< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

78/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ئو سماع صوت اجنبیة

خلاصه درس قبل و این جلسه

در جلسه پیش برخی عبائر و فتاوای فقهاء که ظاهر در نهی از اسماع صوت توسط زن به مرد اجنبی یا استماع صوت زن اجنبیه توسط مرد بود، نقل گردید و گفته شد که بسیاری از آنان به استناد «عورت بودن صدای زن» این نهی را کرده‌اند و مراد آنان از این تعابیر مفهومی است که با کراهت نیز می‌سازد. پس درباره حرمت نهی نمی‌توان ادعای اجماع و حتی شهرت نمود. در این جلسه ابتدا سؤال مرحوم سیّد مهنّا از مرحوم علامه در این باره، که در جلسه قبل بدان اشاره شد، نقل و تحلیل کرده سپس برخی روایات که برای قول به تحریم مورد استناد قرار گرفته بررسی می‌کنیم. در نهایت، با نقلِ برخی روایاتِ معارض، نتیجه و ماحصل این مبحث تبیین می‌گردد.

توضیحی درباره سؤال سیّد مهنّا و پاسخ مرحوم علامه در «اجوبة المسائل المهنّائیة »[1]

او از مرحوم علاّمه سؤال کرده که اولاً چرا فقهای ما می‌گویند که مالکه در برابر مملوک خود جواز کشف ندارد، در حالی که در آیه شریفه آمده: ﴿او نسائهن او ما ملکت ایمانهن﴾، اگر مراد از این آیه را تنها «اماء» می‌دانند نه عباد، در این صورت اشکال پیش می‌آید که نظر به اماء و بلکه مطلق نساء، چه احرار و چه اماء، از سوی زنان جایز است و در این صورت، آیه چگونه با این امر سازگار است؟ ثانیاً این نظرِ فقهای ما که برای زن تکلم با اجنبی جایز نیست چگونه با آیه شریفه ﴿ یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً ﴾[2] می‌سازد، در حالی که ظاهر آیه

مقتضی جواز تکلّم او بدون خضوع می‌باشد. بر مبنای این نظرِ فقهای ما چه ثمره و فایده‌ای برای آیه شریفه باقی می‌ماند؟[3]

مرحوم علامه به این دو سؤال چنین پاسخ فرموده که: اولاً، مرحوم شیخ در تبیان نسائهنّ را به مؤمنات تفسیر فرموده و اصحاب ما مراد از آیه شریفه (ماملکت ایمانهن) را اماء دانسته‌اند. سپس مرحوم علامه روایت محمد بن اسحاق را به عنوان دلیل یا شاهد مطلب ذکر کرده است. گویا در صدد بیان این نکته است که هرچند این روایت درباره حرمت خصوص نظر خصی به زنان می‌باشد، ولی اطلاق آن یا ترک استفصال در آن اقتضا دارد که مملوک نیز مجاز نباشد به مالکه خود نگاه کند[4] ، در هر حال مرحوم علامه این روایت را قرینه بر آن دانسته که مراد از آیه مذکور «اماء» است. آنگاه فرموده که نزد من قول به تحریم (حرمت نظر مملوک به مالکه خود یا کشف مالکه در برابر مملوک خود) به احتیاط نزدیکتر است و باید مراد از نسائهن را نیز، همچنانکه مرحوم شیخ فرموده، مؤمنات بدانیم که نتیجه آن عدم جواز نظر زنان مشرکین به زنان مؤمن می‌باشد.[5]

ثانیاً: درباره «صوت المرأة» (صدای زن) باید گفت که در این باره ما دو دسته روایات داریم: برخی روایات سلام دادن به زن و سلام کردن زن را تجویز کرده‌اند. در برابر، روایت شده است که صدای زن عورت است (وَ رُوِی انّ صوت المرأة عورة) و نظر مورد قبول ما حرمت است به خاطر حصول لذّت.

توضیح پاسخ مرحوم علامه

چنین روایتی که به صراحت صدای زن را عورت بداند، در منابع حدیثی و فقهی امامیه نقل نشده است و ما تا آنجا که فحص کردیم در منابع عامه هم آن را نیافتیم. در توجیه و تحلیل سخن مرحوم علامه باید یکی از دو وجه ذیل را قائل شویم:

وجه اول: ممکن است مرحوم علامه به اتکاء حافظه خود این امر را که صدای زن عورت است روایت پنداشته و آن را به عنوان روایت تعبیر نموده باشد، همچنانکه مشابه این امر برای آنها که با اعتماد بر حافظه خود مطلبی را می‌نویسند یا نقل می‌کنند بسیار اتفاق می‌افتد[6] .

وجه دوم: احتمال می‌رود که مرحوم علاّمه از مفاد روایات این مطلب را برداشت کرده باشد. یعنی از مضمون این روایت که مرأة عورت است، که در روایات مربوط به سلام نیز مورد استناد قرار گرفته، این نکته را اقتباس فرموده که صدای زن عورت است و صدای زن را مصداق آن کلی به شمار آورده است. بر این اساس، مراد از رُوِی در کلام مرحوم علامه مضامین و مفاد روایات است، نه خود نص روایت. این احتمال دوم به نظر ما قوی‌تر است، به ویژه با توجه به اینکه در خود روایات مربوط به منع از سلام دادن به زن که مرحوم علامه در کلام خود به آنها اشاره فرموده، به این امر (عورت بودن مرأه) استناد شده است.

بررسی روایات مورد استناد برای حرمت استماع و اسماع صوت مرأة 1 ) روایات ناهیه از جهر به تلبیه برای زنان

مرحوم صاحب جواهر یکی از مستندات قول به حرمت را روایات مربوط به نهی زن از جهر به تلبیه دانسته است.[7] ولی استناد به این دلیل از دو جهت اشکال دارد:

اشکال نخست: هیچ روایتی دال بر تحریم جهر به تلبیه برای زن وجود ندارد. هرچند در برخی احادیث آمده: «لیس علی النساء اذان و لا اقامة و ... و لا إجهار بالتلبیة»، «لیس علی النساء جهر بالتلبیة» [8] و ...، ولی هیچیک از این روایات دال بر نهی حتی نهی تنزیهی نیست. از جمله دلایل و شواهد این امر آن است که جهر به تلبیه در برخی روایات در شمار اموری مانند استلام حجر، اذان و اقامه، دخول کعبه و ... آمده که فقها، زن را از هیچیک از

آنها نهی نکرده‌اند، حتی در برخی ابواب مثل اذان گفته‌اند که مستحب است پس مراد از نهی در این موارد نفی وجوب یا تأکّد در استجباب و مانند اینهاست. نهایت اینکه در برخی از این امور قائل به کراهت انجام آن توسط زن شده‌اند. بنابر این در هر حال هیچگونه دلالتی بر نهی تحریمی وجود ندارد.

اشکال دوم: بر فرض که جهر در تلبیه منهی باشد، این نهی مطلق است و مواردی را که محارم زن همراه وی هستند، در بر می‌گیرد. پس نهی از جهر مستند به این نکته نیست که اجانب صدای زن را نشنوند و این عدم مطلوبیت چه اجانب همراه زن باشند یا نباشند وجود دارد. بنابر این نمی‌توان برای حرمت استماع صوت زن از سوی اجانب بدان استناد کرد.

2 ) روایات مربوط به نهی از سلام کردن به زن

برخی روایات که در آنها از سلام کردن به زن نهی شده در مانحن فیه مورد استناد قرار گرفته است. از جمله این روایات اینهاست:

روایت اول: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا تُسَلِّمْ عَلَی الْمَرْأَةِ.[9] » مراد از محمد بن یحیی اول، محمد بن یحیی العطار و مراد از احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی است. محمد بن یحیی دوم هم محمد بن یحیی خزّاز می‌باشد. غیاث بن ابراهیم تمیمی اسبذی (یا اُسیّدی) هم توثیق شده و روایت صحیحه است.

روایت دوم: روایت مسعدة بن صدقه: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ «4» عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا تَبْدَءُوا النِّسَاءَ بِالسَّلَامِ وَ لَا تَدْعُوهُنَّ إِلَی الطَّعَامِ- فَإِنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ النِّسَاءُ عِیٌّ وَ عَوْرَةٌ- فَاسْتُرُوا عِیَّهُنَّ بِالسُّکُوتِ وَ اسْتُرُوا عَوْرَاتِهِنَّ بِالْبُیُوتِ.[10] ».

به نظر ما این روایت نیز صحیحه است. ذیل روایت (فاستروا عیّهن بالسکوت و ...) را به دو گونه می‌توان معنا کرد: نخست اینکه با آنها بگو مگو و مجادله نکنید و در برابر گفته‌های جدال آمیز آنان سکوت نمایید تا بر اثر ناتوانی آنان دعوا و مخاصمه در نگیرد.

دیگر اینکه آنان منطق قوی ندارند و شما برای اینکه این ناتوانی ایشان را بپوشانید، آنان را به سکوت وادارید تا این نقض پوشیده بماند و آنان را در بیوت نگاه دارید تا عورات آنان ظاهر نشود.

مناقشه در دلالت روایت مسعدة

مرحوم آقای خوئی درباره دلالت روایت بر حرمت اسماع صوت از سوی زنان اشکال کرده‌اند که اگر چنین حرمتی وجود داشت، می‌بایست به زنها گفته شود که شما جواب سلام مردان را ندهید. یعنی آنها می‌بایست از جواب سلام دادن نهی می‌شدند نه اینکه مردان از سلام کردن نهی شوند.[11]

ولی این اشکال با این تعبیر درست نیست. زیرا ممکن است جواب سلام دادن از سوی زن واجب باشد و در عین حال سلام کردن به وی توسط مرد حرام باشد. به بیان دیگر هنگامی که به زن سلام شود، وی به ناچار و ضرورتاً باید جواب دهد. بنابراین شارع برای آنکه مقدمات این ضرورت پیش نیاید، ممکن است به مردان دستور داده باشد که اصلاً سلام نکنند.

بنابراین در مقام اشکال نسبت به دلالت روایت بر حرمت اسماع صوت زن باید گفت که اگر چنین بود و اسماع حرمت داشت، شارع می‌بایست مستقیماً به زنها فرمان دهد که به مردان سلام نکنند یعنی آنان را از سلام کردن، بدین استناد که صدای آنان عورت است نهی کند، در حالی که چنین نهیی وجود ندارد. این امر می‌رساند که نکته دیگری موجب نهی از سلام کردن مرد به زن شده است و نکته آن حرمت اسماع صوت زن (در مقام جواب دادن سلام) نبوده است. حال اینکه چه نکته‌ای وجود داشته که مردان از سلام کردن به زنان نهی شده‌اند، در این باره دو مطلب به نظر می‌رسد:

اولاً: روایات مربوط به سلام از آن نوع احکامی است که فلسفه آن دقیقاً برای ما روشن نیست و به نحوی در بر دارنده احکام توقیفی است. اینکه چه نکته‌ای درکار بوده که مثلاً ابتداء به سلام از سوی مرد منع شده، ولی جواب دادن سلام برای وی تجویز گردید، درست

روشن نیست، همچنانکه در روایت عمار ساباطی (که خواهد آمد) میان جواب سلام زنان با مردان فرق گذارده و حکم آن بر ما پوشیده و مخفی است.

ثانیاً: شاید سرّ این امر آن باشد که در محیط صدور روایت ظاهراً از دیدگاه عرف سلام کردن مرد به زن با سلام کردن زن به مرد تفاوت داشته است، بدین توضیح که سلام کردن زنان به مردان امری عادی و طبیعی به شمار می‌رفته ولی سلام کردن مرد به زن اجنبی نوعی رابطه برقرار کردن و حتی اظهار علاقه نسبت به وی تلقّی می‌شده است. از این رو در روایت برای آنکه از این گونه ارتباط اجتناب شود، سلام کردن به زن اجنبی نهی شده و مردان را از هم غذا شدن با زنان و دعوت آنان به طعام و امثال آن برحذر داشته است. ظاهراً مراد روایت همین نکته باشد.

نتیجه بحث

با این روایت نمی‌توان حرمت اسماع یا سماع صوت زن را اثبات کرد و در منابع فقهی نیز ما تاکنون به کسی بر نخورده‌ایم که سلام کردن زن را به مرد یا مرد را به زن حرام دانسته باشد. نهایت اینکه برخی سلام کردن مرد را مکروه شمرده‌اند. بنابر این روایت مسعدة بن صدقه نمی‌تواند دلیل بر حرمت اسماع یا استماع صوت زن باشد. به علاوه، این روایت مبتلا به معارض است که در ادله‌درس مطرح خواهد شد.

تعارض بین روایت عمار ساباطی با روایت مسعدة

مرحوم آقای خوئی روایت عمّار ساباطی را به عنوان معارض روایت مسعدة ذکر کرده‌اند. این روایت این چنین است:

« مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ النِّسَاءِ کَیْفَ یُسَلِّمْنَ- إِذَا دَخَلْنَ عَلَی الْقَوْمِ قَالَ الْمَرْأَةُ تَقُولُ- عَلَیْکُمُ السَّلَامُ وَ الرَّجُلُ یَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ. [12] »

مرحوم آقای خوئی فرموده‌اند که این روایت دال بر جواز تسلّم مرأة می‌باشد، زیرا در سؤال اصل جواز سلام کردن زن به قوم مفروض گرفته شده و نحوه سلام کردن پرسش شده

است.[13] مراد از قوم یا لااقل قدر مسلم آن همان «رجال» است، زیرا چه بسا در برابر نساء به کار رفته است، از جمله: «اقومٌ آل حصن ام نساء»[14]

 


[1] اين كتاب، كه بارها به طبع رسيده، پاسخ علامه به سؤالاتي است كه سيّد مهنّا، كه قاضي مدينه و فردي دانشمند و فاضل بوده، از وي نموده است. او در سه مرحله (184 مسأله در بار اول و سپس به ترتيب39 و 28 مسأله) از مرحوم علامه سؤال كرده و پاسخهاي مرحوم علامه را دريافت داشته است. اين سؤالها و جوابها آنجا كه در بر دارنده مطالبي است كه ميان دو عالم بزرگ ردّ و بدل شده قابل استفاده و سودمند به نظر مي‌رسد. بخش نخست آنها به «جوابات المسائل المهنّائية الاولي» يا به تعبير كاشف اللثام «المدنيات الاولي» مشهور مي‌باشد و موضوع مورد بحث در مسأله 35 آن آمده است.
[2] سوره احزاب، آیه 32.
[3] أجوبة المسائل المهنائية، ص: 39.
[4] پيشتر ما در بحث مربوط به «نظر خصي به مالكه خود يا به زنان» گفتيم كه برخي بر آنند كه اطلاق و يا ترك استفصال در اين روايت، البتّه در صورتي كه در عبارت «الرّجل الخصي» الخصي مجرور خوانده شود يعني وصف الرجل دانسته شود، دال بر عدم جواز نظر خصي حتي به مالكه خود مي‌باشد. ولي ما خصي را وصف رجل نمي‌دانيم تا از آن عموم يا اطلاق فهميده شود.
[5] أجوبة المسائل المهنائية، ص: 40.
[6] محمد خان قزويني در يكي از نوشته‌هاي خود آورده كه من كتابي تأليف كرده بودم و آن را اثري برجسته و محققانه مي‌پنداشتم. پس از آن كه كتاب به ايران آورده شد و محققان درباره آن نظر دادند، به نادرست بودن تصور خويش پي برده تصميم گرفتيم كه هيچگاه به اتكاء حافظه خود مطلبي را نقل ننماييم و حتي اگر خواستم سوره اخلاص (قل هو الله احد) را نقل كنم، به مصحف مراجعه نمايم.
[7] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج29، ص: 98 «غيره الذي منه النهي عن الجهر بالتلبية».
[8] ـ رجوع شود به وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب38 از ابواب الاحرام، طبع آل البيت، ج12، ص380 و مستدرك الوسائل، كتاب الحج، باب25 از ابواب الاحرام، طبع آل البيت، ج9، ص178.
[9] وسائل الشيعه، ج20، ص :234، ح2.
[10] وسائل الشيعه، ج20، ص :234، ح1.
[11] موسوعة الإمام الخوئي، ج32، ص: 80 «...فهذه الرواية تكشف بوضوح عن أنّ النهي عن ابتدائهن...».
[12] وسائل الشيعة، ج20، ص: 235، ح4.
[13] موسوعة الإمام الخوئي، ج32، ص: 81 «فإنّها تدلّ بوضوح على أنّ أصل جواز سلامها على الرجال أمر مفروغ عنه».
[14] بیت شعری است از زهیر و ما أدري و سوف أخال أدري أ قوم آل حصن أم نساء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo