< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

78/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : احکام عزل

خلاصه درس قبل و این جلسه

بحث درباره حکم عزل مرد از زوجه خود بود و مواردی را که عزل قطعاً جایز است در جلسه قبل ذکر کردیم، در این جلسه ضمن نقل اقوال فقها درباره این مسأله، فتوای حرمت را از 6 فقیه در 7 کتاب نقل می‌کنیم ولی قولِ اشهر، جواز است، سپس وجوه استدلال بر تحریم، از جمله استدلال بر تحریم از راه لزوم دیه در عزل که تقریبی بر اثبات دیه است، را ذکر کرده و روایتی مستقل در این زمینه از کلام فقها بدست آورده ولی در ثبوت این روایت در مصادر اصلی حدیثی اشکال کرده سپس در باره شاذّ نبودن روایت و فتوای اکثر فقها قبل از ابن فهد حلّی به لزوم دیه سخن گفته و ملازمه بین ثبوت دیه و حرمت را تمام می‌دانیم، در ادامه به دلیل دوم تحریم (روایت یعقوب جعفری) پرداخته درباره چگونگی اثبات اعتبار آن سخن خواهیم گفت.

ادامه مسأله 6 بررسی حکم عـزل مرداشاره به فتاوای فقها

مسأله جواز یا حرمت عزل از قدیم مورد بحث بین علما بوده است، 6 فقیه بزرگ در 7 کتاب به حرمت فتوا داده‌اند که عبارتند از شیخ مفید در مقنعه[1] ، شیخ طوسی در خلاف[2] و مبسوط[3] (بلکه در خلاف ادعای اجماع هم کرده)، ابن حمزه در وسیله[4] ، کیدری در اصباح[5] ، شهید اول در لمعه[6] ، فاضل مقداد در تنقیح[7] .

برخی از فقها نیز تنها به نقل قول در مسأله (و احیاناً ادله آن) اکتفا کرده خود فتوای صریحی نداده‌اند همچون علامه در تذکره و تحریر[8] ، فخر المحققین در ایضاح[9] و به عین عبارت او عمیدی در کنز الفوائد[10] و ابن فهد در مهذب البارع[11] .

ولی بی شک مشهور بین فقها (قدیماً و جدیداً) جواز عزل است، از اینرو علامه حلّی در مختلف[12] این فتوا را به مشهور و فخر المحققین در ایضاح[13] و عمیدی در کنز الفوائد[14] و صاحب حدائق[15] آن را به مشهور بین الاصحاب و شهید ثانی در روضه[16] و نیز صاحب حدائق در موضعی دیگر از حدائق آن را به اشهر[17] ، و شهید ثانی در مسالک[18] و صاحب مدارک در نهایة المرام[19] و فاضل اصفهانی در کشف اللثام[20] آن را به اکثر و محقق ثانی در جامع المقاصد[21] آن را به اکثر متأخرین نسبت داده است.

قائلان به جواز عزل (و کراهت آن) عبارتند از کلینی[22] (با عنایت به عنوان باب العزل در کافی و ذکر تنها روایات مجوزه در آن که مشخص است فتوای او همین است) ابن جنید (با توجه به عبارت منقول از وی که جواز عزل را به روایاتی از امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام نسبت داده و چیزی در رد این روایات نگفته و سکوت او ظهور در این دارد که فتوای او این است [23] )، صدوق در فقیه[24] (زیرا در این کتابِ فتوایی، تنها روایت

محمد بن مسلم را که دال بر جواز است، آورده و روایت معارض آن را نقل نکرده)، شیخ طوسی در نهایة[25] ، ابن برّاج در مهذّب[26] ، ابن ادریس در سرائر[27] ، محقق حلی در شرایع[28] و نافع[29] ، یحیی بن سعید در جامع[30] ، و نیز در نزهة الناظر (منسوب به یحیی بن سعید)[31] ، فاضل آبی در کشف الرموز[32] ، علامه حلی در قواعد[33] ، تبصره[34] ، ارشاد[35] ، تلخیص[36] ، مختلف[37] ، ابن فهد در مقتصر[38] ، صیمری در غایة المرام[39] ، محقق کرکی در جامع المقاصد[40] و ظاهر شهید ثانی در مسالک[41] (در روضه نیز به جواز مایل است)[42] محقق اردبیلی در مجمع الفائدة، صاحب مدارک در نهایة المرام[43] ، ظاهر مجلسی اول در روضة المتقین[44] ، و سبزواری در کفایه[45] و فیض کاشانی در مفاتیح الشرائع[46] ، فاضل اصفهانی در کشف اللثام[47] ، محدث بحرانی در حدائق[48] ، صاحب ریاض[49] ، نراقی در مستند[50] و ... .

بنابر این قول به جواز اشهر است.

فاضل مقداد در تنقیح، سید مرتضی را نیز از زمره فقهای تجویز کننده عزل برشمرده[51] ولی با عنایت به عدم یافتن عنوان این مسأله در کتب موجود سید مرتضی و نیز عدم نقل علاّمه حلی و دیگران که اختلافات فقها را نقل کرده‌اند، احتمال اشتباه فاضل مقداد در این نقل وجود دارد[52] .

بنابر این مسأله دو قول مشهور دارد.

نحوه طرح بحث در کلمات برخی از فقها همچون مرحوم آقای خوئی[53] بگونه‌ای است که فتوای به حرمت بلاوجه و بطلان آن آشکار و واضح می‌باشد ولی می‌توان تقریباتی برای این قول ذکر کرده و بحثی علمی در این زمینه صورت داد.

ادله تحریم

به عنوان مقدمه می‌گوییم که در هر مسأله از جمله در این مسأله باید سه مرحله پی در پی را پیمود :

مرحله اول (مرحله اقتضا): آیا دلیلی بر تحریم وجود دارد؟

مرحله دوم (مرحله مانع): اگر دلیل بر تحریم وجود داشته که ذاتاً اعتبار دارد، آیا مانعی در کار هست و روایت متعارضی که ظاهر در جواز است، وجود دارد.

مرحله سوم (نتیجه گیری): اگر برای هر دو دسته دلیل وجود دارد چگونه آنها را با هم جمع کنیم؟

در مرحله اول می‌توان دلیلی بر اثبات تحریم ذکر کرد :

عزل، دیه دارد، پس حرام است، این دلیل بر دو مقدمه استوار است :

مقدمه اول: اصل ثبوت دیه در عزل.مقدمه دوم: ملازمه بین ثبوت دیه و حرمت.

برای اثبات مقدمه اول برخی به روایت دیات ظریف بن ناصح از امیر المؤمنین علیه السلام تمسک جسته‌اند : «افتی علیه السلام فی منّی الرجل یفزع عن عرسه فیعزل عنها الماء ولم یرد ذلک نصف خمس المأئة عشرة دنانیر[54] ».

بر مضمون این روایت سید مرتضی ادعای اجماع کرده[55] و فقهایی که این مسأله را عنوان کرده و ما مراجعه کردیم بر طبق آن فتوا داده‌اند، ولی استدلال به این روایت در بحث ما که عزل مرد از زن خودش می‌باشد، بسیار ضعیف است و اشکال آن در کتب فقهی ذکر شده است.

ولی به نظر می‌رسد که نظر فقها در اثبات دیه به روایت دیگری است که در کتب حدیثی موجود ذکر نشده است، وجود این روایت مستقل، از کلمات سه نفر از فقها روشن می‌گردد، و بعید نیست که کلمات شیخ هم به همین ناظر باشد.

کلمات فقهاء درباره روایت مستقل در ثبوت دیه در عزل

ابن ادریس می‌نویسد : «من افزع رجلا و هو علی حال الجماع فعزل عن امرأته کان علیه دیة ضیاع النطفة عشرة دنانیر ...[56] » و پس از مطالبی می‌فرماید : «و قد روی انه اذا عزل الرجل عن زوجته الحرة بغیر اختیارها کان علیه عُشر دیة الجنین یسلمه الیها و هذه روایة شاذة لا یعوّل علیها و لا یلتفت الیها لانّ الاصل براءة الذمة، و لانّا قد بیّنا انّ العزل علی حرّه مکروه و لیس بمحظور[57] ».

ایشان با این که در مسأله افزاع، فتوای به ثبوت دیه داده، در عزل اختیاری مرد به روایتی اشاره کرده که شاذّه است و غیر قابل اعتنا، پس اصل روایت را پذیرفته و این روایت غیر از روایت مربوط به افزاع است.

یحیی بن سعید در جامع می‌نویسد : «و من افزع رجلاً مجامعاً یرید الانزال فعزل فعلیه عشر دیة الجنین»، پس از آن آورده: «وروی انّه اذا عزل عن امرأته الحرة کرهاً فعلیه لها مثل ذلک.[58] »

فاضل آبی شاگرد محقق حلّی در کتاب کشف الرموز برای اثبات دیه به دو روایت تمسک می‌کند؛ یکی همان روایت افزاع (= دیات ظریف) و دیگری روایت خاص به مسأله، او می‌گوید :

«وفی اخری، لایعزل عن الحرّة الا باذنها فان عزل فعلیه عشرة دنانیر، و قال المتأخّر[59] هذه روایة شاذة لا عمل له فلا دیة[60] ».

از فاضل آبی هم استفاده میشود که روایتی غیر از روایتی که شخص دیگری او را بترساند و عزل کند مورد نظر او بوده است.

در مختلف هم عبارتی دارد که نشان از روایت مستقل می‌باشد، ایشان از مقنعه نقل می‌کند :

«اذا عزل الرجل عن زوجته الحرة بغیر اختیارها فانّ علیه عشر دیة الجنین یسلّمه الیها و هی عشرة دنانیر علی ما جاء به بعض الحدیث[61] ».

جمله «علی ما جاء به بعض الحدیث» در نسخ موجود مقنعه نیست، بنابر این یا در نسخه علّامه از مقنعه وجود داشته، یا ضمیمه‌ای است که علامه حلّی بر عبارت مفید افزوده و بهر حال از آن برمی‌آید که شیخ مفید یا علاّمه حلّی به روایتی در خصوص مسأله عزل اشاره می‌کند.

از عبارت مبسوط و خلاف و نهایة هم شاید همین معنا استفاده گردد.

در مبسوط آمده : «ان کانت تحته مملوکة جاز له أن یعزل بغیر امرها بلاخلاف و ان کانت زوجة فان کانت امة کان له العزل ایضاً و ان کانت حرة فان اذنت له فلابأس و ان لم تأذن فهل له العزل علی وجهین احدهما لیس له ذلک و هو اظهر فی روایاتنا لانهم اوجبوا فی ذلک کفارة ...[62] ».

ظاهر این عبارت شاید این باشد که روایتی وجود دارد که با این تفصیل خاص کفاره را لازم کرده بنابر این این روایت نمی‌تواند روایت افزاع باشد، بلکه روایت مستقلی است.و در روایت عزل چنین تفصیلی نیست.

در خلاف در کتاب نکاح فرموده : «العزل عن الحرة لا یجوز الاّ برضاها فمن عزل بغیر رضاها اثم و کان علیه نصف عشر دیة الجنین عشرة دنانیر دلیلنا اجماع الفرقة واخبارهم و طریقة الاحتیاط[63] ».

و در کتاب الدیات می‌نویسد :

«وکذلک اذا عزل عن زوجته الحرّة بغیر اختیارها فان علیه عشرة دنانیر ... دلیلنا اجماع الفرقة واخبارهم[64] » و در نهایة می‌گوید : «اذا عزل الرجل عن زوجته الحرة بغیر اختیارها کان علیه عشر دیة الجنین یسلّمه الیها ـ علی ما روی فی الاخبار»[65] و این عبارت بجز جمله «علی ما روی فی الاخبار» در مقنعه ذکر شده و گفتیم که علاّمه عبارت مقنعه را به همراه «علی ما جاء به بعض الحدیث» نقل کرده است.

از مجموع این عبارات ممکن است انسان مطمئن شود که روایتی دیگر در دست علمای گذشته بوده که به دست ما نرسیده است[66] .

ان قلت: این روایت چرا در کتب حدیثی شیخ طوسی ذکر نشده است؟

قلت: شیخ طوسی کارِ بسیار و مسئولیتِ بیشمار و مجالِ اندک داشته و طبیعتاً فرصت استقصای کامل احادیث را نداشته و احتمال از قلم افتادن روایاتی چند از دست وی منتفی نیست.

نقد ثبوت روایت مستقل:[67]

عبارات علما که از آن ثبوت روایت مستقل صراحتاً استفاده می‌شود، سه کتاب است، سرائر ابن ادریس[68] ، جامع یحیی بن سعید[69] و کشف الرموز فاضل آبی[70] ، کلام ابن ادریس کاملاً شبیه عبارت مقنعه مفید و نهایه شیخ است[71] ، در عبارت مقنعه مطلب صریحاً به روایت نسبت داده نشده[72] ولی ممکن است از این که مفید با الفاظ روایات فتوا می‌دهد کسی از عبارت وی روایاتی را نتیجه بگیرد و شاید به همین جهت شیخ طوسی در نهایه عین الفاظ مفید را آورده ولی کلمه «علی ما روی فی الاخبار» را بدان افزوده است[73] ، البته عبارت شیخ طوسی صریح و یا ظاهر قوی در روایت مستقل در مسأله نیست و ممکن است همانند عبارت مقنعه مفید ناظر به روایت ثبوت دیه در افزاع باشد (نه یک روایت مستقلّ).

بهر حال ابن ادریس به کلمات شیخ طوسی بسیار ناظر بوده و با عبارات نهایة به گونه روایت برخورد می‌کند، بلکه گاه آن را تنها نقل روایت می‌داند و فتوای شیخ نمی‌داند. از این رو با توجه به عبارت نهایه، مقنعه، این مطلب را با همان الفاظ با عبارتی صریحتر به روایت نسبت داده و همین امر منشأ شده که اصل روایت در کلمات یحیی بن سعید و فاضل آبی مسلم انگاشته شود.

بهرحال عبارت مفید در مقنعه و شیخ طوسی در نهایه کاشف قطعی از ثبوت روایتی مستقل با این الفاظ نیست، زیرا هر چند ایشان نوعاً با الفاظ روایات فتوای خود را نقل می‌کند، ولی این امر دائمی نیست، بلکه ایشان مسائل اصلی فقه را هم که از روایات استنباط کرده‌اند، در کتابهای خود می‌آورند، و از این جهت است که ابوعلی طوسی فرموده که اصحاب در هنگام نبودن روایات (= اعواز نصوص) به شرائع علی بن بابویه عمل می‌کنند و مقنعه مفید و نهایه شیخ را ضمیمه نکرده، فرق بین این دو کتاب و شرائع علی بن بابویه در این است که کتاب شرائع مشتمل بر روایات است که احیاناً در آن نقل به معنا شده و

بدین جهت همسان سایر روایات نیست[74] ، ولی از اصل حجیّت برخوردار است چون با استنباط همراه نیست، بخلاف کتاب نهایه و مقنعه که چه بسا با استنباط همراه باشد، و بنابر این خود نمی‌تواند مستند روایی تلقی گردد.

بهرحال از آنجا که شیخ طوسی در تهذیب که شرح مقنعه است، روایت مستقلی در ثبوت دیه در عزل را نقل نکرده است، نمی‌توان حکم به ثبوت روایتی مستقل در مسأله نمود.

حال اگر ما اصل این روایت را بپذیریم آیا می‌توان به جهت شذوذ آن را فاقد شرط حجیت دانست؟

بررسی نسبت شذوذ در روایت ثبوت دیه و اشاره به فتوای فقهاء در مسأله

در کلام ابن ادریس دیدیم که پس از نقل این روایت می‌گوید : «هذه روایة شاذة لا یعوّل علیها»، در ریاض پس از اشاره به ادعای اجماع در خلاف بر ثبوت دیه که ایشان آن را ذاتاً حجت می‌داند، افزوده است که این اجماع منقول با ادعای ابن ادریس نسبت به شذوذ روایت تعارض نموده و در نتیجه نمی‌توان اجماع منقول شیخ را پذیرفت زیرا مراد از روایت شاذة بالاتفاق روایتی است که یا اصلاً قائل نداشته یا قائل بدان اندک باشد، و روایتی که در مسائل محل ابتلا مانند عزل مورد فتوای هیچ فقیهی نبوده یا فتوا دهندگان بدان نادر کالمعدوم باشد، شرط حجیّت را ندارد و از ادله اعتبار خبر واحد، حجیّت آن ثابت نمی‌شود[75] .

کلام ابن ادریس علاوه بر ریاض در کتب دیگر همچون جواهر نیز مورد توجه واقع شده است[76] ، ولی این کلام بسیار عجیب است زیرا شهرت بسیار قوی در ثبوت دیه قبل از زمان ابن ادریس و پس از آن تا زمان ابن فهد حلّی وجود داشته است.

پیش از ابن ادریس، مفید در مقنعه[77] ، شیخ طوسی در خلاف[78] و مبسوط[79] و ابن حمزه[80] قائل به حرمت و ثبوت دیه شده‌اند، شیخ طوسی در نهایه قائل به جواز عزل و لزوم دیه شده[81] ، فقیهانی چند هم مسأله جواز یا حرمت عزل را عنوان نکرده‌اند ولی فتوا به لزوم دیه داده‌اند که عبارتند از ابوالصلاح حلبی در کافی[82] و ابن براج در مهذب[83] و نیز ابن زهره (که تقریباً معاصر ابن ادریس است) در غنیه[84] ، بلکه او بنابر رسم خود دعوای اجماع هم بر آن نموده است.

پس از ابن ادریس هم غالب فقها به لزوم دیه فتوا داده‌اند، همچون محقق حلی در نکاح شرائع[85] ، علامه حلی در ارشاد[86] و قواعد[87] و تلخیص[88] .

برخی از فقها اصل دیه را مسلم انگاشته‌اند همچون محقق حلی در نکاح شرائع که مسأله را دارای دو قول دانسته:

قول اول: حرمت عزل و لزوم دیه،

قول دوم: جواز عزل و لزوم دیه[89] ، و همانند آن در کتاب نکاح تحریر، ولی در دیات تحریر در ثبوت دیه تردید کرده است[90] .

در نکاح تنقیح آمده : «علی القول بالتحریم لا کلام فی وجوب دیة النطفة عشرة دنانیر و کذا علی القول بالکراهیة[91] ». و در کتاب الدیاتِ این کتاب درباره ثبوت دیه می‌گوید : «و علیه الفتوی»[92] .

فاضل آبی در کتاب الدیات وجوب دیه را به اکثر نسبت داده و خود بدان مایل شده است[93] .

بهر حال ما قبل از ابن ادریس قائل صریح به عدم ثبوت دیه نیافتیم، از سید مرتضی فتوای در این زمینه نقل نشده و عنوان مسأله در کتب موجود وی دیده نمی‌شود.

تنها کسی که کلام وی ممکن است ظاهر در عدم دیه تلقی گردد سلاّر در مراسم[94] است زیرا متعرض ثبوت دیه نشده، ولی آن هم صریح در این امر نیست. زیرا عدم تعرض به این مسأله در کتاب موجزی همچون مراسم همانند عدم تعرض علاّمه در تبصره[95] دلیل بر حکم ایشان به عدم نیست، همچنانکه علاّمه در کتب دیگر خود به ثبوت دیه فتوا داده است.

البته پس از ابن ادریس، محقق حلّی در نافع[96] و کتاب الدیات شرائع[97] و نیز فاضل آبی در کشف الرموز[98] و علاّمه در مختلف[99] و ابن فهد در مقتصر[100] و نیز صیمری در غایة المرام[101] و محقق کرکی در جامع المقاصد[102] و شهید ثانی در مسالک[103] و روضة[104] و صاحب مدارک در

نهایة المرام[105] و علامه مجلسی در مرآت العقول[106] و فیض کاشانی در مفاتیح[107] و سبزواری در کفایه[108] و محدث بحرانی در حدائق[109] و نیز صاحب ریاض[110] و نراقی در مستند[111] و صاحب جواهر[112] و شیخ انصاری در کتاب النکاح[113] به عدم لزوم دیه فتوا داده‌اند.

بهر حال قبل از ابن ادریس قطعاً شهرت با قول به لزوم دیه در عزل بوده است. بنابر این ادعای شذوذ روایت فوق (در اثبات دیه) از سوی ابن ادریس قطعاً نادرست است، بنابر این اگر ما همچون صاحب ریاض اجماع منقول را معتبر بدانیم باید ادعای اجماع در خلاف را بپذیریم زیرا قطع به خطأ آن نداریم و نباید آن را با کلام ابن ادریس که قطعاً اشتباه است، معارض قرار داد.

البته ما اصل مبنای حجیت اجماع منقول را بویژه اجماع خلاف شیخ را صحیح نمی‌دانیم ولی کلام در ناتمامی گفتار صاحب ریاض است که این مبنا را پذیرفته ولی به جهت تعارض اجماع منقول با کلام ابن ادریس آن را از اعتبار می‌اندازد.

بنابر این روایت فوق از جهت شذوذ اشکالی ندارد.

بررسی مقدمه دوم دلیل اول تحریم (= ملازمه بین دیه و تحریم)

ابن ادریس قائل به ثبوت ملازمه بین ثبوت دیه و تحریم می‌باشد، زیرا در ردّ ثبوت دیه به مکروه بودن عزل در نظر خود تمسک کرده است[114] ، این امر از مسالک[115] هم استفاده می‌گردد، صاحب مدارک نیز در نهایة المرام[116] از فتوای محقق حلّی به ثبوت دیه با این که قائل به جواز عزل است، در شگفت شده است که نشان از ثبوت ملازمه در نزد صاحب

مدارک دارد، از حدائق[117] و جواهر[118] نیز این ملازمه استفاده می‌گردد، پس بر طبق نظر این بزرگان اثبات دیه دلیل تحریم می‌باشد.

ولی جماعتی دیگر از بزرگان همچون فاضل آبی در کشف الرموز[119] ، علامه در مختلف[120] ، مجلسی اول در روضة المتّقین[121] ، فاضل اصفهانی در کشف اللثام[122] ملازمه را انکار کرده‌اند.

دلیل انکار ملازمه مطلبی است که نظیر آن را در باب کفارات گفته‌اند که کفاره بر دو قسم است :

قسم اول: کفاره عقوبتی، همچون کفاره افطار در ماه رمضان، این کفاره در هنگام معذور بودن شخص به جهتی همچون نسیان ثابت نیست، کفاره عقوبتی ملازم با حرمت است.

قسم دوم: کفّاره جبرانی، گاه کفاره برای جبران نقصی که در عمل پدید آمده می‌باشد، همچون فدیه افطار برای پیرمرد و مرضعه و مریض، در این گونه موارد با این که انسان معذور است، کفاره ثابت است، بلکه گاه انسان مأمور به کاری است با این حال کفاره لازم می‌باشد، همچون کفاره تظلیل در باب حج که احیاناً تظلیل به جهت اضرار شدید لازم می‌گردد ولی کفاره باید داد. کفاره جبرانی چون به عنوان مؤاخذه و کیفر جعل نشده، دلیل بر تحریم نیست.

در باب دیات هم مسأله همانند باب کفارات است و ممکن است دیه جبرانی باشد نه عقوبتی، بنابر این ثبوت دیه اعم از دیه عقوبتی است و نمی‌توان با اعم، برای اثبات اخصّ استدلال کرد، پس ملازمه‌ای بین ثبوت دیه در عزل و تحریم آن در کار نیست.

مختار ما در مورد ملازمه بین دیه و تحریم عزل

ما با فحصی که در موارد مختلفِ فقه کرده‌ایم دریافته‌ایم که دیه یا کفاره تنها در جایی جعل شده که عمل اختیاراً جایز نبوده و جواز آن به جهت طروء حالت اضطرار و عذرهای دیگری می‌باشد، مثلاً دیه قتل خطأی، فدیه روزه ماه رمضان، تظلیل در هنگام احرام و ...

همگی تنها در زمان اضطرار مجاز بوده و در حال اختیار ممنوع است. پس از ثبوت دیه یا کفاره می‌توان حرمت عمل را در حال اختیار کشف نمود، بنابر این از ثبوت دیه در باب عزل نتیجه می‌گیریم که عزل ـ اختیاراً ـ حرام است.

این تقریبی بود برای دلیل اول بر تحریم عزل که فقهای بزرگی بدان معتقدند بررسی این دلیل را پس از ذکر سایر ادله تحریم به همراه بررسی آنها خواهیم آورد.

دلیل دوم تحریم (روایت یعقوب جعفری)

این روایت را نراقی در مستند[123] از ادله تحریم قرار داده و سپس از آن جواب داده ولی صاحب حدائق[124] به همین روایت، بر جواز استدلال کرده است.

متن روایت

شیخ صدوق در فقیه به اسناد خود : «عن القاسم بن یحیی عن جدّه الحسن بن راشد، عن یعقوب الجعفی قال سمعت ابا الحسن علیه السلام یقول : لا بأس العزل فی ستة وجوه : المرأة التی تیقنت انّها لا تلد، والمسنّة، والمرأة السلیطة، والبذیة، والمرأة التی لا ترضع ولدها، والامة[125] ».

استدلال به روایت

برخی از مفهوم روایت (ثبوت بأس در غیر از 6 مورد روایت) بر تحریم عزل استدلال کرده‌اند ولی دو گونه اشکال در روایت شده:

اشکال اول : ضعف سند روایت.

مسالک سند را ضعیف دانسته است[126]

اشکال دوم : ضعف دلالت، مرحوم نراقی در دلالت روایت اشکال کرده و دلیلی هم بر اشکال خویش ذکر کرده[127] ، مرحوم آقای حکیم در مستمسک، کلام نراقی را بعینه (بدون ذکر دلیل ایشان) آورده است[128] ، در مستند درباره دلالت روایت می‌گوید : مفهوم روایت یا بر

مبنای مفهوم عدد است یا بر مبنای مفهوم وصف، و هیچ یک از این دو مفهوم صحیح نیست.

بررسی اشکال سندی روایت فوق

برای اعتبار روایت از دو راه می‌توان استدلال کرد :

راه اول): اعتبار سندی.

راه دوم): انجبار ضعف سند به عمل اصحاب.

در سند این روایت دو بحث وجود دارد:

بحث اول: در وثاقت قاسم بن یحیی و جد او حسن بن راشد.

بحث دوم: در وثاقت یعقوب جعفی، البته در لقب این راوی توضیحی در معجم الرجال[129] آمده که کلمه جعفی (که در جامع الاحادیث هم به همین شکل آمده) مصحّف جعفری است، زیرا یعقوب جعفی در جایی دیده نشده، ولی یعقوب جعفری، یعقوب بن جعفر بن ابراهیم الجعفری است که حسن بن راشد، روایات بسیاری از وی دارد، و همین روایت بحث ما در عیون[130] و خصال[131] با لفظ جعفری آمده که صحیح می‌باشد.

بهر حال وثاقت یعقوب جعفری نیز نیاز به بررسی دارد.

بحث اول: وثاقت قاسم بن یحیی و جد وی حسن بن راشد

سند تا قاسم بن یحیی صحیحه است و برای اثبات وثاقت قاسم بن یحیی و جدش، گاه به ورود نام ایشان در کامل الزیارات[132] و تفسیر علی بن ابراهیم[133] تمسک شده که این دو مبنا به نظر ما ناتمام است.

دلیل دیگری بر توثیق این دو وجود دارد که در معجم الرجال در ترجمه قاسم بن یحیی بدان اشاره کرده ولی در ترجمه حسن بن راشد اشاره نکرده است[134] ، این دلیل کلام صدوق در باب «زیارة قبر ابی عبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام المقتول بکربلا»

روایة الحسن بن راشد را نقل کرده و می‌گوید : «قد اخرجت فی کتاب الزیارات و فی کتاب مقتل الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام انواعاً من الزیارات و اخترت هذه لهذا الکتاب لانّها اصحّ الروایات عندی من طریق الروایة و فیها بلاغ و کفایة[135] ».

در طریق صدوق به حسن بن راشد، القاسم بن یحیی هم واقع است و این عبارت هر دو را تصحیح می‌کند.

ان قلت: از کلمه «اصح» استفاده نمی‌شود که مفضّل و مفضّل علیه هر دو صلاحیت اطلاق لفظ «صحیح» علی وجه الاطلاق داشته باشند، اگر دو روایت هر دو ضعیف باشند ولی یکی از جهتی بر دیگری برتری داشته باشد، می‌توان گفت که روایت برتر از دیگر، اصحّ است، ابن غضائری در ذیل عنوان حسن بن علی بن ابی حمزه می‌گوید : ضعیف فی نفسه و ابوه اثق منه.

قلت: این مطلب که از افعل تفضیل چنین استفاده نمی‌شود به طور کلی صحیح است، ولی با توجه به روایات بسیار در باب زیارات امام حسین علیه السلام که برخی از آنها معتبر بوده و نیز با عنایت به وضع کتاب فقیه و تقیّد وی به نقل روایات معتبر و حجه می‌توان از این کلمه اعتبار سندی روایت را نتیجه گرفت.

ان قلت: شاید مراد از «اصح» درست بودن از جهت متن زیارت باشد.

قلت: این احتمال خلاف ظاهر است، بلکه ظاهر عبارت اصحیّت سندی است.

بحث دوم : وثاقت یعقوب جعفری

برای اثبات وثاقت وی می‌توان به نقل روایت وی در فقیه[136] که کتاب فتوایی صدوق بود و در آغاز آن تصریح کرده که تنها روایات معتبر را ذکر می‌کند، استدلال کرد، صحت این استدلال را در جلسه آینده بررسی می‌کنیم، همچنین ورود نام یعقوب بن جعفر در تفسیر قمی[137] بنابر مبنای مرحوم آقای خوئی دلیل بر وثاقت اوست که ما این مبنا را قبول نداریم. چون یعقوب جعفری جزو مشایخ نیست که بوسیله مشایخ بودن اثبات بکنیم و صریحا هم در جاهای دیگر او را توثیق نکرده اند

راه برای اعتبار این روایت این است که اگر سند روایت را ضعیف بدانیم مدعی شویم که عمل گروهی از علما که قابل اعتنا هستندبر طبق این روایت ضعف سند را جبران می‌کند، هر چند مشهور بر طبق آن فتوا نداده باشند.

ولی این راه ناتمام است زیرا:

اولاً: مجرد فتوای 6 فقیه در 7 کتاب به حرمت عزل دلیل این نیست که مستند تمام ایشان روایت یعقوب جعفری باشد[138] ، بویژه با توجه به این که هیچ یک از این بزرگان این روایت را به عنوان دلیل ذکر نکرده‌اند و سالها بعد نراقی در مستند[139] این روایت را به عنوان وجهی برای اثبات حرمت برشمرده است.

ثانیاً: اگر ما عمل مشهور را هم جابر ضعف سند بدانیم، عمل گروهی از علما با مخالفت مشهور با ایشان در فتوی به هیچ وجه نمی‌تواند جابر ضعف سند تلقی گردد.

در توضیح این اشکال می‌گوییم جابر بودن ضعف سند به واسطه عمل مشهور از یکی از دو طریق می‌تواند باشد :

طریق اول: از عمل مشهور اطمینان به صدور روایت حاصل می‌گردد. زیرا عمل ایشان از قرینه‌ای کشف می‌کند که در نزد ما پنهان می‌باشد.

طریق دوم: چون طریق علم به طور کلی در فقه یا در شرایط حجیّت اخبار مسدود است با توجه به دلیل انسداد کبیر یا انسداد صغیر، ظنّ حجت می‌گردد و از عمل مشهور نسبت به یک روایت برای ما ظنّ حاصل می‌گردد.

هیچ یک از این دو طریق در عمل گروهی از علما تمام نیست، زیرا نه اطمینان به صدور روایت می‌آفریند و اگر هم ظنّی از آن حاصل شود، ظن ضعیفی است و دلیل انسداد هر ظنی را معتبر نمی‌سازد، بلکه تا لازم نباشد از ظن قوی به ظن ضعیف تعدی نمی‌شود. بنابر

این برای اعتبار روایت تنها باید سند آن را تصحیح کرد، ادامه بررسی سند روایت و نیز بررسی اشکال دلالی در آن را به جلسه آینده وا می‌نهیم.

 


[1] . المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 516.
[2] . الخلاف، ج4، ص: 359.
[3] . المبسوط في فقه الإمامية، ج4، ص: 267.
[4] . الوسيلة إلى نيل الفضيلة، ص: 314.
[5] . إصباح الشيعة بمصباح الشريعة، ص: 431.
[6] . اللمعة الدمشقية في فقه الإمامية، ص: 174.
[7] . التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج3، ص: 24.
[8] . تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط - الحديثة)، ج3، ص: 425.
[9] . إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ج3، ص: 125.
[10] . كنز الفوائد في حل مشكلات القواعد، ج2، ص: 406و407.
[11] . المهذب البارع في شرح المختصر النافع، ج3، ص: 208و209.
[12] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج7، ص: 112.
[13] . إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ج3، ص: 125.
[14] . كنز الفوائد في حل مشكلات القواعد، ج2، ص: 406و407.
[15] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 86.
[16] . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى - كلانتر)، ج5، ص: 102.
[17] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 171.
[18] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص: 64.
[19] . نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج1، ص:58و59.
[20] . كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج7، ص: 269.
[21] . جامع المقاصد في شرح القواعد، ج12، ص: 503.
[22] . الكافي (ط - دار الحديث)، ج11، ص: 154.
[23] . مجموعة فتاوى ابن جنيد، ص: 365 « و قد روي إباحة العزل عن الحرّة عن علي بن الحسين و محمّد بن علي، و جعفر بن محمّد عليهم السّلام. الى آخره».
[24] . من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 432.
[25] . النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 482.
[26] . المهذب (لابن البراج)، ج2، ص: 223.
[27] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج2، ص: 607.
[28] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص: 214.
[29] . المختصر النافع في فقه الإمامية، ج1، ص: 172.
[30] . الجامع للشرائع، ص: 455.
[31] . نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه و النظائر، ص: 102.
[32] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج2، ص: 107.
[33] . قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج3، ص: 50.
[34] . تبصرة المتعلمين في أحكام الدين، ص: 134.
[35] . إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، ج2، ص: 5.
[36] . تلخيص المرام في معرفة الأحكام، ص: 194.
[37] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج7، ص: 112.
[38] . المقتصر من شرح المختصر، ص: 227.
[39] . غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج3، ص: 14.
[40] . جامع المقاصد في شرح القواعد، ج12، ص: 503.
[41] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص:64.
[42] . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى - كلانتر)، ج5، ص: 102.
[43] . نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج1، ص:58.
[44] . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج8، ص: 229.
[45] . كفاية الأحكام، ج2، ص: 88.
[46] . مفاتيح الشرائع، ج2، ص: 288.
[47] . كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج7، ص: 269.
[48] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 86.
[49] . رياض المسائل (ط - الحديثة)، ج11، ص: 61.
[50] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج16، ص: 74.
[51] . التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج3، ص: 24.
[52] . استاد ـ مدّ ظلّه ـ در جلسه آينده توضيحي درباره اين كه آيا از كلام سيّد مرتضي در امالي فتواي وي در مسأله عزل بدست مي‌آيد؟ خواهند آورد.
[53] . موسوعة الإمام الخوئي، ج32، ص: 112.
[54] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج7، ص: 343.
[55] . رسائل الشريف المرتضى، ج1، ص: 251.
[56] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج3، ص: 418.
[57] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج3، ص: 418و419.
[58] . الجامع للشرائع، ص: 603.
[59] . مراد از متأخّر در اصطلاح فاضل آبي، ابن ادريس است كه عصر وي قريب به عصر او مي‌باشد.
[60] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج2، ص: 677.
[61] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج9، ص: 427و428.
[62] 62. المبسوط في فقه الإمامية، ج4، ص: 267.
[63] . الخلاف، ج4، ص: 359.
[64] . الخلاف، ج5، ص: 293.
[65] . النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 779.
[66] . بسياري از كتابها تا زمان شهيد اول وجود داشته ولي پس از آن كسي از آنها مستقيماً مطلبي نقل نمي‌كند. استاد ـ مدّ ظلّه ـ در توضيح اين امر اين احتمال را قوي دانستند كه منشأ نابودي اين گونه كتابها حمله تيمور (م 792) بوده كه پس از زمان شهيد اول (م 786) درگذشته است، در حمله تيمور ايران و شام كه دو مركز عمده كتابهاي ديني بوده، مورد تاخت و تاز تيمور بوده و چه بسيار آثار فرهنگي كه در اين حمله نابود شده است.
[67] . استاد ـ مدّ ظلّه ـ در جلسات آينده اين قسمت را فرمودند.
[68] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج3، ص: 418.
[69] . الجامع للشرائع، ص: 603.
[70] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج2، ص: 677.
[71] . النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 779.
[72] . المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 763.
[73] . المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 763.
[74] . استاد ـ مدّ ظلّه ـ تقريب ديگري هم بر توجيه عدم همساني كتاب شرائع علي بن بابويه با ساير احاديث در نزد اصحاب (با وجود معتبر بودن هر دو) ذكر كرده‌اند كه به دليل عدم ربط آن با اين بحث از ذكر آن خودداري شد.
[75] . رياض المسائل (ط - الحديثة)، ج11، ص: 63.
[76] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج29، ص: 113.
[77] . المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 516و763.
[78] . الخلاف، ج4، ص: 359.
[79] . المبسوط في فقه الإمامية، ج4، ص: 266و267.
[80] . الوسيلة إلى نيل الفضيلة، ص: 314و456.
[81] . النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 482 و 779.
[82] . الكافي في الفقه، ص: 392.
[83] . قابل بررسی: المهذب (لابن البراج)، ج2، ص: 223و510 ابن براج صریحا فتوای به کراهت داده است.
[84] . غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع، ص: 415.
[85] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص: 214.
[86] . إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، ج2، ص: 5.
[87] . قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج3، ص: 50.
[88] . تلخيص المرام في معرفة الأحكام، ص: 194.
[89] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص: 214.
[90] . تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط - الحديثة)، ج3، ص: 426و672.
[91] . التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج3، ص:.
[92] .التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج3، ص: 25و522.
[93] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج2، ص: 677.
[94] . المراسم العلوية و الأحكام النبوية، ص: 151.
[95] . تبصرة المتعلمين في أحكام الدين، ص: 134.
[96] . المختصر النافع في فقه الإمامية، ج1، ص: 172.
[97] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص: 265.
[98] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج2، ص: 677 کلام فاضل این است: و لقائل أن يقول: جواز العزل لا يدلّ على سقوط الدية، و شيخنا يذهب الى الاستحباب، حذرا من اطراح الرواية، و ظاهرها يقتضي الوجوب، و هو الأكثر، به نظر میرسد قائل به وجوب است.
[99] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج9، ص: 427و428.
[100] . المقتصر من شرح المختصر، ص: 227.
[101] . غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج3، ص: 14و15.
[102] . جامع المقاصد في شرح القواعد، ج12، ص:505 و506.
[103] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص: 65.
[104] . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى - كلانتر)، ج5، ص: 103.
[105] . نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج1، ص: 60.
[106] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج20، ص: 315.
[107] . مفاتيح الشرائع، ج2، ص: 288.
[108] . كفاية الأحكام، ج2، ص: 88.
[109] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 88 و89.
[110] . رياض المسائل (ط - الحديثة)، ج11، ص: 63.
[111] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج16، ص: 76 و77.
[112] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج29، ص: 113.
[113] . كتاب النكاح (للشيخ الأنصاري)، ص: 72 و73.
[114] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج3، ص: 418 و419.
[115] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص: 65.
[116] . نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج1، ص: 60.
[117] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 89.
[118] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج29، ص: 112و113.
[119] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج2، ص: 677.
[120] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج9، ص: 428.
[121] . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج8، ص: 327.
[122] . كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج7، ص: 270.
[123] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج16، ص: 75.
[124] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 87.
[125] . من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 443.
[126] مسالک ج1 ص34.
[127] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج16، ص: 76.
[128] . مستمسك العروة الوثقى، ج14، ص: 71.
[129] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج21، ص: 16.
[130] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‌1، ص: 278.
[131] . الخصال، ج‌1، ص: 329.
[132] . كامل الزيارات، النص، ص: 10.
[133] . تفسير القمي، ج‌1، ص: 215.
[134] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج18، ص: 170.
[135] . فقيه، اواخر جلد دوم.( من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 598).
[136] . من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 443.
[137] . تفسير القمي، ج‌2، ص361.
[138] . البته از عبارت برخي از آنها برمي‌آيد كه به اين روايت تمسك كرده‌اند، عبارت ابن حمزه در وسيله چنين است : «فالمحرّم ... العزل الاّ اذن المرأة و عن سبع الامة و المتمتع بها و المرضعة والعقيم والمسنّة والبذيئة والسليطة» ولي در كلام ساير فقها چنين عبارتي ديده نمي‌شود، البته در كلام برخي از مجوزين عزل همچون نزهة الناظر و جامع يحيي بن سعيد به اين اصناف به همراه اصناف ديگر به عنوان استثناي از كراهت عزل اشاره رفته، ولي اين امر دليل بر عمل به روايت نيست، چنانچه در جلسه آينده خواهد آمد.
[139] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج16، ص: 75.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo