درس خارج فقه آیت الله شبیری
77/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : جواز نظر به ذمیه
معنای «نسائهنّ» و معنای«ما ملکت ایمانهن» -تفسیر صاحب جواهر از «نسائهن» و «ماملکت ایمانهن»ـ نظر برخی فقها و مفسرین درباره مصحّح اضافه «نساء» به «هنّ» . خلاصه جلسات قبلی و این جلسهدر جلسات گذشته در باره معنای «غض بصر» و شأن نزول آیه شریفه صحبت کردیم و اجمالی در باره واژه «نسائهنّ» عرض کردیم، اینک در این جلسه به تفصیل در باره «نسائهنّ» صحبت میکنیم و اقوال مختلف را در این باره نقل کرده و مورد بررسی قرار میدهیم.
﴿و قل للمؤمنات یعضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهن ولایبدین زینتهنّ الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ و لا یبدین زینتهنّ الا لبعولتهنّ أو آباءهنّ أو آباء بعولتهنّ أو ابنائهنّ أو ابناء بعولتهنّ أو اخوانهنّ أو بنی اخوانهنّ أو بنی أخواتهنّ أو نسائهنّ أو ما ملکت ایمانهنّ أو التابعین غیر اولی الاربة من الرجال أو الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء و لایضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ و توبوا الی الله جمیعاً ایها المؤمنون لعلّکم تفلحون﴾[1]
دو سوال راجع آیهسوال اول:زنها موظفند زینت های خود را مخفی کنند مگر زینت های آشکار، مراد از زینتهای ظاهره چیست؟
سوال دوم: زنها زینتهای خود را آشکار نسازند مگر برای برخی از اصناف، از جمله آنها محارم، نسائهنّ و ممالیک و ... و فعلاً بحث در این است که معنای نسائهنّ چیست؟
قبل از ورود به بحث، ذکر نکتهای لازم است و آن این که ما مباحث مربوط به عبید و اماء را به دلیل عدم ابتلاء مطرح نمیکنیم و تنها به مقداری که جزء مبادی استنباط مباحث مبتلا به باشد، اکتفا میکنیم.
عنوان﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ را در آیه شریفه، از آنجا که در بحث فعلی ما و روشن شدن معنای «نسائهنّ» دخیل است، به ناچار مورد بحث قرار خواهیم داد.
برای تفسیر «نسائهنّ»، ابتدا باید مبنا در معنای ﴿ماملکت ایمانهنّ﴾روشن شود، زیرا اگر کسی ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ را در آیه شریفه مختص «اماء» بداند، مراد از نسائهن نمیتواند همه زنها باشد و اگر کسی نسائهنّ را بر جمیع زنان تفسیر کرد، نمیتواند ماملکت ایمانهنّ را بر خصوص «اماء» حمل نماید.
دیدگاههای موجود در ( ما ملکت ایمانهنّ )درباره ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾دو نظر وجود دارد
نظر مشهور: مقصود، خصوص اماء است یعنی زن مجاز نیست مواضع زینت خود را برای غلامش آشکار سازد و استثناء جواز ابداء مختص کنیز است.
نظرغیر مشهور:مقصود، اعم از اماء و عبید است و زن مجاز است مواضع زینت خود را برای غلامان و کنیزان خود هم آشکار سازد.
اگر کسی «نسائهنّ» را مطلق نساء دانست، چه مؤمنه و چه کافره، چه حرّه و چه أمة، چنان چه ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ را خصوص اماء بداند، عطف آن بر «نسائهن» لغو خواهد بود، زیرا نسائهن شامل اماء هم میشود. به ناچار باید ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ را اعم از اماء و عبید بداند تا لغویت لازم نیاید.
هر دو قول هم در میان علمای امامیه وجود دارد و هم در میان علمای عامّه.
تنافی در کلام صاحب جواهر در تفسیر «نسائهن» و ﴿ماملکت ایمانهن﴾صاحب جواهر در اینجا، احتمال داده که مراد از نسائهنّ، مطلق نساء است یعنی ابداء زینت برای مماثل جایز است.[2]
این سخن، با بیان ایشان در بحث «نگاه خصی به مالکش یا اجنبیه»[3] ظاهراً منافات دارد. در آن بحث در باره﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ به طور قاطع و با مبالغه آن را بر «اماء» تفسیر کرده و با این که بزرگانی چون شهید ثانی[4] و افراد متعدد دیگر﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ را اعم از عبید و اماء شمردهاند، مع ذلک صاحب جواهر با شدت مخالفین اختصاص به اماء را گویی تفسیق کرده و حرام دانسته است.
توجیه کلام صاحب جواهربین این دو سخن صاحب جواهر در این بحث و آن بحث تهافتی به چشم میخورد، ولی میتوان از این تنافی ظاهری پاسخ داد.
همان طور که مرحوم آخوند در بحث واجب مطلق و مشروط[5] میفرماید که اطلاق و اشتراط از مفاهیم اضافیه است ممکن است از جهتی مشروط باشد و از جهتی دیگر مطلق؛ در اینجا هم که صاحب جواهر «نسائهنّ» را بر مطلق نساء تفسیر کرده، در مقام نفی شرط ایمان است یعنی مطلق نساء چه مؤمنه و چه کافره مستثنی هستند و زن مؤمن میتواند زینت خود را بر آنان آشکار سازد. و این که نتیجه گرفتند آیه در صدد بیان این معناست که ابداء زینت برای امثالهن جایز است یعنی «امثالهن من الحرائر»، «نسائهن» از جهت حریت و رقیت اطلاق ندارد، تنها از جهت ایمان و کفر اطلاق دارد، بنابر این مراد از «نسائهنّ» زنهای احرارند اعم از این که مؤمنه باشند یا کافره، لذا عطف ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ که خصوص ـ اماء ـ هستند بر «نسائهنّ» صحیح خواهد بود و لغویتی لازم نمیآید.
شاهد این مطلب عبارتی است که از کشاف برای تأئید، نقل میکنند. زمخشری در کشاف[6] اظهار داشته که دو جمله ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ عبارت از کسانی هستند که در خدمت
شخصاند، نسائهنّ یعنی خدمتکاران و ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾یعنی کنیزها، نقل این عبارت به عنوان تأیید نشان گر آن است که اطلاق مورد نظر ایشان از ناحیه حریت و رقیت نیست، بلکه از ناحیه ایمان و کفر است.
به هر حال، اگر بخواهیم «نسائهنّ» را بر مطلق نساء تفسیر کنیم، در ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾باید با نظر مشهور مخالفت کنیم و آن را اعم از عبید و اماء بدانیم. این بحث را باید بعداً پیگیری کنیم که مراد از ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾چیست؟
مصحّح اضافه «نساء» به «هنّ» با توجه به معنای نساء چیست؟اگر «نسائهنّ» را بر مطلق نساء حمل کردیم، اضافه «نساء» به «هنّ» چه وجهی دارد؟
شأن اضافه تخصیص است، «غلام» عنوان کلی است، وقتی به «زید» اضافه شد، تخصص به زید پیدا میکند.
وجوه اضافه«نساء»به «هن»در وجه اضافه «نساء» به «هنّ» احتمالاتی مطرح است
وجه اولعلامه مجلسیمی فرماید[7] مراد جنس است یعنی هم جنسهای خودشان از «حرمت ابداء زینت» مستثنی هستند، حمل بر این معنا، در ضمن ذکر علت هم هست. چرا مستثنی هستند؟ چون همجنس خودشان هستند، و استثنای همجنس هم هست.
رد کلام علامه مجلسیاگر این مطلب در قالب صفت و موصوف بیان میشد، مانعی پیش نمیآمد، اگر همجنس بودن به عنوان صفت ذکر شود، بحثی نیست، اگر به صورت صفت توضیحی ذکر میشد، چنان چه در مقام بیان حکمت رایج است مثل ﴿ربائبکم الّلاتی فی حجورکم﴾[8] که در مقام احتراز نیست، بلکه در مقام تعلیل است، مشکلی بروز نمیکرد و ذکر صفت در حکم تعلیل بود یعنی زنهایی که همجنس خودتان هستند و همجنس بودن، علت یا حکمت استثناء است.
ولی در اینجا نساء به ضمیر اضافه شده و شأن اضافه، رفع توسعه و کسب تخصیص است و در اینجا هیچ گونه تخصیصی صورت نگرفته است. و در این جهت تفاوتی نمیکند که مضاف الیه معرفه باشد یا نکره، بلکه اگر معرفه باشد، اضافه شدن، فوق تخصیص است.
وجه دومشیخ احمد جزایری در «قلائد الدّرر» [9] دو احتمال در خصوص اضافه «نساء» به «هنّ» مطرح کرده است.
احتمال اولاین اضافه، طرداً للباب است.
پاسخ به احتمال اولافناء معنا برای چنین اموری صحیح نیست و نکته دیگری لازم است تا مصحّح اضافه باشد.
احتمال دومجریاً علی الغالب یعنی گرچه در مقام ثبوت مطلق نساء است ولی برای غلبه، اختصاص به ملازمان و معاشران دارد، بدون این که خصوصیتی در آنان باشد.
پاسخ احتمال دوماین احتمال نادرست است، زیرا ملازمان و معاشران و اقربا در مقایسه با مطلق نساء، در اقلیتاند.
در میان زنانی که مورد ابتلای انسان در کوچههای مکه و مدینه و مسجد الحرام و مشاهد مشرفه در عصر صدور روایات بوده، تعداد معاشران و نزدیکان بسیار کم است، چندان غلبهای در کار نیست تا بتوان ملاک ثبوتی را متضیق کرد و در مقام ذکر دایرهاش را محدود نمود.
گاهی برای عملی شدن مسأله یا محل ابتلا بودن آن و برای تحقق بخشیدن خارجی یک امر ثبوتی، میتوان در مقام ذکر تصرفاتی کرد و ملاکی را متضیق نمود، اما نه در هر موردی، خلاصه باید این تصرف وجهی داشته باشد و دراینجا با توجه به نادر بودن اقربا و آشنایان انسان نسبت به زنهای مورد ابتلا، نمیتوان چنین احتمالی را پذیرفت.
نظر نهایی در مقامنتیجه آن که باید «نساء» را در آیه شریفه، متضیق بدانیم و آن را بر مطلق نساء حمل نکنیم، و اگر در ﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾ هم، با رأی مشهور موافقت شد و بر خصوص اماء تفسیر شد، لغویتی در عطف پیش نمیآید.
این که مراد از «نسائهنّ» چیست؟ مطلب دیگری است ولی برای گریز از لغویت در عطف و نیز چون اضافه به ضمیر بدون تخصیص پیدا کردن، عرفیت ندارد، هیچ یک از احتمالات یاد شده مصحّحی بر اضافه نیست. اجمالاً این که نباید «نسائهن» را بر مطلق نساء حمل کنیم.
لذا همه مفسران برای فرار از لغویت، مفهوم آن را متضیق کردهاند.
مراد از «نساء»چه دسته از زنان هستندپس از این که معلوم شد که «نسائهن» باید معنای متضیقی داشته باشد، مراد از آن چیست؟ کدام قسم از نساء مورد نظر است؟
نظر ابوبکر جصّاصابوبکر جصاص[10] در احکام القرآن میگوید: مراد از «نسائهن» حرائر است. «حریّت» یکی از نکاتی است که در اضافه ملاحظه میشود و اساساً اضافه، اضافه حریتی است. مثل: ﴿و استشهدوا شهیدین من رجالکم﴾[11] که مراد از رجال، رجال احرار است و در ﴿وانکحوا الایامی منکم﴾ [12] هر چند اضافه نیست ولی در حکم اضافه است یعنی «ایامیکم» به معنای اشخاص بدون همسر، ولی احرار.
نقد کلام جصاصاین سخن اشکال واضحی دارد و آن این است که در صورتی که نسبت بین مضاف و مضاف الیه، جزء و کل است، و کل «احرار» است، به طور طبیعی جزء هم از احرار خواهد بود، اینکه ما اضافه حریتی را منکر میشویم یا میگوییم مورد بحث است، در جایی است که نسبت، جزء و کل نباشد.
در هر دو آیه فوق ضمیر «کم» احرارند، لذا «رجال» و «ایامی» هم احرار خواهند بود ولی این تمثیل ارتباطی به مورد بحث ما ندارد، از سنت معلوم میشود که (کم) در رجالکم، احرارند.
در مانحن فیه نسبت «نساء» و «هنّ» نسبت جزء و کل نیست تا مراد از «نساء» به تبع «هنّ»، احرار باشند. در اینجا مضاف الیه اشخاصند نه کل، به زینب، به فاطمه، به زهرا، به بتول میگوید: ابداء زینت نکن. مضاف الیه مجموعهای نیست تا حریت در آن درج شده باشد تا به مضاف سرایت کند.
این سخن اشکال دیگری هم دارد که بعداً عرض خواهیم کرد.
نظر آقای خوئیآقای خوئی بیانی دارند[13] و مراد از نسائهن را هم، احرار دانستهاند. به این بیان که مستثنی در آیه شریفه، احکام انحلالی است، ﴿الا لبعولتهنّ﴾یعنی زنان زینتهای خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان بدین معنا که هر زنی میتواند زینت خود را برای شوهر خودش آشکار کند نه بر عنوان کلی بعل، هم چنین در سایر مستثنیات، هر زنی مجاز است زینتش را به برادر یا برادر زاده خودش، آشکار سازد، نه عنوان کلی برادر یا برادر زاده
اما در مورد «نسائهنّ» چنین نیست، و آیه شریفه نمیگوید شما مجازید زینتهای خود را به زنان خاصی آشکار کنید، بلکه طبیعت نساء مورد نظر است، معقول نیست که هر زنی فقط بتواند به یک زن ابداء زینت کند نه زن دیگری، چون طبیعت نساء علی وجه الاطلاق نمیتواند مراد باشد و خلاف ظاهر اضافه است و لزوماً باید طبقه خاصی مراد باشد، به قرینه﴿ما ملکت ایمانهنّ﴾زنهای احرار مورد نظر است، پس زنان مومن نباید زینتهای
خود را آشکار کنند مگر برای چند طائفه و از آن جمله زنهای احرار و زنهای کنیز، این را آقایان ملاحظه بفرمایند فردا باید بحث شود.