالا قرار دارد قضیه ای واقعیه است ولی دلیل نمی شود که معصوم هم آن را فرموده باشد. حتی ممکن است امری واقعی باشد که بیان آن لغو هم نباشد و حاوی نکته ای باشد ولی این هم دلیل نمی شود که هر آنچه مفید فایده است از معصوم صادر شده باشد.
نقول: اگر کلام حاجی صحیح باشد می گوییم: بله موافقت خبر با ادله ی اربعه دلیل بر این نیست که مفاد خبر از معصوم صادر شده باشد و اصطلاح صحت بر آن اطلاق شود ولی راه که منحصر به این نیست زیرا گاه کتابی را بر معصوم عرضه می کردند و معصوم بر آن صحه می گذاشت. آیا قدماء به چنین روایاتی هم صحیح نمی گفتند؟ حتی صاحب معالم هم نمی گوید که اگر خبری با ادله ی اربعه موافق باشد خبر مزبور صحیح است و از معصوم صادر شده است.
با دقت داشت که شیخ می فرماید: صرف موافقت حدیث با ادله ی اربعه دلیل نمی شود که حدیث از امام علیه السلام صادر شده باشد. بله اگر شیخ می فرمود که اگر قرائنی شهادت دهد که خبر از معصوم صادر شده باشد ولی روات آن ثقه نباشند آن خبر صحیح نیست در این صورت حاجی می توانست آن را شاهد بر مدعای خود بگیرد. ولی وقتی شیخ چنین نمی گوید بلکه می گوید که صرف موافقت دلیل نمی شود که که امام علیه السلام هم آن را فرموده باشد زیرا ممکن است خبر مزبور مجعول باشد. همین نشان می دهد که اگر ما احتمال کذب ندهیم و روایتی قطعی الصدور باشد صحیح است. بنا بر این شاهد مزبور بر خلاف مدعای حاجی دلالت دارد.
مضافا بر آن، موارد زیادی در عُده است که شاهد است بر اینکه صحت به معنای صدق و ثبوت و این گونه موارد است و به معنای ثقه بودن روات نیست.
مثلا در فصل الحادی عشر در عُده این عنوان وجود دارد: فی ذکر القرائن التی تدل علی صحة اخبار الآحاد او علی بطلانها
همین عبارت نشان می دهد که مراد از صحت، صحت نزد متأخرین نیست که می گویند صحیح خبری است که روات آن ثقه باشند زیرا او صحت را در مقابل بطلان قرار داده است. یعنی خبر و مفاد آن یا باطل است و یا باطل نیست یعنی خبر یا صادق است یا کاذب همین نشان می دهد که سنجش روات تنها معیار نیست بلکه هر قرینه ای که این را برساند موجب صحت یا بطلان خبر می شود.
در جایی دیگر در مورد دو خبر متعارض می فرماید: اول باید در نظر گرفت که روات عادل هستند یا نه که در این صورت خبر عدل را باید اخذ کرد و غیر عدل را کنار گذاشت. سپس مرجحاتی را ذکر می کند و بعد اضافه می کند که اگر هر دو از نظر مرجحات یکی باشند و لیس هناک قرینة تدل علی صحة احدهما و لا ما یرجح احدهما به علی الآخر فینبغی ان یُعمل بهما اذا امکن.
واضح است که بحث در جایی است که روات هر دو حدیث عادل هستند و به اصطلاح متأخرین سند هر دو روایت صحیح است ولی با این وصف اضافه می کند که قرینه ای وجود ندارد که بگوید: یک خبر صحیح است و دیگری غیر صحیح. واضح است که صحیح در اینجا به این معنا است که قرینه ای وجود ندارد که بگوید کدام خبر مطابق واقع است و کدام نیست.
شیخ در عده در جایی دیگر می فرماید: فأمّا ما ترويه الغلاة و المتهمون‌ و المضعفون و غير هؤلاء، فإن کان هناک ما یعضد روایتهم و یدل علی صحتها وجب العمل به و ان لم یکن هناک ما یشهد بروایتهم بالصحة وجب التوقف فی اختبارهم.
یعنی اشخاصی که اهل غلو هستند و یا تضعیف شده اند اگر روایاتی دارند که در این حال اگر قرینه ای بر صحت روایت آنها نبود باید توقف کنیم و الا می توانیم به آن عمل کنیم.
فرض در جایی است که راوی ضعیف است ولی در این حال وجود قرائنی ممکن است دلالت کند که خبر صحیح بوده است. بنا بر این صحت به معنای ثقه بودن روات نیست.
در عده در مبحث ما یتفرع علی الاجماع آمده است: اجماع بر دو گونه است: گاه اجماع بر فتوایی از فتاوی است و خبری هم مطابق آن وجود دارد در این حال، اجماع دلیل بر صحت خبر نیست زیرا مطابقت خبر با ادله ی اربعه دلیل بر صدور حدیث از معصوم نیست. بله موافقت خبر با ادله ی خبر فقط ثابت می کند که اصل مضمون خبر صحیح است ولی این دلیل نمی شود که امام هم آن را فرموده باشد.
نوع دیگر اجماع، اجماعی است که مجمعین بر اساس آن خبر، اجماع کرده باشند که در این صورت، اجماع مزبور، دلیل می شود که خبر از معصوم صادر شده باشد. شیخ در این شق می فرماید: حتی اگر خبر ذاتا قابل اعتماد نباشد ولی چون اجماع پشتوانه ی آن است این موجب می شود که خبر مزبور صحیح باشد.
عبارت شیخ چنین است: انه اذا اجمعوا علی العمل بمخبر خبر و کان الخبر من اخبار الآحاد لانه اذا کان من باب المتواتر فهو یوجب العمل فلا یحتاج الی الاجماع فیکون قرینة فی صحته. یعنی اگر خبری متواتر باشد همان تواتر برای صحت خبر کافی است و ما احتیاج به اجماع نداریم.
معنای عبارت فوق این است که تواتر که قرینه بر صحت خبر است، فقط صدور روایت را اثبات می کند نه ثقه بودن روات آن را. بعد اضافه می کند که بحث ما در غیر خبر واحد است که تواتری در آن نیست و می فرماید: فانه یحتاج ان ینظر الی ذلک فان أجمعوا على أنّهم قالوا ما قالوه لأجل ذلك الخبر، قطعنا بذلك على أنّ الخبر صحيح صدق . وإن لم يظهر لنا من أين قالوه، ولا ينصّوا لنا على ذلك، فإنّا نعلم بإجماعهم أنّ ما تضمّنه الخبر صحيح، ولا يعلم بذلك صحّة الخبر، لأنّه لا يمتنع أن يكونوا قالوا بما وافق مخبر الخبر بدليل آخر، أو خبر آخر أقوى منه في باب العلم، أو سمعوه من الإمام المعصوم عليه السّلام فأجمعوا عليه ولم ينقلوا ما لأجله أجمعوا اتكالا على الإجماع، وكلّ ذلك جائز فيجب بذلك التّوقّف في هذا الخبر ولا يقطع على صحّته، ويجوز كونه صدقا وكذبا، وإن قطعنا على أنّ مخبره صحيح يجب العمل به.
شیخ در صدر و ذیل این عبارت تصریح کرده است که اگر صحتی که متضمَن اجماع است صرف اجماع باشد و استناد به خبر نداشته، قرینه ای بر صدق خبر ندارد. ولی اگر مجمعین به استناد خبر اجماع کرده باشند آن اجماع دلیل بر صدق خبر است (بدون در نظر گرفتن روات خبر)
نقول: اصلا معلوم نیست که در کلمات علماء اصطلاحی برای صحت وجود داشته باشد بلکه صحت در معنای آنها همان معانی راستی، درستی و مانند آن است که هیچ ارتباطی به خبر هم ندارد. منتها مصادیق درست به اختلاف موارد و مبانی متفاوت است. مثلا اگر کسی مانند سید مرتضی و جماعتی که قائل هستند خبر مقطوع الصدور حجّت است و مظنون الصدور کفایت نمی کند، آنها مصداق خبر صحیح را خبر مقطوع الصدور می دانند. اما اگر کسی خبر ثابت را نیز حجّت بداند، مصداق برای خبر صحیح نزد او توسعه دارد. در هر دو مورد فوق، مفهوم خبر صحیح یکی است ولی فقط مصداق یکی مضیّق و مصداق یکی موسّع است. بنا بر این صحت در نزد قدماء هم متفاوت بوده است. بله این اختلاف در اصطلاح و مفهوم کلمه ی صحیح نبوده است بلکه در مصداق آن بوده است.
نتیجه اینکه از صحت که کشّی از آن سخن می گوید برداشت نمی شود که روات حدیثی که بعد از اصحاب اجماع وجود دارند همه ثقات بوده اند.
سپس مرحوم حاجی نوری اضافه می کند که حتی اگر فرض کنیم که صحت در میان قدماء به معنای ثبوت بوده باشد و عبارت کشّی که می گوید: تصحیح ما یصح عن هؤلاء به معنای تثبیت ما یثبت عن هؤلاء باشد. یعنی علماء حکم به صحت متن خبر کرده اند و گفته اند که این اخبار به شکل صحیح از اصحاب اجماع به دست ما رسیده است. حال آیا این قرینه می شود که خود ایشان و مشایخ اینها تا معصوم ثقات هستند یا نه؟
حاجی نوری در این مقام می فرماید: حتی در این حال نیز می توان آن افراد را موثق دانست و آن اینکه اگر کسی یک خبر را نقل کرده باشد و ما بخواهیم آن را ثابت و صحیح بدانیم، ممکن است به سبب ملاحظه ی قرائنی بتوانیم چنین حکمی کنیم. ولی اگر بگوییم که تمامی اخبار فلان فرد صحیح است در این حال نمی توان چنین گفت مگر اینکه یا تمام اخبار او را تک تک بررسی کرده باشیم و دیده باشیم که مطابق واقع است و یا اینکه وثاقت آن فرد برای ما محرز باشد. اگر هم در جایی نتوانستیم تمامی اخبار آن فرد را بررسی کنیم و مطابقت آن با واقع را متوجه شویم در این حال اگر کسی حکم کرد که تمامی روایات او صحیح است به سبب این است که شخصیت خود آن فرد را در نظر گرفته است.
بعد اضافه می کند که کشّی تصریح می کند بر اینکه قد اجتمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن هذه الجماعة، این نشان می دهد که اجماع آنها بر تصحیح یک یا چند روایت نیست بلکه بر تمامی روایاتی است که این جماعت نقل کرده اند، اعم از روایاتی که در کتب بوده است و یا روایاتی که آنها شفاها بیان کرده اند و بعید است که اصحاب، تمامی روایات آنها را تک تک بررسی کرده باشند و مطابقت همه ی آنها با واقع را احراز کرده باشند و این نشان می دهد که شخصیت راوی نزد آنها مورد لحاظ بوده است. مخصوصا که این تصحیح به تمامی عصابه و تمامی محدثین نسبت داده شده است. از این حتی اگر بتوان فرض کرد که یکی از عصابه تمامی روایات اصحاب اجماع را بررسی کرده و حکم به صحت همه کرده باشد، ولی اینکه تمامی عصابه این کار را کرده باشند بسیار بعید است. مثلا از محمد بن مسلم که از اصحاب اجماع است نقل است که چهل و شش هزار حدیث از صادقین شنیده است که از تمامی احادیث کتب اربعه نیز بیشتر است حتی زراره نیز چه بسا بیشتر از آن داشته است زیرا در روایت از معصوم است که اگر زراره نبود آثار پدرم از بین می رفت. چگونه می توان تمامی این احادیث را تک تک بررسی کرد؛ آن هم تمامی اصحاب چنین کاری را کرده باشند؟ بنا بر این اصحاب و محدثین صرفا به وثاقت اصحاب اجماع و روات حدیث اعتماد کرده اند نه اینکه قرائن موجود در تک تک آن روایات را بررسی کرده باشند.
نقول: جواب آن بسیار روشن است، با این مقدمات اثبات می شود که اصحاب اجماع خودشان ثقه هستند ولی اینکه وسائط موجود بین آنها و معصوم هم ثقه باشند ثابت نمی شود. مثلا محمد بن مسلم چه بسا مقید بوده است که روایاتی که ثابت الانتساب به ائمه است را نقل کند. این ثبوت هم از طرق مختلفی برای محمد بن مسلم ثابت شده باشد مثلا کتابی را دیده باشد که بر ائمه عرضه شده است و آنها بر آن صحه گذاشته اند. این دلالت نمی کند که رواتی که او از آنها حدیث را نقل می کند هم ثقه بوده باشند. اعتماد به یک خبر گاه به سبب وثاقت روات بوده است و گاه به سبب قرائنی دیگر که برای اصحاب اجماع ثابت شده بود.
بنا بر این اگر صحت را ناظر به متن حدیث دانستیم و نه روات، این امر بر خلاف ادعای حاجی دلالت التزامی ندارد که روات هم ثقه باشند.
البته حاجی نوری مدعی است که اگر کسی بر اساس قرائنی حکم به صحت خبر کرده باشد حکم او برای ما هم حجّت است و ما هم باید بپذیریم که خبر مزبور صحیح است. البته ما این کلام را قبول نداشتیم و گفتیم که قرائن فوق چه بسا اجتهادیه بوده باشد و همه از باب عرضه به امام علیه السلام نبوده باشد از این رو نمی تواند برای ما حجّت باشد. حتی اگر هم گفتیم که حکم به صحت قدماء برای ما هم حجّت است ولی این دیگر اثبات نمی کند که رجال حدیث هم ثقه باشند به گونه ای که اگر یکی از آن افراد در روایتی دیگر حدیثی را نقل کرده باشند حتی اگر اصحاب اجماع از آنها نقل حدیث نکرده باشند باز هم حکم به وثاقت آنها کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo