< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

89/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط وجوب صوم/صوم در اماکن اربعه/

 

صوم در اماکن اربعه

بحث در شرائط وجوب صوم بود. در این جلسه، استاد دام ظله، به تناسب بحث شرطیت حضر، بحث در صوم در اماکن اربعه را پی می‌گیرند.

درباره روایات امر به تمام مقداری بحث‌های کلی مطرح شد، در بحث‌های کلی مطلبی باقی مانده و آن این است که گاهی روایات به شخصی که هنوز مکه نرفته می‌گوید اذا دخلت مکه فأتمم، یا از امور مذخور اتمام در حرمین است، بگوئیم اینگونه روایات با ادله‌ای که می‌گوید اگر مسافر بخواهد نماز را تمام بخواند، باید اراده عشره کرده باشد، هیچ منافاتی ندارد، به خاطر اینکه آن روایات نیز می‌گوید بعد از انجام مقدماتی مانند قصد اقامه که اتمام بر آنها متوقف است، نماز را تمام بخوان، جمع بین این روایات ساده است، آن روایات ظهور ندارد که بدون قصد اقامه و با اسقاط این شرط نماز را تمام بخواند، اما گاهی از تکلیف کسی سؤال می‌شود که داخل مکه است، در این صورت این فرض نشده که قبلاً این مسئله به او گفته شده، اشخاصی که به مکه رفته‌اند، گاهی فرصت کافی برای زیاد ماندن ندارند و ممکن است دیر رفته باشند، این روایاتی که درباره کسی است که داخل مکه است، همه این فروض را شامل است و سؤال در مورد کسانی است که در روزهای مختلف به مکه رسیده‌اند، به کسی که مثلاً یک روز در آنجا بوده، نمی‌توان گفت که قصد اقامه کند، اگر بخواهد قصد اقامه کند و نماز را تمام بخواند، حج او از دست می‌رود، به این جهت، ممکن است همانطور که بعضی از روایات صراحت در این دارد که حتی در یک نماز نیز باید تمام بخواند، بسیاری از روایات دیگر در این معنای اطلاقی ظهور

پیدا کند و کسی را که در شرائطی باشد که نمی‌تواند اقامه عشره کند و کسی که می‌تواند اقامه عشره کند، شامل باشد، قهراً اینگونه روایات ظهور اطلاقی پیدا می‌کند، اگر در آن روایات یک روز و حتی ماراً پذیرفتیم که قصد انشائی کافی است، همه اینها جواب داده شده، آن مشکل نیست، اما این را نپذیرفتیم و باید ببینیم که چه باید گفت، خلاصه، در آن توجیه اول که می‌گفتم، اصلاً منافات وجود ندارد، نیازی به معارض نیست، اما بعد از اینکه معارض پیدا کرد، ممکن است تصرفاتی بشود و اطلاق به صورتی حمل شود که بتواند قصد اقامه کند، جمعاً بین الادله اطلاق را به آنجا حمل کنیم، خلاف ظاهری هست منتها برای صراحت روایات معارض این را بگوئیم، پس، آن عرض ما این بود که می‌خواستیم از اول ظهور را منکر شویم، ممکن است بگوئیم نسبت به کسی که بگویند الان وظیفه تو این است که نماز را تمام بخوانی، اطلاق ندارد تا اسقاط شرط کرده باشد و می‌گوید بعد از قصد اقامه و انجام مقدمات نماز تمام، نماز را تمام بخوان.

حالا تک تک روایات ابهامات و بحث‌های خاصی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد، مرحوم صاحب حدائق در این قسمت‌ها مفصلاً بحث کرده و به نظر می‌رسد که بسیاری از فرمایشات ایشان محل مناقشه است.

روایت اول: حدیث 7 باب[1] ، روایت ایوب بن نوح «سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَأَلْتُ أَیُّوبَ بْنَ نُوحٍ عَنْ تَقْصِیرِ الصَّلَاةِ فِی هَذِهِ الْمَشَاهِدِ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ وَ الْکُوفَةِ وَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع الْأَرْبَعَةِ الَّذِی رُوِیَ فِیهَا فَقَالَ أَنَا أُقَصِّرُ وَ کَانَ صَفْوَانُ یُقَصِّرُ وَ ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ وَ جَمِیعُ أَصْحَابِنَا یُقَصِّرُونَ»[2] . این که می‌گوید همه اصحاب ما قصر می‌خوانند، با معنائی که به مشهور نسبت داده شده که بین قصر و اتمام تخییر هست و افضل تمام است، سازگار نیست، به خاطر اینکه مراد این نیست که ما زمانی قصر انجام دادیم، بلکه ظاهر در این است که روش ما این است که اگر به آنجا برویم، تقصیر انجام می‌دهیم، این بسیار بعید است که چیزی را که و لو به طور غیر الزامی امر شده، انجام ندهند و قصر انجام دهند، از این استفاده می‌شود که یا حتماً باید قصر بخوانند و یا قصر مقدم بر تمام است، و این با نظر

مشهور سازگار نیست، مرحوم صاحب حدائق مسلم فرض کرده که مراد تحتم است و نظر اینها این است که باید قصر خوانده شود[3] ، البته ذاتاً این مطلب از این عبارت استفاده نمی‌شود، ممکن است آنها که مقید به تقصیر بودند، می‌دیدند که این ارجح و آن مرجوح است و به این که ارجح است عمل کرده‌اند و روش آنها نیز به همین بوده، این ملازمه ندارد که الزامی باشد، فقط با قول مشهور سازگار نیست، شاید در کلام مرحوم صاحب حدائق مقدمه مطویه‌ای باشد، بگوئیم اینطور قائلی نیست که قائل به تخییر باشد و بگوید قصر ارجح است، لذا اگر قصر راجح شد، این رجحان الزامی است و رجحان ندبی نیست، شاید ایشان بر این اساس می‌گوید.

سؤال و پاسخ

متأخرین جمعاً بین الادله تمام را ارجح دانسته‌اند، شاید قدماء قصر را ارجح می‌دانستند، از این روایت استفاده می‌شود که بین اصحاب آن دوره و معاصرین ابن ابی عمیر و صفوان، رجحان با قصر بوده است، این حدیث 7 بود.

روایت دوم: حدیث 16 باب[4] ، روایت احمد بن محمد بن ابی نصر از ابراهیم بن ابی شیبه که به نظر مختار این صحیحه است «قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع أَسْأَلُهُ عَنْ إِتْمَامِ الصَّلَاةِ فِی الْحَرَمَیْنِ فَکَتَبَ إِلَیَّ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُحِبُّ إِکْثَارَ الصَّلَاةِ فِی الْحَرَمَیْنِ فَأَکْثِرْ فِیهِمَا وَ أَتِمَّ»[5] در حدائق این را از قبیل روایات امر به اتمام قرار داده[6] ، و عرض کردم که این فی الجمله در این ظهور دارد که با نیت ده روز نماز را تمام بخوان، حضرت می‌فرمایند زیاد در حرمین نماز بخوان، او درباره نافله سؤال نکرده، مراد این نیست که رکعات نماز زیاد باشد بلکه مراد این است که عدد نمازها زیاد باشد، نمازهای تمام زیاد انجام بده، فرد روشن‌تر برای اکثار این است که قصد اقامه ده روز کند و نمازهای چهار رکعتی زیاد بخواند، و ممکن است بفرمایند که اگر نمی‌خواهی ده روز بمانی، هر چه می‌توانی روزهای بیشتری بمان تا نمازهای زیادی بخوانی، این نیز امکان دارد، اما فرد ظاهر اکثار این است که نیت

اقامه کند و بعد اکثار کند، این با ادله دیگر که گفته نیت کنید و نماز تمام بخوانید، منافات ندارد و این روایت ظهور فی الجمله و اشعاری دارد که اکثار مقدمه برای اتمام است و اگر اکثار نشود، اتمام نیز نیست، بنابراین، اگر با یک روز نیز وظیفه تمام باشد، احتیاج به اکثار ندارد، علی ای تقدیر، اینکه مرحوم صاحب حدائق این را از روایات تمام قرار داده، ظهور در تمام ندارد.

روایت سوم: حدیث 20 باب[7] ، روایت علی بن مهزیار «قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع الرِّوَایَةُ قَدِ اخْتَلَفَتْ عَنْ آبَائِکَ ع فِی الْإِتْمَامِ وَ التَّقْصِیرِ لِلصَّلَاةِ فِی الْحَرَمَیْنِ فَمِنْهَا أَنْ یَأْمُرَ بِتَتْمِیمِ الصَّلَاةِ وَ لَوْ صَلَاةً وَاحِدَةً وَ مِنْهَا أَنْ یَأْمُرَ بِتَقْصِیرِ الصَّلَاةِ مَا لَمْ یَنْوِ مُقَامَ عَشَرَةِ أَیَّامٍ وَ لَمْ أَزَلْ عَلَی الْإِتْمَامِ فِیهِمَا إِلَی أَنْ صَدَرْنَا مِنْ حَجِّنَا فِی عَامِنَا هَذَا إِلَی أَنْ صَدَرْنَا فِی حَجِّنَا فِی عَامِنَا هَذَا فَإِنَّ فُقَهَاءَ أَصْحَابِنَا أَشَارُوا عَلَیَّ بِالتَّقْصِیرِ إِذْ کُنْتُ لَا أَنْوِی مُقَامَ عَشَرَةِ أَیَّامٍ فَصِرْتُ إِلَی التَّقْصِیرِ وَ قَدْ ضِقْتُ بِذَلِکَ حَتَّی أَعْرِفَ رَأْیَکَ فَکَتَبَ إِلَیَّ بِخَطِّهِ قَدْ عَلِمْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَضْلَ الصَّلَاةِ فِی الْحَرَمَیْنِ عَلَی غَیْرِهِمَا فَإِنِّی أُحِبُّ لَکَ إِذَا دَخَلْتَهُمَا أَنْ لَا تَقْصُرَ وَ تُکْثِرَ فِیهِمَا الصَّلَاةَ فَقُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ بِسَنَتَیْنِ مُشَافَهَةً إِنِّی کَتَبْتُ إِلَیْکَ بِکَذَا وَ أَجَبْتَنِی بِکَذَا فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَیَّ شَیْ‌ءٍ تَعْنِی بِالْحَرَمَیْنِ فَقَالَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةَ»[8] ، روایات عشرة أیام را انتخاب کرده، وجه این انتخاب ممکن است دو جور باشد؛ یکی این است که اختلاف روایات را در آن وقت نشنیده بوده و فقط روایات تمام را شنیده بوده و بعداً متوجه شده که روایاتی نیز درباره قصر هست، و دوم که احتمال بیشتر همین است، از اول هر دو دسته روایات را شنیده منتها در روایات هست که «بِأَیِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِیمِ وَسِعَکَ»[9] ، در مسئله اصولی ترجیح داده و به یک روایت اخذ کرده و به دلیل «أفضل الاعمال أحمزها» گفته که این ثواب بیشتری دارد و به روایت تمام اخذ کرده، یا مثلاً جمع دلالی بین روایات کرده و گفته جمع بین قصر و اتمام تخییر است که این تخییر در مسئله فقهی است و ترجیح روایتی بر روایت دیگر نیست، و از باب افضل الاعمال تمام را انجام داده، به هر حال، اینطور عمل کرده، حالا منشأ آن هر چه بوده، بعد که می‌گوید «إِلَی أَنْ صَدَرْنَا مِنْ حَجِّنَا فِی

عَامِنَا هَذَا»، در همان سال از مکه که برگشته، دیده که فقهاء مطلب دیگری می‌گویند و عملی را که انجام داده، خوب نمی‌دانند و به تقصیر اشاره کرده‌اند، ظهور فی الجمله دارد که گفته‌اند وظیفه تو تقصیر بوده، بعد ناراحت می‌شود که چرا آنطور عمل کرده و از حضرت سؤال می‌کند، و ممکن است اینکه اشاره به تقصیر کرده‌اند، گفته‌اند که ارجح این بود که تقصیر می‌کردی، «فَإِنَّ فُقَهَاءَ أَصْحَابِنَا أَشَارُوا عَلَیَّ بِالتَّقْصِیرِ»، این «عَلَیَّ» خالی از ظهور نیست که بر عهده او تکلیف الزامی آورده‌اند، «إِذْ کُنْتُ لَا أَنْوِی مُقَامَ عَشَرَةِ أَیَّامٍ ... قَدْ عَلِمْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ»، به دلیل اینکه نامه سند کتبی است و به دست اشخاص مختلف می‌افتد، در نامه‌ها اجمال و ابهام بسیار است، این در مکاتبات خیلی طبیعی است که عبارات دو پهلو باشد، حضرت در جواب می‌فرمایند تو که می‌دانی ثواب هر رکعت نماز در حرمین بسیار است، کاری بکن که به این ثواب بسیار دست یابی و تمام بخوان، ممکن است مراد این باشد که قصد بکن، وقتی قصد کند، نماز بسیار می‌خواند اما اگر قصد نکند، فقط همان واجبات یک یا دو روز است، این ظاهر در این است که قصد کن و نماز را تمام کن، حالا تکلیف نمازهائی که قصد نکرده و تمام خوانده، چیست، کأنه حضرت نخواسته‌اند پاسخ دهند، می‌توانیم بگوئیم که صورت قصد را می‌خواهند بفرمایند، و این استفاده نمی‌شود که اگر قصد نیز نکرده باشد، ارجح است، به خاطر اینکه می‌فرمایند اکثار کن تا زیاد شود، همین واجبات زیاد شود، او درباره نافله سؤال نکرده بود، «فَضْلَ الصَّلَاةِ فِی الْحَرَمَیْنِ ... وَ تُکْثِرَ فِیهِمَا الصَّلَاةَ»، ظاهر در این است که «لَا تَقْصُرَ» و اکثار نسبت به یک چیز است، خالی از ظهور در این نیست، «فَقُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ... فَقَالَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةَ»، اینکه دوباره شفاهی سؤال کرده، مؤید این است که احتمال می‌داده که در نامه تقیه شده باشد، خلاصه، از این روایت استفاده نمی‌شود که اگر نیت نکند، باید تمام یا قصر بخواند.

 


[1] . جامع احاديث شيعه، ج7، ص523.
[2] . كامل الزيارات، ص: 248.
[3] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج11، ص: 441 إنما خرجت ناصة على تحتم التقصير.
[4] . جامع احاديث شيعه، ج7، ص524.
[5] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 524، حديث 1.
[6] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج11، ص: 443.
[7] . جامع احاديث شيعه، ج7، ص525.
[8] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 525، حديث 8.
[9] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 66، حديث 7.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo