< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر کلام کشّی در مورد اصحاب اجماع
بحث در این بود که در عبارت کشّی که می گوید: اجتمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن هولاء مراد از ماء موصول چیست آیا مراد متن روایتی که از طریق صحیح به اصحاب اجماع منتهی شده است و آنها آن را صحیح دانسته اند و یا اینکه مراد مروی است.
یک احتمال این بود که مراد از تصحیح ما یصح، یعنی روایت کردن و نقل اصحاب اجماع بدین معنا که آنچه آنها نقل می کنند نقلی است صحیح و درست. یعنی منقول بلا واسطه ی ایشان مطلبی صحیح است و به عبارت دیگر، کشّی می خواهد بگوید که این افراد ثقه هستند. در جلسه ی قبل این قول و اشکالاتی که به آن شده بود را بررسی کردیم.
محدث نوری اصرار دارد بگوید که مراد از ماء موصوله، متن حدیث است یعنی متن حدیث، صحیح و درست می باشد از این رو نباید بعد از اصحاب اجماع تا امام علیه السلام رجال سند را بررسی کنیم. او سپس این قول را تقویت می کند و یکی از وجوهی که برای اثبات آن بیان می کند این است آنچه از اصطلاح علماء در کتب رجال و درایه و مانند آن استفاده می شود این است که صحت، از اوصاف متن خبر است. خبر هرچند به اعتبار سند به صحیح و غیر صحیح تقسیم می شود ولی مراد از صحیح خود خبر است نه سند آن.
بر این اساس اگر مراد از صحت، صحت سند باشد باید قید سند را بیاورند کما اینکه مثلا می گویند روی عن ابن ابی عمیر بسند صحیح. بنا بر این وقتی مراد متن حدیث شد معنایش این است که نباید به سند روایت بعد از اصحاب اجماع تا امام علیه السلام نگاه کرد.
بعد اضافه می کند که از محدث کاظمی تعجب می کنیم که در تذکره می فرماید: (اصطلاح قدماء با متأخرین در این مورد متفاوت است. قدماء صحت را وصف متن حدیث می دانند ولی متأخرین صحت را وصف سند حدیث می دانند.) این در حالی است که اصطلاح قدماء با متأخرین در این مورد یکسان است و صحت نزد هر دو وصف متن حدیث است.
سپس اضافه می کند که گفته شده است که در عین حال که صحت نزد قدماء و متأخرین به خود حدیث بر می گردد نه سند این نکته را باید توجه داشت که قدماء برای احراز صحت روایت به قرائن خارجیه (مانند تکرار خبر در چند اصل) تمسک می کردند ولی متأخرین برای صحت آن به قرینه ی داخلیه که همان سند می باشد که همراه روایت می باشد. سپس او این مطلب را به شکل مفصل توضیح می دهد و رد می کند و می گوید که حتی قدماء هم مانند متأخرین از راه وثاقت سند پی به صحت روایت می بردند. بله، بین آنها و متأخرین این فرق بود که قدماء حتی اگر افراد سند امامی هم نبودند ولی موثق بودند خبری که آنها نقل می کردند را صحیح می دانستند ولی متأخرین امامی بودن راوی عادل را شرط می دانند.
بله قدماء اگر به قرائن خارجیه دست می یافتند به سبب آن به روایت عمل می کردند ولی عمل کردن موجب نمی شد که روایت را نیز صحیح بدانند. صحیح، روایتی است که راوی آن ثقه باشد و الا اصطلاحا به آن روایت صحیح نمی گفتند هرچند به سبب قرائنی چه بسا به آن عمل می کردند.
بعد اضافه می کند که ما شاهدی بر مطلبی که شیخ بهایی و صاحب معالم ذکر کرده اند که قدماء به خبر موثوق الصدور، صحیح اطلاق می کردند هرچند راوی آن امامی نبوده است کلام صحیحی نمی باشد.
اگر کلام ایشان صحیح باشد شبهه ای که در ذهن ما بود دفع می شود و آن اینکه شهادت امثال کلینی به صحت روایات کافی به کار نمی آید زیرا صحت در کلام او ممکن است بر آثار قرائن خارجیه باشد و چون این امر، امری اجتهادی است و خطا در آن زیاد است مورد اعتماد نیست. زیرا اگر قدماء به صحت روایتی حکم کردند آنها هم مانند متأخرین مرادشان وثاقت مخبر بوده است. بنا بر این اگر آنها گفتند که خبری صحیح است مرادشان این بوده است که روات آن موثق بوده اند.
نقول: وقتی به استعمالات و کتب مراجعه می کنیم متوجه می شویم که صحت در میان قدماء و متأخرین هم وصف متن حدیث بوده است و هم وصف سند آن. این هم از باب مجاز و تشبیه و تسامح نبوده است بلکه علی نحو الحقیقة به هر دو اطلاق می شده است.
مثلا گاه می گویند: الخبر الصحیح یعنی متن حدیث صحیح است و گاه می گویند: بسند صحیح یا اسناد صحیحة. محقق خراسانی در کفایه در مواردی مختلفی بر خلاف نظر صاحب معالم که قائل است که استعمال اعم از حقیقت است قائل است که استعمال بدون رعایت علاقه، علامت حقیقت است. مثلا گاه فردی به عنایت تشبیه و ادعا، کلمه ای را استعمال می کند مثلا به رجل شجاع، شیر می گوید. ولی گاه می بینیم که چنین تشبیهی در کار نیست مثلا به شیر بیابان، شیر می گوید. استعمال کلمات قدماء و متأخرین نشان می دهد که آنها کاری به تشبیه و علاقه و مانند آن نداشتند بلکه کلمه را در معنای اصلی خود استعمال کرده اند بنا بر این استعمال آنها در صحت در متن و سند هر دو استعمال حقیقی است.
اما اینکه ایشان به عنوان استشهاد آوردند که اگر صحت برای سند باشد باید قید سند هم بیاید و بگویند: بسند صحیح. کلام صحیحی است ما هم قبول داریم و می گوییم که حکم صحیح در مورد سند، به مجموع سند بر می گردد بنا بر این باید تمام اسناد متشکل از افراد موثق باشند تا به آن صحیح بگویند. نتیجه اینکه کلمه ی صحیح یا باید در مجموع سند استفاده شود و یا در مورد متن حدیث. به هر حال این کلام را ما قبول داریم ولی بهتر بود محدث نوری اشکال را این گونه بیان می کرد که کشّی می گوید: اجتمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن هولاء. اگر مراد این بود که آن افراد راستگو و موثق هستند، در این حال کلمه ی صحیح بر مجموع سند اطلاق نشده است بلکه فقط به خود آن افراد اطلاق شده است و اینکه کلام بلا واسطه ی آنها صحیح است و این بر خلاف اصطلاح قدیم و حدیث است.
خلاصه اینکه نظر ما این است که صحیح یا به متن می خورد و یا به کل سند و نمی تواند به یک فرد خاص از سند بخورد ولی در عین حال می توانیم بگوییم که اشکال محدث نوری وارد نیست زیرا آنچه گفته شد در معنای اصطلاحی سند است و معنای لغوی صحت این قید را ندارد. صحت در لغت به معنای درستی است که معنایی عام است و هر چیزی می تواند منتسب به صحت باشد. اگر خبری صحیح باشد یعنی از امام علیه السلام صادر شده است، اگر مجموع سند صحیح باشد یعنی هیچ یک دروغ نمی گوید و حتی اگر یک نفر متصف به صحت باشد یعنی آن فرد دروغ نمی گوید. کما اینکه می گویند، آن وجه فقیه غیر صحیح است همچنین تصحیح کتاب به این معنا است که ببینیم کدام بخش از عبارات آن صحیح است و یا نه.
اما صاحب معالم می فرماید: این اصطلاح صحت که نزد متأخرین مرسوم است نزد قدماء مستعمل نبوده است به نظر ما مراد ایشان این بوده است که اصلا قدماء در مورد صحت استعمال نداشته اند بلکه آنها کلمه ی صحیح را در همان معنای لغوی استعمال می کردند. از این رو ایشان می گوید که قدماء به شیء ثابت یا صادق صحیح می گفتند مثلا گاه فرد می گوید که فلان چیز غیر صحیح است یعنی راست نیست و گاه می گویند: صح عن فلان مطلب کذا یعنی از او فلان مطلب ثابت شده است. بله می توان معنای دیگری را هم اضافه کرد مانند اینکه می گویند: بدن فلانی صحیح است یعنی سالم است از این رو صحت در هر مقام، معنای مناسب خود را دارد.
نتیجه اینکه حاجی نوری باید ثابت کند که مراد قدماء از صحت، صحت اصطلاحی بوده است نه لغوی. ما آنچه گشتیم موردی که صحت در لسان قدماء به معنای اصطلاحی بوده است را نیافتیم و آنچه حاجی نوری مثال می زند به نظر ما همه از باب استعمال صحت در معنای لغوی است نه اصطلاحی.
اما مواردی که حاجی مثال می زند تا ثابت کند که صحت در اصطلاح قدماء به معنای اصطلاحی یعنی خبری که راوی آن ثقه است بر می گردد:
منها: ما في أول الكافي‌، و هو قوله (رحمه اللَّه): بالآثار الصحيحة عن‌ الصادقين‌ (عليهم السّلام). و قد أوضحنا في الفائدة الرابعة أن المراد منها أخبار الثقات‌ و له في باب ميراث ابن أخ و جدّ كلام أوضح منه‌.
اینکه ایشان می فرماید: در فایده رابعه ثابت کردیم که مراد از آثار صحیح اخبار ثقات است، ایشان در آن فایده حتی یک دلیل بر این مدعا ذکر نکرده است. ایشان در آن فایده کلام شیخ بهایی را نقل کرد و قرائن خارجیه را ذکر کرده ولی آنها را رد نکرد تا ثابت کند که مراد از صحت همان صحت روات حدیث است.
در باب میراث ابن و اخ و جد، روایاتی نقل شده است که کلینی می فرماید: این اخبار، صحاح است ولی اجماع بر خلاف آنها اقامه شده است.
از این عبارت استفاده نمی شود که صحیح به معنای اصطلاحی می باشد. حتی خبر آخری که او نقل می کند مرسله است. شاید مراد ایشان بوده است که تراکم و اجتماع روایات با هم موجب شده است که کلینی آن روایات را صحیح بداند و این هیچ ارتباطی به موثق بودن روایات ندارد مخصوصا که روایت اخیری که نقل می کند مرسله است.
اما شاهد دومی که محدث نوری می آورد: و منها: ما في الفقيه، و أمّا خبر صلاة يوم غدير خم، و الثواب المذكور فيه، فإن شيخنا محمّد بن الحسن (رضى اللَّه عنه) كان لا يصححه، و يقول: إنّه من طريق محمّد بن موسى الهمداني، و كان غير ثقة، و كلّما لم يصححه ذلك الشيخ (قدس اللَّه روحه) و لم يحكم بصحته من الأخبار، فهو عندنا متروك غير صحيح‌.
بعد ایشان اضافه می کند که کلمه ی (لا يصححه) نشان می دهد که مراد صدوق در فقیه ثقه بودن راوی است مخصوصا که وقتی تعلیل برای آن ذکر می کند می گوید که راوی آن ثقه نیست. بنا بر این مناط صحت وابسته به ثقه بودن راوی است. در لسان ابن ولید که شیخ صدوق است نیز صحت در همین معنا استعمال شده است.
دوم اینکه وقتی صدوق در صحت و عدم صحت تابع استادش شده است و می گوید: هر آنچه او تصحیح نکند من هم تصحیح نمی کنم، قرینه بر این است که مراد همان وثاقت راوی است و الا اگر مراد او از صحت عرضه ی کتاب به امام علیه السلام و مانند آن بوده است معنا نداشته که او در این کار به شیخش مراجعه کند.
نقول: مراد صدوق از عدم تصحیح عدم اعتبار است نه اینکه ایشان بگوید من اصطلاح کلمه ی صحیح را بر آن بار نمی کنم. محدث نوری بر این عقیده است که اگر از قرائنی ثابت شود که خبری از معصوم صادر شده است باید به آن روایت عمل کرد حتی اگر سند آن ضعیف باشد. بنا بر این اگر کلام محدث نوری صحیح باشد و صدوق در مقام این باشد که بگوید اگر راوی ثقه نیست من آن را صحیح نمی دانم و عمل نمی کنم، لازمه اش این است که اگر برای صدوق به هر دلیلی ثابت هم شود که روایت مزبور از امام علیه السلام صادر شده است باز هم نباید به آن عمل کند.
وقتی صدوق می گوید که راوی خبر صحیح نیست مرادش این بوده است که او به قرائن خارجیه ی دیگری که ثابت کند روایت از معصوم است دست نیافته و تنها جهتی که برایش باقی مانده بوده است این بوده که به روات حدیث نگاه کند و از این رو صحت را در خصوص راوی استعمال کرده است از این رو نباید گفت که صحت همواره باید در خصوص راوی استعمال شود. بنا بر این مراد از صحیح در لسان صدوق هم معنای لغوی بوده است.
اما دلیل دوم محدث نوری که می گوید: عرضه ی کتاب به امام علیه السلام امری است و محسوس و معنا ندارد که صدوق بگوید که در این امر تابع شیخ خود شده است، این کلام هم صحیح نیست زیرا اگر کسی نزد امام علیه السلام بود و می دید که امام علیه السلام بر آن کتاب صحه گذاشته است در این حال تبعیت از شیخ معنا نداشت ولی چون صدوق بلاواسطه این امر را نمی توانست از امام علیه السلام مشاهده کند چاره ای نداشت که به شیخ خود مراجعه کند و چه بسا شیخ او عرضه ی کتاب به امام علیه السلام را دیده بود و در نتیجه حکم به صحت آن کرده و صدوق هم از او تبعیت کرده است.
مضافا بر اینکه اگر در یک مورد قرینه ای وجود داشته باشد مبنی بر اینکه صحت در آن منحصر به وثاقت راوی باشد این دلیل نمی شود که صحت همواره در خصوص وثاقت راوی استعمال شده باشد و به معنای تثبیت تا تصدیق نباشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo