درس خارج فقه آیت الله شبیری
76/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل تقسيم کردن خمس
خلاصه جلسات قبل و اين جلسه :
موضوع بحث اين جلسات مربوط به «مستحقين خمس و شرائط نَسبَي آنها بود.» يكي از جهات مورد بحث، موضوع «كافي بودن انتساب از طريق امّ» است. در جلسه قبل اقوال برخي از علما در اين خصوص مطرح گرديد. در اين جلسه به نقل كلام مرحوم صاحب حدائق پرداخته و ضمن آن استدلالات مرحوم سيّد مرتضي طرح ميگردد.
بررسي انساب هاشم جدّ اعلاي پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم
در جلسه پيش گفته شد كه هاشم به غير از عبدالمطلب صاحب 5 فرزند ذكور ديگر هم بوده است و ليكن آن پنج فرزند هيچكدام صاحب اولاد ذكور نبودهاند (اصطلاحاً بلا عقب بودهاند) و لذا در بسياري از كتب از عبدالمطلب به عنوان تنها عقب هاشم نام بردهاند.[1]
اما در مورد اولاد عبد المطلب آنچه از مجموعه كتب استفاده ميشود اين است كه اولاد مذكّر وي 14 نفر بودهاند. اين مطلب را كلبي در كتاب «جمهرة النسب»[2] ذكر نموده است، گرچه ابن ادريس در سرائر[3] تعداد اولاد عبدالمطلب را ده نفر ذكر كرده است.[4]
اما آن چهار اسمي كه كلبي اضافه نموده است عبارتند از «ابوام، قصم، عبدالكعبة» و نيز «جحل» كه به نظر وي غير از «غيداق» ميباشد.[5]
وليكن بحثي كه در اين خصوص بين علما مطرح ميباشد اين است كه اعقاب موجود بني هاشم چه تيرههايي ميباشند؟
يكي از اعقاب موجود بني هاشم، طالبيين ـ يعني اولاد ابوطالب ـ هستند.
ابوطالب داراي چهار فرزند است به نامهاي:
1ـ طالب (كه عقبي نداشته است) 2ـ عقيل 3ـ جعفر طيّار 4ـ حضرت علي عليه السلام.
عروه انساب بني هاشم را كلاًّ ناقص بيان كرده است، مثلاً جعفر طيّار را اصلاً ذكر نفرموده است در حالي كه جعفر معروفتر از عقيل ميباشد.
يك دسته ديگر از اعقاب موجود عبدالمطلب، «طالبيين، عبّاسيين، حارثيين و لهبيين» بوده است كه در عروه و نيز در كتاب مرحوم شيخ طوسي، «حارثيها و لهبيها» ذكر نشدهاند در حالي كه نسل اين دو تيره تا قرنها ادامه داشته است.
مرحوم آقاي بروجردي هم در حاشيه عروه[6] سه طايفه ديگر را ذكر نمودهاند: «جعفريها، نوفليها و لهبيها» ولي ظاهراً صحيح حارثيها باشد نه لهبيها؛ چراكه نوفليها تيرهاي از حارثيها هستند و اين در حالي است كه ساير تيرههاي حارثي نيز تا قرنها دوام داشتهاند.
نكته
هاشم داراي يك برادر بوده است بنام مطّلب (كه جد شافعي معروف است). اين بحث نيز در آينده مطرح خواهد شد كه مراد از مطّلبيها (در لسان بعضي از روايات) چه كساني ميباشد و بطور كلي آيا مطّلبيها نيز حكم بني هاشم را دارند يا خير؟
بررسي «كفايت انتساب از اُمّ» در مستحقين خمس و نيز ساير موارد
مقدمه
مرحوم صاحب حدائق[7] بعد از نقل كلام مشهور مبني بر «عدم كفايت انتساب از طريق امّ»، در مورد مخالفين مشهور و اسامي آنها كلامي را از اصحاب نقل نموده كه آنها تنها مرحوم سيّد مرتضي و مرحوم ابن حمزه را جزو مخالفين مشهور ذكر نمودهاند و سپس ضمن ايراد اشكال به كلام اصحاب، فهرستي را از اسامي علمائي كه با قول مشهور مخالف هستند، ارائه ميدهد. اين فهرست شامل اسامي فقها از قرن سوّم تا قرن دوازدهم ـ عصر مرحوم صاحب حدائق ـ ميباشد كه ذيلاً به آن ميپردازيم:
قرن سوّم ر فضل بن شاذان متوفاي 260 هم زمان با سال وفات امام عسكري عليه السلام.
قرن چهارم ر ابن ابي عقيل و ابن جنيد.
قرن پنجم ر شيخ مفيد، سيّد مرتضي، شيخ طوسي (در خلاف)، ابوالصلاح حلبي و ابن برّاج.
قرن ششم ر ابن زهره صاحب غنيه ، ابن ادريس و قطب الدين راوندي.[8]
قرن هفتم ر معين الدين المصري (صاحب بن بدران).
قرن هشتم ر علامه در مختلف.
قرن نهم ر ابن متوج بحراني معاصر فاضل مقداد.
قرن دهم ر محقق اردبيلي به اين قول تمايل پيدا كرده است.[9]
قرن يازدهم ر محقق داماد و ملا صالح مازندراني، علاوه براين دو، مجلسي اوّل هم در روضةالمتقين فرموده اقوی اين است كه انتساب به امّ كافي است.
قرن دوازدهم ر سيّد نعمت الله جزائري و محقق بحراني و نيز صاحب مدارك و صاحب ذخيره را هم پيدا كرديم كه به اين قول متمايلند.
خلاصه با توجه به مطالب فوق، اصل قول به «كفايت انتساب از طرف امّ» امر غريب و مستنكري نيست و اگر دليل معتنابه بر آن يافت بشود، التزام به آن منعي ندارد.
البته سيّد مرتضي و نيز جمعي از علماي فوق اين مطالب را در خصوص بحث خمس عنوان ننمودهاند، بلكه آنها را در مباحثي كه در آن بر عنوان «ابن» و «ولد» احكامي مترتب ميشده است (از قبيل ارث، وقف) مطرح نموده و در آنجا عموميت و شمول لفظ ولد را بر اولاد با واسطه دختري قائل شدهاند و ليكن با توجه به اينكه موضوع بحث جاري ـ «يعني كفايت انتساب از طرف امّ» ـ مبتني بر اين مبنا است كه «آيا ولد تنها شامل اولاد بيواسطه و يا با واسطه پسري ميشود و يا اينكه اولاد با واسطه دختري را نيز شامل ميشود؟»، لذا آنها كه در ديگر مسائل فقهي قائل به عموميّت معناي حقيقي ولد شدهاند، ملاكاً هم در اين بحث بايستي قائل به كفايت انتساب امّي هم بشوند.
صاحب حدائق بعد از ذكر اين مقدمه به استدلالات مرحوم سيّد مرتضي نسبت به صحّت اطلاق لفظ ولد بر اولاد با واسطه دختري در باب ميراث ميپردازند و سپس چند دليل ديگر هم از جانب خودشان به آن دلائل اضافه مينمايند كه ما به ترتيب برخي از آن استدلالات را ذكر مينماييم.
استدلالات مرحوم سيّد مرتضی و دیگران بر ابن بودن اولاد دختری
مقدمه
در باب ارث اين اختلاف بين فقها وجود دارد كه آيا اولادِ اولاد، جانشين و قائم مقام والدينشان در ارث ميشوند و در نتيجه همان سهمي كه به والدينشان تعلّق ميگيرد، به آنها هم به همان نسبت متعلق ميگردد يا اينكه آنها مانند اولاد بلاواسطه بوده و در نتيجه بايستي در تقسيم سهام و دادن سهم بيشتر تنها ملاحظه مذكر و مؤنث بودن آنها شود، بنابراين در مورد نوهها اگر قول اوّل را قائل شويم، نوههاي از طرف پسر نسبت به نوههاي از طرف دختر دو برابر ارث ميبرند و لو اينكه اين نوهها خود مؤنث باشند. ولي اگر قول دوّم را بپذيريم، ديگر نبايستي واسطه در قرابت را ملاحظه نماييم، بلكه تنها جنس نوهها در نحوه تقسيم سهام مؤثر خواهد بود و لذا در اين حالت سهام نوههاي پسر مطلقاً ـ ولو اينكه نوه دختري باشند ـ دو برابر سهام نوههاي دختر مطلقاً ـ ولو اينكه نوه پسري باشند ـ خواهد بود.
قول مشهور قول اوّل است و در مقابل آن سيّد مرتضي و ابن ادريس قول ثاني را اختيار نمودهاند و مستند قول آنها اين است كه نوههاي دختري حقيقتاً اولاد ميباشند، پس تحت عموم آيه ﴿يوصيكم الله في اولادكم للذّكر مثل حظ الانثيين﴾[10] قرار ميگيرند.
قائلين قول دوّم به ادلّه زير استدلال نمودهاند:
آيه شريفه مربوط به «محارم در نكاح»
متن آيه: ﴿حرمت عليكم أُمَّهَاتُكُمْ وَ بناتكم...و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم...﴾[11]
نحوه استدلال
در اين آيه حرمت نكاح با دختران پسر يا دختر، با تعبير ﴿بنات﴾ (= ﴿حرمت ... بناتكم﴾) بيان گرديده و نيز حرمت ازدواج با زنهاي نوههاي مذكر مطلقاً ـ چه دختري و چه پسري ـ با تعبير ﴿ابناء﴾ (= ﴿حلائل ابنائكم﴾) بيان شده است. دو اطلاق مزبور در آيه مورد اتفاق علما ميباشد.
تمسك به آيه ارث
متن آيه: ﴿... و لابويه لكل واحد منهما السدس مما ترك ان كان له ولد فان لم يكن له ولد...﴾[12]
نحوه استدلال
عبارت ﴿يُوصِيكُمُ الله في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين﴾ در ابتداي همين آيه آمده است.
و ﴿ولد﴾ در فقره بالا قطعاً اعم از نواده دختري و پسري ميباشد به اتفاق همه علما. و اين بسيار بعيد است كه عناوين ولد مذكور در آيه مختلف المعني باشند و لذا با وحدت سياق ميتوان وحدت معنا ـ و در نتيجه عموميّت معناي ولد ـ را اثبات نمود.
تمسك به آيه ديگر ارث
متن آيه: ﴿... و لكم نصف ما ترك ازواجكم ان لم يكن لهن ولد فان كان لهنّ ولد فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ...﴾[13]
نحوه استدلال
در اين آيه هم اتفاق علما بر اين است كه مراد از ولد اعم از اولاد دختري و پسري ميباشد.
تمسك به آيه مربوط به «جواز نگاه كردن»
متن آيه: ﴿... ولا يبدين زينتهن الا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أو ابناء بعولتهن﴾[14]
نحوه استدلال
در اينجا هم اتفاق علما بر اين است كه مراد از ﴿ابناء﴾ اعم بوده و شامل نوادههاي پسري و دختري ميشود.
تمسك به سيره قطعيّه
از طرفي ديگر سيره قطعي هست كه حسنين عليهما السلام در مقام تفاخر و بيان فضائل، خود را «ابن رسول الله » ناميدهاند (و حتي نقل شده است كه در جنگ جمل حضرت علي عليه السلام به محمد بن حنفيه ميفرمايند: تو پسر من هستي ولي حسنين ابن رسول الله صلي الله عليه وآله هستند). بديهي است كه آنها اين عنوان را از باب مجاز بر خود اطلاق ننمودهاند والاّ اطلاقي مجازي كه موجب تفاخر و فضيلت نميگردد.
و هكذا ساير معصومين در مقام بيان فضائل، خود را «ابن رسول الله صلي الله عليه وآله» معرفي نمودهاند.
تمسك به آيه مباهله
در آيه مباهله قطعي بين شيعه و سني است كه مراد از ﴿ابناءنا﴾[15] در آن حسنين عليهما السلام ميباشد.
خلاصه بنابر آيات و روايات مسلم است كه حسنين عليهما السلام حقيقتاً اولاد رسول الله صلي الله عليه وآله بودهاند نه اينكه مجازاً بطوري كه اين عنوان از آنها صحّت سلب داشته باشد.
قهراً اگر اطلاق ولد بر نوههاي دختري بالحقيقه شد، ما همين استدلال را ميتوانيم در مورد خمس و زكات نيز پياده سازيم و اولاد از طرف مادر را هم اولاد رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم دانسته و نتيجتاً مستحق خمس بدانيم.
ساير استدلالات مرحوم صاحب حدائق
ايشان بر دلائل مرحوم سيّد مرتضي چند استدلال جديد را اضافه نمودهاند، از جمله اينكه:
آيه شريفه، حضرت عيسي را از ذريّه نوح قرار داده است و مراد از ذريّه هم همان اولاد است. و مشخص است كه عيسي پدر نداشته است و لذا صرف اتصال او از طرف مادر، باعث صحّت اطلاق لفظ «ذريّه» بر او شده است.[16]
در آيه شريفه ﴿ وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾[17] اتّفاق علما بر اين است كه ﴿آباء﴾ جد مادري را هم شامل ميشود و مسأله جاري ما گرچه مربوط به ابناء است نه اجداد، ولي از آنجا كه «امّ» و «ابن» متضايفين هستند، اگر قرار باشد جدّ مادري حقيقتاً اب باشد، پس نوه دختري هم حقيقتاً «ابن» خواهد بود.
بحث شيخ يوسف بحراني در حدائق[18] بسيار طولاني و مفصّل است و لذا ادامه بحث به جلسه بعد موكول ميگردد ان شاء اللَّه.
فهرست منابع اصلي :
1ـ حدائق الناظرة، مرحوم محقق بحراني
2ـ ينابيع الفقهيه ـ كتاب الخمس و كتاب الارث (مجموعه كتب فقهي)