< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

76/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائل تقسيم کردن خمس

 

خلاصه جلسات قبل و اين جلسه :

تفسير و توضيح آن در روايات، اين بحث مطرح شد كه آيا روايتي وجود دارد كه صريحاًمراد از «اقرباي پيامبر صلي الله عليه وآله» را ائمّه معصومين عليهم السلام ذكر كرده باشد. دراين باره، روايت باب 23 از كتاب عيون اخبار الرضا ـ كه درباره فرق بين امّت و عترت (= آل) از امام رضا عليه السلام نقل شده است ـ مطرح و يك راه براي توثيق آن ذكر شد و آن راه اين بود كه «محمد بن جعفر بن مسرور» را همان «محمد بن جعفر بن قولويه» بدانيم . دراين جلسه ادلّه قائلين به عدم اتّحاد اين دوشخص و پاسخ خود را به آنان براي اثبات اتّحاد آن دو مي‌آوريم.

ادلّه و شواهد اقامه شده براي اثبات عدم ‌اتحادعمربن جعفربن مسرور با ابن قولويه

اصل ادّعاي اتّحاد دو شخص مذكور

مرحوم وحيد بهبهاني[1] با استفاده از ترجمه نجاشي درباره فردي بنام علي بن محمد بن جعفر بن موسي بن مسرور احتمال داده كه وي برادر جعفر بن محمد بن قولويه باشد و در نتيجه فرموده كه احتمالاً نام اصلي جدّ ابن قولويه، مسرور بوده و قولويه لقب او بوده است. مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ تهراني در طبقات اعلام الشّيعه[2] به طور قطعي نظر داده كه جعفر يعني ابن قولويه معروف هم ازنوادگان مسرور بوده و هم قولويه، خواه اين دوعنوان (يعني مسرور و قولويه) را متّحد و اسم يك نفر بدانيم و خواه يكي را مثلاً از آباء ديگري فرض كنيم؛ به هر حال يكي از اجداد ابن قولويه فردي به نام مسرور بوده است. عبارت نجاشي در ترجمه علي بن محمّد مزبور اينچنين است:

«علي بن محمّد بن جعفر بن موسي بن مسرور ابوالحسين يلقّب ابوه مملة. روي الحديث ومات حديث (حدث) السّنّ، لم يسمع منه. له كتاب فضل العلم وآدابه اخبرنا محمّد والحسن بن هَديّة قالا: حدّثنا جعفر بن محمّد بن قولويه قال: حدّثنا اخي به».[3]

ادلّه و شواهد قائلين به عدم اتّحاد

مرحوم آقاي خوئي[4] و مرحوم آقاي شوشتري[5] ـ صاحب قاموس الرجال ـ براين باورند كه نسب جعفر به مسرور نمي‌رسد و علي بن محمّد مذكور برادر جعفر (ابن قولويه) نيست و اين دو شخص با هم هيچگونه ارتباط و اتّحادي ندارند، آنان ادلّه و شواهدي براي تعدّد اين دوشخص ذكر كرده‌اند:

شاهد اوّل

مستفاد از «حدّثنا اخي به» در كلام نجاشي اين نيست كه «اخي» همان شخص مترجَم است و مراد آن نيست كه برادر ابن قولويه كتاب خود را تحديث كرده است. زيرا اگر مراد اين بود، تناقض صدر و ذيل لازم مي‌آمد. چون در ابتداي كلام گفته: «لم يسمع منه» و اين تعبير با اين كه بگوييم كتاب خود را تحديث كرده نمي‌سازد زيرا دراين صورت سماع صورت گرفته، پس معلوم مي‌شود كه آنچه برادر ابن قولويه تحديث نموده، كتاب خود او نبوده، بلكه كتابِ شخص ديگري يعني همان مترجَم بوده است و در واقع برادر ابن قولويه به وجود چنين كتابي از مترجَم شهادت داده است.

شاهد دوّم

نجاشي لقب پدر علي بن محمّد مزبور را «مملة» ذكر كرده ولي لقب پدر جعفر بن محمد بن قولويه را «مَسْلَمة» آورده است[6] و پس لقب پدران آن دو نيز باهم متفاوت ا ست و اين خود شاهد بر آن است كه اين دوفرد برادر هم نيستند.

شاهد سوّم

شاهد ديگر ـ كه در قاموس الرّجال[7] آمده ـ اين است كه ذكر نام جدّ در اسامي اشخاص مانند جعفر بن محمّد براي اين است كه در اسامي مشابه براي افراد متعدّد مراد را مشخص كنند و بگويند كه كدام يك مراد است. دراين صورت بايد عنوان مشهور جد را ذكر كنند تا شخص مزبور شناخته شود نه عنوان غير معروف. برخي براي خبر مدلَّس اين را مثال زده‌اند كه از شخص يا عنوان غير معروف او نام برده شود (كه البتّه تناسب اين مثال براي خبر مدلّس به نظر ما قابل مناقشه است. مثلاً هرگاه نام شخصي به عنوان «آقا سيد غلامحسين احمدي» برده شود، ازآنجا كه اين نام در واقع نامِ غيرمشهور مرحوم آية اللَّه بروجردي مي‌باشد، چه بسا افراد نتوانند مراد را تشخيص دهند. ذكر عنوان غيرمشهور به هيچ وجه براي معرّفي اشخاص مناسب نيست، مگر آن كه مقام، مقام توريه باشد.

حال در ما نحن فيه نيز اگر جعفر بن محمد بن مسرور همان جعفر بن محمد بن قولويه باشد، چه داعي وجود دارد كه صدوق در تمامي موارد از او به عنوان جعفر بن محمد بن مسرور نام ببرد؟ ابن قولويه در كتاب خود (كامل الزيارات) برادر خود را به عنوان علي بن محمد بن قولويه ذكر كرده و نجاشي، شيخ طوسي، شيخ مفيد و كشّي همگي وي را به عنوان ابن قولويه نام برده‌اند. بنابراين براي صدوق ـ كه درصدد بيان معمّا نيست ـ داعي وجود ندارد كه به جاي نام مشهور ابن قولويه، نام غير مشهور او يعني جعفر بن محمد بن مسرور را در همه جا ذكر كند. اين مي‌رساند كه اين دو يكي نيستند و شاهدي براي تعدّد است.

شاهد چهارم

طبقه جعفر بن محمد بن مسرور غير از طبقه جعفربن محمد بن قولويه است. زيرا ابن قولويه با صدوق هم طبقه است «چون هر دواستاد شيخ مفيد بوده‌اند و نيز هر دوي آنها شاگرد علي بن بابويه (پدر صدوق) بوده‌اند. پس طبقه اين دو يكي است، ولي جعفر بن محمد بن مسرور از مشايخ صدوق است و صدوق احاديثي بسيار در كتب خود از او نقل كرده است و اين روايات معدود و اندك نيست تا بتوان گفت كه وي از معاصر خود نقل حديث كرده است. در برابر، يك جا به عنوان نمونه وجود ندارد كه صدوق از ابن قولويه نقل كرده باشد و سبب اين امر آن بوده كه هر دو معاصر و هم طبقه بوده‌اند.

شاهد پنجم

ابن قولويه در كامل الزيارات روايات بسياري از پدرش نقل كرده و گاه رواياتي از برادرش علي و افرادي ديگر نقل نموده است كه نام تمامي آنها مشخص است. با اين همه، ما در روايات ابن مسرور نمي‌بينيم كه حتّي يك مورداز پدرش يا برادرش يا همان مشايخ ابن قولويه نقل حديث كرده باشد (مثلاً به عنوان ابيه، اخيه و...). بنابراين معلوم مي‌شود كه ابن مسرور فردي غير از ابن قولويه است.

پاسخ به شواهد ذكر شده براي اثبات تعدّد

تمامي ادّله و شواهد اقامه شده به منظور اثبات عدم اتّحاد ابن مسرور با ابن قولويه قابل مناقشه و مخدوش است. ما پاسخ اين شواهد را با بيان نكات ذيل مي‌آوريم:

نكته اوّل

با فحص در رجال نجاشي مي‌توان دريافت كه رسم او (و ساير رجاليان) آن بوده كه در مواردي كه براي شخصي طريق و سند ذكر مي‌كرده‌اند، طريق را به كتب مؤلّف منتهي مي‌نموده‌اند. رسم مرحوم شيخ طوسي و نجاشي و... اينگونه بوده است. احياناً ممكن است كه در مواردي كلمه «عنه» به قرينه مقام ذكر نشده و افتاده باشد، ولي اين بسيار نادر است كه طريق ذكر شده در يك ترجمه به مؤلّف نرسيده باشد.

بر اين اساس، دراينجا نيز كه نجاشي نقل كرده: «حدّثنا اخي به»، طريق بايد به مؤلّف برسد و اگر بگوئيم كه برادر ابن قولويه فردي غير از شخص مؤلّف (مترجَم) است، سند به مؤلّف كتاب منتهي نخواهد شد و اين خلاف مشي نجاشي و رجاليان است. پس معلوم مي‌شود كه برادر ابن قولويه همان مترجم است.

اشكال

ظاهراً مرحوم آقاي خوئي و مرحوم آقاي شوشتري متوجّه نكته ياد شده بوده‌اند، ولي آنها تعبير «لم يسمع منه» را در صدر كلام قرينه بر اراده خلاف ظاهر از ذيل كلام (حدّثنا...) دانسته‌اند و گفته‌اند كه اگر بگوئيم سند به مترجَم منتهي مي‌شود، اين با صدر كلام كه دال بر عدم سماع حديث از مترجم است نمي‌سازد.

پاسخ

اوّلاً: همچنانكه مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ نيز فرموده‌اند، مراد از «لم يسمع منه» اين است كه وي سماع حديث متعارف، كه شيوخ حديث برپا مي‌داشتند و تدريس و شاگرداني داشته‌اند، نداشته است. زيرا جوان بوده كه فوت كرده است. تنها برادرش (ابن قولويه) از وي حديث شنيده است و اين امر منافاتي با نفي مسموع‌الحديث بودن ندارد. شاهد بر عدم شيخوخت او، آن است كه غير از كامل الزيارات در هيچ‌جا روايتي نديده‌ايم كه از علي (برادر ابن قولويه) نقل شده باشد.

ثانياً: مراد از سماع حديث صرف مقابله حديث و رفع اغلاط حديث نبوده، بلكه مراد ازآن تعلّم و فراگيري حديث بوده كه استاد، سند حديث، متن حديث، قابل عمل بودن حديث و.. را توضيح مي‌داده است. براين اساس، مراد از «لم يسمع» اين است كه علي بن محمد، از آنجا كه جوان فوت كرده، استادي نكرده و مجلس سماع حديث برپا نداشته و به مقام علمي بالا نائل نشده است و مراد از حدّثنا اين نيست كه ابن قولويه نزد او درس خوانده، بلكه مراد آن است كه برادرش از آن كتاب وي را مطلع ساخته و ابن قولويه كتاب را از وي شنيده و حتّي شايد احاديث آن را مقابله هم كرده است. پس بين صدر و ذيل هيچگونه تنافي وجود ندارد.

ثالثاً: روايت حديث راههايي مختلف دارد از جمله قرائت، سماع، اجازه و... كه يكي از آنها سماع حديث است. سماع نياز به وقت و زمان بسيار و عمر طولاني دارد، ولي از جمله طرق تحمّل حديث، كه بسيار شيوع داشته و معمولاً كتابها اينطور روايت شده، اجازه روايت حديث است كه زمان طولاني لازم ندارد. دراينجا آنچه نفي شده، سماع حديث بوده زيرا سن او كم بوده و چنين اقتضا نمي‌كرده است. امّا اين دليل برآن نيست كه اجازه نقل حديث نيز در كار نبوده است و اين امر محقَّق و مسلّم است كه گاه در موارد اجازه روايت حديث تعبير به «حدّثنا» مي‌شود. پس «لم يسمع منه» قرينه برآن نيست كه ظهور كلام كه مقتضي انتهاء سند به مؤلّف و مترجَم است، اراده نشده باشد.

نكته دوّم

در محيطي كه ما قرار داريم، ازآنجا كه ابن قولويه را به عنوان ابن مسرور نمي‌شناسند، نمي‌توان از وي با نام غير معروف او تعبير كرد. ولي در زمان صدوق كه نجاشي، شيخ طوسي، شيخ مفيد، ابن غضائري، كشّي و خود ابن قولويه، نام ابن قولويه را به كار برده‌اند، اين قرينه بر آن نيست كه درآن زمان «مسرور» نامي غريب و ناشناخته بوده است. زيرا ازمنه و امكنه در معروفيت و اشتهار مؤثّر است. گاه چيزي و شخصي در يك محيط و شهر به يك عنوان و در محلّي ديگر به عنواني د يگر معروف است، يا در زماني به يك عنوان و در زماني ديگر به عنواني ديگر شناخته مي‌شود.

در اين نكته كه ابن قولويه در بغداد و ميان افرادي كه با آنجا سر و كار داشته‌اند به اين نام (ابن قولويه) مشهور بوده نه ترديدي وجود ندارد، ولي دليلي نداريم كه وي در قم و ري و اطراف آن به عنوان ابن مسرور شناخته شده نبوده است. صِرف معروفيت شخص دريك مكان به يك عنوان دليل بر غربت و عدم معروفيت او در محلّي ديگر به عنواني ديگر نيست و هيچ ملازمه‌اي ميان اين دو وجود ندارد. مثلاً محمّد بن عثمان عمروي را در عراق به نام «شيخ خلّاني» مي‌شناسند و در قم مثلاً به اين نام معروف نيست، يا مثلاً مراد از اصطلاح «حاج شيخ» در قم، مرحوم آقاي حاج شيخ عبدالكريم است و در نجف مراد ازآن چه بسا مرحوم آقاي حاج شيخ محمد حسين اصفهاني بوده است، خلاصه براي اراده معنا ازيك لفظ بايد امكنه و ازمنه را در نظر گرفت. البتّه معروفيت يك نام در مكان يا زماني خاص نياز به دليل مثبت دارد كه دراينجا از جمله ادلّه ما عبارت نجاشي است. بنابراين نمي‌توان گفت كه عنوان جعفر بن محمد بن مسرور براي ابن قولويه به طور مطلق مشهور و معروف نبوده است.

نكته سوّم

صِرف اشتراك دوفرد در برخي اساتيد يا برخي تلامذه دليل برآن نيست كه طبقه آن دو يكي بوده و هيچيك از آن دو را نمي‌توان شاگرد ديگري دانست. ما با توجه به مشايخ ابن قولويه و تاريخ ولادت صدوق به اين نكته مي‌رسيم كه اقلاً ابن قولويه بيست سال بزرگتر از صدوق بوده است. زيرا تاريخ تقريبي ولادت صدوق از نامه‌اي كه علي‌بن بابويه به حسين بن روح نوشته و از حضرت ولي عصر(عج) براي فرزنددار شدن درخواست دعا كرده است روشن مي‌شود. حضرت(ع) در جواب فرموده‌اند كه از اين عيال فرزندي حاصل نمي‌شود و از عيالي ديگر صاحب فرزند خواهي شد. پس از ازدواج مجدّد، ابن بابويه صاحب فرزند شده، صدوق و سپس دو برادرش حسن و حسين به دنيا مي‌آيند. مجموعه اين وقايع يعني رفتن نامه از قم تا عراق و بازگشت آن و ازدواج مجدد او و تولد فرزند لااقل دو سال طول كشيده است. بنابر اين با توجه به اينكه ابتداي سفارت حسين بن روح در سال 304 يا 305 بوده، ولادت صدوق زودتر از سال 306 يا 307 نبوده است. از سوي ديگر ابن‌قولويه از سعدبن عبداللّه ـ كه سال وفات او 299 يا 300 يا 301 است ـ روايت دارد و هر چند اين روايات معدود است ولي نشان مي‌دهد كه سعد را درك كرده است و حال آنكه تولد صدوق چند سال پس از وفات سعد بوده است. به علاوه، ابن قولويه از حسين بن محمد بن عامر ـ كه از مشايخ كليني و علي‌بن بابويه بوده و وفات وي حوالي سال 300 بوده است ـ روايت دارد. و به جز اينها ابن قولويه از افرادي ديگر روايت كرده كه صدوق نمي‌توانسته از آنها نقل حديث كند. بنابراين طبقه ابن قولويه بر طبقه صدوق مقدّم بوده است.

 

فهرست منابع اصلي :

1ـ رجال نجاشي (نجاشي)

2ـ معجم رجال الحديث (آيةاللّه خوئي)

3ـ قاموس الرجال (مرحوم شوشتري)

4ـ طبقات اعلام الشيعه (مرحوم شيخ آقابزرگ تهراني)

5ـ الفوائد الرجاليه (وحيد بهبهاني)

6ـ كامل الزيارات (ابن قولويه)

 


[1] .
[2] .
[3] . رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 262، ش685.
[4] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌5، ص: 91، احتمل الوحيد في التعليقة: أنه جعفر بن محمد بن قولويه.
[5] .
[6] . رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 123، ش318، جعفر بن محمد بن جعفر‌بن موسى بن قولويه أبو القاسم و كان أبوه يلقب مسلمة.
[7] .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo