درس خارج فقه آیت الله شبیری
کتاب البیع
92/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روییدن موی
صورت، نشانهی بلوغ
خلاصه درس:
استاد در این جلسه درادامهیِ بحثِ نشانههای بلوغ، به بحث روییدن موی (بر عانه وصورت) پرداخته، نشانه بلوغ بودن انبات مو بر عانه را مسلم دانسته و برای اثبات علامت بلوغ بودن روئیدن مو بر صورت، به روایت یزید کناسی تمسک میفرمایند. با توجه به توثیق نشدن یزید کناسی، برای اعتبار روایت ایشان دو راه مطرح میکنند: یکی اینکه اجلاء اصحاب امام صادق (علیه السلام) و کتب اربعه روایات او را نقل کردهاند و این دلالت بر اعتبار روایت او میکند، دوم هم این است که بگوییم: یزید کناسی با یزید ابوخالد قماط، متحد است و توثیق قماط دلیل بر توثیق یزید کناسی خواهد بود. استاد تعبیر به برید را غلط دانسته و در ادامه علت ذکر نشدن موی صورت در کلام برخی از فقهاء را این میدانند که موی عانه معمولاً قبل از صورت میروید و دیگر احتیاجی به ذکر روییدن موی صورت نبوده است.
روییدن موی صورت، نشانهی بلوغ
بحث ما راجع به إنبات بود. یکی از چیزهایی که بلوغ با آن ثابت میشود، إنبات شعر بر عانه است. این مطلب تقریباً بین علمای ما مسلّم است، ولی آنچه که مورد بحث است و شهرت مسلّم بر آن وجود ندارد، این است که آیا روییدن مو بر غیر عانه، مانند صورت یا سایر قسمتهای بدن هم علامت بلوغ است یا نه؟
پرسش: آیا روییدن مو بر عانه موضوعیت دارد، یا علامت بلوغ است؟
پاسخ: روییدن مو بر عانه موضوعیت دارد.
پرسش: امروزه خوردن برخی از خوراکیها که مواد شیمیایی دارند، موجب این میشود که مو زودتر بروید.
پاسخ: عوامل غیر عادی که در زمان معصوم (علیهالسلام) نبوده، محل شبهه است، ولی بحث ما در جایی است که به طور طبیعی مو بر اعضای بدن بروید.
قید خشن در روییدن موی عانه
البته گفتهاند که موی عانه باید خشن باشد و موهای ریز در خیلی از موارد زودتر از بلوغ حاصل میشود. بلوغ جزء الفاظی نیست که شرع جعل کرده باشد، بلکه بلوغ به این معنی است که شخص دیگر بچه نیست و مرد شده است، منتهی حتی در عرف هم مرز خیلی ثابت و روشنی برای آن وجود ندارد و لذا شرع یک حدّی برای آن تعیین کرده است. در نتیجه مواردی که خیلی روشن و واضح است که جزء مصادیق عرفیه آن نیست، خارج خواهد بود و احکام بلوغ بر آنها بار نمیشود و ما نمیتوانیم بگوییم که با وجود این موهای ریز در سنین پایین، تعبداً بلوغ ثابت میشود، زیرا به صورت روشن، عرف چنین شخصی را بالغ ندانسته و به هیچ معنایی او را بزرگ و مرد نمیداند.
پس بنابراین با توجه به این مسئله، آقایان قید خشن را ذکر کردهاند و و این قید جزء مواردی است که صلاحیت علامت بودن برای بلوغ را دارد، نه اینکه روییدن مو به هر مقداری صلاحیت برای چنین چیزی را داشته باشد.
نشانه بودن روییدن موی صورت
بحث دیگر این است که آیا روییدن مو در صورت هم میتواند علامت بلوغ باشد یا نه؟ از روایت یزید کناسی که تعبیر به یُشعر فی وجهه، أو ینُبت فی عانته، کرده است، اینطور استفاده میشود که روییدن مو در صورت هم حکم روییدن مو در عانه را دارد.
دو راه برای اعتبار روایت یزید کناسی (نقل اجلاء از ایشان- وحدت یزید کناسی و یزید قماط)
البته به عنوان یزید کناسی توثیقی در کتب رجال (نجاشی، شیخ و..) وارد نشده است، منتهی برای معتبر دانستن این روایت دو راه وجود دارد: یک راه این است که بگوییم: یزید کناسی جزء مشایخ و اجلاء شیعه بوده است و افراد مهمی مثل ابیایوب خراز، علی بن رئاب، هشام بن سالم، جمیل بن صالح از او روایاتی نقل کردهاند و رسم این بزرگان اینطور نبوده است که از ضعاف نقل حدیث بکنند، بر خلاف برقی و پدرش که به جهت نوع سلیقهای که داشتهاند، علیرغم ثقه بودن، از ضعاف هم أخذ حدیث کردهاند. خلاصه اینکه روایات یزید کناسی در کتب معتبر حدیث، مانند کتب اربعه وارد شده است و همین امر دلالت بر اعتبار روایت او میکند.
راه دیگر معتبر دانستن روایت یزید کناسی، این است که بگوییم خود یزید کناسی توثیق شده است. مجلسی هم در کتاب مرآةالعقول در یک جایی روایت او را صحیحه دانسته است و منشأ صحیح دانستن هم این است که کنیهی یزید کناسی، ابوخالد است و حضرت هم در این روایت او را با «یا أباخالد» خطاب میکند و به نظر میرسد که یزید کناسی با یزید ابوخالد القماط-که نجاشی او را توثیق کرده است- یکی باشد.
اگر بتوانیم اتحاد این دو را اثبات بکنیم، توثیق یکی از این دو، توثیق دیگری هم خواهد بود. برای اتحاد این دو شواهدی از جهات مختلف وجود دارد. یکی از این شواهد این است که اسم یزید بر خلاف اسمائی مانند علی، محمد، حسن و حسین، بسیار کم بوده است و ابوخالد هم از کنیههای شایع نیست و از جهت دیگر، یزید ابوخالد قماط کوفی بوده است و کناسه هم اسم یکی از محلات کوفه است و خلاصه اینکه هر دو کوفی هستند. جهت دیگر هم این است که هر دو صاحب کتاب و مؤلف هستند. جهت دیگر هم این است که هر دو از اصحاب امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) میباشند و عدهای از اجلاء اصحاب امام صادق (علیهالسلام) از او نقل روایت کردهاند مانند هشام بن سالم، جمیل بن صالح، ابوایوب خراز، علی بن رئاب. البته آقای خوئی حسن بن محبوب را هم ذکر کرده است، ولی من در حاشیه اینطور نوشتهام که در نسخهی اصلی روایت، حسن بن محبوب از یزید کناسی نقل میکند (مطابق فرمایش آقای خوئی)، ولی طبقهی حسن بن محبوب اقتضاء میکند که با واسطه روایت را از یزید کناسی نقل بکند و واسطهی او هم ابوایوب خراز است و سقطی در روایت واقع شده است.
خلاصه اینکه عدهای از اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) از هر دو عنوان( هم از یزید کناسی و هم از ابوخالد قماط) روایت کردهاند و از ابوخالد قماط هم کسانی مانند: علی بن عقبه، یحیی بن عمران حلبی، درست بن ابی منصور واسطی و برخی دیگر روایت کردهاند.
ممکن است یک شخص به دو عنوان شناخته شده باشد و گاهی به یک عنوان و گاهی هم به عنوان دیگر از او تعبیر بشود، مثل اینکه گاهی از صدوق تعبیر به محمد بن علی شده است، گاهی تعبیر به ابنبابویه و گاهی هم تعبیر به صدوق شده است و از اینگونه تعبیرات مختلف وجود دارد. قهراً خیلی بعید است که با وجود اینهمه مشخصات مشابه و مشترک، بگوییم که این دو متحد نمیباشند.
پرسش: کسی یزید کناسی را به عنوان صاحب کتاب ذکر نکرده است.
پاسخ: بنده به شک افتادم و احتمالاً فقط قماط صاحب کتاب باشد.
آقای خوئی هم این جهت را برای اتحاد این دو عنوان ذکر کرده است که نجاشی یزید ابوخالد القماط را ذکر کرده است، ولی شیخ در رجال،یزید ابوخالد الکناسی را ذکر کرده و اگر اینها دو نفر بودند، طبق قاعده باید هر دو ذکر میشدند و این هم یک شاهد دیگر بر اتحاد این دو عنوان است.
غلط بودن تعبیر به برید کناسی
پرسش: در بعضی از نسخ برید کناسی ذکر شده است.
پاسخ: تعبیر صحیح همان یزید است و در بعضی از نسخههای مغلوط و ضعیف تعبیر به برید شده است و حتی از برخی از سنیها مثل دارقطنی و ابنعقده هم اینطور نقل شده است که برید کناسی یکی از مشایخ شیعه میباشد. منشأ این اشتباه هم عبارت از این اسـت که به نقطهها خیلی توجه نمیشده است و قهراً تصحیف در نقاط، زیاد واقع میشده است. بنابراین در نسخ معتبر، تعبیر به یزید کناسی شده است و خلاصه اینکه با توجه به مجموع اموری که ذکر شد، انسان مطمئن میشود که این دو، یک نفر هستند و توثیق یکی، دلیل بر وثاقت دیگری است.
البته من به عنوان ابوخالد القماط مراجعه کردم و دیدم که بعضی از افراد طبقهی متأخر از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) مانند صفوان و محمد بن سنان از او نقل کردهاند، در حالی که کسی از طبقهی متأخر از یزید کناسی نقل نکرده است، ولی این مطلب ضرری به وحدت این دو عنوان نمیزند و لزومی ندارد که همهی روات یزید ابوخالد با همهی روات یزید کناسی یکی باشند و همین که چند نفر از اجلاء اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) از هر دو روایت کردهاند، مؤید وحدت این دو نفر است. پس احتمال وحدت زیاد است و وثاقت یزید کناسی از این طریق ثابت میشود و اگر هم وحدت بین این دو را هم نپذیریم، با همان راه اول ( إکثار نقل اجلاء و کتب معتبره از ایشان) اعتبار این روایت برای ما ثابت خواهد بود.
بنابراین با توجه به این روایت میتوانیم بگوییم که اگر مو در صورت هم روییده باشد، کافی است، البته عدهای از علماء به این مطلب تصریح کردهاند.
پرسش: آیا روایت حمران هم به اين ضميمه میشود؟
پاسخ: بله، روایت حمران هم روایت کناسی را تایید میکند.
چرا برخی از علماء موی صورت را ذکر نکردهاند؟
البته عدهای از علماء روییدن مو در صورت را ذکر نکردهاند و نکتهاش این است که مو در عانه زودتر از صورت میروید و معمولاً روییدن موی ریش و سبیل، بعد از روییدن موی عانه است و بر همین اساس اکثر علماء به روییدن موی عانه اقتصار کردهاند. و اما اینکه در بعضی از روایات فقط به إنبات مو (در عانه) اشاره شده و در برخی دیگر هر دو ذکر شده است، در حالی که تحدید به أقل و اکثر معنی ندارد، به این جهت است که اگر خود شخص بخواهد علم به مکلف بودنش پیدا بکند، از طریق روییدن مو در عانه است، ولی اگر دیگران بخواهند علم به تکلیف او پیدا بکنند، دسترسی به عانه ندارند و با روییدن مو در صورت پی به مکلف شدن شخص میبرند. و لذا در بعضی از روایات بجز روییدن مو در عانه، یک علامت دیگری هم ذکر شده است که این علامت، دلیل بر سبق علامت قبلی است و منافاتی در ذکر این دو علامت وجود ندارد و به عبارت دیگر، تحدید ثبوتی با أقل (موی عانه) و تحدید اثباتی هم با أکثر(موی صورت) میباشد.
روییدن موی صورت قبل از روییدن موی عانه
پرسش: اگر إنبات عانه نشده باشد، ولی در صورت مو در آمده باشد، چطور است؟
پاسخ: ممکن هم هست که ندرتاً موی عانه در نیامده باشد، ولی موی صورت در آمده باشد و باز هم ذکر هر دو علامت، لغو نخواهد بود، مثل اینکه میبینیم که در کنار ذکر سنّ برای حدّ بلوغ، به حیض هم اشاره شده است و این به این جهت است که گاهی اشخاص سنّ را بلد نیستند و حدّ آن را نمیدانند و از حیض علم به بلوغ حاصل میکنند، ولو اینکه حدّ أقل بلوغ، ثبوتاً سنّ است، ولی به جهت مخفی بودن سنّ، از طریق حیض اثباتاً پی به بلوغ شخص میبریم و تباین اثباتی کفایت برای علامت بودن هر دو میکند.
خلاصه درس:
استاد در این جلسه درادامهیِ بحثِ نشانههای بلوغ، به بحث روییدن موی (بر عانه وصورت) پرداخته، نشانه بلوغ بودن انبات مو بر عانه را مسلم دانسته و برای اثبات علامت بلوغ بودن روئیدن مو بر صورت، به روایت یزید کناسی تمسک میفرمایند. با توجه به توثیق نشدن یزید کناسی، برای اعتبار روایت ایشان دو راه مطرح میکنند: یکی اینکه اجلاء اصحاب امام صادق (علیه السلام) و کتب اربعه روایات او را نقل کردهاند و این دلالت بر اعتبار روایت او میکند، دوم هم این است که بگوییم: یزید کناسی با یزید ابوخالد قماط، متحد است و توثیق قماط دلیل بر توثیق یزید کناسی خواهد بود. استاد تعبیر به برید را غلط دانسته و در ادامه علت ذکر نشدن موی صورت در کلام برخی از فقهاء را این میدانند که موی عانه معمولاً قبل از صورت میروید و دیگر احتیاجی به ذکر روییدن موی صورت نبوده است.
روییدن موی صورت، نشانهی بلوغ
بحث ما راجع به إنبات بود. یکی از چیزهایی که بلوغ با آن ثابت میشود، إنبات شعر بر عانه است. این مطلب تقریباً بین علمای ما مسلّم است، ولی آنچه که مورد بحث است و شهرت مسلّم بر آن وجود ندارد، این است که آیا روییدن مو بر غیر عانه، مانند صورت یا سایر قسمتهای بدن هم علامت بلوغ است یا نه؟
پرسش: آیا روییدن مو بر عانه موضوعیت دارد، یا علامت بلوغ است؟
پاسخ: روییدن مو بر عانه موضوعیت دارد.
پرسش: امروزه خوردن برخی از خوراکیها که مواد شیمیایی دارند، موجب این میشود که مو زودتر بروید.
پاسخ: عوامل غیر عادی که در زمان معصوم (علیهالسلام) نبوده، محل شبهه است، ولی بحث ما در جایی است که به طور طبیعی مو بر اعضای بدن بروید.
قید خشن در روییدن موی عانه
البته گفتهاند که موی عانه باید خشن باشد و موهای ریز در خیلی از موارد زودتر از بلوغ حاصل میشود. بلوغ جزء الفاظی نیست که شرع جعل کرده باشد، بلکه بلوغ به این معنی است که شخص دیگر بچه نیست و مرد شده است، منتهی حتی در عرف هم مرز خیلی ثابت و روشنی برای آن وجود ندارد و لذا شرع یک حدّی برای آن تعیین کرده است. در نتیجه مواردی که خیلی روشن و واضح است که جزء مصادیق عرفیه آن نیست، خارج خواهد بود و احکام بلوغ بر آنها بار نمیشود و ما نمیتوانیم بگوییم که با وجود این موهای ریز در سنین پایین، تعبداً بلوغ ثابت میشود، زیرا به صورت روشن، عرف چنین شخصی را بالغ ندانسته و به هیچ معنایی او را بزرگ و مرد نمیداند.
پس بنابراین با توجه به این مسئله، آقایان قید خشن را ذکر کردهاند و و این قید جزء مواردی است که صلاحیت علامت بودن برای بلوغ را دارد، نه اینکه روییدن مو به هر مقداری صلاحیت برای چنین چیزی را داشته باشد.
نشانه بودن روییدن موی صورت
بحث دیگر این است که آیا روییدن مو در صورت هم میتواند علامت بلوغ باشد یا نه؟ از روایت یزید کناسی که تعبیر به یُشعر فی وجهه، أو ینُبت فی عانته، کرده است، اینطور استفاده میشود که روییدن مو در صورت هم حکم روییدن مو در عانه را دارد.
دو راه برای اعتبار روایت یزید کناسی (نقل اجلاء از ایشان- وحدت یزید کناسی و یزید قماط)
البته به عنوان یزید کناسی توثیقی در کتب رجال (نجاشی، شیخ و..) وارد نشده است، منتهی برای معتبر دانستن این روایت دو راه وجود دارد: یک راه این است که بگوییم: یزید کناسی جزء مشایخ و اجلاء شیعه بوده است و افراد مهمی مثل ابیایوب خراز، علی بن رئاب، هشام بن سالم، جمیل بن صالح از او روایاتی نقل کردهاند و رسم این بزرگان اینطور نبوده است که از ضعاف نقل حدیث بکنند، بر خلاف برقی و پدرش که به جهت نوع سلیقهای که داشتهاند، علیرغم ثقه بودن، از ضعاف هم أخذ حدیث کردهاند. خلاصه اینکه روایات یزید کناسی در کتب معتبر حدیث، مانند کتب اربعه وارد شده است و همین امر دلالت بر اعتبار روایت او میکند.
راه دیگر معتبر دانستن روایت یزید کناسی، این است که بگوییم خود یزید کناسی توثیق شده است. مجلسی هم در کتاب مرآةالعقول در یک جایی روایت او را صحیحه دانسته است و منشأ صحیح دانستن هم این است که کنیهی یزید کناسی، ابوخالد است و حضرت هم در این روایت او را با «یا أباخالد» خطاب میکند و به نظر میرسد که یزید کناسی با یزید ابوخالد القماط-که نجاشی او را توثیق کرده است- یکی باشد.
اگر بتوانیم اتحاد این دو را اثبات بکنیم، توثیق یکی از این دو، توثیق دیگری هم خواهد بود. برای اتحاد این دو شواهدی از جهات مختلف وجود دارد. یکی از این شواهد این است که اسم یزید بر خلاف اسمائی مانند علی، محمد، حسن و حسین، بسیار کم بوده است و ابوخالد هم از کنیههای شایع نیست و از جهت دیگر، یزید ابوخالد قماط کوفی بوده است و کناسه هم اسم یکی از محلات کوفه است و خلاصه اینکه هر دو کوفی هستند. جهت دیگر هم این است که هر دو صاحب کتاب و مؤلف هستند. جهت دیگر هم این است که هر دو از اصحاب امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) میباشند و عدهای از اجلاء اصحاب امام صادق (علیهالسلام) از او نقل روایت کردهاند مانند هشام بن سالم، جمیل بن صالح، ابوایوب خراز، علی بن رئاب. البته آقای خوئی حسن بن محبوب را هم ذکر کرده است، ولی من در حاشیه اینطور نوشتهام که در نسخهی اصلی روایت، حسن بن محبوب از یزید کناسی نقل میکند (مطابق فرمایش آقای خوئی)، ولی طبقهی حسن بن محبوب اقتضاء میکند که با واسطه روایت را از یزید کناسی نقل بکند و واسطهی او هم ابوایوب خراز است و سقطی در روایت واقع شده است.
خلاصه اینکه عدهای از اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) از هر دو عنوان( هم از یزید کناسی و هم از ابوخالد قماط) روایت کردهاند و از ابوخالد قماط هم کسانی مانند: علی بن عقبه، یحیی بن عمران حلبی، درست بن ابی منصور واسطی و برخی دیگر روایت کردهاند.
ممکن است یک شخص به دو عنوان شناخته شده باشد و گاهی به یک عنوان و گاهی هم به عنوان دیگر از او تعبیر بشود، مثل اینکه گاهی از صدوق تعبیر به محمد بن علی شده است، گاهی تعبیر به ابنبابویه و گاهی هم تعبیر به صدوق شده است و از اینگونه تعبیرات مختلف وجود دارد. قهراً خیلی بعید است که با وجود اینهمه مشخصات مشابه و مشترک، بگوییم که این دو متحد نمیباشند.
پرسش: کسی یزید کناسی را به عنوان صاحب کتاب ذکر نکرده است.
پاسخ: بنده به شک افتادم و احتمالاً فقط قماط صاحب کتاب باشد.
آقای خوئی هم این جهت را برای اتحاد این دو عنوان ذکر کرده است که نجاشی یزید ابوخالد القماط را ذکر کرده است، ولی شیخ در رجال،یزید ابوخالد الکناسی را ذکر کرده و اگر اینها دو نفر بودند، طبق قاعده باید هر دو ذکر میشدند و این هم یک شاهد دیگر بر اتحاد این دو عنوان است.
غلط بودن تعبیر به برید کناسی
پرسش: در بعضی از نسخ برید کناسی ذکر شده است.
پاسخ: تعبیر صحیح همان یزید است و در بعضی از نسخههای مغلوط و ضعیف تعبیر به برید شده است و حتی از برخی از سنیها مثل دارقطنی و ابنعقده هم اینطور نقل شده است که برید کناسی یکی از مشایخ شیعه میباشد. منشأ این اشتباه هم عبارت از این اسـت که به نقطهها خیلی توجه نمیشده است و قهراً تصحیف در نقاط، زیاد واقع میشده است. بنابراین در نسخ معتبر، تعبیر به یزید کناسی شده است و خلاصه اینکه با توجه به مجموع اموری که ذکر شد، انسان مطمئن میشود که این دو، یک نفر هستند و توثیق یکی، دلیل بر وثاقت دیگری است.
البته من به عنوان ابوخالد القماط مراجعه کردم و دیدم که بعضی از افراد طبقهی متأخر از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) مانند صفوان و محمد بن سنان از او نقل کردهاند، در حالی که کسی از طبقهی متأخر از یزید کناسی نقل نکرده است، ولی این مطلب ضرری به وحدت این دو عنوان نمیزند و لزومی ندارد که همهی روات یزید ابوخالد با همهی روات یزید کناسی یکی باشند و همین که چند نفر از اجلاء اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) از هر دو روایت کردهاند، مؤید وحدت این دو نفر است. پس احتمال وحدت زیاد است و وثاقت یزید کناسی از این طریق ثابت میشود و اگر هم وحدت بین این دو را هم نپذیریم، با همان راه اول ( إکثار نقل اجلاء و کتب معتبره از ایشان) اعتبار این روایت برای ما ثابت خواهد بود.
بنابراین با توجه به این روایت میتوانیم بگوییم که اگر مو در صورت هم روییده باشد، کافی است، البته عدهای از علماء به این مطلب تصریح کردهاند.
پرسش: آیا روایت حمران هم به اين ضميمه میشود؟
پاسخ: بله، روایت حمران هم روایت کناسی را تایید میکند.
چرا برخی از علماء موی صورت را ذکر نکردهاند؟
البته عدهای از علماء روییدن مو در صورت را ذکر نکردهاند و نکتهاش این است که مو در عانه زودتر از صورت میروید و معمولاً روییدن موی ریش و سبیل، بعد از روییدن موی عانه است و بر همین اساس اکثر علماء به روییدن موی عانه اقتصار کردهاند. و اما اینکه در بعضی از روایات فقط به إنبات مو (در عانه) اشاره شده و در برخی دیگر هر دو ذکر شده است، در حالی که تحدید به أقل و اکثر معنی ندارد، به این جهت است که اگر خود شخص بخواهد علم به مکلف بودنش پیدا بکند، از طریق روییدن مو در عانه است، ولی اگر دیگران بخواهند علم به تکلیف او پیدا بکنند، دسترسی به عانه ندارند و با روییدن مو در صورت پی به مکلف شدن شخص میبرند. و لذا در بعضی از روایات بجز روییدن مو در عانه، یک علامت دیگری هم ذکر شده است که این علامت، دلیل بر سبق علامت قبلی است و منافاتی در ذکر این دو علامت وجود ندارد و به عبارت دیگر، تحدید ثبوتی با أقل (موی عانه) و تحدید اثباتی هم با أکثر(موی صورت) میباشد.
روییدن موی صورت قبل از روییدن موی عانه
پرسش: اگر إنبات عانه نشده باشد، ولی در صورت مو در آمده باشد، چطور است؟
پاسخ: ممکن هم هست که ندرتاً موی عانه در نیامده باشد، ولی موی صورت در آمده باشد و باز هم ذکر هر دو علامت، لغو نخواهد بود، مثل اینکه میبینیم که در کنار ذکر سنّ برای حدّ بلوغ، به حیض هم اشاره شده است و این به این جهت است که گاهی اشخاص سنّ را بلد نیستند و حدّ آن را نمیدانند و از حیض علم به بلوغ حاصل میکنند، ولو اینکه حدّ أقل بلوغ، ثبوتاً سنّ است، ولی به جهت مخفی بودن سنّ، از طریق حیض اثباتاً پی به بلوغ شخص میبریم و تباین اثباتی کفایت برای علامت بودن هر دو میکند.