< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

75/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله وجوب خمس ارباح مكاسب(مصاديق ارباح مکاسب)

 

(كتاب الخمس، باب "ما يجب فيه الخمس"، السابع : ما يفضل عن مؤنة سنته و مؤنة عياله)

خلاصه جلسه پيش و اين جلسه

در جلسه پيش متن و سند روايت ابو خديجه سالم بن مكرم را ـ كه از روايات دال بر تحليل بود ، مورد بحث قرار داديم. اينك دنباله بحث سندي آن را پي مي‌گيريم.

الف) عقيده صاحب قاموس الرجال و مرحوم آقاي خوئي به اشتباه شيخ:

پيشتر گفته شد كه قاموس الرجال و نيز مرحوم آقاي خوئي معتقدند كه تضعيف مرحوم شيخ نسبت به سالم بن مكرم بر اساس اين اشتباه شيخ بوده كه گمان كرده كه سالم بن مكرم همان سالم بن ابي سلمه است زيرا ابو سلمه را لقب مكرم دانسته است و چون سالم بن ابي سلمه را ضعيف مي‌پنداشته ، ابو خديجه سالم بن مكرم را هم ضعيف دانسته است . اما در واقع ، ابو سلمه كنيه خود سالم است كه قبلاً ابو خديجه بوده نه كنيه پدر او . آقاي خوئي افزوده‌اند كه از شواهد اشتباه مرحوم شيخ اين است كه وي در فهرست و رجال خود تنها يك نفر را به اين عنوان (سالم بن مكرم) آورده كه كنيه او ابو خديجه و كنيه مكرم ابوسلمه است و اين مي‌رساند كه اين دو عنوان را متحد مي‌دانسته و منشأ اين اشتباه در اتحاد ، اشتباه در كنيه بوده است.[1]

 

ب) پاسخ نظر مذكور

اولاً: اينكه كنيه مكرم ابو سلمه باشد منافاتي با اين ندارد كه كنيه خود ابو خديجه هم ابو سلمه باشد و چه بسا كنيه پدر و پسر يكي بوده است و اين امري شاذ و نادر نيست. كنيه امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) هر دو ابو الحسن است . پس ثبوتاً اين امر مستبعد نيست.

ثانياً: اثباتاً هم اين امر محل مناقشه است ، زيرا در دو جاي كافي[2] روايتي كه به ابو خديجه مي‌رسد (به نقل از عبدالرحمن بن ابي هشام از كتاب ابو خديجه) تعبير "سالم بن ابي سلمه" دارد هر چند آقاي خوئي فرموده‌اند[3] كه وسائل در يكي از اين دو مورد سالم ابي سلمه (بدون لفظ "بن") نقل كرده ولي نسخ معتبر كافي و نيز نقل مرآة العقول[4] يا وافي[5] و همچنين نسخه وسايل در مورد ديگر "سالم بن ابي سلمه"است.

بر اين اساس نمي‌توان گفت كه شيخ اشتباه كرده و كنيه پسر را اشتباهاً كنيه پدر دانسته است بلكه هيچ بعيد نيست كه كنيه هر دو (ابو خديجه و مكرم) باشد. بعيد نيست كه وي به دستور حضرت صادق(ع) كنيه پدر را احتراماً حفظ كرده باشد و حضرت براي تجليل پدر چنين دستوري داده باشند.شايد هم نام پسر او سلمه و نام دخترش خديجه بوده و حضرت كنيه ابو سلمه را به خاطر حفظ نام پدر به وي توصيه فرموده و ترجيح داده باشند.

به علاوه ، نمي‌توان اين امر را كه در كتب شيخ در ذيل اين نام بيش از يك ترجمه وجود ندارد، شاهد بر اين اشتباه از جانب شيخ دانست زيرا:

اولاً: ـ همچنانكه مرحوم آقاي بروجردي فرموده‌اند ـ چه بسا نجاشي كلام شيخ را رد مي‌كند بدون آنكه تصريحي بدين امر نمايد و ما تنها از مقايسه كلام آن دو مي‌توانيم اين نكته را دريابيم كه كلام نجاشي ناظر به سخن مرحوم شيخ است . مثلاً در ابتداي رجال نجاشي كه وي نام رجال نويسان متقدم را آورده ، بعداز ذكر كتاب القضايا از "ابو رافع" آمده است : «و لابن ابي رافع كتاب آخر و هو علي بن ابي رافع»،[6] كه اين عبارت به اشتباه در يكي از چاپهاي كتاب اينگونه تغيير داده شده : "و لابن ابي رافع ولد آخر و هو علي بن ابي رافع" و حال آنكه مشخص است كه علي بن رافع فرزند ابن ابي رافع نيست بلكه فرزند ابو رافع است. عبارت صحيح همان عبارت اول است و مراد نجاشي از اين تعبير، اشكال به شيخ است. زيرا از آنجا كه در السنه و افواه و طرق معروف بوده كه ابن ابي رافع كتابي دارد، مرحوم شيخ چون تنها با عبدالله بن ابي رافع مأنوس بوده در فهرست خود تن ها نام او را آورده و كتاب القضايا را به وي نسبت داده است. مرحوم نجاشي كه دريافته كه صاحب كتاب علي بن ابي رافع است نه عبيدالله، در واقع دو اشكال به شيخ كرده است : نخست آنكه صاحب كتاب علي است نه عبيدالله و ديگر آنكه در اين خاندان صاحب كتاب تنها همين يك نفر نبوده، بلكه خود ابو رافع (پدر علي) هم كتابي داشته است و كتاب علي بن ابي رافع كتاب ديگري است به جز آن كتاب.

ثانياً: گاه كتاب به مؤلف نسبت داده مي‌شده است و گاه به راوي منحصر يا كالمنحصر و اين امري شايع و رايج بوده است: مثلاً امالي " ابن الشيخ" كه اكنون در دست ماست ، در واقع امالي شيخ است ولي چون وي راوي آن بوده به او نسبت داده شده است.

نتيجه

حال با توجه به اين دو مقدمه بايد گفت كه شيخ در ذيل نام پسر سالم بن ابي سلمه يعني محمد بن سالم بن ابي سلمه الكندي السجستاني به صاحب كتاب بودن او اشاره كرده است.[7] نجاشي هم در ذيل نام پدر (يعني سالم)[8] و هم در ذيل عنوان پسر (يعني محمد) كتاب را اشاره كرده است ولي در ذيل نام محمد تصريح كرده كه او راوي كتاب است نه مؤلف كتاب؛[9] مراد نجاشي آن است كه مؤلف كتاب حقيقتاً پدر است و انتساب كتاب به پسر به خاطر راوي بودن اوست.

از سوي ديگر ، به تصريح خود مرحوم شيخ اين سالم بن ابي سالم صفت كندي و سجستاني دارد و از اعراب اصيل است نه از موالي ، در حالي كه سالم بن مكرم از موالي بني اسد است و كوفي است نه كندي است و نه سجستاني.

بنابر اين نمي‌توان گفت كه مرحوم شيخ اشتباه كرده و آن دو را يك نفر پنداشته است بلكه در نظر مرحوم شيخ هم آنها دو نفر بوده‌اند ، نهايت اينكه كتاب يكي را در ذيل نام پسرش آوده است (همچنانكه گفته شد).

همچنين كنيه پدر ابو خديجه و كنيه خود او هم "ابو سلمه" بوده است. براين اساس ، در اين باره هيچ خلط و اشتباهي توسط مرحوم شيخ صورت نگرفته است.

تنها نكته‌اي كه قابل بررسي است، وجه تضعيف شيخ نسبت به ابو خديجه است . اين امر هم ظاهراً ناشي از اشتباه او بر اثر اتكاء به حافظه است . زيرا ابو خديجه ابتدا از اصجاب ابو الخطاب بوده كه پس از دستور منصور به از بين بردن ابو الخطاب و يارانش ، ابو خديجه نيز مصدوم مي‌شود ولي جان به سلامت به در مي‌برد و بعداً توبه كرده از محدثين معتبر مي‌شود. خود شيخ فرموده كه "عدة من اصحابنا" كتابش را روايت كرده‌اند. اجلاء و بزرگان متعددي كتاب او را نقل كرده‌اند. نجاشي در باره او تعبير " ثقة ثقة" دارد. ابن فضال او را "صالح" مي‌داند . اين تعابير مي‌رساند كه وي فرد معتبر و موجهي بوده است . به نظر مي‌رسد كه شيخ به اتكاء حافظه خود (با توجه به سابقه او) چنين اشتباهي را در باره او كرده و وي را ضعيف شمرده است و تنها اشتباه شيخ همين است.

توضيح

قبلاً برخي از حضار مطرح كردند كه از جمله روايات دال بر تحليل، قيام حضرت ولي عصر(عج)، (به جز روايت ابو خديجه) روايت ابو سيار، مسمع بن عبدالملك[10] است.

ولي بايد گفت كه اين روايت راجع به في‌ء است نه خمس ارباح مكاسب، زيرا راجع به سرزمين بحرين و محصولات آن است كه في‌ء بوده از سوي امام(ع) و تحليل شده و ربطي به مورد بحث ما ندارد.


[1] موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌25، ص: 353؛ «و لكن الشيخ الطوسي (قدس سره) ضعّفه بعد أن عنونه بقوله: سالم بن مكرم يكنّى أبا خديجة و مكرم يكنّى أبا سلمة، فجعل أبا سلمة كنية لأبيه لا لنفسه، ...و لكن هذا سهو منه جزماً، فإنّ سالم بن مكرم هو سالم أبو سلمة على ما صرّح به النجاشي و البرقي و ابن قولويه في غير مورد».
[2] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌3، ص: 124‌؛ ح10. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ...». الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌6، ص: 553؛ ح10.«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع...».
[3] معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج‌9، ص: 20؛ «أقول: كذا في الطبعة القديمة، و المرآة و الوافي في كلا الموضعين أيضا، و لكن في الوسائل في الموضع الثاني: سالم أبو سلمة، و هو الصحيح و منه يعلم وقوع التحريف في الموضع الأول و سالم أبو سلمة هو سالم بن مكرم الآتي».
[4] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‌13، ص: 280[الحديث 10] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‌22، ص: 477‌ [الحديث 10].
[5] الوافي، ج‌20، ص: 871‌؛ ح20711- 10. الوافي، ج‌24، ص: 236؛ ح23959- 12.
[6] . رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 6.
[7] . الفهرست (للشيخ الطوسي)؛ ص: 140؛ ح598. «محمد بن سالم بن أبي سلمة، له كتاب، أخبرنا...».
[8] رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة؛ ص: 190؛ رقم509. «سالم بن أبي سلمة الكندي السجستانيحديثه ليس بالنقي، و إن كنا لا نعرف منه إلا خيرا.له كتاب».
[9] رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة؛ ص: 362؛ رقم974. «محمد بن سالم بن أبي سلمة الكندي السجستاني له كتاب. و هو كتاب أبيه رواه عنه».
[10] وسائل الشيعة، ج9، كتاب الخمس، ابواب الانفال، باب4، ص548، ح12.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo