< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

89/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط وجوب صوم/ سفر در حال اختیار در صوم‌های واجب غیر از ماه مبارک رمضان/

 

سفر در حال اختیار در صوم‌های واجب غیر از ماه مبـارک رمضان

بحث در شرائط وجوب صوم بود. در این جلسه، استاد دام ظله، در بحث شرطیت حضر، سفر در حال اختیار در صوم‌های واجب غیر از ماه مبارک رمضان را مورد بررسی قرار می‌دهند.

خروج در ماه مبارک رمضان را مورد بحث قرار دادیم که مشهور قائل به جواز هستند و به نظر مختار حرمت تقویت می‌شود، حالا بحث در صوم واجب دیگر است که آیا اختیاراً خروج جایز هست یا نیست، روزه غیر ماه مبارک رمضان مصادیق مختلفی دارد، بعضی از مصادیق مستقیماً از ناحیه شرع است، گاهی شرع مستقیماً روزه را واجب قرار داده، مانند اینکه قضاء ماه مبارک رمضان تا نزدیک ماه مبارک رمضان دیگر به تأخیر افتد و وقت انجام آن مضیق شود و سال در حال فوت شدن باشد، بنابر نظر مختار و مطابق نظر مشهور واجب است در همان سال قضا روزه گرفته شود و تأخیر به سال‌های دیگر جایز نیست، و به نظر می‌رسد که غیر مشهور نیز شاید در یک فرض قائل باشند که تأخیر به سال‌های دیگر جایز نیست، و آن این است که بعد از قضا شدن روزه ماه مبارک رمضان تأخیر تا تمام شدن سال اول بعد از قضا الزامی ندارد اما باید این را تا آخر عمر قضا کند و نباید به بعد از مرگ برسد، بالاخره قضا برای بحث جاری مصداق دارد. و همچنین مانند اینکه اگر دو روز روزه ماه مبارک رمضان در اعتکاف بسر برد، در روز سوم اعتکاف واجب است روزه بگیرد، حالا آیا جایز است به وسیله مسافرت روزه نگیرد؟ و همچنین مانند مسئله «من نام عن صلاة العشاء» که در این مسئله مشهور بین قدماء و بلکه تا زمان مرحوم ابن ادریس

مخالف صریحی وجود ندارد، ده نفر از معاریف بزرگان حکم کرده‌اند که روزه فردای آن شب واجب است[1] و چند نفر نیز دعوای اجماع کرده‌اند، فقط مرحوم ابن حمزه که معاصر با ابن ادریس است، در جائی حکم به استحباب[2] و در جائی دیگر حکم به وجوب کرده[3] ، نظر مختار نیز همین است که روزه فردای آن شب واجب است، حالا آیا مسافرت در این روز جایز است؟ اینها مصادیق مربوط به اوامر الهی است که به تعهد شخص مربوط نیست.

و بعضی از مصادیق مربوط به تعهد شخص است، مانند اینکه برای وقت معین نذر یا عهد کرده یا قسم خورده یا اجیر شده یا شرط ضمن عقد شده، آیا در اینها می‌تواند مسافرت کند؟ فعلاً مورد بحث این فروض است.

مسافرت در روزه های واجب عرضی(وجوب ناشی از تعهد خود شخص)

آقایان مطلب دیگری ذکر کرده‌اند که به نظر می‌رسد مطلب واضحی نیست و این نیز با این تشقیق و صوری که عرض می‌کنم، باید بعداً مورد بحث قرار گیرد، یک صورت این است که شخص که روزه معینی را مثلاً نذر می‌کند، دو شی‌ء را نذر می‌کند که فردا را بماند و روزه بگیرد و تعدد منذور هست و مطلوب نیز متعدد است، یکی این است که باید روزه بگیرد که مقدمه آن حضر است، و دیگری این است که قطع نظر از روزه، نفس ماندن مطلوب مستقلی است، ممکن است کارهای دیگری داشته باشد که برای خاطر آن نذر می‌کند که بماند، و صورت دوم این است که نذر می‌کند که فردا را بماند و روزه بگیرد و نذر اقامه مقدمه برای صوم است و مستقلاً مورد تعهد شخص نیست، و صورت سوم این است که اقامه را در انشاء ذکر نمی‌کند، نذر می‌کند که روزه صحیح بگیرد و می‌داند که روزه صحیح شرائطی دارد که از جمله آنها اقامه است و این نیز ضمن صوم صحیح مورد نیست قرار می‌گیرد، و صورت چهارم این است که اقامه را در انشاء ذکر نمی‌کند و نذر می‌کند که روزه صحیح بگیرد و از شرائط روزه صحیح غافل است و اصلاً به حضر و سفر التفات ندارد، حالا گاهی از این جهت غافل است و گاهی متذکر است اما اشتباه می‌کند و

گمان نمی‌کند که حضر شرط صحت روزه است، این صور مختلف هست، آقایان بین صورتی که قصد اقامه تحت انشاء قرار می‌گیرد و صورتی که قرار نمی‌گیرد، فرق قائل هستند و می‌گویند اگر قصد اقامه تحت انشاء قرار گیرد، حتماً نمی‌شود مسافرت کرد و این مورد بحث نیست، مورد بحث این است که تحت انشاء قرار نگیرد اما توضیح نداده‌اند که شخص متوجه است که بدون آن نمی‌شود یا صورت عدم توجه را می‌گویند، روشن نیست که مراد آنها چیست، بالاخره انشاء خاصی مقدمتاً یا استقلالاً برای آن نشده، حالا در مورد این صورت که توجه تفصیلی دارد و انشاء تفصیلی نکرده، در کلام آنها ابهام وجود دارد.

بررسی حکم مسئله مربوط به ناذری که به حضر و سفر بی توجه است

حالا صورتی که قدر مسلم است که شخص اصلاً به حضر و سفر توجه نداشته باشد و نذر کند روز معینی را روزه بگیرد، آیا این می‌تواند مسافرت کند؟ عده‌ای گفته‌اند که سفر جایز است و به روایت عبد الله بن جندب استدلال کرده‌اند، مرحوم آقای حکیم نیز به این روایت استدلال کرده[4] ، اما مرحوم آقای خوئی در مورد استدلال به روایت عبد الله بن جندب سه اشکال ذکر کرده است.[5]

در کافی: «- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع ...

- عَنْهُ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ..

- وَ- بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ: سَأَلَ عَبَّادُ بْنُ مَیْمُونٍ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ عَلَی نَفْسِهِ نَذْراً صَوْماً وَ أَرَادَ الْخُرُوجَ إِلَی مَکَّةَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُنْدَبٍ سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ عَلَی نَفْسِهِ نَذْراً صَوْماً فَحَضَرَتْهُ نِیَّتُهُ فِی زِیَارَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ یَخْرُجُ وَ لَا یَصُومُ فِی الطَّرِیقِ فَإِذَا رَجَعَ قَضَی ذَلِکَ»[6] . با سند «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ» روایتی نقل کرده و بعد

می‌گوید «عَنْهُ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ»، اهل تحقیق گفته‌اند که ضمیر «عَنْهُ» به محمد بن احمد برمی‌گردد که صاحب کتاب نوادر الحکمه است و به محمد بن یحیی برنمی‌گردد، حالا چندان مناسبتی ندارد که این را اینجا بحث کنیم، کأنه اینطور می‌شود که محمد بن یحیی عن محمد بن احمد عن یعقوب بن یزید «عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع»، این روایت را نقل می‌کند که مربوط به بحث جاری نیست، و بعد می‌فرماید «وَ- بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ» و روایت را نقل می‌کند، اینکه مراد از «بِهَذَا الْإِسْنَاد» چیست، مندمج است، از جائی از تهذیب استفاده می‌شود که عبد الله بن جندب در سند واقع نشده و عبد الله بن جبلة عن اسحاق بن عمار واقع شده[7] ، و مراد از «بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَب» این است که این اسنادی که به ابی عبد الله علیه السلام منتهی می‌شود که در آخر آن اسحاق بن عمار است، تمام این سند را اسحاق بن عمار از عبد الله بن جندب نقل کرده، عبارتی در تهذیب مرحوم شیخ است که مؤید این مطلب است، روایتی از صفار نقل کرده و سند همینطور است تا به اسحاق بن عمار می‌رسد و او از عبد الله بن جندب روایت نقل می‌کند، الان به خاطر ندارم که آیا همین روایت یا روایت دیگری را نقل کرده است، خلاصه، به ملاحظه عبارت تهذیب، مراد از «بِهَذَا الْإِسْنَاد» این است که این اسناد تا آخر سند عن اسحاق بن عمار عن عبد الله بن جندب. منتها اشکال این مطلب این است که از نظر طبقه اسحاق بن عمار مقدم بر عبد الله بن جندب است و او در طبقه تلامذه اسحاق است و هیچ سابق ندارد که از او روایت کند، این بسیار غیر متعارف است که اسحاق بن عمار از کسی که در طبقه بعدی است، روایت کند. حالا که قرار نشد هذا الاسناد را تا آخر بگیریم، باید از اواسط سند به عبد الله بن جندب برسد، در اینکه چه کسی از عبد الله بن جندب نقل می‌کند، اینجا ابهامی وجود دارد، و اینکه عبد الله بن جندب در سند باشد، با مطلبی که در حدیث وجود دارد، سازگار نیست و به نظر می‌رسد که اینجا تحریفی شده باشد، مرحوم آقای خوئی روایت را از وسائل اینگونه نقل کرده: «قال: سأل أبا عبد اللّه علیه السلام عباد بن میمون و أنا

حاضر»[8] ، و بعد اشکال کرده که « أبا عبد اللّه علیه السلام » یکی از دو اشتباه مرحوم صاحب وسائل در اینجا است و با اینکه «أبا عبد الله» در روایت نیست، آن را در روایت آورده[9] ، در حالی که مرحوم صاحب وسائل اشتباه نکرده و مطابق همان نقل کرده که در تهذیب و استبصار است و متن آن آنطور است منتها در یکی، دو جا حاشیه زده و نوشته در بعضی از نسخ تهذیب «أبا عبد الله» را اضافه کرده‌اند، مرحوم صاحب وسائل آن را در متن نیاورده[10] و آن را نپذیرفته، و یک جای دیگر نیز هست که مرحوم آقای خوئی می‌فرماید اینجا نیز اشتباه کرده، ایشان احتیاطاً آن نسخه موجود را نیز در پاورقی آورده که حالا ممکن است توجیهی به ذهن کسی برسد، و لو نپذیرفته و در متن نیاورده اما ممکن است کسی با تکلف توجیه کند، لذا به دلیل اینکه در بعضی از نسخ بوده، احتیاط کرده و به آن اشاره کرده، اشتباه نیست، البته «أبا عبد الله ع» درست نیست و روایت این است: «قَالَ: سَأَلَ عَبَّادُ بْنُ مَیْمُونٍ ...»، عباد بن میمون سؤال کرده اما معلوم نیست از چه کسی سؤال کرده، این در کافی است، در تهذیب در صوم و نذر این روایت را نقل کرده و در یک جا «سَأَلَه»[11] دارد اما در کافی و جای دیگر تهذیب «سَأَلَ» دارد، «فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُنْدَبٍ ...»، سؤال کرده اما معلوم نیست از چه کسی سؤال کرده، اما عبد الله بن جندب روایت مرسلی اینجا نقل کرده که «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ زُرَارَةَ»، در یکی از جلدهای تهذیب به جای «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ زُرَارَةَ» تعبیر «سَمِعْتُ مِنْ زُرَارَةَ»[12] دارد، مرحوم آقای حکیم روایت را مطابق با «سَمِعْتُ مِنْ زُرَارَةَ» نقل می‌کند، اما کافی و در جائی از تهذیب «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ زُرَارَةَ» دارد، در ذهنم هست که وسائل «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ زُرَارَةَ» را نقل کرده منتها در پاورقی نوشته که «فی نسخة» یعنی بعضی از نسخ تهذیب «مِنْ زُرَارَةَ» دارد، ایشان نیز «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ زُرَارَةَ» را اختیار کرده و به عنوان متن ذکر کرده، مرحوم آقای خوئی می‌فرماید برای مرحوم صاحب وسائل دو اشتباه واقع شده؛ یکی «علیه

السلام» را اضافه کرده و دیگر اینکه «مِنْ زُرَارَةَ» نقل کرده، در حالی که اینطور نیست و ایشان نیز «مَنْ رَوَاهُ» نقل کرده و «علیه السلام» را در متن نیاورده و به بعضی از نسخ تهذیب نسبت داده است. حالا اینکه عباد بن میمون سؤال کرده و بعد عبد الله بن جندب گفته من روایتی از امام صادق دارم، از چه کسی سؤال کرده، ابهام دارد، به نظر می‌رسد و احتمال قوی هست که اینجا تصحیفی واقع شده و مراد همان عبد الله بن جبله است که در سند واقع شده، و بهذا الاسناد از عبد الله بن جبله، یحیی بن مبارک از عبد الله بن جبله سؤال کرده و عبد الله بن جبله گفته که راوی از امام برای من اینطور نقل کرد، مورد سؤال عباد بن میمون «أَرَادَ الْخُرُوجَ إِلَی مَکَّةَ» است، اما روایتی را که ایشان نقل کرده، درباره زیارت الحسین علیه السلام است، خواسته بگوید که چنین روایتی برای ما نقل کرده‌اند، به نظر می‌رسد که آنچه طبقه نیز اقتضا دارد، اصح این است که یحیی بن مبارک از عبد الله بن جبله نقل کرده و عبد الله بن جبله نیز گفته که «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع»، می‌گوید عباد بن میمون از عبد الله بن جبله سؤال کرد و عبد الله بن جبله این مطلب را گفت که «سَمِعْتُ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع»، به احتمال بسیار قوی اینجا تصحیفی واقع شده است.

سؤال و پاسخ

یحیی بن مبارک از عبد الله بن جبله نقل می‌کند، و بعد به عنوان جمله معترضه برای سؤال خودش می‌گوید عباد بن میمون از عبد الله بن جبله سؤال کرد و من بودم، حالا این جمله معترضه است و می‌خواهد بگوید که عبد الله بن جبله چنین مطلبی در پاسخ سؤال عباد بن میمون گفت، پس، اینطور می‌شود که یحیی بن المبارک عن عبد الله بن جبله و آن روایتی که عبد الله بن جبله مرسلاً نقل می‌کند، یحیی بن مبارک می‌گوید من بودم که عباد بن میمون از عبد الله بن جبله نقل می‌کرد.

سؤال و پاسخ

آن مصحف جبله است، باید تصحیف قائل شویم، اگر بگوئیم که جبله تصحیف جندب است، با طبقه و سایر اسانید سازگار نیست، اما اینکه جندب تصحیف جبله باشد، اشکالی

ندارد، اسحاق برای اینجا نیست و طبقه اقتضا نمی‌کند، «یحیی بن المبارک عن عبد الله بن جبله قال سمعت من رواه عن أبی عبد الله ع»، آن «مِنْ زُرَارَةَ» نیز تصحیف است.

 


[1] . برای مثال رجوع کنيد به المهذب (لابن البراج)؛ ج2، ص: 423، الكافي في الفقه؛ ص: 180، إشارة السبق إلى معرفة الحق؛ ص: 116.
[2] . الوسيلة إلى نيل الفضيلة؛ ص: 147 يستحب له أن يصوم ذلك اليوم.
[3] . الوسيلة إلى نيل الفضيلة؛ ص: 354 مضي نصف الليل قضاها و أصبح صائما كفارة له.
[4] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج8، ص: 440 لا سيما بملاحظة اعتضادها بما ورد في المعين بالنذر.
[5] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج22، ص: 27 ففي غير محلّه، لاختصاص موردها بالنذر.
[6] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج7، ص: 457، روايت 16.
[7] . - «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ... - وَ- بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ ...». تهذيب الأحكام، ج8، ص: 306.
[8] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج22، ص: 26.
[9] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج22، ص: 27 و هناك اشتباهان آخران من صاحب الوسائل.
[10] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 197.
[11] . تهذيب الأحكام، ج4، ص: 333 روايت 1048- 116.
[12] . «سَمِعْتُ مِنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ نَذْرَ صَوْمٍ فَحَضَرَتْهُ نِيَّةٌ فِي زِيَارَةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع». تهذيب الأحكام، ج4، ص: 333.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo